به گزارش پایگاه 598 به نقل از گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو-محمدصالح سلطانی؛ «هشت سال حصر غیرقانونی...» سخنرانیاش به اینجا که میرسد، صدای جمعی از حضار بلند میشود. باورِ اینکه یک دانشجو در چند متری حضرت آقا ایستاده باشد و بی هیچ ملاحظهای از سران فتنه دفاع کند، برای این چند نفر دشوار است. شعار «مرگ بر فتنهگر» این جمع تقریباً تمام فضای حسینیه امام خمینی(ره) را پر میکند و البته خیلی زود فرو مینشیند. نه اینکه بقیه مخالف این شعار باشند- که اگر مخالف بودند بارها قبل و بعد از سخنرانی این خانم تکرارش نمیکردند- اما اینجا و در این لحظه، اکثریت بچهها دوست ندارند نطق آتشین و جسورانه نماینده نشریات دانشجویی نیمهکاره بماند. پس اجازه میدهند تا حرفهایش را کامل کند. هرچه میخواهد و میتواند میگوید. بالا تا پایین نهادهای نظامی، امنیتی و قضایی را با تیغ سخنانش سلاخی میکند، چند دقیقه بیش از زمان تعیین شده هم حرف میزند و بعد، آرام از پشت تریبون کنار میآید، به صندلی آقا نزدیک میشود، چند کلامی خصوصی با ایشان صحبت میکند و میرود. اینجا جایی است که حتی اگر مخالف سرسخت بسیاری از اقدامات بلندمرتبهترین شخصیت کشور هم باشی میتوانی روبرویش بایستی و بیلکنت، سوال بپرسی و انتقاد کنی. اینجا قلب تهران است. پایتخت جمهوری اسلامی ایران. بر بلندای عمارت باشکوه مردمسالاری. روی قلهی آزادی بیان.
***
تیغ تیز آفتاب روی سرمان سایه انداخته و ساعت نزدیک 4 عصر است که وارد صف ورود به حسینیه میشویم. چهرهها، تفاوت معناداری با سالهای گذشته دارد. پسرانی با کتهای رنگی و شلوارهای تنگ و سبیلهای بلند، کنار پسرانی با شلوار پارچهای و پیراهن ساده و چفیه بر دوش ایستادهاند و منتظر. از پچپچهای میان بچهها میشود فهمید امسال مدل توزیع کارتهای دیدار نسبت به گذشته تغییر کرده و سفره افطار بیت آنقدر بلند و شده که جای بیشتری برای تشکلهای اصلاحطلب و دگراندیش هم داشته باشد. با این حال اما بساط امیدواران، مثل هر سال روبروی درِ ورودی بیت پهن است. جوانهایی که در دستههای سه-چهار نفره، گله به گله ایستاده یا نشستهاند لبِ جوی آب و منتظرند کسی با کارت اضافه پیدا شود و همای سعادت را روی دوششان بنشاند. هرچند امسال از همان اولین گیت بازرسی، کارتهای دیدار را با کارت شناسایی مهمانها تطبیق میدهند تا کسی بدون کارت خودش، وارد حسینیه نشود. محمدحسین، یکی از قدیمیترین فعالین تشکلی که میشناسم، پشت همین سد گیر میافتد و ما در حالی که برایش آرزوی موفقیت میکنیم، از او جدا میشویم و میرویم کنار آنهایی که کارت دارند، به نام خودشان هم دارند و در آستانهی حسینیهای ایستادهاند که امروز، قلب تمام دانشجویان متعهد و انقلابی در آن خواهد تپید.
