سازمان مجاهدین(منافقین) از ابتدای تاسیس تا کنون فراز و
نشیبهای بسیاری را پشت و سر گذاشته است؛ به شکلی که در طول این سالها یعنی
از 1344 تا به امروز بارها مسیرهای متفاوت و متضادی را نسبت به گذشتهی
خود انتخاب کرده است. این اعوجاج و سردرگمی در رفتار سازمان را باید بیشتر
از همه به نبود یک ایدئولوژی محکم و متقن، نگاههای منفعت طلبانه و قدرت
طلبانه سران سازمان، آلت دست قدرتهای جهانی شدن در سالهای پس از انقلاب
اسلامی دانست.
در حرکت سیاسی؛ سازمان در سالهای قبل انقلاب به سمت
بلوک شرق متمایل شده بود و در سالهای پس از انقلاب عملا ابزار دست بلوک غرب
شد. در حرکت فکری و ایدئولوژی مسیری التقاطی از اسلام و مارکسیسم ایجاد شد
و در سال 54 کاملا رنگ مارکسیستی به خود گرفت. سالهای بعد با قدرت گرفتن
رجوی؛ معجونی از فکرها و مکتبهای مختلف که ساخته و پرداخته رجوی بود در
دستور کار سازمان قرار گرفت. در مسیر فرهنگی نیز این اعوجاج و سردرگمی در
رفتار سازمان مشهود است. زمانی سختگیریهای سازمانی در داخل منافقین بسیار
فراتر از قوانین دینی انجام میشد و بعد از مدتی افسارگسیختگی در همان
موضوع به وقوع می پیوست. ماجراهای ازدواجها و طلاقهای اجباری در سازمان و
خصوصا طلاق یک شبه مریم قجر عضدانلو از مهدی ابریشمچی و ازدواج با مسعود
رجوی را باید نمونه عینی این از هم گسیختگی فرهنگی دانست. ممنوعیت ازدواج
برای زنان و عقیم کردن زنان که در سالهای بعد عملی شد از پیامدهای همین
رفتار اعوجاج گونهی انحرافی است.
سازمان در سالهای دهه شصت تمام توان خود را به مبارزه
مسلحانه با جمهوری اسلامی در کوچه و خیابانهای شهرها گذراند و ضمن پناهنده
شدن به صدام در جنایات جنگی او علیه جمهوری اسلامی شریک شد. پس از شکست
سنگین عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) عملا سازمان متوجه این موضوع شد که دیگر
توان نظامی و قدرت عملیات مسلحانه اش نخواهد توانست به جمهوری اسلامی ضربه
بزند و از سویی جایگاه خود را در میان مردم متزلزل و منفی میدید. بر همین
اساس و برای ترمیم دوباره جایگاه خود در میان مردم و رسانه ها از جمله
تکنیکهایی که با کار گرفت استفاده از چهرههای هنری برای به نمایش گذاشتن
پرده ای زیبا و هنری از عملکرد منافقین به مردم کشور و افکار عمومی جهان
بود؛ غافل از آنکه مردم ایران خون 17000 شهید تروری که توسط آنها به ناحق
بر زمین ریخته شده بود را فراموش نخواهند کرد و فریب یک نمایش رسانهای و
هنری را بخورند.
بر اساس همین تحلیل ساده انگارانه سران منافقین؛ بعد از سال 1373 جذب هنرمندان را در دستور کار خود قرار داد.
برای آشنا شدن با عملکرد سازمان منافقین، یکی از بهترین روشها اخبار
و تحلیلهایی است که افراد جدا شده از سازمان ارائه می دهند. البته که
تمام جدا شدگان از سازمان توبه نکرده و به دامان ایران اسلامی بازنگشته اند
و هستند در میان جداشدگان کسانی که با جمهوری اسلامی دشمنی میکنند و به
کشورشان هنوز هم خیانت میکنند ولی عملکرد سازمان آنقدر ددمنشانه بوده است
که مسیر جدایی از سازمان را در پیش گرفته اند. لذاست که باید گفت نکاتی که
این جنس از جداشدگان از سازمان می گویند قابل توجهتر است چرا که سازمان
نمی تواند به آنها این برچسب را بزند که برای خوشایند جمهوری اسلامی چنین
میگویند. در این یادداشت سعی میشود از زبان هنرمندانی که در این دسته
میگنجند پرده از گوشهای از عملکرد نفرت آمیز سازمان برداشته شود.
