کد خبر: ۴۳۸۵۸۹
زمان انتشار: ۱۰:۴۷     ۰۷ اسفند ۱۳۹۶
بداهه‌سرایی ۶۹ شاعر برای شهید حدادیان؛
شاعران در حلقه ادبی مجاز قصیده واره‌ای تقدیم به شهید محمد حسین حدادیان سرودند.
به گزارش پایگاه 598، شاعران و اعضای حلقه ادبی مجاز، در دومین برنامه بداهه سرایی جمعی خود به موضع اغتشاشات اخیر در تهران و دروایش گنابادی پرداختند و قصیده واره ای تقدیم به شهید محمد حسین حدادیان سرودند. شهید محمد حسین حدادیان، دوشنبه شب(30 بهمن) توسط دراویش داعشی در خیابان پاسداران تهران به طرز غریبانه ای به شهادت رسید.

اسامی برخی از شاعران حاضر در این بداهه سرایی به شرح زیر است :

محمد رسولی ، پیمان طالبی، نفیسه سادات موسوی، فاطمه افشاریان، زینب ملایی، نیلوفر شکیب، ریحانه عسگری، علی بهاری،  فائزه عربی ، فتانه پاینده ، هادی اشراقی، سیدعلیرضا خاتمی، الهام کریمی، ماهرخ درستی، لیلا فخیمی، فاطمه حق بین، سیدمجید کریمی، الهه جوان، مهتاب پناه علیپور، مبینا گلصفتان، محمدحسین حیدرزاده، حمیدرضا عباسی ، لیلا علیزاده ،محمدحسین مددی، عباس حق خواه، فریده سادات موسوی ، امیرحسین یوسفی ، امیرحسین ناطقی راد، مصطفی نیرآبادی، میثم کبیری، عماد الدین ربانی ، مونا نصیری ، علیرضا شیرافکن، مهدیه نژادابراهیم، لیلا زمانی ، حسن خسرو ابادی، محمداکبری، مصطفی محمدی،  ریحان ابراهیم زادگان، پروانه علی پور، راحیل سهی، زهرا فرجی، فاطمه ناظریان، میلاد رحیمی، علی شوندی ، محمد دولابی، سیدبابک توفیق پور، سعید ابوالحسنی ، سجادصدرنی ،محمدصادق حسینی، نجمه هاشمی،  سیدعلی میرباقری،  محمدجواد جوادزاده، سیده محدثه موسوی، فائزه ریاضی، مهدا ضرابی،  سمیرافرهی، نجمه یوسفی، محمدرضا پورصنا، عادله اسدی، حمیدرضا جعفرخونویی، مریم بقایی، محمدصادق باقی زاده، فلاحت برادران، محمدمهدی حیدری، عرفان میرحاجی، علیرضا فراهانی،  امیرمحمد معصومی، ریحانه بنایی

 

شاعران مجاز در این بداهه سرایی جمعی 370 بیت شعر سرودند که گزیده ای از این ابیات را در ادامه می خوانید :

 

 

مرگ آمد از پی تو، او را جواب کردی

نام شهادت آمد، پس انتخاب کردی

تیغى سوْال پرسید، از راه حنجر تو

خندیدى و از این راه، او را مجاب کردى

بزمی به پای کردی میخانه ای خریدی

سجاده وا نهادی میل شراب کردی

آه ای شهید خفته نامت بلند بادا

در راه حفظ میهن، پا در رکاب کردی

ای چون علیِّ اکبر با اقتدار، بنگر

سودای دشمنان را نقشِ بر آب کردی

باران تیر بود و رگبار و بغض دشمن

آن شب محاسنت را با خون خضاب کردی

با اغتشاش در شهر آنان چه فکر کردند؟

تو فکر خامشان را ، با خون سراب کردی

"عشقست و آتش و خون"، در راه حفظ میهن

آتش به جان خریدی، خونین حساب کردی

تنگ است پیش چشمت، دنیا و مردمانش

رفتن چو مادرت را، پس انتخاب کردی

هر نقشه ای که دشمن با خنده میکشیده

با یا حسینِ آخر؛نقشِ برآب کردی

در دیدن حقیقت یک مشت کور بودند

آری خیالشان را  زیبا سراب کردی

در زیر تیغ شیطان، در آتشِ "گلستان"

