به گزارش پایگاه 598، سید مصطفی هاشمیطبا رئیس اسبق سازمان تربیتبدنی و کاندیدای دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری مهمان این هفته برنامه «دستخط» بود.
متن زیر مشروح صحبتهای مصطفی هاشمیطبا در «دستخط» است:
آقای هاشمیطبا، بعد از انتخابات مشغول کار عادی خود شدهاید؟
بله. کارهای عادی را انجام میدهیم و یک دفتر مشاوره کوچکی داریم. برخی از موسسات و شرکتها هم کمابیش پارهوقت همکاری دارم.
در دولت دعوت به کار نشدید؟
خیر، دعوت نشدم. دعوت به شغل هم میشدم نمیرفتم ولی برای کار خاصی هم دعوت نشدم.
دولت دوازدهم ازلحاظ شاکله بهتر از دولت یازدهم است؟
فکر نمیکنم فرقی کرده باشد. تقریباهمان افراد حضور دارند و باهمان روشها و کارهایی که باید بکنند.
یعنی فکر میکنید تغییر خاصی نخواهد کرد؟
خیر، تغییر خاصی نکرده. روند هم همان روند است، برای اینکه نوع نگرش مجموعه دولت ما به کار، یکروند خیلی گذراست؛ یعنی کشور ما به یک حرکت پویاتر و برنامه مشخصتری نیاز دارد. در حقیقت در کشور ما یک اشکال بزرگ است که میخواهیم همه کارها را باهم انجام دهیم و همهچیز را برای همه مردم فراهم کنیم و چون در کارهای مختلف خرد خرد مجبور به کار هستیم، لذا استهلاک زمانی بیشتر از رشد کار خواهد بود، بنابراین به نتیجه نخواهیم رسید.
پس وضعیت اقتصادی هم به همان منوال پیش میرود و اتفاق خاصی را نباید منتظر باشیم؛
بله، ببینید وضعیت اقتصادی ما طوری است که سالهاست داریم از جیب میخوریم. هرگز نتوانستیم این روند از جیب خوردن را تبدیل به "خوردن از سود" کنیم و دائماً منابعمان را مصرف میکنیم و منابع را میخوریم. اینهمه هستند و فرد خاصی منظور نیست. وقتی نفت را مصرف میکنیم ارز آن صرف هزینه همه میشود، صرف آبادانی همهجا میشود. گازی که مصرف میکنیم همه مصرف میکنند، آب را بهصورت بیرویه مصرف میکنیم، در کشاورزی بهصورت غیرمنطقی مصرف میشود و محصولات را همه مصرف میکنند؛ بنابراین اینطور نیست که فرد خاصی یا قشر خاصی از این منبع زوالپذیر استفاده میکند.
این بخش صحبت شما به همان چهارچوب اقتصاد مقاومتی بازمیگردد.
بله. چهارچوب اقتصاد مقاومتی همینطور درست است، ابزار و لوازمش هم وجود دارد ولی چیزی که پشت اقتصاد مقاومتی وجود دارد و هنوز نیامده است، نگهبانی از سرزمین ایران است. به نظر من اولین چیزی که باید به آن فکر کنیم فکر سرزمین ایران بودن است.
ما در جنگ 8ساله و دفاع مقدس اینهمه شهید، جانباز و اسیر دادیم و خانوادههای زیادی داغدار شدند. برای چه بود؟ برای اینکه مرزهای کشور حفظ شود و افتخار هم کردیم که در جمهوری اسلامی یک سانتیمتر از خاک کشور را به دشمن ندادیم. ولی وقتی پهنه کشور را دچار مشکل میکنیم و از ماهیت تهی و خالی میکنیم، نوعی اشغال توسط بیگانه است. شما ببینید که چه لطمات جبرانناپذیری به سرزمینمان وارد کردیم. همه هم منظورم است و بحث شخص خاص یا دولت خاص و فرد خاصی نیست، این باید جبران شود و جبران آن فشار و کار و فداکاری میطلبد.
بعد هنوز بسیاری از مردم ما محروم هستند؛ محروم از همهچیز هستند. به آنها هم نرسیدیم، این را به یاد داشته باشیم. چراکه به همه گفتیم همهچیز به شما میدهیم؛ خانه، زندگی، آب و برق و غیره میدهیم. مگر دولت چهکاره است که همهچیز بدهد؟ دولت یکنهاد برخاسته از مردم است که باید با کمک مردم کار را راه بیندازد.
این چیزهایی که شما میگویید، همش در قانون اساسی ما آمده است؛
همهاش آمده است.
حق آموزشوپرورش رایگان، مسکن و ... وجود دارد.
بله، همه اینها آمده است، اما این نیست که ما از منبع بخوریم، بلکه باید در کشور خودمان ارزشافزوده اضافه کنیم و این هم موقعی است که بتوانیم سرمایهگذاری کنیم یا سرمایهها را به احسن تبدیل کنیم. یعنی وقتی تحریمهای کامل شورای امنیت را داشتیم آنجا باید به خود میآمدیم. سرمان را مانند کبک زیر برف کردیم و گفتیم تحریم کو؟ همه درآمد خودمان را هزینه کردیم.
از همان کشورهایی که ما را تحریم کردند کالای لوکس خریداری کردیم. چگونه اموال کشور را مصرف میکنیم؟ باید برای مردم مصرف کرد ولی مردم هم باید کار کنند، دولت و مردم باید سرمایهگذاری کنند. این سرمایهگذاری هم میتواند داخلی و هم خارجی باشد.
مقام معظم رهبری در آخرین صحبتشان بهخوبی فرمودند که با پول پخش کردن کار درست نمیشود؛ من اتفاقاً میخواهم نام این را سیاستهای اقتصادی ریاضتی بگذارم. سیاستهای اقتصادی ریاضتی یعنی هرچه ممکن است کمتر مصرف شود و هرچه ممکن است، بیشتر تلاش و تولید منطقی باشد.
یعنی الآن وقتی میخواهیم تولید کشاورزی کنیم، این خودش ضد کشاورزی نباشد؛ یعنی وقتی آبهای تحتالارضی را میکشیم و با آنها کشاورزی میکنیم بعد از مدتی این آبها از بین میرود و درنتیجه کشاورزی هم میخشکد.
چون شما در دوران جنگ مسئولیت سختی داشتید، میخواهم این سوال را مطرح کنم که آیا تحریمهای آن زمان و سختیهای آن زمان بیشتر بود یا تحریمها و سختیهای 12-10 سال اخیر؟
تحریمهای اخیر خیلی بیشتر بود؛ ما حتی کشتی با پرچم ایران نمیتوانستیم جایی بفرستیم، تمام این کشورها ما را تحریم کرده بودند، تحریم شورای امنیت بود. آنجا (زمان جنگ) تحریمهایی بود که برخی کشورها حالا یا ازلحاظ تسلیحاتی ما را تحریم کرده بودند یا در زمینههای مختلف ما تحریم بودیم ولی در اینجا تحریم شورای امنیت را داشتیم؛ تحریم شورای امنیت بسیار عمیقتر و وسیعتر برای کشور ما بود.
