به گزارش پایگاه 598 به نقل از پایگاه بصیرت / گروه فرهنگی، اسناد
تاریخی نشان می دهد بین موسیقی ایرانی با فرهنگ بومی و تعلقات مذهبی مردم
ایران پیوند عمیقی وجود دارد، اما اینکه امروزه جایگاه ارزش های اسلامی و
ملی در موسیقی ایرانی چگونه است، محل بحث است. موضوعی که با توجه به پیدایش
سبک های جدید موسیقی نیازمند حرکتی برای باز زنده سازی موسیقی اصیل ایرانی
است. به همین منظور و به بهانه فرارسیدن سی و سومین جشنواره موسیقی فجر
گفتگویی با آقای هوشنگ جاوید استاد دانشگاه و عضو شورای عالی موسیقی استان
های سازمان صدا و سیما داشتیم که در ادامه می آید:
بصیرت: در ابتدا تعریفی کلی از موسیقی ایرانی ارائه دهید و این که نسبت موسیقی ایرانی با ارزش های ملی و اسلامی چگونه است؟
من کتابی در دست چاپ دارم که ویرایش نهایی آن انجام شده، با نام از حماسه تا انقلاب.
این کتاب مربوط به تاریخ موسیقی حماسی در ایران است. در این کتاب من اسناد
بسیاری از تاریخ موسیقی ایران را ارائه می دهم تا جامعه بداند ما دارای چه
تاریخی در زمینه موسیقی هستیم، اما اگر بخواهیم نگاهی کلی به مسئله موسیقی
و کاربرد آن در جامعه ایرانی داشته باشیم، ریشه های تاریخی به ما نشان می
دهد که از ابتدای تاریخ ایرانی هر چندهزار سال که باشد؛ 5 هزارسال تا 7
هزار سال، به دلیل این که ایرانی ها همواره در طول تاریخ با آیین و به آیین
زندگی کرده اند، موسیقی را همواره در بستر آیین در زندگی خودشان استفاده
کردند و هنوز هم در همان قالب در زندگی ما جریان دارد.
در
سال 1380 من بر اساس پژوهش هایی که انجام داده بودم با کمک حوزه هنری و
خود دفتر موسیقی وزارت ارشاد که آن موقع مرکز موسیقی بود، یک جشنواره ای را
تحت عنوان موسیقی آیینی برگزار کردند که اختصاص داشت به نشان دادن آیین ها
و ارتباط موسیقی و آیین ها. این آیین ها از پیش از تولد انسان ایرانی شروع
می شود و تا پس از مرگش ادامه داشته و همین الان هم به همین شکل است.
موسیقی
هم همین طور، چه به صورت آوازی و چه به صورت ترکیبی با ادوات موسیقی و چه
به صورت سازی، همواره موسیقی در آیین ها مورد استفاده در زندگی بشر ایرانی
بوده است. حال در طول زمان این موسیقی همواره تحول پیدا کرده یک جایی سازها
ارتقا پیدا کردند، یک جایی آوازها ارتقا پیدا کردند، یک جایی آیین هایی
گوناگونی بر اساس نیاز بشر به وجود آمدند و این نوآیینی ها همواره از
موسیقی استفاده کردند تا زمان ما. در کنار همه اینها با آمدن اسلام به
ایران مخصوصاً از دوره حکومت حضرت علی (ع) بر سرزمین های اسلامی، تحولات
زیبایی به دلایلی پدید می آید.
به
عنوان مثال فرمان ایشان درباره باسواد شدن مردم ایران، همه اینها خودش
موجب ارتقا علمی در همه زمینه ها از جمله موسیقی می شود. چون ما پس از
اسلام است که به صورت حکمی و فلسفی و حتی به صورت پزشکی و روان شناسی به
موسیقی ایرانی نگاه می کنیم؛ یعنی وارد بحث های مفصل فرهنگی می شود و علم
های نو را به کار می گیرد. از نظر ریاضی و از نظر هندسی نغمه های جدید پدید
می آید، سازها ارتقا پیدا می کنند و حتی برای موسیقی دستورالعمل کاربردی
نوشته می شود. اینکه مثلا در روز چه بخش هایی و چه گوشه هایی از موسیقی را
باید شنید. دسته بندی ها پدید می آید و گوشه های موسیقی ارتقا پیدا می
کنند.