«ادوارد ترمادو» از اعضا جدا شده از سازمان مجاهدین که
از این جنس است میگوید زمانی گوش دادن به یک موسیقی لس آنجلسی ممنوع بود
ولی با تغییر سیاست سازمان؛ جذب خوانندگان زن در دستور کار قرار گرفت.
نکتهی جالب آنکه از دریچه نگاه این عضو جدا شده از سازمان؛ هنرمندانی
همچون مرضیه که فریب سازمان را خوردند پس از پیوستند به سازمان عملا همان
محبوبیت محدود مردمی اولیه خود را نیز از دست دادند.
این عضو جدا شده از سازمان در نامه ای خطاب به خوانندهی زن
دیگری که به سازمان پیوسته است می نویسد:« گمان نکنید که مجاهدین برای هنر
و هنرمند دل می سوزانند، نه اینطور نیست برای این فرقه به گل نشسته ارزش
نتها در این است که از افراد پیرامون خود تا چه اندازه ای می شود استفاده
برد، برایشان هم فرقی نمی کند چه کسی باشد من یا شما، این یا آن، ایرانی یا
غیر ایرانی، مسیحی هستید یا مسلمان و فرقی هم نمی کند چه هنری دارید،
خواننده هستید یا هنرپیشه یا ورزشکار یا می
توانید شلیک کنید و هموطن خود را به خاک و خون بکشید، تنها همین بس که
پایتان به مناسبات آنها باز شود تا آنجا که در توان دارند از من و شما می
کشند و سواستفاده می کنند و دست آخر اگر اعتراض کنیم با یک میلیون فحش و
انواع تهمت هائی که لایق خودشان است روبرو می شویم این راهم ما تجربه کردیم
هم هنرمندانی که از چنگال این فرقه خود را خلاص کردند. در یکی از نشستها
آقای رجوی خطاب به جمع حاضرین در نشست گفت: مرضیه به چه درد من می خورد؟
الهه می خواهم چه کنم ؟امیر آرام کیه؟ اینها همه بهانه است برای اینکه به
تهران برسیم!!!»
گروهی از اعضای جدا شده از سازمان که در خارج از کشور گروهی تحت عنوان «ایران اینترلینک» راه انداخته اند تا از حقوق تضییع شدهی خود توسط رجوی دفاع کنند پس از مرگ این خوانندهی زن در سایت
خود مینویسند:« پیوستن او از سال 1373 به گروه منفور تروریستی رجوی باعث
شد تا ازیک هنرمند مردمی به یک خواننده گروهی وطرفدار وپشتیبان یک گروه
تروریستی مبدل گردد . فرقه رجوی سالها از این هنرمند بعنوان یک ملک شخصی
وغنیمت جنگی بهره برداری نمود ، اورا به عراق برد بر دست های ظریف او اسلحه
داد و اورا وادار کرد تا برروی تانکهای اهدایی ارباب این فرقه(صدام) و
دشمن دیرین لباس نظامی بپوشد و ترانه جنگی بخواند!»
آرمان نوری از هنرمندانی که از سازمان جدا شده است رویه
سازمان را در بکارگیری هنرمندان به این شکل توصیف میکند: « نه تنها
هنرمندها را با پول نگه داشته و نگه می دارد بلکه افرادی که در حال حاضر
متخصص هستند و در کنارشان هستند با پول نگه می دارند برای همین هم هست که
ما بارها گفته ایم که کافی است که سیاست بین المللی بودجه مجاهدین خلق را
قطع کند، من به شما اطمینان می دهم به دو ماه نمی کشد که تمام این افراد که
مزدور هستند و با پول در کنار این فرقه مانده اند کنار خواهند رفت.» ؛
نوری دلیل جدا شدن هنرمندان را از مجموعه سازمان اینچنین عنوان می کند که:
«وقتی آنها به مرحله ای از رشد فکری و دانش می رسند و می بینند که مجاهدین
خلق جز فرقه ای بودنشان و جز مزدور بودنشان هیچ نتیجه ای برای آینده و حال
ملت ایران ندارد و چون انسانهای معتقدی هستند و در مسیر حمایت از آن فرقه
شکست خوردند از این فرقه جدا می شوند.»