مثل "خلیل" بودی، تو انقلاب کردی

با تو چه شد؟ خدا را! با خون خویش یارا

دل‌های سنگ ما را، از شرم آب کردی

پاى دفاع از عشق، هر خون، یک انقلاب است

اى خون! مبارکت باد! تو انقلاب کردى

یا لیتنای نوحه، آتش به سینه می زد

آتش فشان غم را، با خون مذاب کردی

اکبر شدی و میدان گلگون شد از تن تو

گنداب کوچه هارا  غرق گلاب کردی

رفتی و گریه آمد،رفتی و چشم من سوخت

چشمان عاشقم را،پر التهاب کردی

تو مرد راه عشقی ، آرام پیش رفتی

آن شب چه شد تورا که ناگه شتاب کردی

خونت شده گواهِ ، ناحقیِ دراویش

اهداف شومشان را ، با خون خراب کردی

دستور رهبرت را لبیک گفته بودی

جان را فدای حفظ این انقلاب کردی

ارزان حراج کردند اسلام را، ولی تو

با خون به جای پاسخ، سنگین حساب کردی

سیدعلی به منبر گفتا که أین عمار

لبیک روی لب را اینگونه باب کردی

می‌خواستی که عطرت، در هر طرف بپیچد

در گوشه ی گلستان، گل را گلاب کردی

ما خوابِ خواب بودیم، النوم هم أخ الموت

اما تو مرگ خود را بیدار خواب کردی

فرق است بین مردن در خواب با شهادت

از مرگ بین بستر تو اجتناب کردی

از خادمی به هیئت ، تا عزت و شهادت

رفتی به نزد ارباب ، دل را کباب کردی

امشب میان چیذر، تنگ است قلب بیرق

انگار تار و پودش، از گریه آب کردی

امشب برو به خواب مادر ، بگو به گوشش

خود را شفیع او در یوم الحساب کردی

قد صنوبرت را،چشم چو گوهرت را

با مادرت چه گویم؟فکر جواب کردى؟

ای شمعها بسوزید ای ناله ها برآیید

اینگونه قلب ها را در التهاب کردی

عکس ضریح ارباب همراه پیکرت بود

عکسی که با صد امید یکروز قاب کردی

مثل حسین مظلوم ، نامت چقدر زیباست

آن را میان تاریخ ، جانانه قاب کردی

دیدی حنای دنیا رنگ وفا ندارد

همچون علی اکبر با خون خضاب کردی

با رفتنت به هرسو در شهر گفتگویی ست

یک شهر عاشقت شد تا انقلاب کردی

چیذر،علی اکبر،تلمیح پشت تلمیح

ای روضه ی مجسم با خون خضاب کردی

آه ای به خون تپیده در هفتمین گلستان!