شما
نگاه بکنید یک کسی مثل ابن سینا که اصلا حتی موسیقی دان نبوده، نه بلد
بوده آهنگ بزند، نه بلد بوده بخواند و نه سازی بزند، ولی آنقدر با هنر
موسیقی آشنا می شود که در پزشکی موسیقی را به کار می گیرد و از نظر فلسفی
خیلی دقیق به صورت علمی با موسیقی برخورد می کند و در زمان خودش می گوید
اگر می خواهیم روح آرامی داشته باشیم باید در روز به اندازه نیم ساعت تا 45
دقیقه موسیقی بشنویم، تا آن آرامش لازم در ذهن بشر ایرانی پدید آید. حالا
چه نوع موسیقی باید شنیده شود این هم مهم است. جالب اینجاست بعد از ایشان
تحقیقات فراوانی در این زمینه صورت می گیرد حتی دستور العمل هایی در رساله
های مختلف نوشته می شود.
حدود
سیصد رساله پس از اسلام در مورد موسیقی نوشته شده که اینها توسط یکی از
بزرگترین پژوهشگران کشورمان در قرن حاضر، مرحوم دکتر بینش پژوه تحت عنوان
نسخه های خطی یا رساله های خطی موسیقی توسط انتشارات دانشگاه به چاپ رسیده
است و خیلی زیبا، نگاهی که مسلمانان راجب موسیقی داشتند بررسی می کند.
مثلا
اینکه زمستان موقعی که برف می آید و شما کنار اجاق آتش نشسته اید، در غروب
آن چه آهنگی نواخته شود و برای شما در شب چه اتفاقی بیفتد و یا اینکه در
بهار هنگام صبح چه آهنگی گوش دهیم و هنگام غروبش چه موسیقی گوش دهیم. کدام
بخش یا دستگاه موسیقی ایران را مثلاً صبح ها گوش دهیم بهتر است و
برانگیزاننده تر است و کدام دستگاه را شب ها باید از آن استفاده کرد. همه
اینها در این رسالات به آن اشاره شده و به صورت روانکاوانه، خیلی خوب به
تمام گوشه ها پرداخته شده است.
در
مجموع می توان گفت در دوران پس از اسلام آنقدر موسیقی اهمیت داشته که
کاربرد آن در زندگی بر اساس نیاز مردم تعریف شده بوده و جالب اینجاست که
شما وقتی تاریخ موسیقی را نگاه می کنید این موسیقی باز از طریق دانشمندان
ایرانی تا قلب اروپا می رود.
معروف
ترین آن زریاب است. زریاب وقتی که به اسپانیا، اندلس قدیم می رود، پزشکی
موسیقی را رایج می کند. به این صورت که یک سری موسیقی هایی را بر اساس
ضربان نبض بیمار پدید می آورد. نبض بیمار را می گرفتند و بر اساس ضربان
نبضش موسیقی که برایش تعیین شده بود می نواختند و بیماری او آرام آرام
بهبود می یافت. حالا بعضی از موسیقی ها همراه با دارو بود و بعضی از قطعات
نیازی به دارو نداشته و با همان خوب می شد. اسم این موسیقی نوبات است که بر
اساس نوبت نام گرفته و این نوبت را هنوز ما در موسیقی اعراب داریم.
حتی
کشورهای خلیج فارس از موسیقی نوبات استفاده می کنند و جالب تر اینکه همین
الان در دانشگاه های اسپانیا و آمریکا لاتین وقتی که می خواهند از
دانشجویان برای نوازندگی ساز گیتار امتحان بگیرند حتماً باید نوبت های
زریاب را یک بخشش را یا کامل را امتحان بدهند و جزو مواد درسی و امتحانی
آنهاست و اگر اجرا نکنند به قول معروف معلومات آنها تکمیل نیست. این
گستردگی موسیقی ایرانی از ایران تا قلب اروپا اهمیت موسیقی ایرانی را نشان
می دهد و اینکه ما چقدر به آن در زمان حاضر جفا کردیم و به همین دلیل هم
چون در تمام جنبه های زندگی ما دخالت داشته ماندگار شده است، حالا بخش
عظیمی از آن هم نیایش و ذکر است.
بصیرت:
با توجه به ظرفیتی که موسیقی ایرانی دارد و به آن اشاره کردید چرا هنوز به
آن جایگاهی که حق این هنر است در کشور دست نیافته است؟
علت
آن این هست که از زمانی که ایرانی ها رو به درس فرنگی آوردند و با آموزش
ها و علم فرنگی آشنا شدند، یعنی از حدود 170 تا 180 سال پیش تا کنون، ما
محو فرهنگ فرنگی شدیم بدون اینکه به داشته های خودمان فکر کنیم. امروزه در
دروس دانشگاهی ما هم این مسئله نمایان است. از حدود سال 1372 بود که آمدند
تفکیکی گذاشتند به نام موسیقی ایرانی و موسیقی جهانی، این تفکیک غلط ترین
برخوردی بود که با موسیقی ایرانی شد. موسیقی جهانی منظور ترکیه و کشورهای
همسایه الی بی نهایت و موسیقی ایران تنها خودش.
این
در حالی است که موسیقی ایران اتفاقاً جزو موسیقی جهان است و به جهان هم
خدمت کرده و جهان هم از موسیقی ایران بهره های فراوان برده است. ارنست
پرونیر کتابی دارد درباره موسیقی و خدماتی که فرهنگ موسیقی ایران انجام
داده. بخشی از کتاب درباره موسیقی کورال است، چیزی که الان تحت
عنوان اپرا اجرا می کنند. او می گوید که در دوره ای که رم وجود نداشت و
کاپادکیه که در منطقه ترکیه فعلی است مرکز دین مسیحیت آنجا بود، اسقف های
بزرگی آنجا زندگی می کردند و دستورالعمل می دادند و حدود دوره انوشیروان
ساسانی و حتی قبل از آن می شود، کاپادکیه از ایران خواستند که موبدان
زرتشتی به آنجا رفته و به آنها آوازهای جمعی و آوازهای مذهبی آموزش بدهند.
ایرانی ها دو هیربد را می فرستند. اینها می روند در کاپادکیه و حدود سه ماه
تدریس آواز می کنند، موقعی که می خواهند برگردند اسقف کاپادکیه پول آنها
را نمی دهد و می گوید اول اینها باید ثابت کنند که چیزی به ما یاد دادند.
اصحاب کلیسا را جمع می کنند اسقف بزرگ هم می نشیند، این 30 نفر آموزش دیده
زیر نظر این دو هیربد شروع می کنند درباره مسیح آواز خواندن، بر اساس روش
های آوازی که ایرانی ها به آنها آموزش داده بودند و آن اسقف آنچنان گریه می
کند که سرش را که روی عصای معروف می گذارد دور آن عصا بر اساس آنچه که در
تاریخ نوشتند خیس می شود. وقتی کار آوازی آن آدم ها تمام می شود بعد آن دو
هیربد را می فرستند و موسیقی آوازی که از ایرانی ها یاد گرفتند را ارتقا می
دهند.
همانطور
که می دانید آهنگ سازهای بزرگ جهان از باخ و بتهوون گرفته تا دیگران همه
آنها به گونه ای در خدمت کلیسا بودند و یکشنبه ها بایستی برای کلیسا آهنگ
سازی می کردند. در طول زمان آن آوازها توسط آن آهنگ سازها گسترش پیدا کردند
و شکل های گوناگونی پیدا می کند و این موسیقی کلاسیکی که شما می بینید
پدید می آید، ولی آنجا خودشان اعتراف دارند که ریشه این آوازها را از
ایرانی ها فراگرفتند.
حالا
شما وقتی این پیشینه را نگاه می کنید و از طرف دیگر وضعیت کنونی را متوجه
می شوید این نتیجه خودبختگی ما است. شاخه های موسیقی را شما در ایران نگاه
کنید، آیین های کار ما، کار با زندگی ایرانی عجین است تا کار نباشد زندگی
ایرانی نمی چرخد. آیین های کار ما همه آواز دارند، جشن محصول ما که آیین
خاصی دارد به صورت نعمت و ستایش از نعمات خداوند و نیایش به درگاه خداوند
برای دادن نعمت ها است، تاریخ کهنی دارد. اگر برای جشن انار به منطقه
بادرود و ساوه بروید می ببینید چه تختگاهی دارند و چه جشن هایی می گیرند یا
جشن پسته در دامغان و موارد دیگر. جشن نیایش ایرانی عظمت زیادی داشته و
ما خودمان را باختیم.
