مردم این روزها حق دارند توضیح مسئولان دولتی درباره علت گران شدن افسارگسیخته ارز را بشنوند اما به شکلاشباع شده، همچنان با آنها درباره کمالات برجام سخن گفته میشود! مردم توقع دارند تدابیر دولت برای مدیریت بازار ارز را ببینند. اما ازدولتی که هنوز جمعبندی ندارد که آیا گران شدن ارز به قول آقای نوبخت، «ناگوار، موجب تکدر خاطر و حاصل توطئه رقباست» و باید مهار شود، یا به تعبیر آقایان مسعود نیلی و اکبر ترکان، «اقدام خوبی است و باید گرانتر شود»، چگونه میتوان توقع داشت برای مهار قیمت تدبیر کند؟
چالش بازار ارز، چه قدر واقعی است؟ این عارضه، خودِ بیماری نیست بلکه نشانه آن است؛ درست مانند تبی که بیماری را نشان میدهد. تب بازار ارز، نشانهای از نابسامانی در ستاد اقتصادی دولت و نقشه راه برجام زده آن است.
دشمن 6 سال است که درگیر جنگ ارزی با ماست و آن را توسعه میدهد. اما این طرف تلقی (یا تلقین) کسانی این بوده که با آمریکا و اروپا پسر خاله شده ایم؛ بنابراین پیش به سوی گسترش بیرویه واردات و پر کردن بازار از انواع اقلام مصرفی (دارای مشابه داخلی) و حتی تجملاتی وارداتی.
برخی مدیران، در روزگار تداوم تحریم، به سبک زندگی مصرفیتر و ولنگارانهتر نسبت به منابع ارزی کمیاب و پس انداز و سرمایه گزاری و تولید ملی دامن زدهاند.
این در حالی است که دشمن اولا دنبال انسداد بیشتر مجاری بازگشت درآمدهای ارزی به کشور بر خلاف برجام بود. ثانیا بر خروج بیشتر ارز از کشور اصرار داشت و با شگردهای مختلف و کمک داخلی، برای آن در مقاصدی نظیر دوبی و ترکیه و... برنامهریزی کرد.
این اتفاق از جمله از طریق تشویق مسافرتهای بیرویه، تشویق هدایت شده واردات غیر ضرور مصرفی و تجملاتی، و همچنین سازماندهی شبکه جمعآوری و انتقال ارز - با کمک برخی کشورهای مرتجع و شبکه صهیونیستی بهائیت- رقم خورد.
ثالثا دشمن، نقشه دستکاری و اختلال در بازار ارز (تروریسم اقتصادی) را بهروزرسانی کرد تا بتواند به تقاضای کاذب و تورم انتظاری دامن بزند.پیش فرض اتاق جنگ اقتصادی آنها این بود که از دو مسیر «ایجاد مضیقه و کاهش دسترسی منابع درآمدی برای عرضه ارز» و «افزایش تقاضای کاذب و هیجانی» میتوان توازن بازار را به هم زد و از این طریق، دومینوی کاهش ارزش پول ملی را که میتواند سایر متغیرهای اقتصادی را متاثر کند، به حرکت انداخت.
توافق
موسوم به برجام از این جهت، یک عملیات فریب محسوب میشود که توانست بالش
نرم زیر سر برخی مدیران خوش گمان و سهل اندیش بگذارد و برای شبیخون ارزی و
جنگ اقتصادی دشمن زمان بخرد!
برخی مدیران دولتی، این فرصت دو ساله -
وبه یک معنا پنج ساله- را به حریف بدطینت دادند، چون از یک توافق تاکتیکی،
تلقی شراکت راهبردی داشتند. این رویا ظرف چند ماه بلکه چند هفته اخیر با
خاک یکسان شده است.
منطق آمریکا در مذاکرات روشن بود؛ آنها با وجود نیاز راهبردی به توافق با ایران، در تاکتیک و تبلیغات، خود را بینیاز و به دور از عجله نشان میدادند و تکیه کلامشان این بود که«عدم توافق، بهتر از توافق بد است».
در مقابل در این طرف، گارد برخی دولتمردان و متولیان وزارت خارجه ما این بود که علیالدوام از چهارچوبها و خطوط قرمز تنازل کنند و شیدایی برای توافقِ هرچه سریعتر را جار بزنند.
روزنامهها و سایتهای حامی یا متظاهر به حمایت از دولت، همین شیفتگی را چند برابر به رخ کشیدند و جای افکارعمومی جا زدند. هنوز هم کسی توضیح درستی نمیدهد که چرا توافقی نامتوازن، ناهمزمان به لحاظ اجرای تعهدات، فاقد ضمانت اجرا و مکانیسم شکایت و جبران خسارت را با طرف مقابل تنظیم کردند و چگونه فریب دوتابعیتیهای نفوذی نظیر درّی اصفهانی را خوردند تا امروز با جدیتر شدن مشکل انتقال درآمدهای ارزی به کشور روبه رو باشند؟
مجلس در این میان نقشی کاملا منفعل در حد روابط عمومی دولت ایفا کرده تا جایی که بر خلاف نتایج هشدار آمیز 40 روز بررسی متن توافق در کمیسیون ویژه، در کمتر از 20 دقیقه ، آن را تایید کرد.