در راه حفظ میهن باز انقلاب کردی

تاریک بود تهران در آن غبار فتنه

تو آمدی به میدان... تو آفتاب کردی

یار بصیر رهبر؛ ای شیر؛ ای دلاور

 تو زود تر از اینها، پا در رکاب کردی

دیدند حیدریون در راه و رسم حیدر

درویش دم زد و تو پا در رکاب کردی

رویت چرا کبود است؟ جرمت مگر چه بوده است؟

آنجا مگر چه دیدی؟ خون‌ را خضاب کردی

دشمن که با نقاب میش آمده به میدان

او را به صد نشانه، تو بی نقاب کردی

دردولتی که در آن تدبیروحکمتی نیست

باغیرت بسیجی پا در رکاب کردی

درویش دم زد از دین، طبلش ولی تهی بود

اما تو  جان، نثار اسلام ناب کردی

ذهن تو در همان حال، یاد مدافعان بود

پروانه وار رفتی ، خود را عتاب کردی

باران نمیزد عمری،با پرکشیدن خود

چشمان آسمان را غرق سحاب کردی

تنها سلاحت آن شب جان تو بود جانا

بنیاد فتنه ها را با جان خراب کردی

معنای عاشقی چیست؟؛زود از تو نام بردم

ای مرحبا که من را حاضر جواب کردی

در کوچه های شهر دود و دم و سیاهی

پیمانه سر کشیدی ما را کباب کردی

در این شبِ سیاهم گم گشت راهِ مقصود

حلاج واره شب را غرقِ شهاب کردی

فتوای رهبرت بود آتش به اختیاری

با این شعار محکم، تو انقلاب کردی

حرف مدافعانِ امنیتِ نظام است

این جمله بر زبان هاست این را تو باب کردی

صد تیر پیکرت را بوسید و پر کشیدی

درویش داعشی را با خون عِقاب کردی

تنها شدی میانِ این گرگ های وحشی

ترسی به دل نداری، جان را جواب کردی

قومی پر از جهالت، با ظاهر دیانت

رفتی و نقششان را، نقش بر اب کردی

تو مسلک علی را از فاطمه گرفتی

یا هو زدی و بهر احیا شتاب کردی

در هر قنوت وترَت ، گفتی ز عشق و مستی

آری دعای خود را خود مستجاب کردی

بااین چنین شهادت همچون علی اکبر

دلهای مردمان را پر التهاب کردی

در کسوت ِ بسیجی  راهی شدی به میدان

احوالِ ناکسان را  ؛ پر اضطراب کردی

ازجان خود گذشتی تا امنیت بماند

شرمنده، دِینِ ما را با خون حساب کردی

در این کویر  ِ وحشت ؛ با جانفشانی خود

باران شدی و رحمت ؛ کار سحاب کردی

در ظلمت ِجهالت؛ با شوق و با شهامت

تابیدی و رقابت؛ با آفتاب کردی

بیچاره جام و ساقی بیچاره هر که باقی

ماندیم و حال ما را مست و خراب کردی

مادر نخواست عمری جز عاقبت بخیری

آخر دعای او را ، تو مستجاب کردی...

زود از خدا گرفتی حکم رهاییت را

از قیل و قال دنیا چون اعتصاب کردی

خارج ز وعظ گشتی کاری دگر نمودی

در محفل حکیمان میل شراب کردی

«در خانقه نگنجد اسرار عشقبازی»

درویش کور دل را با خون جواب کردی

در راه اکبری تو نامت بلند و پر نور

لبخند مرتضی را تو اکتساب کردی

عشق است و آتش و خون... تصویر تو به ذهنم

ای جسم پاره پاره دل را کباب کردی

دنبال جای خالی؛در صورت تو گشتند

با تیر دیده بوسی؛نه! انتقاب کردی...

دشمن پر از سلاح و تو دست خالی اما

رفتی به قلب دشمن، خون در خشاب کردی

آتش به اختیار و فتوا و امر رهبر

رفتی و از نرفتن خوب اجتناب کردی

در خواب شوم درویش، افتاد با تو تشویش

تزویر را به خونت خانه خراب کردی

«ننگ است زنده ماندن در شهر پر گناهم»

پس یاحسین گویان ، با خون خضاب کردی

در جیره بندی مِی، ساقی نگاه کرد و

پیمانه سر کشیدی تو فکر ناب کردی

دل بردی و شکستی بت های نفس دون را

ما غرق در تماشا دل را چه آب کردی!

"در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند"

اما تو پر گشودی، رفتی شتاب کردی

در مکتب ولایت از بر شدی شهادت

تو درس عاشقی را صدها کتاب کردی

بی ترس و با  جسارت اینسان شتاب کردی

خودداری از تنش ها، از اضطراب کردی

خالص شدی و رزقت از سفره‌ی حسین‌ست

خدمت به زاده‌ی آن ام‌الکتاب کردی

در خون خود بلاشک فکر حسین بودی

بر کربلا رسیدی وقتی شتاب کردی

پیراهنت ک آمد ، شرم از نگاه تو ریخت

آن لحظه یاد جسم در آفتاب کردی

همچون "حسین" گشتی زخمی ز تیغ اعداا

چون "او" محاسنت را با خون خضاب کردی

مثل علیِ اکبر،  صد پاره شد تن تو

تکرار کربلا را, اینگونه باب کردی

یاد رقیه ، یاد قاسم و یاد سقا

یاد علی اکبر ، آن ماهِتاب کردی

شاید که تشنه بودی آن لحظه های آخر

شاید که خون خود را نذر رباب کردی

آرام گشتی ای جان! ، ای روح اربا اربا!