در دانشگاه
ما موسیقی مناطق و نواحی ایران هیچ جایگاهی ندارد، فقط به صورت دو ترم
دانشجو یک آشنایی اولیه پیدا می کند و تمام. در صورتی که آقای ژان دورینگ
پروفسور فرانسوی در جشنواره نعت پیامبر تحت عنوان نعت خورشید دعوت شده بود
می گوید به امید روزی که در ایران بگویند مدرک موسیقی سیستان و بلوچستان،
بگویند لیسانس موسیقی خراسان یا کرمان. با این حال هستند ایرانی هایی که در
اهمیت بخشیدن به موسیقی ایران اهمیت زیادی داشتند و با آنکه در فرنگ درس
خواندند وقتی به ایران بر می گردند شروع می کنند به تحقیق درباره موسیقی
نواحی ایران و معرفی این موسیقی، مثل خود مرحوم کلنل وزیری. کلنل وزیری که
خیلی ها می گویند ایشان موسیقی را غربی کرده، اما توجه ندارند که
دستورالعمل به وجود آمدن هنرستان موسیقی توسط رضاشاه، یکی از بندهای آن این
است که صرفاً موسیقی غربی را آموزش دهید و موسیقی ایرانی هیچی و جامعه
ایرانی فقط باید گوشش با موسیقی غربی آشنا باشد. می ترسید و می دانست که در
موسیقی ایرانی چیزهایی هست که در موسیقی غربی دنبال نمی شود. بعد خود این
فرد وقتی مسئول رادیو می شود یکی از کارهایی که می کند به تمام استان های
ایران نامه می نویسد که اگر کسی را دارید که موسیقی نواحی را اجرا کند به
ما معرفی کنید.
مرحوم مهدی نواحی
از اصفهان پیدا می شود و از اصفهان او را به رادیو می آورند و از این طریق
آثار مهدی نواحی در رادیو ثبت و ضبط می شود. ایشان با همراهی آقای خالقی در
هنرستان موسیقی یک جریانی را راه می اندازند که دنبال موسیقی نواحی بروند.
از یک طرف آقای حسین کوهی کرمانی را ترغیب می کنند که دوبیتی های ایرانی
را جمع آوری می کند، تحت عنوان ترانه های کوهستانی.
از طرف دیگر مرحوم لطف الله مبشری در 1323 کتابی را از طریق هنرستان
موسیقی به چاپ می رساند تحت عنوان موسیقی کرانه های خزر که اسنادش هست. شما
حساب کنید استاد مبشری جوانی هم بوده و را می افتد از مینودشت گلستان فعلی
تا آستارا را طی می کند. منطقه به منطقه موسیقی های اینها را می شنود،
تازه توجه داشته باشید که آن موقع ضبط صوت وجود نداشته که بخواهد از طریق
ضبط صوت به تجزیه و تحلیل آنها بپردازد، بلکه عاشق بوده و گوش شنوایی هم
داشته، تمام موسیقی ها را می شنود و تمام اینها را به نوت درمی آورد.
بعدها
محمدتقی مسعودیه کسی است که در خاورمیانه به عنوان فرد شناخته شده در
موسیقی مورد قبول بود، درس خوانده فرنگ است وقتی به ایران بر می گردد اولین
کاری که می کند کتابی می نویسد درباره موسیقی تعزیه در ایران. کاری که
هنوز که هنوز است کسی انجام نداده فقط از استادان بزرگ ایران ما آقای مجید
کیانی را داریم که راجب موسیقی تعزیه بعد از ایشان تحلیل موسیقایی نوشته
است. شما نگاه کنید ببینید این آدمی است که فرنگی ها می توانستند این فرد
را جذب کنند، بر می گردد در کشور خودش و اولین چیزی که می نویسد درباره
موسیقی تعزیه است. موسیقی خراسان موسیقی سیستان و بلوچستان و موسیقی ترکمن
که بعد از انقلاب نوشت از خود من هم کمک گرفت که من دوستان ترکمنم را به
ایشان معرفی کردم که رفتند و کار کردند. خیلی زیباست که ایشان درس خوانده
فرنگ بود ولی هرگز فریب جلوه های فرنگی را نخورد و بیشتر به آنچه که داشتیم
تاکید داشتند.
با این حال افراد
دیگر واقعا به آن شکلی که باید و شاید نگاه جدی به موسیقی مناطق و نواحی
نداشتند. یک سری از استادهای ما خیلی خوب به سمت تحقیق درباره موسیقی
ایرانی رفتند مثل مرحوم دکتر صفت، که اصلا
اعتقاد دکتر صفت این بود که موسیقی ایرانی با معنویت همراه است و در پی
اثبات این معنویت در موسیقی ایرانی بود. از آدم های بزرگ دیگر مثل استاد
حاتم عسگری، استاد آواز ایران که آوازهای دوره قاجار و پهلوی اول را خیلی
خوب حفظ دارد و هنوز هم فعال هستند، می روند سراغ چنین افرادی و معنویت در
موسیقی ایران را دنبال می کند و تا اخر عمرش هم روی نظریه خودش ایستاد و
یکی دو کتاب هم در این زمینه نوشت.
یک عده خیلی اندک روی این قضایا کار کردند یا مثلا آقای مهدی ستایش گر که
خیلی خوب تجزیه و تحلیل موسیقی ایران را نوشتند. این کارها انجام شد ولی
اینکه همه سراغ این موسیقی بروند، نه اینگونه نبوده است. مخصوصا در سه دهه
اخیر که خروجی های دانشگاهی ما بیشتر گرایش به سمت موسیقی فرنگ داشته و به
آن شکلی که باید و شاید موسیقی ایرانی شناخته نشده و جوان ایرانی نمی داند
ذات موسیقی خودش چیست و در موسیقی نواحی چی داریم.
موسیقی
نواحی ما هنوز که هنوز است جای بررسی و کاوش دارد. وقتی جوان در دانشگاه
با موسیقی نواحی، که مربوط به فرهنگ خودش است آشنا نشده می رود و با موسیقی
فرنگی آشنا می شود. حاصل هم مشخص است که چه خواهد شد و آن افول موسیقی در
ذهن جامعه است. الان هم به همین جا رسیدیم، هم موسیقی آیینی ما صدمه
فراوانی خورده است، مخصوصاً بخش آیینی مذهبی ما و هم در موسیقی ردیف و
دستگاه ما، با یک چیزی به اسم تلفیق موسیقی ایرانی با فلان موسیقی لباسی را
به موسیقی ایرانی پوشاندند که روز به روز خراب تر و بدترش می کنند.
البته
باید بگویم که در طی یک قرن اخیر مخصوصا از زمانی که رسانه ای مثل رادیو
پدید آمد و تحولات جامعه بعد از آن، نوعی از موسیقی ارکسترال در ایران را
پدید آورد که خیلی فاخر و خوب بود، اما متاسفانه خیلی جدی گرفته نشد. بعدها
هم که پس از انقلاب به آن پرداختند آن قدرت لازم را دیگر نداشت. این هم
همان چیزی است که معروف است به موسیقی ارکسترال که آثار استاد تجویدی و
استاد خالقی، استاد خوش دل یا استاد سنجری را دربر می گیرد.
اینها آثار ارکسترالی پدید آوردند که این آثار ارکسترال در عین حال که
ترانه هستند، ماندگار هم هستند، حالا در قالب ترانه باشند یا در قالب
موسیقی بی کلام باشند فرقی نمی کند. این شکلی است از موسیقی که با کمک
گرفتن از ادوات موسیقی فرنگی با نغمه های ایرانی و با تعهد به لحن ایرانی
طنینی که از ارکستر بیرون می آید، طنین ایرانی است. در زمان حال مثلا شما
آثار استاد فریدون شهبازیان را در زمینه های بیکلام گوش دهید متوجه می شوید
که چقدر زیبا اینها کار شده و تکرار نشدنی است و مال دوره خاصی هستند که
یک ارکسترال خوب در ایران فعالیت می کرد با هویت ایرانی، ولی الان چی؟ خیلی
جالب است یک سری جوان آمدند بدون اندیشه و بدون اینکه فکر کنند عاقبت کار
چه خواهد شد با این عنوان که ما یک کار نو و تلفیق و ... داریم حالا در
قالب باند هایی و موسساتی که اینها را حمایت می کند بماند، ضربه های بزرگی
به موسیقی ایرانی می زنند و در آینده ضرباتی که به موسیقی ایران خورده چنان
خواهد شد که موسیقی ایرانی را به طور کلی از اذهان دور می کند.
بصیرت: با توجه به برگزاری سی و سومین جشنواره موسیقی فجر درباره نسبت این جشنواره با ارزش های ملی و اسلامی بگویید.
جشنواره
موسیقی فجر در شش سال اول علی رغم بنیان غلطی که داشته، چون خیلی جدی ورود
پیدا نکرده بود و تنها یک چیزی شنیده بودند و در حد یک پُز فرهنگی برای
انقلاب این جشنواره را راه انداخته بودند، به همین دلیل بعد از سال های
اولیه تا کنون رو به افول بوده است. من حتی در این زمینه مقاله ای هم چند
سال پیش نوشتم، تحت عنوان فجر از اوج تا افول.
بنیاد
این کار ابتدا که شروع شد از موسیقی آموزشگاه ها، موسیقی نظامی و موسیقی
مناطق و نواحی ایران بهره می برد. تا چند دوره ارکستر های نظامی ما در این
جشنواره حضور داشتند، حتی این قدر که در جشنواره فجر این ارکستر ها می
آمدند کنار پارک ها یا در میدان انقلاب اجرای موسیقی می کردند و مردم هم
خیلی خوب از این موسیقی های حماسی بهره می گرفتند، ولی بعدها این جریان عوض
شد.
یک جریان اشتباهی که مخصوصا
در همین دهه ای که داریم پشت سر می گذاریم راه افتاد این بود که از خواننده
هایی دعوت می کنند که در این جشنواره شرکت کنند. اولین چیزی که هست این
است که اینها یا غالباً اسپانسر دارند یا مدیر شرکت دارند. از طریق اینها
کنسرت را هماهنگ می کنند که به جشنواره بیایند و اجرا کنند. بعد آثاری که
اجرا می کنند مثلا خواننده بزرگی است که اثرش در بازار هیچ استقبالی نشده،
مثلاً 50 میلیون یا 60 میلیون می دهند به این خواننده (اینها آخرین عددهایی
هست که من یادم هست و شاید کم باشد) که با گروهش در جشنواره فجر حضور پیدا
کند و اثری که به بازار داده و فروش نداشته مردم بشنوند و بخرند؛ یعنی یک
جور یارانه دادن برای شکست مالی آن شرکت.
حال
سوال اینجاست که این چه اثری در جامعه دارد؟ مردمی که آهنگی را پس زدند
معلوم است که در سالن هم بنشینند پس می زنند و استقبال نمی کنند.
دوم
اینکه هیچ سرفصلی برای تولید و برای ارتقا در فجر وجود ندارد. جشنواره
سینمایی فجر راهش را بهتر پیدا کرد، اینها حتی از آن الگو نگرفتند و با
لجبازی تمام در مقابل قضیه ایستادند. بحث موسیقی فجر از ابتدا نشان دادن
جریان موسیقی حماسی و انقلابی این سرزمین بوده، یعنی هنرمندان را باید سوق
می دادند به سمت موسیقی حماسی و انقلابی که پایدارتر است، یا موسیقی هایی
که می تواند جامعه را به کنه معنوی لازم در ارتباطات فرهنگی نزدیک بکند.
این کار را هم انجام ندادند و صرفاً رفتند به سمت اینکه چه کسی آماده است
در جشنواره حاضر شود و اجرا کند. از این نظر مثلا گروه های شهرستانی جوان
را به جشنواره دعوت می کنند، اینها می آیند اما آثاری که اجرا می کنند
تکرار آثاری است که هنرمندان قوی دست گذشته ایجاد کردند. فرض کنید مثلاً
آثار آقای تجویدی را اجرا می کنند یا آثار آقای صبا را اجرا می کنند یا
آثار اقای خالقی و ... احترام به آن اساتید جای خودش را دارد، ولی اینکه
گروه های جوان شهرستانی تنها به اجرای این آهنگ ها می پردازند، این چه
ارتقایی به موسیقی ایران می دهد؟ این کار به جز تکرار اثر، جوان را از
نوآوری می اندازد. جوان ها هم فکر می کنند همین ها را اجرا کنند درست است،
اما مگر جشنواره فجر جای تمرین است؟
سوم
اینکه کارهای تولیدی درجه یک جشنواره فجر باید به استیجی برای تبلیغ
کارهای نو سال بعد تبدیل شود. فرض بفرمایید یک خواننده ای 5 تا 10 اثر را
می خواهد سال بعد بیرون بفرستد، از این ده تا 3 تا را در جشنواره فجر ارائه
دهد و بگوید منتظر باشید تا این اثر به بازار بیاید. یک جریان اینچنینی
باید جشنواره داشته باشد که ندارد.
چهارم
اینکه جشنواره از اهداف انقلابی و حماسی اش دور افتاده است. شما در این
جشنواره شرکت کنید خواهید دید که هیچ اثر حماسی و انقلابی در اینجا نمی
شنوید. یک سری گروه هایی می آیند و با موسیقی های عصیان زده با شکل های
اجرایی کاملاً خشمگینی که وجود دارد نطفه های غلط موسیقی مخدری را به وجود
می آورند. در کنار آن چه اتفاقات دیگری که می افتد خود جای بحث دیگری دارد و
جالب اینکه به خیلی از اینها جایزه هم می دهند.
اینجا معنویت انقلاب کجاست؟ پرداختن به چهره های انقلابی و پرداختن به
فضایی که تبلیغ انقلاب باشد کجاست؟ جشنواره موسیقی یک سری کار معنوی که
جامعه را به سمت آرامش نسبی با گرایش های معنوی ببرد ندارد. شما نگاه کنید
از زمانی که استاد خوش دل آن کار زیبا را با کمک آقای افتخاری و شاعرانی
مثل قیصر امین پور اجرا کردند تا الان ما فضای معنوی و آثاری در این زمینه
نشنیده ایم و متاسفانه هم این اثر در آن دوره نتوانست به صحنه برود. چرا
برخی از خواننده های بزرگ را ترغیب نمی کنند از این جشنواره تا جشنواره بعد
آثاری بدهند؟ چرا برای ارائه آثار و دریافت آثار جوان ها را ترغیب به آثار
نو نمی کنند؟ حالا می گوییم تهرانی ها نمی توانند، جوان های شهرستانی
چطور؟
من
حتی در روستاها گروه هایی می شناسم که موسیقی ایرانی را کار می کنند و می
توانند تولید آثار خوبی داشته باشند، چرا اینها را هدایت نمی کنند؟ مثلا
بگویند در جشنواره فجر 97 یا 98 فلان موضوعات برای ما مهم است، بر اساس این
موضوعات آثار را ارائه دهید. یعنی هیچ تلاشی در این زمینه صورت نگرفته
است. حتی اگر به موسیقی فرنگی توجه شده، در این زمینه هم باز به گروه هایی
روی آوردند که اسفناک است. در این زمینه از نیروی جوان هیچ کمکی
نگرفتند، کار به اینجا رسیده است که یک میلیاد تا یک میلیاد و نیم برای
جشنواره فجر هزینه می شود، اما چیزی که به جامعه ارائه می شود یک سری شب
های شاد است آن هم نه برای همه بلکه برای یک سری افراد خاص که می توانند
این بلیط را بخرند و استفاده کنند.
در یک کلام جشنواره موسیقی فجر تولیدی برای رشد فرهنگی جامعه ندارد در حالیکه در گذشته اینچنین نبوده است. مثلا
یک دوره با اندیشه های دکتر ایرج نعیمانی آمدند موسیقی کشورهای اسلامی را
به فجر اضافه کردند. از کشورهایی که همسایه ما بودند و مسلمان نشین بودند
موسیقی های خود را می آوردند با یک بررسی و معرفی درست اینها اجرا می شد و
مردم ما با موسیقی آنها آشنایی پیدا می کردند. حتی موسیقی اندلس قدیم را
آوردند، موسیقی مراکش، تونس و تاجیکستان آمد. موسیقی افغانستان، هند و حتی
یک دوره از سوریه موسیقی آمد، ولی همان یکی دو سال بود، بعد همان روال قدیم
شد و رفتند سراغ موسیقی اروپایی آن هم مواردی که جای تاسف دارد. مثلاً از
کنار بولوار فرانسه رفته بودند یک نوازنده ای را آورده بودند که روی صحنه
نمایش موسیقی می داد و همان استادهایی که به شاگردهای خودشان اجازه نمی
دادند با سه تار، گیتاری بنوازند همان استادان بلند میشدند برای آن آقا کف
می زدند. طبیعی است که این جوان دچار تضاد فکری می شود. جوانی که خود استادان با تشویق بیگانه ای که ارزش موسیقائیش صفر بود موجب این تضاد شدند.
از
این اتفاقات در جشنواره بسیار است. یک سال عده ای را آورده بودند به عنوان
نوآور و موسیقی نو جهان. اینها میخ و چکش و سینی و قوطی چایی آبدارچی
تالار وحدت را گرفته بودند و برنامه اجرا می کردند. من همان جا گفتم اگر به
این شکل است تشت زنی زنان گیلانی که قشنگ تر است، چرا آن را نمی آورید، به
من خندیدند ولی دو سال پیش همین تشت زنی را بردند در جشنواره موسیقی
روسیه، آنجا این موسیقی را ثبت کردند و جایزه اول جهانی را به آن دادند.
حتی رتبه جهانی به نوازنده اش دادند.
من
به عنوان یک پژوهشگر به موسیقی کشورم نگاه می کنم و متاسفانه باید بگویم
نسل نو ما نگاه خوبی به موسیقی ندارد. موسیقی آیینی و مذهبی نه به صورتی که
امروز اجرا می کنند، بلکه موسیقی اصلی آن، دارای قدرتی است که می توانیم
با جهان خیلی راحت تبادل فرهنگی داشته باشیم.
بزرگ
ترین جشنواره های بومی جهانی اجرا می شوند، مثل جشنواره جهانی موسیقی کار،
از ایران کدام نماینده شرکت کرده است؟ یک گروه هایی را می فرستند که
وابسته به یک نهاد و فردی باشند که آثارشان هیچ ارتباطی با کار ایرانی
ندارد و موسیقی روزمره جامعه است. نوع برخوردها حتی ارسال گروه موسیقی ما
به خارج از کشور غلط است. الان هرکسی می تواند با یک سری تبادلاتی که دارد
یا یک سری آشنایی هایی که در سطح وازرت خانه دارد با خودش گروه به خارج از
کشور ببرد و به عنوان موسیقی ایرانی معرفی کند. هیچ چیزی الان درست نیست و
در راه افول است و نیاز به یک تغییر و تحول کلی در امور موسیقی کشورمان
وجود دارد.
و
اما به عنوان نکته آخر لازم است نکته ای را به مسئولین گوشزد کنم. یکی از
بزرگ ترین ضرباتی که در این سی و چهل سال اخیر به موسیقی ما وارد شده است،
به موسیقی نظامی ما است.
موسیقی
نظامی ما بایستی مورد توجه مسئولین ما قرار بگیرد. شما نگاه بکنید من در
یک جمله می گویم امیدوارم مسئولین توجه کنند، امروزه همه به دنبال هنرمند
متعهد هستند و یک فاصله ای هم گذاشتند بین هنرمند متعهد و هنرمند غیرمتعهد.
اگر اینطور است به موسیقی نظامی ما اهمیت بدهند. چون افرادی که در پادگان
های نظامی بودند در گذشته شعار نمی داند عمل می کردند. عمل کردنشان هم به
این صورت بود که آدم هایی که در موسیقی نظامی فعالیت داشتند، اینها را در
موسیقی رسانه هم آوردند و اتفاقا همان آدم هایی که در موسیقی نظامی فعال
بودند توانستند موسیقی رسانه آن جامعه را ارتقا ببخشند، نمونه اش پدر
آقایان کامکار، مرحوم حسن کامکار، پدر آقای ناظری و حشمت سنجری و بسیاری از
آهنگ سازانی که پس از انقلاب در خدمت رسانه رادیو و تلویزیون بودند و در
خدمت وزارت فرهنگ و ارشاد کار می کردند.
اینها
اکثرا نظامی های گذشته بودند که در ارکسترهای نظامی فعالیت داشتند و به
جامعه اسلامی هم خدمت خوبی کردند. اینها هم در موسیقی نظامی و هم رسانه
فعالیت خوبی داشتند و خدمت خودشان را به موسیقی فاخر و درست انجام می
دادند. به موسیقی نظامی در پادگان های نظامی ما حالا بسیج، ارتش و .. باید
جدی توجه کنند. از دل آن پادگان ها می توانند هنرمندانی را بیرون بیاورند
که در خدمت تمام زوایای هنر جامعه باشند، به این هم توجه نکردند و این
موسیقی هم مورد زوال قرار گرفت.
با تشکر از آقای هوشنگ جاوید که وقت خود را در اختیار پایگاه بصیرت قرار دادند.
مصاحبه از : فهیمه عشرتی