اما بهعکس، ما آن زمان سیاستهایی را حسب درآمدهایمان برای کل کشور اتخاذ کردیم که توانست سرپا نگه دارد و مردم مشکلی به آن معنا نداشته باشند و با حداقلهایی زندگی کنند، ولی در اینجا حداقل خواستهای مردم را از هر قشری گفتیم فراهم کنیم. وقتی اسکلههای متعدد داریم و کالای مختلف وارد میشود، قاچاق بهانحاءمختلف وجود دارد، ارز کشور از راههای مختلف به خارج میرود و ما حسرت کالای خارجی را میخوریم، این به معنای نفوذ بیگانه در داخل کشور است.
چون دولت بزرگ است و مجبور است یکچیزی را به هر شکلی دست مردم برساند و سنت شده، مجبور است هر میزان که میخواهد واردات انجام دهد. مجبور است به هواپیماهای خارجی که به ایران میآیند و مسافر به کشورهای مختلف میبرند، در بازار ارز بفروشد و پول درآورد و این بزرگترین فاجعه برای دولت ما است که صبح تا شبکار میکند که پول درآورد و پول را تقسیم کند. طبیعی است در آینده در این اقتصاد جایگاه مناسبی نخواهیم داشت.
یعنی اگر در این سیستم شما هم رئیسجمهور میشدید، همین مسیر را طی میکردید و مجبور بودید طی کنید؟
من اگر در این سیستم بودم، مجبور میشدم، اما ولو اینکه از کار برکنار شوم، ولو اینکه مورد استیضاح مجلس واقع شوم، حداقل 30 درصد صرفهجویی در پرداختهای دولت انجام میدادم. دولت هم اگر واقعاً فکر کند هیچ چارهای ندارد.
پرداختهای دولت یعنی پرداختهای همه کارمندان؟
بله؛ همه. اضافهحقوق به هیچکسی نمیدادم، پرداختهای زیاد را منع میکردم. الآن همین بودجه خیلی از جاهایش قابل پرداخت نیست، میتواند پرداخت نشود یا کمتر پرداخت شود. مردم باید بدانند کشور ما باید آباد شود، ما کشور مخروبه نمیخواهیم. آبادی هم با برج و منار و چهارتا جاده و اتوبان نیست؛ آبادی باید پایدار باشد، توسعه پایدار باشد.
یعنی باید از هر چیزی که زاینده هست، استفاده کنیم. بنابراین موضوع خیلی جدیتر از این حرفهاست که همینطور بگوییم مردم امید داشته باشند. اتفاقاً میتوانیم بگوییم با برنامه، مردم این امید را داشته باشند ولی من مطمئن هستم هرچند بهظاهر بگوییم مردم امید داشته باشند، - چون در خیابان میروم و با تاکسی و بیآرتی هم رفتوآمد میکنم – میبینم مردم با ما حرف دارند.
مردم چه میگویند؟ عمده حرف مردم چیست؟
البته مردم هرکدام حسبحال خودشان حرف میزنند. گرفتاریهای خودشان را معمولاً بیان میکنند، ولی در کل با یاس حرف میزنند. میتوان امید داد، ما همهچیز داریم، نیروی بسیار خوب انسانی داریم، هنوز گاز خیلی زیاد داریم، نفت داریم اما آب نداریم، خاک و جنگل و تالابهایمان دارد از بین میرود. اولین کار ما باید حفظ و احیای سرزمین باشد. ولی دولتمردان کار خودشان را ادامه میدهند و انگار هیچ اتفاقی رخ نداده است! بودجهای میآید و به مجلس میرود، کموزیاد میکنند و درنهایت تصویب میکنند و میرود. دولت در یک جاهایی تخصیص میدهد و درجاهایی تخصیص نمیدهد. همین تخصیص چندرغاز دریاچه ارومیه را ندادند. چرا؟ میگویند پولنداریم. اینکه پولندارید بهجایی هم که خیلی ضروری نیست، ندهید.
مثلاً به کجا؟
مثلاً یارانه! خود آقای رئیسجمهور گفت که از 360 هزار میلیارد تومان بودجه کشور 200 هزار میلیارد تومان دست من نیست که یک رقم آن 40 هزار میلیارد تومان یارانه است؛ خب اینکه که دست شماست، ندهید. یکبخشی را به سازمان بهزیستی و کمیته امداد امام بدهند که خدمت میکنند و اینها به محرومین رسیدگی کنند.
بخش دیگری که مربوط به بازنشستگان هست، بالاخره سازمانهای بازنشستگی موظف کنند که خودشان تامین هزینه داشته باشند. اینها چیزهایی است که ممکن است در اختیار آنها نباشد ولی باید پرداخت کنند. در حقیقت مجموعه پرداختهای دولت است که دولت را تضعیف میکند. این را باید جدی با مردم در میان بگذارند؛ یا مثلاً سیستم بانکی ما هنوز اصلاحنشده است.
پس با این میزانی که رئیسجمهور میگوید دست من نیست، موافق نیستید؟
خب ایشان مجبور است؛ یعنی همهچیز در اختیار ایشان نیست. ایشان وارث یک سیستمی شده است که باید این پرداختیها را انجام دهد. حقوق کارمندان دولت هم در اختیار ایشان نیست ولی باید پرداخت کند. بنابراین هیچچیزی در اختیار ایشان نیست.
این نقض غرض نمیشود؟
نه، در حقیقت در اختیار رئیسجمهور نیست. آنچه در اختیار رئیسجمهور است همان یارانه است؛ همان یارانه است که میتواند پرداخت نکند والا باقی چیزها را باید پرداخت کند، نمیتواند که پرداخت نکند. چراکه حجم اقتصاد دولت بزرگ نشده است، درآمدهای دولت محدودشده است، درنتیجه همه باید به دولت داده شود.
تقریباً میتوان گفت اقتصاد دولتی ما یک اقتصاد بدهکار است. این را بگویم و قیاس هم نیست؛ طبق ماده 140 قانون تجارت هر شرکتی که بدهی آن دو برابر سرمایه آن شود، ورشکسته است. استقلال و پرسپولیس هم جزو همین ردیفها هستند و باید افزایش سرمایه دهند، یعنی دولت پول بیاورد، یعنی صاحب مایملک پول بیاورد.