چشمان خسته ات را آهسته خواب کردی

امشب فضای چیذر حالی عجیب دارد

عطر محله ها را عود و گلاب کردی



فهمید کل دنیا فرزند انقلابی

وقتی شبیه بابا ،تو انقلاب کردی

تا آخرین نفس ها ماندی درون میدان

درویش داعشی را پراضطراب کردی

او خواست تا بدزدد ذکر علی علی را

اما تو نقشه ها را نقشِ بر آب کردی

نام علی به لبها, راه عدو به رفتار

بزم نفاقشان را, با خون, خراب کردی

از این هواپرستان یک چشم زهر گرفتی

بت خانه هایشان را از بن خراب کردی

درویش مسلکان را در مهلکه چه تنها

با نام پاک حیدر تو بی نقاب کردی

وقتی که خواب بودند در شب وطن فروشان

تو فتنه‌ی دراویش، در نطفه خواب کردی

شیطان که در کمین و درویش آتشین بود

تن را سپر نمودی جان را شهاب کردی

دشمن به سختی آمد دریای خون بسازد

دریای دشمنان را آسان سراب کردی

با ادعای مردی، شارب بلند کردند

تو با محاسنت دفع،  شَرَّ الدَّوَاب کردی

درویش های کذاب از عشق بو نبردند

بی شرم مردمان را با خون عذاب کردی

آن ها فقیرِ فهم‌اند ، نِی فقرِ بی نیازی

کاخ یزیدیان را ، از نو خراب کردی

شیطان میان مردم دنبال یار میگشت

با بذل خون سرخت،او را جواب کردی

در حیرتند پستان از کارت ای موحد!

این گونه دشمنان را یکجا جواب کردی

در عصر مدگرایی در وادی جهالت

آرام چهره ات را از خون خضاب کردی

عمری به نام حیدر، کسب حرام کردند

از مسلکی دروغین، کشف حجاب کردی

در راه عشق تنها، السابقون شهیدند

فهمیده بودى این را، زین رو شتاب کردى

السابقون تویی تو، کافیست غبطه خوردن

باید به خود بجنبم، من را مجاب کردی



دردی نشسته بر دل داغی به روی سینه

امشب برای مولا صورت خضاب کردی

چه دیده ای که اخر در کوچه پر گشودی

تو مادر حسن را مادر حساب کردی

سید نبودی اما با سربلندی اورا

در لحظه های آخر مادر خطاب کردی

رفتی و در فراقت فوجی نشسته در غم

با رفتنت بدان ک ما را کباب کردی

محض رضای زهرا با بذل خون پاکت

تاوان عاشقی را نقداً حساب کردی

در جنگ نابرابر در راه حفظ کشور

از چهره ای دروغین کشف حجاب کردی

در روضه سوختی و سیلی ز جهل خوردی

روی کبود و نیلی تو انتخاب کردی

حتما دعای مادر، دست تو را گرفته

کاین گونه خویشتن را، جنت مآب کردی

اینبار در گلستان ، آتش گرفته جانت

وقتی به یاد بی بی ، جان را جواب کردی

مادر خرید اشک و یک عمر نوکری را

دنیا و زرق وبرقش را تا جواب کردی

رویَت کبود و نیلی، چون مادر شهیدان

در فاطمیه سویَش، گویی شتاب کردی

در فاطمیه آخر، گشتى فداى حیدر

خود را فدایى آن عالیجناب کردى

در شام فاطمیه مانند مادرما

اینگونه پاسداری، از بوتراب کردی



ما اهل ترس بودیم، سرگرم درس بودیم

تنها در این میانه، تو فتح باب کردى

ما اهل لاف عشقیم تودر عمل سرآمد

کوه غرور مارا یکجا خراب کردی

عاشق شدن چه آسان شاعر شدن محال است

امشب ولی تو ما را شاعر حساب کردی

ما خونبهای عشقیم ، معراجنا شهادة

ای اشک روضه ما را ، عالیجناب کردی

خونت بهانه شد تا شعری شود مهیا

حتی برای ما هم فکر ثواب کردی

ابیات مثنوی را با خون خود نوشتی

خون بر دل هزاران افراسیاب کردی

آرامِ چهره ی تو طوفان شدست حالا

در بین شاعران هم قافیه باب کردی

ما جملگی بدهکار بر خاندان عصمت

لکن تو دِین ما را یکجا حساب کردی

مستأصل از بیانم، در شعر هم نگنجد

کوهی که از غم خود در خانه قاب کردی

با حسرتی فراوان آنقَدْر گریه کردم

تا غوره های چشم من را شراب کردی

آتش به اختیارم، آتش به اختیاری

من شعر گفتم و تو با جان حساب کردی

ما اشکهای خود را در شعرمان نشاندیم

آیا شریک این غم، مارا حساب کردی؟

ابیات من صعیف است در وصف روی ماهت

شرمنده گشت شاعر مارا تو اب کردی

بارفتنت برادر در سالروز زهرا

 ما را به فکر بردی کار صواب کردی

«با من بیا برادر،در راه حفظ کشور»

هنگام رفتن خود،من را خطاب کردی

این خاک تیره و سرد پایان قهرمان نیست

پایان داستان را یک شعر ناب کردی

 باید[مجاز] بر تو شبهای شعر گیرد

ما شاعران نشستیم تو انقلاب کردی

 
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها