روحالله داداشی که کشتهشدنش به دست یک پسر ١٨ساله، خشم مردم ایران را برانگیخت. مردمی که تاب قتل قهرمانشان را نداشتند. حالا ٧سال از آن تیرماه غمانگیز سال ٩٠ میگذرد، ولی علی هنوز هم با شنیدن اسم روحالله بغض میکند.
نمیشود گفت که یادآوری آن روزها حالش را بد کرده است، چون علی داداشی هر روز و هرشب به آن اتفاق و آن ٤٠روز وحشتناک فکر میکند. هنوز هم سوالهایی در ذهنش بیپاسخ ماندهاند.
در آن ٤٠روز آنقدر سوگوار برادرش بود که اصلا نتوانست درست فکر کند و تصمیم بگیرد. علیرضای ١٨ساله بلافاصله پای چوبه دار رفت و این پرونده برای همیشه بسته شد، ولی خانواده روحالله و خانواده علیرضا هرگز نتوانستند رنگ آرامش را ببینند.
سروصداها خوابید، خشمها فروکش کرد، حاشیهها تمام شد و دستگاه قضائی هم کار خودش را به پایان رساند، ولی کسی نفهمید که این دو خانواده تازه روزهای تلخ و سیاهشان آغاز شده و زندگی روی خوشش را از آنها گرفته است. علی داداشی که ٨سال از برادرش بزرگتر بود از این ٧سال سختی که گذشت، میگوید.
در این مدت از اینکه قاتل برادرتان را نبخشیدید، پشیمان نشدید؟
من از همان روزهای اول هم خواستار اعدام نبودم. دوست نداشتم آن پسر اعدام شود و تا لحظه اجرای حکم هم مخالف بودم.
پس چرا رضایت ندادید؟
نمیشد. مردم و طرفدارهای برادرم اجازه نمیدادند. در واقع ماجرای قصاص قاتل از اختیار ما خارج بود. ما هیچ نقشی در اعدامش نداشتیم. همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد و اصلا روال طبیعی نداشت. از طرفی داغمان تازه بود و اصلا فرصت فکرکردن نداشتیم. فرصت نشد فکر کنیم و درست تصمیم بگیریم. من و خانوادهام با قصاص قاتل مخالف بودیم. او باید زندانی میشد و جور دیگری مجازات میشد.
او با اعدامشدنش راحت شد و رفت ولی ما هر روز داریم عذاب میکشیم. ازطرفی آن زمان پیامکهای تهدیدآمیز داشتیم و تحتفشار بودیم. میگفتند نباید گذشت کنید. مردم همه میخواستند اعدام شود. جو امنیتی و پلیسی شده بود و خودمان هم حال بدی داشتیم.
از طرف طرفدارهای برادرم هم تهدید میشدیم. فشار خیلی زیاد بود؛ در عرض ٤٠روز اعدام شد. برای همین نقشی نداشتیم. اگر به ما فرصت و اجازه میدادند خودمان تصمیم بگیریم، شاید این اتفاق نمیافتاد و قاتل را درنهایت میبخشیدیم.
خودتان قاتل برادرتان را دیده بودید؟
من وقتی با قاتل روبهرو شدم، اصلا به او بیاحترامی نکردم. فقط گفتم چرا این کار را کردی؟ او هم گفت، وقتی که داداشت را دیدم و پیاده شد، از هیکل بزرگش ترسیدم، ولی وقتی دیدم آدم آرام و مظلومی است، جرأت پیدا کردم و او را زدم. با این حال، اصلا به او بیاحترامی نکردم.
قاتل، هیچوقت از شما درخواست بخشش نکرد؟
در تمام مدتی که او بازداشت شد، حتی یکبار هم طلب بخشش نکردند، ولی من فکر میکنم که فرصت نداشتند. همه چیز خیلی سریع رخ داد. داغمان تازه بود. نه ما فرصت فکرکردن داشتیم و نه آنها فرصت تلاش برای نجات از اعدام قاتل داشتند.
یعنی الان پشیمانید از اینکه قاتل برادرتان اعدام شد؟
من همیشه گفتم که دوست ندارم قاتل اعدام شود. الان هم میگویم از اینکه او اعدام شد خوشحال نیستم و حتی ناراحت هم هستم. از طرفی هنوز خیلی از مسائل برای ما گنگ و بیپاسخ است. من حس میکنم که مقصر اصلی مرگ برادرم، علیرضا نبود. فکر میکنم پای کسان دیگری هم در میان بود. اما آن زمان آنقدر همه چیز سریع رخ داد که نشد به تمام این موضوعات رسیدگی کنیم.
حال و روز شما و خانوادهتان بعد از ٧سال چطور است؟
خیلی ناراحتیم. داغش هنوز تازه است. من همیشه گفتم، روح الله بهترین بچه، بهترین برادر، بهترین شاگرد و بهترین دوستم بود. از سه سالگی تمام کارهای برادرم را خودم انجام میدادم. من ٨سال بزرگتر بودم. همه کارهایش با خود من بود. حمام بردن و ورزش کردن و غذا دادن. خیلی از لحاظ روحی و روانی به برادرم وابسته بودم. هنوز هم وقتی عکسش را میبینم یا دوستانش را میبینم ناخودآگاه گریه میکنم. نمیتوانم فراموش کنم. هنوز وقتی سر مزارش میروم انگار همان روز اول است و حالم بد میشود. برادرم بهترین رفیقم بود و هر روز بیشتر دلتنگش میشوم.
مادر و پدرتان فوت کردهاند؟
بله. مادرم کهسال ٧٥ فوت کرد. پدرم هم ٤٠ روز پیش از مرگ روح الله فوت کرد. درست روز چهلم پدرم و تولد امام زمان (عج) بود که خبر دادند برادرم کشته شده است. ما تازه لباسهای مشکی خود را از تن درآورده بودیم که دوباره سیاهپوش شدیم.
کاش فرصت زندگی به برادرم میدادند!
هنوز هم در پروفایلش عکس برادرش را گذاشته؛ بعد از ٧سال نتوانسته حتی ذرهای از داغی که داشته کم کند. هر روز بیشتر از قبل آرزو میکند کاش برادرش زنده بود و او را یک بار دیگر میدید. برادر قاتل روحالله داداشی که هنوز هم با شنیدن نام علیرضا اشک میریزد در اینباره میگوید: «برادرم گناهی نداشت. خیلی زود او را پای چوبهدار بردند و اعدامش کردند. نباید به این سرعت حکمش را اجرا میکردند.
باید تحقیقات بیشتری در اینباره صورت میگرفت. او یک بچه بود و هنوز به ١٨سالگی هم نرسیده بود. قدرت تصمیمگیری نداشت. برادرم مظلوم بود و اهل دعوا نبود. اگر هم کاری کرده بود، از روی عمد نبوده و حتما ترسیده بوده. برای همین کاش به او فرصت زندگی کردن میدادند.
به اندازه کافی تنبیه شده بود. ای کاش زنده میماند ولی در زندان زندگی میکرد. فقط زنده بود و ما هرازگاهی او را میدیدیم. دلم برایش بیشتر از قبل تنگ میشود. در هر شرایطی به یاد علیرضا میافتم و میگویم ای کاش بود. ای کاش نفس میکشید ولی دیگر فایدهای ندارد. ما برادرم را از دست دادیم و مشخص نشد که ماجرای اصلی چه بوده است.»
منبع: روزنامه شهروند