بدهی دولت طبق آن چیزی که من دیدم، حدود 650 هزار میلیارد تومان است؛ حالا ممکن است بخشی از آن مربوط به بانکها باشد که آن هیچی! البته آنهم پول مردم است، ولی دولتی که نتواند بدهی خود را پرداخت کند باید فکری کند. خیلی از پیمانکاران کارکردهاند ولی نمیتوانند پول خود را از دولت بگیرند. بعد دولت اوراق قرضه فروخته، آنهم نه بهاندازه بدهیاش، یعنی پیش پیش میفروشد و این باید پرداخت شود.
اخیراً دیدم آقای حجتی (وزیر جهاد کشاورزی) گفته ما اوراق قرضه برای نان مردم میفروشیم؛ یعنی دیگر پول گندم را هم که میخواهند بدهند، با اوراق قرضه میخواهند بدهند! من نامهای خدمت آقای رئیسجمهور نوشتم و گفتم که چهار کار را شما شخصاً در دست بگیرید.
این نامه را چه زمانی نوشتید؟
فکر میکنم 8-7 ماه قبل بود. این چهارتا سرمایهگذاری خارجی، واگذاری طرحهای نیمهتمام به مردم، بحث مقابله با قاچاق و مقابله با آن و آخری هم یادم نیست! یعنی تا زمانی که بالاترین مقام در بسیاری از مواقع حساسیت نشان ندهد نمیتواند جواب بگیرد. در سیستمهای داخلی هم همینطور است. فرض کنید بنده که در سازمان تربیتبدنی بودم اگر همه را به آدمها میسپردم و خودم کنار مینشستم کار پیش نمیرفت، لذا دخالت میکردم نه اینکه در امر تخصصی دخالت کنم بلکه در پیگیری و اجرای کار و حسابکشی دخالت داشتم.
قدری آقای هاشمی این کار را آن زمان انجام میدادند، به همین دلیل من میگویم آقای هاشمی رئیسجمهور مولف بودند؛ رئیسجمهور باید مولف باشد یعنی کار را ابتکار بزند ولی همیشه پیگیر و سازنده باشد. ما از منابع ثروت کشورمان غیرازاینکه میخوریم کار دیگری انجام نمیدهیم.
آقای هاشمیطبا گمان میکرد که جزو آن 6 نفر آخر ریاست جمهوری باشد که اعلام میشوند؟
ازنظر حقانیت خودم بله، ولی ازنظر تصمیم شورای نگهبان نمیدانستم.
در پشت مناظرهها چه گذشت؟
پشت مناظره چیز خاصی نبود؛ همان اولش بود که خوشوبش و حرفهای دوستانه میزدند.
در آنتراکی که بیرون میآمدید، چیز خاصی نبود؟
نه. همه میرفتند.
آن دو مناظره آخر خیلی داغ شده بود.
بعدازآن مناظرهها هم هیچ اتفاق خاصی نیفتاده بود.
چون مردم نگران بودند که اتفاقاتی رخ دهد.
نه، برخی از حواریون که بیرون بودند سروصداهایی کردند، ولی دوستان رعایت اخلاق را بسیار داشتند.
مناظرهها چطور بود؟ به نظر شما خوب بود؟
این اصلاً روش مناظره نیست. به نظر من باید یک سوال را باید از همه بپرسند و جواب را بقیه هم ندانند و مردم در مقابل پاسخ یک سوال واحد، از آدمهای مختلف باشند و در این صورت میفهمند این آدمها چند مرده حلاج هستند.
س: پسر شما نگران حضور شما در انتخابات بود؟
بله، میگفت ممکن است برای شما بد شود. گفتم ما یک تعهدی نزد خدا داریم.
س: جایی دیدم که مقایسه کرده بود که مثل قصه آقای غرضی نشود.
حالا اسم نیاورد ولی با ایماواشاره میگفت که ممکن است چنین حالتهایی اتفاق بیفتد برای شما، ولی من گفتم تعهدی دارم و وظیفهدارم آنچه را که میدانم و امکان دارم، بازگو کنم.
س: از طرف تیم آقای رئیسی با شما تماس گرفتند که کنار بروید که بعداً وزیر بشوید؟
خیر؛ از طرف تیم آقای رئیسی نبود. یکی از بستگان ما که انسان بسیار شریفی است من را صدا کرد و من هم به احترام ایشان به منزل ایشان رفتم و متنی جلوی من گذاشت که به نفع آقای رئیسی کنار بروم. من هم قبول نکردم و گفتم من خود را بیشتر صاحب صلاحیت میدانم، ایشان حتی به بنده وعده دادند. البته آقای رئیسی از مسئله خبر نداشت، یعنی نپرسیدم ولی مطمئن هستم خبر نداشتند. گفتند اگر کنار بروید وزیر خواهید شد و من هم گفتم ما که وزارتمان را گذراندیم.
س: در دوره هشتم 30 هزار رای آوردید؟
حقیقتاً به یاد ندارم؛ رقم قابلتوجهی نبود دیگر.
س: گفتند پائین تر از آرای باطله رای آوردید. درست است ولی هیچ اعتراضی نکردید.
آرای باطله قویتر از من بود، من هیچ اعتراضی نداشتم. (میخندد)
س: کلاً اینکه برخیها در زمان پیروزی میگویند همهچیز خوب است و در موقع شکست انتخابات و نظام را زیرسوال میبرند، کار خوبی است؟
میتوانند اعتراض کنند و حق اعتراض دارند، ولی وقتی اصول مملکت و رهبر و مکانیزمها را پذیرفتهایم و وقتی در انتخابات شرکت کردیم یعنی شورای نگهبان هم پذیرفتهایم، به یاد داشته باشیم اگر در کشور امنیت نداشته باشیم، هیچچیزی نداریم.
در وقایع اخیر هم بهطورکلی سه دسته معترض در کشور وجود داشتند؛ یک دسته آدمهایی که اصلاً با جمهوری اسلامی و نظام و رهبر مشکل داشتند و دارند، کاری هم نمیتوان کرد و اینها را نمیتوان راضی کرد؛ اینها را باید کنار گذاشت.
یک دسته آدمهایی هستند که بسیار فقیر و ضعیف و مسکین هستند که صدای اینها از بدبختی درنمیآید؛ مسئله اینها را میتوان حل کرد. با کمیته امداد امام (ره) و بهزیستی، اینها را میتوان حل کرد.
عده دیگری که بخش عظیمی از معترضین هستند آدمهایی هستند که زندگی معمولی دارند ولی قانع نیستند و معترضاند؛ حق هم دارند. این حق داشتن آنها نسبی است. صدای آن مستضعفین هم در صدای اینها است. اینها را هم نمیتوان کاری کرد؛ یعنی نمیتوانیم رفاه موردنظر اینها را فراهم کنیم، جز اینکه حجم اقتصاد را بالا ببریم و درآمدها را بالا ببریم، دولت توانمندتر شود، دولت بتواند از کسانی که مالیات نمیدهند، مالیات دریافت کند.
ببینید در همین چند ماه اخیر مسکن گران شد، مثلاً درجایی 4 تومان بود 5 تومان شد و بعد 6 تومان شد. چرا مالیات نمیدهند؟ خیلی از جاها هست که مالیات هم نمیتوانیم بگیریم. مطمئن باشید آنکسی که یک شیشه میشکند یا از ناآگاهی است یا از روی غرض است. من قبول دارم برخیها ناآگاه هستند ولی نوعاً از روی غرض است و حتماً دستهای خارجی در کار است.
هرچند من اطلاع از این مسائل ندارم، ولی چند وقت پیش عادل الجبیر وزیر خارجه عربستان، گفته بود جنگ را به داخل خیابانهای تهران میبریم. حالا نمیدانم این عرضه را داشتند و آنها بودند یا دروغ میگویند و این اتفاقات افتاد، ولی بیتردید عوامل بیگانه در کشور ما فعال هستند و در این شکی نیست. قیافه اینها هم بور و بلوند نیستند بلکه مزدور انتخاب میکنند. به نظر من، امنیت از هر چیزی واجبتر است، حالا آن آبادانی مملکت و توسعه پایدار مملکت در سایه آن باید حاصل شود.
س: آقای هاشمی طبا، شما در ورزش بسیار شناختهشده هستید؛ این آدمهای سیاسی چرا اینقدر به حوزه ورزش علاقه دارند؟
همه که علاقه ندارند.
س: خیلیهایشان علاقه دارند؛ مخصوصاً به فدراسیونها؛
برخیها اصولاً به شغل علاقه دارند و میگردند که این شغل کجاست، یکزمانی در ورزش پیدا میشود. آدمی جاهطلب است و شغل را دوست دارد ولی باید این را در نظر داشته باشیم که میتوانیم آن شغل را انجام دهیم یا خیر.
س: نظر شما درباره آقای صالحی امیری چیست که به کمیته ملی المپیک رفتند؟
من درباره شخصیت ایشان بگویم که شخصیت برجسته و درست و خوبی هستند ولی در نحوه انتخاب ایشان بحث دارم.
س: چرا؟
چون ایشان بهعنوان خبره بازیهای المپیک وارد قضیه شدند؛ یعنی با این عنوان وارد مجمع شدند. من به ایشان گفتم راه دیگری بود که وارد شوید، ورود به یک کار نباید از روش ناصحیح باشد. گفتم جنابعالی خبره بازیهای المپیک نیستید، پس نباید با این عنوان در این صندلی بنشینید که انتخابات هست.
س: با چه عنوانی میتوانستند وارد شوند؟
ایشان عضو هیئترئیسه فدراسیون هندبال بودند و میتوانستند بهعنوان نماینده فدارسیون هندبال وارد شوند. انتخاب هم میشدند.
س: چرا این کار را نکردند؟
نمیدانم. گفتند مشکل است و یا وقت نیست.
س: رئیس کمیته ملی المپیک خیلی وزنه تاثیرگذاری در ورزش است؟
در ورزش داخلی یا خارجی؟
س: فرقی نمیکند.
در ورزش داخلی تاثیرگذار نیست؛ اصلاً در اساسنامه کمیته ملی المپیک رئیس کمیته هیچکاره است، به همین علت شغل محسوب نمیشود. حالا آقای انصاری رئیس سازمان امور استخدامی، میگوید شغل محسوب میشود ولی واقعاً چنین نیست. برای اینکه پارت تایم است و هیچ وظیفه خاصی هم ندارد و تنها مدیر جلسات است.
البته اگر خودش شخصیتی داشته باشد که بتواند هم امکانات بیاورد و هم بتواند بهعنوان آنچه بلد است و میتواند روی تیمهای ورزشی و بخشی از ورزش قهرمانی اثر بگذارد، میتواند موثر باشد، ولی متاسفانه خیلی از افراد که آمدند متاسفانه نتوانستند اینچنین باشند.
س: الآن وضعیت ورزش کشور را چطور میبینید؟
ورزش از مقولههایی است که دست مردم است. هرجایی که باشگاههای کوچک و خصوصی و متعدد مانند کاراته و تکواندو و فوتبال در سراسر کشور کار میکنند، نتیجه دارند؛ بنده بهعنوان رئیس 8 سال سازمان تربیتبدنی، روسای قبل انقلاب و بعد از انقلاب، تمام روسای تربیتبدنی و ورزشی که اخیراً بودهاند، همه اینها گفتهاند رشتههای ژیمناستیک، شنا و دومیدانی در اولویت ماست. الآن این ورزشها چه جایگاهی دارند؟ هیچ!
نه شناگر خوبی داریم، نه ژیمناست خوبی در سطح دنیاداریم، نه دومیدانی کار خوبی داریم البته آقای حدادی بود که کارهای خوبی میکرد و چند نفر دیگر. چرا؟ چون اینها باشگاه خصوصی در سطح مردم ندارند. اقبال عمومی به این ورزشها کم شده است. باید بچههای ما در مدارس ژیمناستیک کار کنند. همه باید استخر داشته باشند کما اینکه در اروپا چنین است. چون این کار را دولت میخواهد انجام دهد و نمیتواند، عقبمانده است.
س: الآن کیروش چطور است؟
کیروش مربی بزرگی است ولی متاسفانه بهعنوان مستشار و حاکم فوتبال ما درآمده است.
س: این را با اطلاع بیان میکنید؟
جراید را بخوانید معلوم است. هر وقت دلش میخواهد میآید و هر وقت دلش میخواهد میرود. هر کاری میخواهد به فدارسیون فوتبال دستور میدهد تا انجام دهند. این به معنای حاکمیت است ولی کار خودش را بهخوبی بلد است.
س: اگر جای آقای سلطانیفر یا جای آقای تاج بودید با این نوع روش مخالفت میکردید؟
من قراردادش را ابتدا میدیدم که چیست. اگر قراردادش اینطور رفتار را اجازه میدهد، بله مشکلی نبود، وگرنه چنین اجازهای نمیدادم.
س: زمان شما رئیس فدارسیون والیبال آقای یزدانی خرم بودند؟
مدتی در زمان من هم بودند؛ قبل از من هم بودند.
س: این کار پایهای از آن زمان شروع شد؟
بله؛ کارهای پایهای از آن زمان شروع شد. یک مربی روس خوبی داشتیم. خیلی از بازیکنها را او تربیت کرد، پایگاههای استعدادیابی داشتیم. در اسلامشهر پایگاه داشتیم. چند جای دیگر پایگاههای ورزشی داشتیم و تیم نخبه والیبال ما از همانجا درآمدند.
س: چنین مدلی را برای ورزشها دیگر میتوان انجام داد.
اتفاقاً انجام داده بودیم. پایگاههای ورزش قهرمانی و مراکز استعدادیابی در همه استانها درست کرده بودیم که بعد از ما به هم خورد.
س: جایی گفته بودید هنوز هم وقتی مراجعه میکنم، جوابی نمیگیرم که چرا رئیسجمهور وقت من را از سازمان تربیتبدنی برداشت.
واقعاً نمیدانم. البته به نظرم ایشان خودش نظر نداشتند. مجموعهای که در دفتر بودند به هر دلیل این کار را خواستند.
س: ممکن است به دلیل حضور شما در انتخابات باشد؟
من گفتم شما دوره دوم رئیسجمهور جدید هستید، به من حکم جدید بدهید. گفتند دیگران بدون حکم کار میکنند، گفتم من نیستم. بههرحال فضایی فراهم شد که آن مجموعه موافق حضور من نبودند.
س: انتخابات موثر بود؟
خیر.
س: شما بازیگری کردهاید؟ در کنار آقای فرامرز قریبیان بودید.
بله.
س: فیلم سینمایی بود؟
بله. چند بار در صداوسیما پخش شده است.
س: چه سالی بود؟
سال 56 بود. ولی استعداد من در این زمینه کم است.
س: یعنی قبل از انقلاب؟!
بله. قبل از انقلاب یک موسسه فرهنگی در جهت انقلاب به نام "آیت فیلم" داشتیم.
س: دانشجویان دانشگاه...؟
دانشجویان مختلف با ما در ارتباط بودند. در "آیت فیلم" ما 50 هزار ست اسلاید با صوت مربوطه در سراسر ایران پخش کردیم و اینیک کار بسیار عظیمی بود که مردم در روستاها میگذاشتند و همصدا و هم تصویر را میدیدند و در جهت انقلاب هم بود. در آنجا این فیلم به نام "جُنگ اطهر" را ساختیم و من همبازی میکردم.
س: کارگردان چه کسی بود؟
آقای محمدعلی نجفی بود. مهندس نجفی که فیلم "سربداران" را ساختند.
س: شما نقش یک مدیر مدرسه را بازی میکردید که با ساواک ارتباط داشت.
بله؛ متعهد بود. (میخندد)
س: چرا ادامه ندادید؟ دوست نداشتید؟
نه. بعد از انقلاب پخش شدیم. مثلاً آقای انوار، آقای بهشتی و آقای نجفی در کار سینما رفتند. من اول به تلویزیون آمدم و بعد به جهاد سازندگی رفتم.
س: در تلویزیون مدیر تولید بودید؟
بله. در اینجا مدیر تولید بودم. با آقای قطبزاده قدری حرفمان شد و من استعفا دادم و رفتم.
س: سر چه موضوعی بود؟
حالا ایشان نیست، خوب نیست بیان کنم. سر رفتار ایشان و رفتاری که اصولاً در مجموعه داشت، بخصوص آنجا تظاهراتی شد و خانمها تظاهراتی کردند، سردسته آنها را بیرون کردم از مجموعهای که داشتیم. ایشان اصرار داشت که بازگردد. من هم گفتم یا من یا ایشان. آقای قطبزاده هم گفت او! من هم قبول کردم.
س: آقای هاشمی طبا چه سالی ازدواج کردید؟
سال 56 بود.
س: چطور آشنا شدید؟
پسرعموی خانمم ایشان را به بنده معرفی کرد، به منزل ایشان رفتیم و ازدواج کردیم.
س: عاشق شدید؟
نه، من اصلاً این لفظ را خیلی آن زمان متوجه نمیشدم. بهعنوان وظیفه دینی این کار را کردم.
س: مهریه چقدر بود؟
مهریه یک سکه بود.
س: خطبه عقد را چه کسی خواند؟
به یاد ندارم.
س: در تهران ازدواج کردید؟
بله.
س: آن زمان در "آیت فیلم" بودید؟
آن زمان هم در آیت فیلم بودم و هم در قزوین مدیر تولید یک کارخانه بودم.
س: تابهحال نامههای عاشقانه برای همسر نوشتید؟
متاسفانه خیر.
س: اهل این کار نیستید؟
خیر.
س: در کارهای خانه کمک میکنید؟
بله. البته ایشان اجازه نمیدهند ولی تا بتوانم کمک میکنم.
س: مثلاً چه میکنید؟
برخی مواقع مخفیانه ظرفها را میشویم که به ایشان فشار نیاید.
س: پس به شما بسیار علاقه دارند که اجازه نمیدهند کاری کنید.
روحیه و خاصیت ایشان اینچنین است که دوست دارد در خدمت همه باشد.
س: غذا بلد هستید درست کنید؟
بله.
س: چه غذایی میتوانید درست کنید؟
همه نوع غذایی بلد هستم درست کنم.
س: در دوران تجرد یاد گرفتید؟
اصول را یاد گرفتهام. من تعریفی برای آشپزی دارم که عبارت است از اینکه همهچیزی که میخواهید بپزید متناسب باهم پخته شود. اگر این را رعایت کنید همهچیز خوب درمیآید. (میخندد)
س: چند فرزند دارید؟
سه فرزند دارم؛ دو دختر و یک پسر دارم. دو نوه هم دارم.
س: همه ازدواج کردند؟
بله. همه ازدواج کردند.
س: ازدواجها سیاسی بود یا معمولی؟
نه اصلاً، خیلی معمولی بود. دختر بزرگم را فرزند یک شهیدی برای خواستگاری آمد، همسر دختر دیگرم هم یک آدم مثل خودمان معمولی است. پسرم هم همینطور بود. نه از خانوادههای هزار فامیل و نه از خانواده علما نیستند. آدمهای فوقالعاده معمولی مانند خودمان هستند.
س: بچهها الآن چه میکنند؟
همه تحصیلکرده هستند. پسرم در یک موسسه خصوصی کار میکند. خودش همشغل خود را پیداکرده است.
س: چه رشتهای خواندهاند؟
جامعهشناسی در گرایش مردمشناسی خوانده است. دخترم معمار است و برای خودش کار میکند.دختر دیگرم هم خانهدار است.
س: چند وقت به چند وقت دورهم جمع میشوید؟
حداقل هفتهای یک روز باهم هستیم.
س: بحث سیاسی هم میکنید؟
بله.
س: مخالف یا موافق نظر شما هستند؟
همه در حرف خودشان آزاد هستند. ولی همه در مایه انقلاب و منتقد هستند. در انقلاب هستند ولی نقد هم دارند.
س: آقای هاشمی طبا شما روز پیروزی انقلاب کجا بودید؟
من در کمیته استقبال بودم؛ از 10 روز قبلش در کمیته استقبال بودم و روز استقبال هم در فرودگاه مهرآباد مسئول داخلی انتظامات بودم، بعد هم بیت (مدرسه رفاه) رفتیم؛ یعنی کمیته استقبال. در آنجا بعدازظهر بود که شهید مطهری، آقای جلالی، آقای علی پایا بودند.
س: آقای جلالی که الآن یونسکو هستند؟
بله. ایشان به ما گفتند به تلویزیون بروید. آقای مطهری گفتند به تلویزیون بروید و تلویزیون را در دست بگیرید و قاطع باشید و آنجا را در ید خود بگیرید.
س: آن زمان هنوز قطبزاده نبود؟
نخیر، نبود. ما به تلویزیون آمدیم و هرکدام مشغول یک کاری شدیم تا اینکه بعداً مدیرش تعیین شد.
س: در مقطعی هم وارد جهاد سازندگی شدید.
بله، بعد جهاد سازندگی رفتم. البته مدت کوتاهی هم در کرمانشاه در قضایای پاوه بودم.
س: با شهید چمران؟
نخیر. من استانداری بودم. معاون سیاسی بودم.
س: معاون سیاسی کردستان بودید؟
کرمانشاه بودم چون پاوه در کرمانشاه است.
س: استاندار آن زمان چه کسی بود؟
استاندار یکی از سرهنگهای بازنشسته زمان گذشته بود؛ بسیار انسان شریفی بود، به نام آقای سپهری راد. البته بعداً هم یک آقای سپهری دیگری آمد، ولی ایشان بسیار شریف و کاردانی بودند، بعد آن هم من به جهاد سازندگی آمدم.
س: جهاد سازندگی کجا رفتید؟
جهاد سازندگی در کمیته مرکزی مسئول امور فنی بودم.
س: آقای ناطق نماینده امام در جهاد سازندگی بودند؟
بله. ایشان و آقای عباس آخوندی و آقای علیرضا افشار بودند.
س: چطور کشف شدید و وزیر شدید؟
این هم از قصههای جالب بود. من با شهید باهنر یک آشناییهایی داشتم، یعنی پای سخنرانی ایشان مینشستم. حضوری هم یکی دو بار به خصوص در جریان "آیتفیلم" گفتند واجب کفایی است. این چنین آشناییهایی داشتیم. آقای علیرضا افشار یک روز به من گفتند آقای باهنر صحبت وزیر صنایع را کردهاند و من هم شما را معرفی کردم، نزد ایشان بروید.
آقای افشار که رئیس بسیج شدند؟
بله. من هم نزد آقای باهنر رفتم، ایشان هم به حدی محجوب بودند که من از ایشان خجالت کشیدم. یک صحبتی کردیم و وزیر شدیم.
س: رای اعتماد گرفتید؛
بله.
33 ساله بودید؟
بله؛ 33 یا 34 سالم بود.
س: آن زمان اداره کردن صنعت سخت بود.
بستگی به این دارد که چگونه نگاه کنید. من فکر میکنم هر کاری را جزو زندگی بگیرید، یعنی آدم یک وصله به زندگی نداند و خودش را در اختیار آن کار بگذارد، موفق میشود. به نظر خودم هم کارهای خوبی انجام شد با اینکه با بحران مواجه بودیم. مشکل کارگری، نقدینگی، مواد اولیه و غیره داشتیم، تاحدی موفق شدیم به روند معمول و آیندهنگرانه صنعت را شکل دهیم.
س: در دوران جنگ هم در صنعت بودید؟
در دوران جنگ هم تا سال 63 در صنعت بودم.
س: که فولاد مبارکه را آن زمان تاسیس کردید؟
نه، آن برای سال 65 بود که من رئیس ستاد طرحهای مهم انقلاب شدم. آنجا فولاد مبارکه و طرحهای دیگر را در بحبوحه جنگ کمک کردیم که راهاندازی شد.
س: این درست است که میگویند دولت زمان جنگ خیلی پشت جنگ نبود؟
نه، اصلاً درست نیست.
س: این را قبول ندارید؟
خداوکیلی اینطور نبود. هر امکانی را دولت داشت میدادیم. اما ببینید، مثلاً یکزمانی آقای رفیقدوست آمدند و گفتند این میزان بنز خاور میخواهیم. گفته شد که یکسری بنز خاور داریم و اینها ناقص است و قطعاتش را نداریم، گفتند باشد ما خودمان کامل میکنیم؛ بنز خاورها را گرفتند و کامل کردند.
اگر این چنین بود دولت آن زمان سعی میکرد رفاه بیشتری به مردم ارزانی کند. در حالی که سعی کرد آن را جمع کند تا بتواند امکانات جنگ را فراهم کند.
س: در دولت آقای هاشمی رفسنجانی رئیس سازمان تربیتبدنی شدید.
بله؛ در دوره دوم بود. دوره اول آقای دکتر غفوریفرد بود.
س: شما آن موقع رئیس کمیته المپیک بودید؟
من بین سالهای 65 تا 68 رئیس کمیته ملی المپیک بودم و همان زمان طرحهای مهم انقلاب را هم اداره میکردم.
س: 68 که دولت اول آقای هاشمی بود کجا رفتید؟
من به نوعی مجبور به استعفا از کمیته ملی المپیک شدم. آقای دکتر غفوری که الآن بسیار به ایشان احترام میگذارم و دوست صمیمی من هستند، خیلی با من مَچ نبودند و دوست نداشتند من باشم. آقای هاشمی به من گفتند اجازه دهید دست آقای دکتر باز باشد و من هم حرفی نداشتم.
س: بعد کجا مشغول شدید؟
مرکز توسعه صادرات رفتم و مشغول شدم.
س: جایی گفته بودید آقای هاشمی خیلی صبور بود.
بله همینطور است.
س: و در یکی از جلسات یکی از وزرا یک بیمحبتی را به آقای هاشمی میکند که شما میگویید چرا ایشان را بیرون نمیکنید.
بله، واقعیت این است.
س: کدام یک از وزرا بودند؟
خوب نیست بیان کنم.
س: اسمش را بیان نکنید فقط بگویید وزیر چی بود؟ (میخندد)
فرقی ندارد (میخندد). دو جلسه پیدرپی علاوه بر این که حرفهای ایشان را به نوعی برخورد میکرد، عمل هم نمیکرد. من کنار آقای هاشمی نشسته بودم و به ایشان گفتم اگر جای شما بودم فلانی را راه نمیدادم. ایشان گفتند این چیزها میگذرد و اجازه دهید کار خودشان را بکنند. به نظر من برخیها بیش از حد نسبت به ایشان جسارت میکردند، چون ایشان اجازه میداد همه حرفشان را بزنند. هر چقدر هم بلند و کوتاه باشد حرف میزدند؛ من فکر میکنم باید اینها را رعایت کنیم.