توافقی پر منفذ، منعقد شد بیآنکه کسی از این طیف سهل اندیش از خود بپرسد اصلا برای چه سراغ مذاکرات رفتیم و آیا توافق، حداقلها را برای ما تامین میکند؟ این انفعال مجلس، متاسفانه همچنان ادامه دارد. آنها شریک بیاحتیاطی دولت هستند و خود باید جبران کنند.
تحریمها به شکل کج دار و مریز، برداشته شد و نشد. رفت و پرحجم تر، برگشت. یا برخی از آنها اصلا نرفت.
هم کشورهایی مانند کره جنوبی و هند و... برای انتقال هزینههای سفارتشان یا پرداخت بدهیها به ایران با مشکل مواجه شدند و هم ما در تامین و ارسال هزینههای سفارتخانههایمان مثلا در لندن با مشکل مواجه شدیم.
کار رسید به جایی که وزیر خارجه، شهریور 96 در نیویورک و در جمع همتایان خود در گروه 1+5، از اینکه 20 ماه پس از برجام هنوز نمیتوانیم در لندن یک حساب بانکی باز کنیم، گلایه کرد.
آقای روحانی در تمام این مدت - تا همین اواخر- به جای پذیرفتن واقعیت، ابتدا منتقدان را با توهین و هتاکی پیاپی نواخت و سپس، روسای سازمان انرژی اتمی و بانک مرکزی را مورد التفات قرار داد که چرا میگویند دبّههای آمریکا نقض برجام است و باعث شده عایدی ما از برجام «تقریبا هیچ» شود؟! دو سال زمان برد تا برسیم به آنجا که آقای روحانی 7 آبان 96 گفت «داستان مضحکی اتفاق افتاده، برخی می گویند تعهدی که قبلا بستیم، فعلا محکم نباشد، بیایید در مورد موضوع دیگر مذاکره کنیم.
این از حرف های خنده دار تاریخ است. آمریکاییها اعلام می کنند اهل تعهد و مذاکره نیستند و اصول اخلاقی را نمیشناسند.
به برخی از کشورهای شرق آسیا اعلام میکنند که با ما مذاکره کنید، مگر دیوانهاند که مذاکره کنند؟ شما به مذاکرهای که به تایید سازمان ملل رسیده پایبند نیستید».
یک خطای بزرگ این بود که کسانی کمک کردند تلقین فریبکارانه و دروغین دشمن مبنی بر اینکه کلید کنترل و حرکت اقتصاد کشور در خارج است و نه در مدیریت و تدبیر و ظرفیتها و توانمندیهای انبوه داخلی، نفوذ و شیوع پیدا کند.
این نوع شرطی سازی و تلقین مهندسی شده، دقیقا خلاف منطق موفق انقلاب اسلامی است مبنی بر اینکه میشود و میتوانیم. این رویکرد ارتجاعی که برخی مشاوران بیصداقت اصرار بر تحمیل و تلقین آن دارند، وقتی تغلیظ و پوسته آن برداشته شود، به همان منطق قابلیت دوشیده شدن و سواری دادن محمد بن سلمان ختم میشود و با چند من سریش هم نمیتوان به روشنفکری و آزادی خواهی چسباند.
حالا چه باید کرد؟ آیا ارادهای برای جبران وجود دارد؟ آقای روحانی 7 خرداد 92 معتقد بود «مشکل ارز کجاست؟ مشکل در عدم مدیریت و خودشیفتگی است». اولین شرط اثبات جدیت برای اصلاح وضعیت، پذیرش خطا بودن راه طی شده و اِعمال لوازم تغییر مسیر است.
وقتی اصرار دارند همچنان مسئله و حاشیه بسازند و مردم را سرگرم دوقطبیهای دروغین کنند، در جدیت برای اصلاح مسیر تردید ایجاد میشود. اگر آقای روحانی اردیبهشت 96 میگفت «صبح پا میشدیم اما نمیدانستیم ارز ساعت یازده چند میشود»، امروز نمیتوانند وضعیت بازار ارز را انکار یا سکوت کنند و یا به مردم بگویند خیالتان تخت و... تمام! اصلا وضعیت الان با سال 90 قابل مقایسه نیست. آن روز عمده برنامه هستهای را تعطیل نکرده بودیم و دلار 3400 تومان بود؛ اما حالا، هم برنامه هستهای متوقف شده و هم ظرف دو ساله پسابرجام، قیمت ارز 60 درصد گران شده است.
علاج واقعی چیست؟ شش دانگ و تمام عیار پای این منطق ایستادن که حاضر نیستیم به هر قیمت در توافق بمانیم و آماده به هم زدن بازی دو سر باخت حریف (و انفعال ناشی از آن) هستیم.
اگر نه، ماندن و ادامه دادن به بازی نَرمالیزاسیون غرب که به مفهوم خلع قدرت تدریجی است، ما را به شکل تصاعدی، دچار خسارت خواهد کرد.
اگر طیف حاکم بر دولت سال 91 ـ 90 میگفتند 10 تا 30 درصد مشکل اقتصاد، ناشی از تحریم است و 70 تا 90 درصد آن به سوء مدیریت دولت وقت بر میگردد، امروز باید به لوازم همین حرف پایبند باشند.
اینکه آقای روحانی بگوید «میگویند تازه فهمیدیم در برجام کلاه سرمان رفته... برجام باشد یا نباشد، بدون آمریکا یا با آمریکا؛ برای هر شرایطی آمادهایم و برنامه داریم»، دادن آدرس غلط است.
برجام بدون آمریکا یعنی چه؟ پس چرا آقای صالحی عضو ارشد تیم مذاکرهکننده میگوید «ما با آمریکا مذاکره میکردیم نه مجموعه 5+1»؟ و اصلا اگر با اروپا میشد توافق کنند، چرا هزینه مذاکره با آمریکا را پرداختند؟ میبینید که بنیان استدلالهای دولت چه قدر سست است.
یک موضوع مهم، غفلت از ظرفیتهای درونزای اقتصادی در ایجاداشتغال و رونق تولید است که به تقویت بنیه اقتصاد به عنوان ضرورت تقویت پول ملی در برابر ارز خارجی میانجامد.
به موازات این مسئله، از ظرفیت بزرگ همسایگان برای دور زدن تحریم و شکستن حلقههای زنجیر آن غفلت شده است. مسئله ارز، فرع بر این اولویت مهم ملی است.
یک چالش بزرگ، آلوده شدن برخی مدیران دولتی به وسوسههای افراطیونی است که بارها ثابت کردهاند در نقش پیاده نظام جنگ نیابتی دشمن بازی میکنند.
اخیرا یکی از همینها (که از سوی محسن هاشمی به تقلب در انتخابات مجلس ششم علیه آقای هاشمی هم متهم شد)، ادعا کرده «به نقطه عطف حذف یکی از دو دولت نزدیک میشویم. یا دولت پنهان، از مستوری دست میکشد و با کنار زدن دولت قانونی ارکان حکومت را در دست میگیرد یا مجبور به عقبنشینی از قلمروهای مختلف به ویژه در عرصه اقتصاد و سیاست خارجی میشود.
اجازه ندهیم جامعه مدنی از حزب پادگانی شکست بخورد». این رفتار منافقانه وسط جنگ ارزی دشمن و بیمحل از آب درآمدن وعدههای افراطیون چه معنایی میدهد؟ چرا داعشیان وطنی، اصرار دارند با مواضع ساختارشکنانه انتحار کنند؟ این پرسش همواره یک پاسخ مشترک داشته است: ناکارآمدی مدیریتی و ناراضی و شاکی کردن مردم. آنها هر گاه مدیریت اجرایی را در اختیار گرفته اند، عیار کفایت نداشته شان آشکار شده است.
در چنین موقعیتهایی، یا باید سرشان را از شرمندگی پایین بیندازند و عذرخواهی نمایند. و یا اینکه با گستاخی و بهاشتباه انداختن مردم، از پاسخگویی شانه خالی کنند.
آنها نوعا، رویکرد دوم را ترجیح دادهاند. مدتهاست قافیه شعر افراطیون تنگ آمده است. آنها که دولت را رحم اجارهای میخوانند، اگر سر سوزنی انصاف و شرافت و صداقت داشتند، حتما باید از خجالت آب میشدند.
اما چون به دغلبازی و لا قیدی خو کردهاند، دم از برجامهای تازه میزنند و مدعی بیاختیاری دولت میشوند.
به کلاهبرداران مدعی اصلاحطلبی که دولت را گرفتار کردند، باید گفت چکهای برگشتیتان را پاس کنید؛ شما در موضع اتهام هستید نه در مقام قضاوت یا صدور چک جدید.
این طیف وطن فروش که حتی وقیحانه از داعش حمایت کردند، به امید دشمن لاعلاج و شکست خورده در منطقه تبدیل شدهاند؛ همان که دانیل کوتز مدیر «جامعه اطلاعاتی آمریکا» در گزارش خود به کنگره عنوان کرد: «ایران شبکهای از عوامل را در سرتاسر جهان گرد هم میآورد.
ایران از مبارزه علیه داعش برای تقویت خود بهرهبرداری و از دستاوردهای جنگ در جهت توافقهای سیاسی، امنیتی و اقتصادی استفاده خواهد کرد... سیاستمداران میانهرو و تندرو در تلاش جهت اجرای چشمانداز خود برای آینده ایران، به شکلی فزاینده با یکدیگر درگیر خواهند شد.
این رقابت، عامل کلیدی در مشخص
کردن این مسئله خواهد بود که آیا ایران، رفتار خود را در راستای منافع
ایالات متحده، تغییر خواهد داد یا نه».