همسرم سه ماهه بود که در سونوگرافی فهمیدیم او چهارقلو باردار است.
این خبر شما را خوشحال کرد یا ناراحت؟
واقعاً خوشحال شدم، اما خب نگرانیهایی هم داشت و دارد...
شغلتان چیست؟
کارگر فضای سبزهستم و در یک شرکت پیمانکاری قراردادهای ششماهه میبندیم. شش ماه اول سال سرکار هستم و شش ماهه دوم سال را زیر کرسی میگذرانم!
منزل مسکونی که در آن ساکن هستید استیجاری است؟
خیر. زمین کوچکی داشتم که طی این چند سال هر چه درآمد داشتم را خرج کردم تا اینکه چند ماه قبل به هر سختی که شده بود در آن ساکن شدیم.
همسرتان شاغل است؟
خیر. دانشجو بود که به خاطر بارداری ترک تحصیل کرد.
آیا شرایط خانوادهتان طوری هست که بتوانند شما را کمک کنند؟
نه، واقعاً نمیتوانم از آنها انتظاری داشته باشم.
آیا دوران بارداری همسرتان مخارج زیادی داشت؟
بله. پزشکان وقتی فهمیدند که همسرم چهارقلو باردار است داروهای تقویتی تجویز کردند که گاهی هر نسخه از آنها حدود 300 هزارتومان هزینه داشت.
الآن روحیه مادر بچهها چطور است؟
خداروشکر خوبه. فقط نگران بچههاست.
مرخص شده؟
بله. امروز مرخص شد.
چقدر هزینه ترخیص ایشان و بچههاست؟
هزینه ترخیص همسرم حدود یک میلیون و نیم شد، ولی فعلاً بیمارستان پولی نگرفت و با یک برگه موقت او را ترخیص کردند، اما بچهها در دستگاه هستند که هزینه آنها شبی 500 هزار تومان است.
آیا در دوران بارداری و بعد از زایمان پیشنهادی برای قبول فرزندانتان داشتید؟
بله. در دوران بارداری دو پزشک به ما گفتند که ممکن است در این شرایط زایمان چهارقلوها سخت باشد و پیشنهاد دادند همسرم دو تا از آنها را سقط کند. آنجا بود که سراغ دکتر جهرمیزاده رفتیم و او ما را مطمئن کرد که در شیراز تجربه چهارقلوزایی داشته است. او خیلی به ما دلگرمی داد که به لطف خدا نگران نباشیم و توکلمان را به خدا کنیم. با حرف خانم دکتر من و همسرم بنا به اعتقاداتمان دلمان را به خدا سپردیم تا اینکه به لطف حق همه آنها سالم به دنیا آمدند. جا دارد از خانم دکتر تشکر کنم؛ چراکه او در همه شرایط و در هر زمان که همسرم به او نیاز داشت پاسخگو بود. بعد از زایمان هم چند نفر به صورت تلفنی یا پیام پیشنهاد دادند که یکی، دوتا از بچهها را به عنوان فرزندخواندگی قبول کنند، اما نه خودم و نه همسرم راضی به این کار نشدیم.
چه انتظاری از مسئولان دارید؟
شرایط برای من و همسرم بسیار دشوار است. از مسئولان خواهش میکنم من را تنها نگذارند و در صورت امکان برای هزینههای بیمارستان کمک کنند همچنین اگر شغل مناسبی پیشنهاد دهند از آنها سپاسگزارم که شرمنده خانوادهام نشوم.
حرف آخر...
خیلی این جمله را شنیده بودم که بهشت زیر پای مادران است، اما باور کنید امروز این جمله را کامل درک کردم؛ چراکه همسرم در این چند ماه خیلی سختی کشید و من قدردان زحماتش هستم. از خدا میخواهم مرا شرمنده او نکند.
منبع: روزنامه جوان