ابهت آصف
حدود نیم ساعت تا آغاز مراسم مانده و حسینیه تقریباً پر است. به سختی در انتها و جایی نزدیک سفرههای افطار جایی پیدا میکنیم و همراه محمدآقا میرویم برای نشستن که جوانی خوشسیما اما جدی مانعمان میشود:« اینجا جای محافظ هاست.» جای خوبی هم هست انصافاً. درست روبروی جایگاه آقا و نزدیک به سفرهای که میدانیم آقا همانجا خواهند نشست. جوان، که بعداً میفهمیم نام تشکیلاتیاش آصف است، اما اصرار دارد مانعمان شود که با پادرمیانی وحید از خیرِ آن یک گُله جا میگذرد و اذن جلوسمان را صادر میکند. پیراهنی تماممشکی پوشیده که انگار برای بالارفتن ابهّت همه محافظها کارآمد است.
تودهنی به سبک خواهران
جمعیت بیشتر میشود و فشردگی هم بیشتر. بچهها دم گرفتهاند و با شعر و شعار، ثانیههای انتظار را میگذرانند. وسط شعارهای جدی و همیشگِی اینطور مراسمها، از سمت خواهران صدایی میآید که:« امریکا، امریکا! / فکر نکنی ما زنیم/ تو دهنت میزنیم.» خندهی پسرها یکهو در حسینیه منفجر میشود و تمام حس و حال شعار دادن را میگیرد. پویانراد، دبیر سیاسی دفتر تحکیم، پشت تریبون رفته و سرود مراسم را تمرین میکند. پسری که کنار دستم نشسته، با تهلهجه شمالی میپرسد:« ببخشید چطوری میشه اینجا حرف زد؟» از سوالش معلوم است اولین بار است مهمان بیت میشود. پیراهن سفیدی تنش است و تیپ کاملاً رسمی دارد. برایش توضیح میدهم که سخنرانها از قبل انتخاب شدهاند و امکان صحبت برای افراد دیگر فراهم نیست. بعد، دهانم را نزدیک گوشش میکنم و با صدایی آرام، طوری که به گوش آصف و دوستانش نرسد، میگویم:« البته سخنرانیها که تمام شد، اگر بلند شوی و دستت را بالا ببری و مودبانه بگویی که میخواهی صحبت کنی، شاید آقا اجازه بدهند و بتوانی.» بعد نگاه شیطنتآمیزی به هم میاندازیم. هرچند از وجناتش معلوم است برنامه خاصی برای صحبت کردن ندارد و بعید است از او برای این حاشیهنگاری، آبی گرم شود!
تشویق و هشدار
مجری مراسم، مجدالدین معلمی است. دبیر اسبق اتحادیه جامعه اسلامی. برای شروع مراسم و آغاز سخنرانی دانشجوها، از آقا اجازه میخواهد که جواب میشنود:« اجازه نمیخواد. این جلسه برای همین تشکیل شده.» دو سخنران اول، بیشتر حکم آرامش قبل از طوفان را دارند. فرشاد مطبوع، دانشجوی دکترای مهندسی انرژی دانشگاه شریف، به نمایندگی از شرکتهای دانشبنیان صحبت میکند و حُسنا جمشیدی به نمایندگی از گروههای جهادی. حرفهای تخصصیشان بیش از هرکسی برای خود آقا جذاب است و بخش قابل توجهی از جوهرِ خودکارِ کیان ِ آقا، برای یادداشتبرداری از سخنان این دو نفر، خاصه دکتر مطبوع، صرف میشود. سخنران سوم اما دمای جلسه را حسابی بالا میبرد. حسین اخگرپور، دبیر اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان از همن ابتدا با تُنِ صدای بالا و لحن تهاجمی آغاز و به هر گروه و نهادی که دستش برسد، عنایتی میکند. شورای عالی انقلاب فرهنگی را «دستگاه سندسازی» میخواند و در جنجالیترین بخش سخنانش، نسبت به نقشههای شوم عدهای برای دورانِ «پسا آقا» هشدار میدهد. قطعات پازلی که کنار هم میچیند، مشخصاً گروهی از اصلاحطلبان تندرو و احمدینژادیها را مخاطب اصلی این هشدار قرار میدهد. هشداری که با احسنتهای مکرر حضار، تایید میشود.
سخنران بعدی، اسماعیل کوهیمقدم دبیر اتحادیه تحکیم وحدت است. سخنان او حول یک محور مشخص نوشته شده و متن منسجمی است. به تجمعات اعتراضی اصناف مختلف و آشوبهای دیماه96 گریزی میزند و مشخصاً صداوسیما را بابت عملکرد ضعیف در قبال اعتراضات مردمی نقد میکند. لبهی انتقادات او هم مثل اخگرپور به قبای شورای عالی انقلاب فرهنگی گیر میکند و کوهیمقدم از لزوم یک انقلاب فرهنگی در شورای عالی انقلاب فرهنگی میگوید. آقا به دقت گوش میدهند و یادداشت میکنند. کوهیمقدم در قسمت آخر صحبتهایش گریزی به عملکرد دفتر تحکیم در حوزه زنان میزند. به نظر میرسد این دفتر تنها اتحادیهای باشد که بر مسائل این حوزه تمرکز کرده و برای این حوزه، برنامه دارد. این بخش از سخنان کوهیمقدم با استقبال دخترها مواجه میشود و تلاش آنها برای تشویق دبیر تحکیم وحدت، مثل تلاششان برای تودهنی زدن به امریکا در اوایل مراسم، نیمهکاره میماند.
صراحت به سبک عدالتخواهان
محمدجواد معتمدینژاد، دبیر جنبش عدالتخواه، با توپ پُر پشت تریبون آمده. بخش عمده سخنانش، نقدهای تند و تیز به قوه قضائیه است. رویکردهای این قوه را، خاصه در مساله شفافیت و در مواجهه با نظارت همگانی، به توبره میکشد و صراحتاً از حضرت آقا درباره آینده این قوه سوال میپرسد. سوال معتمدینژاد البته با خنده حضار همراه میشود اما این، چیزی از جدیت او کم نمیکند. نام منصور نظری و چهار جوان شیرازی را در میبرد و تلویحاً از آنها به عنوان قربانیان رویکردها و رویههای قوه قضائیه یاد میکند. بعد از سخنرانی، حضور معتمدینژاد در کنار جایگاه آقا، طولانیتر از بقیه سخنرانان میشود و همه حسینیه سراپا گوش است تا با شنیدن اندکصدایی که از پشت بلندگو میرسد، در جریان مکالمه خصوصی معتمدینژاد و آقا قرار بگیرد. در همین حین اما آقا مجدالدین هوای شعرخوانی میکند و میخواهد با خواندن ابیاتی، از سخنرانی بعدی دعوت کند که فریاد ممتد «هیسسسس»ِ حضار، او را از این کار منصرف میکند. هرچند چیز خاصی از گفتگوی آقا و دبیر جنبش عدالتخواه هم دستگیرمان نمیشود.
مزد سیّد
تیم یازدهنفرهی سخنرانان به نیمه رسیده و نفر ششم، سیدِ واردیِ خودمان است. مسئول بسیج شریف. دانشجوی کارشناسی مهندسی هوافضا. متن سید یکی از پختهترین و سنجیدهترین متنها در میان سخنرانهاست. متنی روان که با صنایع ادبی آراسته شده. تعبیر بامزهی «حاجت خواستن از آستان کاخ سفید» و «دخیل بستن به پنجرههای کاخ باکینگهام» را در وصف برجامباختگانِ امیدوار به اروپا استفاده میکند و حضار را سر ذوق میآورد. من در میان سخنرانیاش اما یاد خاطرات مشترکمان میافتم. یاد پارسال همین موقعها، که با اقتدار و تقریباً بدون رقیب مسئول بسیج شد. مسئولی که هم محبوب بچهها بود و هم مقبولِ مسئولین دانشگاه. در این یک سال، عمرش را وقف بسیج شریف کرد، شجاعانه در مقابل برخی رویههای غلط در داخل و خارج دانشگاه ایستاد و حالا در انتهای دوران مسئولیتش، هدیهای ماندگار گرفته و میتواند برای دقایقی نفس به نفس ِ «آقا» باشد. چه مزدی بهتر از این برای کسی که تلاش کرد یک سالِ موفق و یک کارنامه درخشان از خودش در بسیج شریف به یادگار بگذارد؟
قلّهی آزادی بیان
در این سالها تقریباً هر کسی به عنوان «نماینده نشریات دانشجویی» در هر محفل دانشجویی سخنرانی میکند، به یک گروه یا تشکل اصلاحطلب متصل است. نماینده امسال نشریات دانشجویی در دیدار با حضرت آقا هم یک دختر اصلاح طلب است. سحر مهرابی، نطقش را آتشین آغاز میکند. آقا را فقط با دو عنوان «رهبر انقلاب» و «آقای خامنهای» خطاب قرار میدهد و از همان ابتدا شمشیرش را از رو میکشد. ابتدا شورای نگهبان را با تعبیر «رد صلاحیتهای سلیقهای» مینوازد و سپس نهادهای نظامی را و در ادامه فیلترینگ تلگرام را. حتی متلکهای سنگینی برای «گشت ارشاد» و سرداران سپاه آماده کرد. بچهها نگاههای سنگینی به اطرافشان میکنند و واضح است از این همه صراحت در حضور آقا شوکه شدهاند. دو-سه نفری البته هستند از میان جمعیت که برای مهرابی و حرفهایش «احسنت» بکشند و غریو شادی سر بدهند. جو حسینیه امام خمینی احتمالاً در هیچ دیدار دانشجویی دیگری این همه متفاوت و خاص نبوده.
«هشت سال حصر غیرقانونی...» سخنرانی سحر مهرابی به اینجا که میرسد، صدای جمعی از حضار بلند میشود. باورِ اینکه یک دانشجو در چند متری حضرت آقا ایستاده باشد و بی هیچ ملاحظهای از سران فتنه دفاع کند، برای این چند نفر دشوار است. شعار «مرگ بر فتنهگر» این جمع تقریباً تمام فضای حسینیه امام خمینی(ره) را پر میکند و البته خیلی زود فرو مینشیند. نه اینکه بقیه مخالف این شعار باشند- که اگر مخالف بودند بارها قبل و بعد از سخنرانی خانم مهرابی تکرارش نمیکردند- اما اینجا و در این لحظه، اکثریت بچهها دوست ندارند نطق آتشین و جسورانه نماینده نشریات دانشجویی نیمهکاره بماند. پس اجازه میدهند تا حرفهایش را کامل کند. هرچه میخواهد و میتواند میگوید. بالا تا پایین نهادهای نظامی، امنیتی و قضایی را با تیغ سخنانش سلاخی میکند، با تاکید کنایهآمیزی میگوید:« هیچ شخصی بالاتر از قانون نیست» و از آقا میخواهد تصمیم بزرگی بگیرند. تصمیم بزرگی که به زعم او و دوستانش، تعمیق دموکراسی است. او البته با براندازان مرزبندی روشنی دارد و در آخرین جمله صحبتهایش، راهحل مشکلات کشور را «جمهوری اسلامی» میداند. نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش. مهرابی چند دقیقه بیش از زمان تعیین شده هم حرف میزند و صدای مجری و حضار را در میآورد و بعد، آرام از پشت تریبون کنار میآید، به صندلی آقا نزدیک میشود، چند کلامی خصوصی با ایشان صحبت میکند و میرود. اینجا جایی است که حتی اگر مخالف سرسخت بسیاری از اقدامات بلندمرتبهترین شخصیت کشور هم باشی میتوانی روبرویش بایستی و بیلکنت، سوال بپرسی و انتقاد کنی. در دلم خداخدا میکنم مهرابی و دوستانش، منصف باشند و از این به بعد، اگر خواستند در نشریات و یا برنامههای تشکلیشان از نبود آزادی بیان در کشور بنویسند و با حمله به رهبری از سمپاتهایشان کف و سوت بخرند، به عصر روز دوشنبه7 خرداد 1397 فکر کنند و نطقشان در حضور بلندپایهترین مقام نظام جمهوری اسلامی را یک بار مرور کنند.
نطق مهرابی فضای حسینیه را عوض کرده. آقا مجدالدین به مهرابی کنایه میزند که «کسانی که مدعی قانونمداری هستند کاش به قانون و قراری که داشتیم عمل میکردند و بیش از زمان تعیین شده صحبت نمیکردند.»(نقل به مضمون). کنایهاش میگیرد و با احسنتهای شدید و غلیظ حضار همراهی میشود.
پاسخ فیالمجلس
ماجرایی که سحر مهرابی با نطقش در حسینیه آغاز کرده، تازه آغاز شده. پس از دو سخنرانی معمولی و کمجان از نماینده تشکلهای دانشگاه آزاد و دانشجویی به نمایندگی از نخبگانِ به میهن بازگشته؛ محمدرضا گلرو مفرد، آخرین سخنران و دبیر اتحادیه مستقل، فیالمجلس پاسخ دندانشکنی برای مهرابی دارد و از کسانی میگوید که به حسینیه امام خمینی(ره) میآیند، چشم در چشم آقا تندترین انتقادها را از ایشان میکنند و بیرون که میروند از نبود آزادی بیان در کشور دم میزنند. نبوغ گلرو مفرد در نوشتن سریعِ یک متن صریح و موثر در جواب به مهرابی را میستایم. متن او هم از متنهای خوب و منسجم مراسم است. متنی که به «ارتجاع در برخی آرمانهای انقلاب» میپردازد و مشخص است یک کار گفتمانی جدی پشت آن بوده. گلرومفرد تنها سخنرانی است که گریزی هم به مسائل فرهنگی و هنری کشور میزند و حمایتش از ابراهیم حاتمیکیا با احسنتهای ممتدِ من و همراهی حضار مورد استقبال قرار میگیرد.
یازده سخنرانی با یازده رویکرد و رویه متفاوت، به پایان میرسد و نوبت سخنرانی آقاست. تنوع سخنرانها آنقدر زیاد بوده که بر خلاف سالهای قبل،کسی چندان تمایل ندارد خارج از نوبت بلند شود و پشت تریبون برود. فقط یک دانشجو به نمایندگی از بچههای سیستان و بلوچستان دو دقیقهای فرصت میگیرد و اندکی از دردها و رنجهای مردم این منطقه میگوید. مردمی که با همه سختیها، همچنان بر شرافتشان استوار اند و البته چشمانتظار تحقق وعدههای مسئولین.
شما اهل کتاب نیستید!
سخنرانی آقا حوالی ساعت هفت و نیم آغاز میشود. ابتدا چند نکته درباره سخنرانیهای بچهها میگویند. تاکید میکنند که بسیاری از اعتراضات و نقدهای دانشجویان را وارد میدانند. شبیه پدربزرگی شدهاند که درد دلهای همه نوههایش را شنیده و حالا میخواهد چند کلامی همصحبتشان باشد. به تمام نظرات و نقدهای تند و تیز دانشجویان احترام میگذارند و میگویند احساس جوانی که میگوید اوضاع کشور خیلی بد است را تایید میکنند، هرچند محتوای این حرفها مورد تاییدشان نباشد.
جایی در میانه صحبت، آقا میخواهند از کتاب «خاطرات اسدالله علم» شاهدمثالی بیاورند که به کنایه میگویند:« البته شماها که خیلی اهل کتاب نیستید!» و بعد چند جملهای درباره اهمیت کتابخوانی. جای دیگری هم، وقتی میخواهند از برخی واکنشهای منفیِ دولتیها به عملکرد صداوسیما بگویند، به طور خاص اسم بخش خبری 20:30 را میآورند که احتمالاً حسابی بروبچههای این بخش خبری را کیفور کرده.
صبر مکمل اقدام
کلیدواژه امشب اما «صبر انقلابی» است. مکمل «اقدام انقلابی» و سختتر از آن. حضرت آقا اسوهی «صبر انقلابی» را امیرالمومنین(ع) میدانند و با همین تکواژه، حکمت بسیاری از کنشهایشان در صحنه سیاسی کشور را برای بچهها روشن میکنند. کمی هم از بایدها و نبایدهای انقلابیگری میگویند و تاکید دارند «انقلابیگری فقط در بستر نظام قابل انجام است.» و میفرمایند:« انقلابیگری به معنای ویرانگری نیست.»
اذان نزدیک است و هنوز به بخشهای مهمی از صحبتهای آقا که قرار بود خطاب به تشکلهای دانشجویی باشد نرسیدهایم. بلند میگوییم« بعد افطار» و از آقا میخواهیم به سبک افطاری سالهای94 و 95، مراسم را بعد افطار هم ادامه دهند. اما ایشان میگویند:« ازکیسه خلیفه میبخشید؟ بعد افطار؟!» که یعنی نه و امسال هم مثل سال گذشته سخنرانی آقا با اذان تمام خواهد شد. بخش اول سخنانشان تمام شده و میخواهند وارد بخش دوم شوند که میپرسند:« اذان شده؟» و وقتی پاسخ مثبت میگیرند:« والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.»
یک تلاش ناکام
صفهای نماز جماعت را در انتهای حسینیه و لابلای سفرههای چیدهشده تشکیل میدهیم. به این امید که بعد نماز، بلافاصله در سفرههای نزدیک به سفره حضرت اقا جاگیر شویم و چند دقیقه بیشتر رویماهشان را ببینیم. سفره، مثل هر سال است. افطار سادهای با خرما و نان و پنیر و شام هم چلومرغ. مُشرف به سفره رهبری مینشینم برای افطار که یک نفر دستش را بلند میکند تا آقا را صدا کند، آقا هم او را میبیند و صدایش میکند. به همین سادگی میرود کنار مقام معظم رهبری و چفیهشان را میگیرد. مسیر او را بقیه هم میخواهند طی کنند. یک صف طولانی کنار صندلی آقا تشکیل میشود. محافظها با تمام قدرت ایستادهاند و اجازه نزدیک شدن به آقا را نمیدهند. اما وعده میدهند که اگر مرتب و منظم بنشینیم در صف، شاید فرصت دیدار و دستبوسی به همه برسد. من هم خودم را میاندازم در این موج و مینشینم به انتظار. حاجآقای رستمی، مسئول نهاد رهبری شریف و معاون نهاد کل، از روبرویم رد میشود، جواب سلامم را هم میدهد اما برای نزدیکشدنم به آقا کاری از دستش بر نمیآید. لبخندی میزند و میرود کنار سردار وحید. صف به هم ریخته و محافظها از تمام قدرتشان برای نظم دادن به ما استفاده میکنند. ما مشغول کار خودمان هستیم و آنها هم مشغول کار خودشان. در نهایت اما، مثل همیشه، پیروزی مال آنهاست. به جز جمعی محدود و کمشمار، کسی فرصت دیدار نزدیک با آقا را پیدا نمیکند. صف از هم میپاشد و ما، بدون تماشای روی ماهِ حضرت آقا، از حسینیه بیرون میزنیم. پر از هیجان یک مراسم داغ و لبریز از حال خوب شنیدن سخنان رهبر عزیزمان هستیم و این، از هر چیزی مهمتر است.