س: در ورزش آقای هاشمی به شما خیلی کمک میکردند؟
من از ایشان بهعنوان رئیس شورای سازمان تربیتبدنی استفاده میکردم. رئیس ورزش ما قبل از این، رئیسجمهور بود. الآن ورزش "دانگرید" شده است. طبیعی است که وقتی ایشان رئیس شورای ورزش است جلسات با ایشان برگزار میشد و در جریان مسائل ورزش با وزرای مربوطه قرار میگرفت، در ورزش بانوان هم خیلی کمک کردند.
س: حضور دخترشان پیشنهاد خودشان بود یا پیشنهاد شما بود؟
نه، پیشنهاد خود دختر ایشان بود، اصلاً به آقای هاشمی ربطی نداشت. خانم فائزه هاشمی خیلی آدم بیشفعالی هست، ایشان شورای همبستگی بانوان اسلامی را تاسیس کرد، دولتی هم نبود. ما هم دستوری ندادیم، خودشان جمع شدند و چیزی را به ثبت رساندند و ما هم حمایت کردیم. از آقای هاشمی هم خواهش کردیم هر زمانی که لازم است حمایت کنند و ایشان هم حتماً رابطه پدر و دختری داشتند و جلب نظرشان را میکردند.
س: آن زمان چون اوایل فعالیتهای ورزشی بانوان بود، خیلی مخالفت میشد؟
بله. برخی از مخالفتها هم حق بود، مثلاً مسابقه والیبال ایران بود، هم خانمها و هم آقایان بودند، البته جداگانه نشسته بودند، تیم ما قهرمان شد. بعد خیلی سرود جمهوری اسلامی را بسیار عالی خواندند و یکی از بهترین سرودهایی بود که خانمها و آقایان باهم خواندند.
س: مسابقات والیبال آقایان بود؟
بله؛ خانمها هم آمده بودند. بعد ظاهرا یکی از بازیکنها وسط این بازی مادر خودش را بوسیده بود، بعد این در بین برخی علما تماس گرفته بودند که این بسیار بد است. به نظر من آن تصاویر شاید برای آنها توجیه پذیر نبود. چنین بحثهایی وجود داشت.
الآن هم که در برخی موارد به نظر من زیادهروی میشود؛ اینکه برخی میگفتند اصلاً زن به ورزش برود خودنمایی است، در حقیقت این خودنمایی در قرآن هم محکوم شده و زن نباید خودش را در معرض دید دیگران قرار دهد. حالا این دیگر بستگی به دیدگاه فقهی برخی از علما داشت که بیان داشتند.
س: ولی خب نظر فقهی حضرت آقا این نیست!
ببینید اگر تبرج باشد که واقعاً تبرج است. الآن برخی ورزشها وارد حوزه بانوان شده است که من هم مخالف هستم. ولی به شرطی که "تبرج الجاهلیه" نباشد مشکلی نیست.
س: با خانم هاشمی اختلاف نظری نداشتید؟
بله. برخی مواقع من میگفتم این کار را انجام دهیم.
س: نظر نهایی را شما میدادید؟
نه، نظر نهایی را خودشان میدادند. البته در ورزش بانوانی که در اختیار ما بود، ما نظر نهایی میدادیم، ولی در آن شورای همبستگی که مثلاً چند کشور بیایند، ایشان نظر نهایی را میدادند. به نظر من خوب هم بود که از کشورهای اسلامی به اینجا میآمدند و با مقررات بین المللی به صورت اسلامی بدون حضور مرد ورزش میکردند؛ این بهترین نوع بود. من از این موضوع در IOC خیلی دفاع کردم.
س: درباره سبک و سیاق نوع نگرش به ورزش بانوان اختلاف نظر داشتید؟
فکر میکنم تفاوت نظرهایی بود. اینطور نبود که عین هم باشیم.
س: برخی مواقع اختلاف به آقای هاشمی هم میکشید؟
نه، کار خاصی نبود.
س: در جایی گفته بودید من با آقای بازرگان مخالف بودم؛
الآن هم همان سیاست های آقای بازرگان پیاده میشود؛ مشکل من همیشه این بوده است. پتانسیل انقلاب طوری بود که میتوانستیم این کشور را شماره یک در دنیا کنیم. منتها یک جاهایی باید سختگیری و فشار هم باشد تا این کارها انجام شود. من خیلی ارادت به آقای مهندس بازرگان داشتم و دارم – به عنون شخص خودشان - و نسبت فامیلی هم باهم داریم، اما فکر میکنم مهندس بازرگان میتوانست قویتر عمل کند و بسیج عمومی بدهد و سیاستهای اصلی را در کشور پیاده کند.
س: به سالی برگردیم که در دوران آقای هاشمی حزب کارگزاران را تشکیل دادید؛ بهعنوان یکی از اعضای مرکزی بودید.
بله.
س: هسته مرکزی چه کسانی بودید؟
من، آقای کرباسچی، آقای نوربخش، آقای امراللهی، دکتر بانکی و محمد هاشمی بودیم. اصلش هم بحث انتخابات مجلس پنجم بود که احساس میشد قدری ضعیف برگزار میشود، قرار شد حرکتی ایجاد کنیم که جذابیتهای جدید برای انتخابات ایجاد شود، من هم بعد از 5-4 ماه به کارگزاران نرفتم.
س: علت چه بود؟
علت این بود که من دیدم یک انشقاقی آنجا وجود دارد که برخیها میگفتند هر چه آقای هاشمی میگوید باید عمل شود و برخی هم میگفتند هر چه آقای هاشمی بیان میکنند نباید عمل شود و عکس آن عمل شود. دیدم فایده ای ندارد، باید ملایمت و انعطافی در کار باشد. نه همان چیزی که ایشان بیان میکند عمل شود و نه هر چه ایشان بیان میکند غلط است و ما باید عکس آن را عمل کنیم، این خیلی معقول نبود.
س: سال 76 هم به آقای خاتمی رای دادید؟
بله.
س: فکر میکردید رای بیاورد یا خیر؟
نه، فضا طوری بود که احساس میشد همهچیز فراهم است که آقای ناطق رای بیاورد. من احساس میکنم این طرفداران و دوستان آقای ناطق اشتباه بزرگی کردند. من خودم شخصیتاً به آقای ناطق هم آن زمان و هم قبل انقلاب و هم الآن ارادت داشتم و دوست هستم، ولی پشت هر چیزی زور باشد، پس میزند. ما احساس کردیم همه اینها میخواهند آقای ناطق شود، گفتیم خب نشود! چه میشود؟!
س: دوم خرداد از فرصت خوب استفاده کرد؟
نه. ببینید آقای خاتمی با شعار اصلاحات سیاسی آمد، به ایشان یک پاتک سنگینی زده شد و گفتند نیازهای مردم و توقعات اقتصادی مردم. درنتیجه آقای خاتمی مسائل سیاسی و اصلاحات فرهنگی را فراموش کرد. دیگر در دولت مدام بحثهای اقتصادی بود که چه کنیم. ایشان هم در راهی افتاد که همه میروند.
حالا من نمیدانم اگر این نبود آن اصلاحات سیاسی و فرهنگی چطور شکل میگرفت، ولی به نظر ایشان در راه اقتصادی افتاد.
س: آقای سعید فائقی (رئیس فدراسیون فوتبال) نقل میکنند که در سال 78 ودر فتنهای که اتفاق افتاد، در همان زمان بازی فینال جام حذفی پرسپولیس و استقلال بود و شما تماس گرفتید و بسیار نگران بودید.
ممکن است، اما برخی مواقع گفته اند که من گفتهام مساوی کنند که چنین چیزی نیست، اصلاً اعتقاد به این ندارم. من اعتقاد دارم ورزش باید کار خودش را انجام دهد و در کَت مردم هم این حرفها نمیرود.
س: اینطور نبود که بگویند مساوی کنید؟
نه. من نکردم. من نمیگویم اصلاً نبوده ولی من چنین نکردهام. روحیه من چنین نیست.
س: این درست است که گفتهاید اگر دو میلیارد تومان به من بدهند من رئیس فدراسیون فوتبال میشوم؟
بله. چندسال قبل بود.
س: چرا؟
گفتند رئیس فدراسیون فوتبال میشوید؟ گفتم بله. گفتم دو میلیارد تومان میگیرم. گفتند چرا؟ گفتم وقتی بازیکن یک میلیارد تومان میگیرد رئیس فدراسیون باید دو میلیارد بگیرد که چشم و دلش سیر باشد، دست او جلوی بازیکن نلرزد. یک بازیکن قوی با یک میلیارد تومان و رئیس فدارسیون هیچ! وقتی بحث حرفهای است، باید مدیر او هم حرفهای باشد.
س: سال 84 فکر میکردید آقای هاشمی رای نیاورد؟
نه؛ فکر میکردیم رای بیاورند.
س: شما از آقای هاشمی حمایت کردید؟
بله.
س: توصیه خودتان هم بود که برای انتخابات بیایند؟
بله؛ اتفاقاً یک ملاقات خصوصی با ایشان داشتم و به ایشان گفتم به وظیفه خودتان عمل کنید و بیایید. چون قدری ایشان را مردد دیدم، گفتم ممکن است رای نیاورید ولی بیایید. فکر میکردم رای بیاورند ولی گفتم اگر رای نمیآورید هم بیایید.
س: چرا؟
چون در تاریخ بماند که ایشان آمدند و مردم نخواستند. اگر برخیها قدری دوراندیشی داشتند و کیش شخصیت نداشتند، شاید ایشان رای میآورد.
س: کیش شخصیت یعنی چه؟
من چون دیدم رای نمیآورم گفتم به آقای روحانی رای بدهم. آنها هم باید این کار را میکردند که خیلی اظهار ارادت به ایشان میکردند، ولی چنین کاری نکردند.
س: مثل؟
اسم نمیآورم. خودتان میدانید دیگر.
س: سال 88 هم که طرفدار آقای موسوی بودید.
بله، البته من با ایشان دوستی 40-30 ساله داشتم. من قبل از انتخابات پیشنهاد کردم خوب است هفتهای یک جلسه قبل از انتخابات باهم داشته باشیم، چون همدیگر را به خوبی میشناسیم، این مورد قبول واقع نشد. من دو سه تا سخنرانی هم برای ایشان کردم ولی در ستاد نبودم.
س: بعد از آن هم تلاشی نکردید که آن اتفاق (فتنه) رخ ندهد؟
نه. آن زمان دسترسی نبود. دوستانی بودند ولی من خودم تلاش خاصی نکردم چون به نظرم باید آدم را بخواهند تا برویم. اگر همینطور بروید حرف را گوش نمیدهند.
س: سال 92 منتظر آقای هاشمی بودید؟
سال 92 من ارتباطی نداشتم که بدانم ایشان میآیند یا خیر.
س: خاطرهای از آقای هاشمی دارید که بازگو کنید؟
ببینید هیچ آدمی مطلق نیست. مطلق دیدن آدمها بسیار خطرناک است. آقای هاشمی هم یک آدم مطلق نبودند. من گفتم "رئیسجمهور مولف" بودند و محاسن زیادی داشتند ولی ایشان هم ممکن است مثل هر کس دیگری نقطه ضعف و تصمیمات نادرست در مواردی داشته باشند. شاید برخی مواقع من هم زمانی که وزیر بودم شخصاً رفتم و با ایشان به طور شخصی بحث کردم. الآن هم معتقد هستم حرف من در آن زمان درست بوده ولی ایشان هم حرف و تحلیل خودش را در این زمینه داشته، ولی این دلیل نمیشود ما آدمهایمان را نفی کنیم.
لذا باید آدمها را در جای خود و ظرفیت خودشان دید و قضاوت کرد و از هر گونه اساعه ادب جلوگیری کرد. ما در دینمان داریم که به بتها هم اهانت نکنید. اگر آموزههای قرآن را به گوش بگیریم، میتوانیم آدمها را کنار بگذاریم و با آنها کار نکنیم و شغل ندهیم، ولی دلیلی هم ندارد که اساعه ادب کنیم.
اینکه بیمحبتی به آقای هاشمی شده نگرانکننده است. کما اینکه مقام معظم رهبری بعد فوت آقای هاشمی گفتند ایشان 59 سال با من دوستی کرد و انشاالله ما ارزش آدمهای خدمتگذار را بیش از این داشته باشیم.
از حضور شما در برنامه تشکر میکنم؛ برنامه با دستخط شما تمام میشود.
دست نوشته مهندس هاشمی طبا در برنامه «دستخط»؛
«بسمه تعالی
معمولاً دستخط من چندان زیبا و پرمحتوا نیست، اما اینک ناچار هستم بعد از شرکت در برنامه دستخط چند جملهای تقدیم نمایم. چه خوب است چنین برنامههایی که افراد حاضر شوند و مکنونات قلبی خود را صادقانه و با بیان رسا ابراز دارند و چه خوب است مردم ما به دقت به این برنامه توجه نمایند.
به هر حال اینک صادقانه میگویم آنچه گفتهام از درون ناآرام من بوده است، هرچند چهرهام از آرامش برخوردار باشد.
توفیق تهیهکنندگان برنامه را از خداوند متعال مسئلت مینمایم».