«پدیده دیگر که باید به آن توجه کرد، پدیده «آقازادگی» است. «تورگینیف» نویسنده شهیر روسی یک رمانی به نام «آشیانه اشراف» نوشته است. در این کتاب بررسی کرده که چرا روسیه تزاری از هم فروپاشید. او در این کتاب بیان میکند یک نسلی از اشراف صرفا دارنده مدرک شدند اما از دامنه مطالباتشان کم نکردند. برخورداری از مدرک این افراد را دچار مطالبات فزاینده کرد که هم دچار سهمخواهی در حوزه مسؤولیت شدند و هم برخورداری از زندگی مرفه که این دو عارضه اکنون رخ داده است. یک نسلی از آقازادهها در ایران وجود دارند که نه سواد خاصی دارند و نه توان مدیریتی، اما خواهان سهم مدیریتی هستند و به مسؤولیتهای جزئی نیز راضی نیستند. اکنون عدهای از آنها برخی از مناصب را گرفته و در سیستم مشغول به کار هستند. بخشی از این بههمریختگی در نظام مدیریتی، تصمیمگیری و تصمیمسازی در ساختار، به خاطر همین آقازادههایی است که در سیستم حضور دارند. وقتی شما آمار میدهید که در انگلیس بیش از چهار هزار آقازاده در حال تحصیل هستند آیا آنها دچار ماندگاری در کشور انگلیس میشوند؟ خیر. عمده آقازادهها به کشور بازمیگردند و سهمخواهی میکنند. حضور پررنگ این آقازادهها در ارکان تصمیمگیری و تصمیمسازی، بحرانساز میشود.»
حرفهای بالا را علی اکبر ولیزاده مدیرسیاسی مرکز پژوهشهای مجلس در مصاحبه با خبرنگار ایلنا گفتهاست. حرفهایی که احتمالا طعم دهان تمام مردم عادی این کشور که نگران آینده خود و فرزندانشان هستند را تلخ میکند. چون رانت و امکانات فوق العاده برای چهار هزار یا چهل هزار آقازاده به معنی ضایع شدن حق چهار میلیون و چهل میلیون ایرانیزاده دیگر است.
این حرفها باید برنامه ریزان و سیاستگذاران حتی بوروکرات و یقه سفید نظام را هم به شدت نگران کند چون سیطره این قبیله سهم خواه نه فقط دلیل افزایش ناکارآمدی و افزایش ضریب فسادپذیری نظام میشود بلکه احساس تبعیض میتواند گسلی عمیق میان حاکمیت و ملت ایجاد کند که همانطور که در اغتشاشات دی ماه دیدیم به راحتی توسط دشمنان خارجی این کشور و با ابزارهای جنگ نرم کلاسیک فعال و تسلیحاتی شود.
اما این حرفها باید انقلابی ها را بیشتر از همه نگران کند. چرا که هیچ چیز بیشتر از استحاله درونی، زوال و خستگی و کهولت و بیماری یک انقلاب را سبب نمیشود. و چه چیزی بیشتر از بازتولید روابط فیودالی و قبیلهای مستتر در هزارفامیل پهلوی از دید مستضعفان ایران و منطقه نشانه استحاله انقلاب اسلامی دیده میشود؟ استحالهای که جوهر غرب، یعنی سرمایه داری مصرفی به قیمت استثمار و استعمار دیگران را، با روکشی ریاکارانه دارد عادی و طبیعی میکند. آیا «نفوذ» در زیرپوستی ترین شکل آن همین حساسیت زدایی از جنس روابط تولید و مصرف در غرب نیست؟
معتقدم نیازمند جنبشی فراجناحی و فراگیر برای شناسایی، حسابکشی و خلع قدرت از آقازادهها هستیم. در قدم اول نیازمند ملی کردن فرهنگ پرسشگری هستیم. به جای آنکه در مقابل پول و ماشین و مقام مدیریتی و مدرک دانشگاهی شان سر خم کنیم و احساس کمبود کنیم باید بپرسیم از کجا و از طریق چه رانت و چه روابطی این ماشین و مقام مدیریتی و مدرک دانشگاهی را بدست آوردهای؟ و در قدم دوم باید فرهنگی که رانتخواری و زندگی اشرافی را تبدیل به نوعی فضیلت و نشانه «بچه زرنگ بودن» کرده است را به رذیلت و نشانه فاسد بودن تبدیل کنیم.
پانوشت: عکس تزیینی نیست. عکس از سفره انقلاب است. منطقه البیضا. سال شصت و چهار. سفرهای که امروز عدهای رانت خود را از ان برمیدارند همان سفرهایست که از روز اول انقلاب تا امروز در سوریه عدهای سر خود را درآن گذاشتهاند.