بهزاد علیشاهی از دیگر جداشدگان از منافقین رابطهی
سازمان و هنرمندان را به این شکل توصیف می کند که:« معیار آنها هنر و تاثیر
هنرمند در جامعه نیست بلکه وابستگی هنرمند است؛ مجاهدین خطرناکند ,
مجاهدین انحصارطلبند و مجاهدین دیکتاتورند. اگر به این جملات باور ندارید
یا خطر انحصارطلبی و دیکتاتوری را دست کم گرفته اید یا مجاهدین را .»
«انجمن ایران ستارگان» که گروهی از جداشدگان از منافقین
هستند در اعتراض به منصور قدرخواه که نویسنده و کارگردان عضو هسته مرکزی
سازمان هستند در بیانیهای می گویند: «سوال اینجاست که شما که خود را
هنرمند و حامی حقوق بشر می دانید آیا بهتر نیست که یک مستند از نقض حقوق
بشر و جنایت و … در فرقه رجوی را بسازید؟ شما کسی هستید که بارها و بارها
در دفاع از جنایات فرقه سخنرانی کردید؟شما چرا مستندی از طلاق اجباری در
فرقه نمی سازید که رجوی همه افرادش را مجبور به طلاق زن و شوهرهایشان کرد و
بعد هم همه زنها را در محرمیت خودش قرار داد؟ یا چرا مستندی از جدا کردن
بچه های شیر خوار از مادرهایشان نمی سازید که رجوی به بهانه جنگ همه بچه ها
را از مادرها جدا کرد و روانه اروپا کرد و معلوم نیست که چه بر سر اون بچه
ها آمد؟ چرا از زندانهای رجوی مستند نمی سازید که رجوی برای حفظ تشکیلاتش و
برای به زور نگه داشتن افراد در فرقه اش ، افراد را زندانی و شکنجه می کرد
و تعدادی هم زیر شکنجه جان خودشان را از دست دادند؟»
در کنار اعضایی که رسما از سازمان منافقین جدا شده اند
هستند افرادی که بظاهر ارتباطی با منافقین ندارند ولی از سوی دیگر اعضای
جدا شده از سازمان و یا دیگر گروه های ضد انقلاب در موردشان افشاگری شده
است . شبکه جم که وابسته به امپراطوری رابرت مرداک است از این دست و با
سازمان مجاهدین ارتباط دارد. این شبکه سعی میکند به جذب بازیگران ایرانی
برای سریالهای خود بپردازد و با امواج رسانهای خود تغییر سبک زندگی در
ایران را و جدا شدن مردم از ارزشهای دینی و ملی را دنبال میکند. سعید
کریمیان مدیر این شبکه خود از اعضای منافقین بوده است و از آنجایی که
جنایتها و خیانتهای منافقین حتی در میان ضد انقلاب مذموم و زشت است؛ همین
امر نیز سبب شده است از سوی هم ردیف های خود در دیگر شبکه ها مورد انتقاد
قرار بگیرد.
شهرام همایون از مدیران شبکه های تلویزیونی ضد انقلاب
در جنجالی رسانهای سعید کریمیان را مورد انتقاد قرار داد که:« قضاوت من در
این مورد نیست که جنابعالی 3 سال در قرارگاه اشرف بودی و یا در تلویزیون
مجاهدین خدمت می کردی. این ها که عیب نیست! ایراد من به شما عملکرد امروز
تو هست. جنایاتی که در جامعه انجام دادی و اخلاق جامعه را از بین برده ای».
جنایتی که همایون از آن نام میبرد به تعبیر خودش این است که کریمیان دلال
شبکه های فروش دختران ایرانی است .»
در حقیقت وضعیت سازمان منافقین آنقدر اسفبار و خارج از
قواعد انسانی است که حتی دیگر گروههای ضد انقلاب نمیتوانند نفرت خود را
از آنان پنهان کنند. پروژه استفاده از هنر و هنرمند هم به همین دلیل شکست
خورده است و عملا نتوانستند از ظرفیت هنر و هنرمند برای سرپوش گذاشتن به
جنایات خود استفاده کنند. تقریبا میتوان گفت هیچ هنرمند مردمی و اصیلی در
طراز اولی در کشور حاضر نشد با آنها همکاری کند و آنهایی هم که تحت عنوان
هنرمند با آنها همکاری داشتند عموما بعدها از سازمان بریدند و تبدیل به
تریبونی علیه خود سازمان منافقین شدند.