سوار شدم و بعد از طی مسیری راننده به بهانه ترافیک به سمت بزرگراه امام علی رفت و سرنشین دیگر که در صندلی جلو کنار راننده نشسته بود یکباره به سمت من برگشت و به رویم چاقو کشید.
شیشههای عقب خودرو دودی بود و خیلی از بیرون دید نداشت به همین دلیل سرنشین به صندلی عقب آمد و بدون توجه به التماسهایم مرا آزار داد. بزرگراه خلوت بود و راننده جایش را با سرنشین عوض کرد و و اینبار راننده به صندلی عقب آمد و... آنها با بیرحمی تمام مرا حوالی اتوبان آزادگان از ماشین به بیرون پرتاب کردند و رفتند. فقط در آن شرایط توانستم شماره پلاک پراید را به خاطر بسپارم.»
بعد از طرح شکایت، مأموران با ثبت شماره پلاک خودرو متهمان توانستند صاحب خودرو که یکی از مجرمان با سابقه به نام بابک بود را شناسایی و بازداشت کنند. این مرد ۲۸ساله با اعتراف به جرمش گفت: «من و فرشید در یک کمپ ترک اعتیاد با هم آشنا شده بودیم و بعد از آن در زمینه خرید و فروش مواد مخدر باهم فعالیت میکردیم.
روز حادثه دو نفری بعد از مصرف مواد در حالی که حالت طبیعی نداشتیم شاکی را به عنوان مسافر سوار ماشین کردیم و یک لحظه وسوسه شیطان شدیم و او را آزار دادیم.» با این توضیحات، متهم روانه زندان شد و در ادامه تحقیقات پلیس تلاش کرد تا دیگر متهم را نیز بازداشت کند، اما ردی از آن مرد جوان به دست نیامد.
پرونده بابک به شعبه پنجم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. در آن جلسه متهم بعد از آخرین دفاع به اعدام محکوم شد. این حکم با تأیید در دیوان عالی کشور، مهرماه امسال اجرا شد. روز اجرای حکم در حالی که تلاش پلیس برای شناسایی دومین متهم پرونده ادامه داشت مأموران دریافتند فرشید در خانه پدریاش پنهان شده است.
به این ترتیب در یک عملیات ویژه متهم دستگیر شد. او در بازجوییها جرمش را انکار کرد و مدعی بود در ربودن و آزار شاکی نقشی نداشته است اما با توجه به شواهد و قرائن موجود کیفرخواست علیه وی صادر و پرونده به شعبه پنجم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
بعد از اعلام رسمیت جلسه، متهم بار دیگر جرمش را انکار کرد و گفت: «با بابک به خاطر خرید و فروش مواد مخدر و اموال مسروقه اختلاف مالی داشتم و او از من کینه داشت به همین دلیل بعد از دستگیری خواسته است انتقام بگیرد و پای مرا به این پرونده باز کند.»
در ادامه متهم در پاسخ به سؤال ریاست دادگاه درباره اینکه چطور شاکی تو را بعد از سهسال از میان چندین متهم دیگر شناسایی کرد، پاسخ داد: «من اصلاً این دختر را نمیشناسم و او را ندیدهام. شاید اشتباه کرده باشد.»
متهم همچنین در خصوص سه سال زندگی مخفیانهاش گفت: «به خاطر اختلاف با خانودهام، این مدت در دماوند بودم و آنجا زندگی میکردم. وقتی شنیدم بابک بازداشت شده است گمان کردم پلیس او را به خاطر حمل و نگهداری مواد مخدر دستگیر کرده است و از ماجرای آزار دختر نوجوان اطلاعی نداشتم.»
در پایان هیئت قضای بعد از آخرین دفاع، با توجه به مدارک موجود در پرونده متهم را به اعدام محکوم کرد. این حکم به دیوان عالی کشور فرستاده شد و در شعبه ۲۴ دیوان نیز تأیید شد.