کد خبر: ۴۳۸۲۱۶
زمان انتشار: ۱۳:۴۹     ۲۸ بهمن ۱۳۹۶
یادداشت میهمان؛
حسین امانلو
فرهنگ که در ذات خود معنای اعتلاء، پیش روندگی و تربیت را دارد در بستر زمان گرفتار کج اندیشی و کج رفتاری شده است. عده ای بر این باور شدند که فرهنگ یعنی نوعی لباس پوشیدن، تیپ زدن، رفتار­کردن، ظواهر و نمادهای خاص داشتن و به طور خلاصه فرهنگ را معادل نمادها و تظاهرات رفتاری تلقی کردند و بر این تصور و باور شدند که هر چه شیک تر بپوشی و بیارایی با فرهنگ تر می شوی. این باور و تصور غلط اما رایج، جفای بزرگی در حق فرهنگ کرد به حدی که شعله های خشم آن دامن فرهنگ را به آتش کشید. البته نمی توان این تظاهرات و نشانه ها را از فرهنگ زدود ولی فرهنگ چیزی وراء و فرای این نشانه هاست که گویا از آن کمتر سخن به میان می آید.

ارزش نمادها، پوشاک و رسوم و ظواهر رفتاری در معرفی فرهنگ بر کسی پوشیده نیست اما آیا فرهنگ به همین خلاصه می شود؟ قطعاً جواب منفی است. " فرهنگ حقیقتی است که درون مایه، ذات و متنی دارد که در چارچوب آن متن و محتوا، قالب و صورت پرورش یافته و در فرم و نشانه های فرهنگی که بیرونی و عینی و دارای لباس فرهنگی است معرفی و عیان می شود". لذا راز مانایی و زایایی فرهنگ که در مفهوم آن مستتر است به حقیقت درونی آن وابسته است نه تجلیات ظاهری و عینی. البته  عینیات ریشه در حقیقت فرهنگ دارد که متاسفانه مورد غفلت و غضب واقع شده است. غفلت مسئولین و غضب دشمنان بر مقوله فرهنگی به حدی است که نهیب شبیخون و تهاجم فرهنگی شنیده نمی شود و اگر مواقعی شنیده شود فقط بر زبان جاری شده اما در عمل اتفاقی نمی افتد. پس فرهنگ مورد انتظاری که می تواند جامعه اسلامی را به سوی رشد و تعالی و پیش روندگی هدایت کند فرهنگی است که دارای روح و حقیقت باشد نه فقط لباس فرهنگی داشته باشد. به تعبیر امام خامنه ای(مدظله العالی) که می فرماید: " کار فرهنگی آن چیزی نیست که لباس فرهنگی دارد. کار فرهنگی یعنی روح فرهنگی در آن باشد، یک حرکت فرهنگی باشد. رشد بدهد و فعل و انفعال را در ذهن و مغز و جان و عواطف انسان ها بوجود آورد." بنا بر این، اساس فرهنگ مطلوب جامعه اسلامی، فرهنگی است که دارای روح و حقیقت باشد نه صرفاً لباس و پوشش فرهنگی داشته باشد.

فرهنگ مطلوب در جامعه اسلامی ریشه در درون انسانها دارد. بن و ریشه انسانیت، فطرت است. صدای فطرت را باید در فرهنگ و رفتارهای انسان ببینیم. چرا رفتارهای فردی و جمعی را مطابق با فطرت انسانها نمی بینیم. چیزی که در درون حیات فرهنگی مانع و سد ایجاد می کند شیطان و وسوسه های شیطانی و کینه دشمنان قسم خورده است.

"فرهنگ سدید" همان فرهنگ مطلوبی است که بر پایه محکم و راست بنا شود و انسان را اعتلاء و رشد دهد. رشد به سوی پیدا کردن راهی که به فطرت انسانی نزدیکتر شود. روحی که خداوند در انسان دمیده با یافتن مسیر تعالی عیان شده و در رفتارهای فردی و اجتماعی خود را نشان می دهد. تجلی رفتارهای فردی و اجتماعی در مسیر رشد و کمال، با اقتباس از روح خدایی را می توان " فرهنگ سدید" نامید. خداوند در آیه 70 سوره احزاب می فرماید: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقولوا قَولًا سَديدًا.

