«حاشیهسازی» این روزها برای دولتمردان از نان شب هم واجبتر شده است. پیشبینی چنین وضعی اصلا سخت نبود. پیش از این بارها در همین وجیزه پیشبینی کرده بودیم که دولت اگر تغییر مسیر ندهد، به حاشیهسازی نیاز جدی خواهد داشت.
دست فرمانی که دولت اول آقای روحانی با آن کشور را اداره میکرد، به مقصد نمیرسید؛ دولت هم تغییر مسیر نمیداد و در عوض، ناکامیها را به پای دولت قبل مینوشت تا شاید با ادامه این مسیر فرجی شود و به مقصد برسد.
این مسیر ادامه یافت تا اینکه به ناکجاآباد رسید. اظهارات و سیاست های «کدخدا» و دوستان اروپاییاش نیز نشان میداد، برجام فقط و فقط یک
کلاه گشاد بود و خبری از گشایش اقتصادی نیست. امتیازها همه نقدا داده شده بود، دولت باید راهی پیدا میکرد... دولت دوم شروع شده بود.
دیگر نمیشد تقصیرها را به گردن دولت قبل انداخت! اینجا بود که «حاشیهسازی» برای سرگرم کردن مردم به مسائلی غیر آنچه به خاطر آن به دولت رای داده بودند، خیلی جدی در دستور کار قرار گرفت.
حالا این بازیها، برای دولت از هر چیز دیگری واجبتر شده است.
این حاشیهسازیها حالا کمی عمیقتر شده و با هجمههای ناجوانمردانه همراه گردیده تا بعضا به مسئله اصلی کشور تبدیل شود.
به جرأت میتوان گفت در کمتر برههای، جامعه ما با این حجم از حاشیه و هجمه مواجه بوده است. هجمهها شبیه به هجمههای دوران اصلاحات و مجلس ششم است. «خرابه تحویل گرفتیم، نمیگذارند مشکلات را حل کنیم، معصوم را هم میتوان نقد کرد، امام حسین(ع) با یزیدیان مذاکره کرد!، جاسوس نبود، استاد دانشگاه و فعال محیط زیست بود، اساتید دانشگاه نمیتوانند جاسوس باشند، قائله درویش داعشیها و فرستادن پلیس دست بسته به سمت آنها، اسلامی شدن خودرو با قرار دادن قرآن در آن و این روزها، حجاب اجباری یا اختیاری، رقاصی دختران مقابل شهردار آن هم به نام گرامیداشت میلاد حضرت زهرا(س)! و...»
به این حاشیهها، هجمهها و هتاکیهای گاه و بیگاه به منتقدان، توئیتهای اهانتآمیز به رسانهها، تشبیه کردن منتقدان به سگ!، اذعان به بیاعتقادی به جمهوری اسلامی ایران و ولایت فقیه، تلاش برای به رسمیت شناخته شدن رژیم کودککش صهیونیستی و... را هم اضافه کنید.
چه اتفاقی افتاده؟ چرا اطرافیان دولت و بعضا خود دولت به این وضع افتادهاند؟ چرا دولتی که شعار میداد«قلمها را نشکنیم، دهانها را نبندیم»، یک رسانه منتقد را به آن شکل، هتاکانه مینوازد؟ چگونه میشود، یک دولت که با ژست دموکراسی به قدرت رسیده به جایی میرسد که، مخالفانش را جلوی دوربینهای تلویزیونی و میلیونها بیننده کم عقل میخواند؟ و در یک کلام، چه بر سر دولت و جریانهای سیاسی نزدیک به آن آمده است؟
پاسخ این سؤالها در مسیری است که دولت محترم در این
5 سال طی کرده است. بخش دیگری از پاسخها نیز نزد مدیرانی است که اطراف
دولت و سایر مراکز نزدیک به دولت مثل شهرداری حضور دارند.
در اینکه دولت تمام تخم مرغهایش را در سبد مذاکرات هستهای گذاشت و به
غربیها اعتماد کرد و به مردم گفت، با این مذاکرات، وضعیت اقتصادی گل و
بلبل میشود و حتی مشکل آب خوردنمان نیز حل میگردد تردیدی نیست.
خوشبختانه صحبتها، تیترها و تحلیلهای این جریان درباره برجام موجود است:
«فتحالفتوح دیپلماسی ایران»، «کلید چرخید، ایران خندید»، «مهر تدبیر بر
پیشانی تحریم»، «انفجار امید»، «غروب تحریم، ساحل توافق»، «ظریف گل زد،
ایران خندید»، «پیروزی بدون جنگ»، «انقلاب دیپلماسی، جهان تغییر کرد»، «حصر
ایران شکست»، «انفجار اتمی بدون بمب»، «تلاشهای ظریف و کری نتیجه داد،
توافق قهرمانانه ایران»، «خورشید درخشان شد، تا باد چنین بادا» و... اینها
تیتر نخست روزنامههای مدعی اصلاحات در روز 24 تیرماه 94 یعنی درست یکروز
پس از امضای برجام است.
حالا اما تقریبا تمام مقامات دولتی، از آقای ظریف و سیف گرفته تا عراقچی و تختروانچی علنا اذعان میکنند، از برجام هیچ آبی برای کشور گرم نشده است و آمریکاییها بدعهدی کردهاند. برخی که هنوز امید دارند هم میگویند، روح برجام مهمتر از متن برجام است! ماجرای هواپیمای وزیر خارجه کشورمان در آلمان تازهترین سند از بیخاصیتی روح و جسم برجام بود.
راز این همه حاشیه، هجمه و حمله به منتقدان در همین نکته است. برجام همه چیز دولت بود و با این بدعهدیها دولت «همه چیز» خود را از دست داده است. نگاهی به صفحه اول این روزهای روزنامههای حامی دولت اگر بیندازید، خبری از تیترها و تصاویر آنچنانی درباره آقای روحانی نیست.
این یعنی دولت، علاوهبر برجام، حامیان خود را هم از دست داده. شاید هر کس در شرایط امروز دولت بود، همینگونه حاشیه میساخت، اهانت میکرد و بعضا حرفهای عجیب و غریبی میزد که کسی، علت بیان آن را پیدا نمیکرد. مثل ماجرای قرآن و خودرو! این البته همه ماجرا نیست.
بخش دیگر پاسخ این پرسشها نزد اطرافیان دولت و همین
جریانهای سیاسی و در یک کلام، «فتنهگران» است. دولت متاسفانه به رغم
هشدارهای دلسوزانه منتقدان، هیچگاه حاضر نشد با فتنهگران مرزبندی کند.
فتنهگرانی که تا دیروز با رفتار و کنایه میفهماندند اعتقادی به جمهوری
اسلامی ایران ندارند و حالا طی مصاحبههای تصویری میگویند، هیچ اعتقادی به
جمهوری اسلامی ایران نداشتهاند!
این جریان حتی تصریح میکنند، «اکثر اصلاحطلبان علاقهای به آقای خمینی ندارند.»(!)
دولت محترم اکنون دو راه پیش رو دارد. یا با همان دست فرمان ادامه دهد، که نتیجه آن معلوم است: دادن مولفههای دیگر قدرتمان به دشمن به امید گرفتن امتیازهای اقتصادی که قرار بود در مذاکرات هستهای به دست آورد، مواجهه با بدعهدیهای بعدی، حاشیهسازی و در پایان هتاکی به منتقدان.
این راه دیگر جواب نمیدهد. راه دوم اما اعلام برائت از این جریان آلوده و پاکسازی دولت و تغییر مسیر است.
همین چند روز قبل برخی رسانهها به نقل از آقای بعیدینژاد، سفیر کشورمان
در انگلیس نوشتند: «در حال توافق با انگلیس بر سر یمن هستیم.» و اینکه
«آمریکا را به نقض توافق هستهای متهم خواهیم کرد... واشنگتن به طور مرتب
توافق هستهای را نقض میکند و این موضوع موجب نگرانی ایران است.»(!)
دوباره همین دیروز خبر دیگری منتشر شد مبنی بر اینکه، شهرداری چند ماهی است
حقوق کارکنان خط 6 متروی تهران را پرداخت نکرده و این افراد شب عیدی با
جیب خالی نزد خانواده خواهند بود.
این دو خبر کافی است تا به این نتیجه برسیم که
متاسفانه کسی قصد تغییر ریل ندارد و حامیان فتنه که جز ناکامی و
حاشیهسازی، هنری ندارند هنوز در مراکز حساس مشغولند. به این شرایط باید به
شدت انتقاد کرد. انتقاد از چنین وضعی «کمعقلی» نیست، مذاکره مجدد با
ناقضان برجام و اجازه دادن به ادامه فعالیت چنین مدیرانی کمعقلی است.
شاید کمی متوهمانه به نظر برسد اما هیچ بعید نیست برخی از این کمکاریها و
ریلگذاریهای غلط عمدی و با هدف ایجاد نارضایتی نه از دولت که از نظام
صورت گرفته باشند.
چقدر تلاش کردند اعتراضهای آرام مردمی به وضعیت بد اقتصادی را «سازماندهی شده» از سوی نظام! جا بزنند و به اغتشاشهای پراکندهای که به جنایت منتهی میشد، مشروعیت ببخشند؟! عدم ارائه خدمات به مردم در آن چند روز برفی تهران، به ورشکستگی کشاندن یک به یک کارخانهها برای فروش زمینهای مرغوب آن! و به قیمت بیکار شدن صدها کارگر، کتمان رقم واقعی تورم، گل و بلبل نشان دادن وضعیت اقتصادی و...و در نهایت اعلام اینکه«نمیگذارند»، «اقتصاد در دست دولت نیست، در دست فلان نهاد است» جز برای ایجاد نارضایتی از نظام است؟!
رسیدن به نقطه مطلوب در همه حوزهها، چه اقتصادی و چه فرهنگی، روحیه جهادی و انقلابی میطلبد. هیچ کس با آویزان شدن به این کشور یا آن کشور به جایی نرسیده است. سردار بزرگ، قاسم سلیمانی یک نمونه کامل و عینی از مدیریت جهادی است که «داعش و گروههای تروریستی و تکفیری»، یکی از بزرگترین و پرهزینهترین پروژه صهیونیسم مسیحی در منطقه را با همین روحیه انقلابی زمینگیر کرد. فاصله وضعیت منطقهای ما با وضعیت اقتصادی و فرهنگیمان، فاصلهای است به اندازه زمین تا آسمان. مدیریت این دو منطقه از دو تفکر متفاوت سرچشمه میگیرد. قضاوت با شما، کدام روش موفقتر است؟ کدام یک محبوبتر؟! پاسخ خیلی روشن است. دولت ریل را تغییر دهد.