فرهنگ مطلوب و سدید که ریشه در حقیقت انسان و فطرت او دارد خداوند در ذهن و باطن انسان ها به ودیعه گذاشته است. اصولاً فرهنگ، ریشه فکری و ذهنی و اندیشه ای دارد. هر فرد و جماعتی و هر ملت و امتی که ریشه های اندیشه و فکرش از تعالیم متعالی الهی بهره مند باشد فرهنگ اش غنی و به فطرت انسانی اش نزدیکتر است و بالعکس دوری انسان ها از اندیشه و تفکر الهی باعث ابتذال فرهنگی او خواهد شد. تغییر سرنوشت ملت ها و اقوام نیز نتیجه همین دوری از اندیشه و عمل ناب انسانی است. فرمایش خداوند متعال در تعیین سرنوشت امت و ملت ها را می توان در نمود فرهنگی معنا و تفسیر کرد که می فرماید: انَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّى يُغَيِّروا ما بِأَنفُسِهِم وَإ ِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَومٍ سوءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ و َما لَهُم مِن دونِهِ مِن والٍ (رعد/11).

بنا بر این فرهنگ، زائیده اراده انسان ها و جزولاینفک حرکت های فردی و اجتماعی انسانهاست. در حقیقت، حرکت در مسیر خواسته ها و حقوق خداوند، انسان را در مسیر رشد و تعالی قرار می دهد و حرکت در مسیر خواسته نفس، انسان ها را به سقوط و انحطاط می کشاند و این همان حیات طیبه و حیات خبیثه است.

بر اساس مطالب گفته شده موتور محرکه فرهنگ که اعم از رفتارهای فردی و جمعی، باورها و اندیشه ها، نماد ها و آئین ها، رسوم و عادات است را می توان در چهار نیروی اصلی در وجود انسان بررسی و تبیین کرد.

انسان در درون خود چهار نیروی عقل، غضب، شهوت و وهم را به عنوان موتور حرکت بخش و قوام دهنده حیات خود به ودیعه دارد که با آنها حیات معقول او تکمیل می شود. این مهم نه تنها در متون دینی به وفور آمده است بلکه در متن زندگی نیز در بستر تجربه حاصل و اثبات شده است. بهره برداری منطقی و معقول از هرکدام از قوای فوق، موجد فرهنگ مطلوب و اصیل انسانی و افراط و تفریط در آنها، مخل فرهنگ بشری و عامل تغییر سرنوشت ملت ها است.

اعتدال در عقلانیت، نتیجه اش حکمت است که رشد و فرزانگی را می آموزد. این رشد به اعتلای فرهنگی جامعه کمک می کند. عقلی که انسان را به سوی ولایت الله و بندگی او سوق دهد نه ولایت شیاطین و بندگی استکبار.  "العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان".

اعتدال در غضب، موجب می شود انسان برای حفظ جان و حیات خود چاره اندیشی و تدبیر نماید و در برابر تهاجم و زور گویی بایستد. استقرار امنیت و ثبات در جامعه نتیجه کاربرد صحیح غضب در زندگی است. چنانچه افراط آن موجب تجاوز و زورگویی و تفریط اش موجب سازش و ذلت است.

افراط و تفریط در غریزه، باعث می شود فرد و جامعه در حالت نامتعادلی به سر برند. افراط در آن موجب بی بندوباری، بی حیایی و بد اخلاقی است که تباهی بشریت را به همراه دارد و تفریط در غریزه، تحدید نسل و توارث را به بار می آورد. عفت مولود اعتدال غریزه است.

قوه واهمه نیز نقش برنامه ریزی در زندگی را دارد که افراط در آن فرد را همچون معاویه و ترامپ، دیوانه وار برای کسب قدرت به پیش می راند و تفریط در آن موجب پوچی و عقب ماندگی می شود. اعتدال در آن باعث برنامه ریزی در آینده برای حیات معقول است.

حیات معقول بشری که هم ردیف با رشد و تعالی است در گرو سداد فرهنگی و کاربست صحیح چهار قوه ناب حیات بشری به کمال می رسد. اگر انسان از این موهبت الهی به درستی استفاده و به سداد فرهنگی برسد، حیات او نیز معقول و در مسیر الهی قرار خواهد گرفت. انشالله



نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها