به گزارش سرویس اندیشه دینی پایگاه 598، متن زیر گزارشی تفصیلی از جلسه یازدهم سخنرانی آیت الله سیدمحمدمهدی میرباقری در دهه اول محرم 96 می باشد که در حسینیه حضرت زهراء سلام الله علیها در منزل جناب شجاع فرد برگزار شده است. ایشان در این جلسه به ادامه شرح خطبه قاصعه که در چند جلسه گذشته فرازهایی از آن بررسی شد پرداختند و پس از مروری اجمالی بر مطالب این جلسه فرمودند: همانگونه که گفته شد استکبار در برابر کبریاء الهی عامل رد شدن ابلیس در امتحان خداوند بود که این گناه او با گناهانی که برای مؤمنین اتفاق می افتد متفاوت است چرا که گناه مؤمنین از سر دشمنی با خدا و استکبار بر او نیست. خلافت الهی و تواضع در برابر آن موضوع اصلی امتحان الهی از بندگانش می باشد که ابلیس سعی دارد از طریق نقاط ضعف ما موجب جدایی ما از امام و به تبع آن دشمنی با خداوند گردد که بیماری او همین بود. به فرموده حضرت امیرالمؤمنین در این خطبه، ظن ابلیس به اغواء تمام انسان ها، ظنی غیر مصیب بود چرا که برنامه نبی اکرم(ص) و اهل بیت(ع) برای تطهیر و شفاعت انسان ها مانع آن شد و طرح نبی اکرم و ائمه بر طرح ابلیس غالب گشت و عده ای از مؤمنین از او تعبیت نکردند و با امام ماندند. بنابراین گناهان مؤمنین غیر از گناه استکبار ابلیس است و از آنجا که انسان مراتب وجودی متعددی دارد و مؤمن از عمق وجودش گناه نمی کند، معنای خروج از ایمان با یک گناه خروج کلی از ایمان نیست بلکه به معنای سلب ایمان از آن مرتبه ظاهری است که گناه از آن صادر شده است. حضرت امیرالمؤمنین به ما دستور می دهند که تمام جدیت و غضب خود را برای شیطان به کار ببریم چرا که او در دشمنی با ما اینگونه است.
مروری بر ادامه شرح خطبه قاصعه
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدُ لله رَبِّ العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم اجمعین. حضرت امیرالمؤمنین در ادامه خطبه قاصعه که فرازهایی از آن را در جلسات گذشته توضیح دادیم، می فرمایند: «فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللَّهِ عَدُوَّ اللَّهِ أَنْ يُعْدِيَكُمْ بِدَائِهِ وَ أَنْ يَسْتَفِزَّكُمْ بِنِدَائِهِ وَ أَنْ يُجْلِبَ عَلَيْكُمْ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ فَلَعَمْرِي لَقَدْ فَوَّقَ لَكُمْ سَهْمَ الْوَعِيدِ وَ أَغْرَقَ إِلَيْكُمْ بِالنَّزْعِ الشَّدِيدِ وَ رَمَاكُمْ مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ فَقَالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ قَذْفاً بِغَيْبٍ بَعِيدٍ وَ رَجْماً بِظَنٍّ غَيْرِ مُصِيبٍ صَدَّقَهُ بِهِ أَبْنَاءُ الْحَمِيَّةِ وَ إِخْوَانُ الْعَصَبِيَّةِ وَ فُرْسَانُ الْكِبْرِ وَ الْجَاهِلِيَّةِ حَتَّى إِذَا انْقَادَتْ لَهُ الْجَامِحَةُ مِنْكُمْ وَ اسْتَحْكَمَتِ الطَّمَاعِيَّةُ مِنْهُ فِيكُمْ فَنَجَمَتِ الْحَالُ مِنَ السِّرِّ الْخَفِيِّ إِلَى الْأَمْرِ الْجَلِيِّ اسْتَفْحَلَ سُلْطَانُهُ عَلَيْكُمْ وَ دَلَفَ بِجُنُودِهِ نَحْوَكُمْ فَأَقْحَمُوكُمْ وَلَجَاتِ الذُّلِّ وَ أَحَلُّوكُمْ وَرَطَاتِ الْقَتْلِ وَ أَوْطَئُوكُمْ إِثْخَانَ الْجِرَاحَةِ طَعْناً فِي عُيُونِكُمْ وَ حَزّاً فِي حُلُوقِكُمْ وَ دَقّاً لِمَنَاخِرِكُمْ وَ قَصْداً لِمَقَاتِلِكُمْ وَ سَوْقاً بِخَزَائِمِ الْقَهْرِ إِلَى النَّارِ الْمُعَدَّةِ لَكُمْ فَأَصْبَحَ أَعْظَمَ فِي دِينِكُمْ حَرْجاً وَ أَوْرَى فِي دُنْيَاكُمْ قَدْحاً مِنَ الَّذِينَ أَصْبَحْتُمْ لَهُمْ مُنَاصِبِينَ وَ عَلَيْهِمْ مُتَأَلِّبِينَ فَاجْعَلُوا عَلَيْهِ حَدَّكُمْ وَ لَهُ جِدَّكُم»(1) در چند جلسه گذشته که خطبه قاصعه را شرح می دادیم، بیان کردیم که نکته اساسی این خطبه این است که کبریاء و عزت منحصر به خداوند متعال می باشد و قرق گاهی است که نسبت به بندگان قرار داده است و احدی حق ندارد که به حریم کبریاء و عزت خداوند متعال وارد شود. بنابراین باید در برابر عزت او تذلل و در برابر کبریاء او تواضع کنیم. امتحان ملائکه مقربین نیز به همین بود و خداوند طریق امتحان را اینگونه قرار داد که جناب آدم را در قالب یک گل آفرید و سپس در او روح دمید و به ملائکه دستور به سجده داد. خداوند آن روحی را که مسجود بود در یک گل با آن خصوصیاتی که بیان شده است قرار داد و این امتحان، امتحان به مجهولات بود تا اینکه استکبار و خود پسندی از آنان دور گردد و صف ها از یکدگیر جدا گردد. در این امتحان ملائکه تواضع کردند اما شیطان استکبار ورزید و کار او به عداوت با خداوند کشیده شد که ریشه استکبار او عصبیت و تکیه بر امری بود که در مقابل خداوند متعال برای خود می دید. عصبیت این است که انسان در برابر خداوند متعال بر چیزی تکیه کند هرچند که آن چیز به خود خداوند نسبت داده شود که شیطان در این رابطه گفت: «خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ»(اعراف/12) تو مرا از آتش و آدم را از گل آفریدی. یعنی تو خلق کردی ولی آتش حرمت دارد و من اصلا چنین شخصیتی نیستم که در برابر بشری که از گل آفریده ای خلق کنم: «لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُون»(حجر/33) من با این شرایط و کرامت وجودی ام در برابر آدم که از گل بد بو آفریده شده است سجده نمی کنم. این عصبیت موجب شد که کار شیطان به عداوت کشیده شود و تمام عبادات طولانی او که شش هزار سال بود حبط و نابود شود. در ادامه این خطبه حضرت هشدار دادند که شیطان به دنبال سرایت بیماری خود یعنی استکبار در برابر خدا به شما است. همچنین فرمودند شیطان از یک موقف نزدیکی شما را می بیند و تیر را در کمان گذاشته و با تمام قوا آن را به سمت شما رها کرده است و در حمله کردن به شما هیچ مسامحه ای نکرده است که فرمود: «فَلَعَمْرِي لَقَدْ فَوَّقَ لَكُمْ سَهْمَ الْوَعِيدِ» شیطان این کار را کرده و گفته است: «َربِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِين» خدایا به سبب اینکه مرا اغواء کردی من نیز آنان را اغواء می کنم. به تعبیر امیرالمؤمنین(علیه السلام) «قَذْفاً بِغَيْبٍ بَعِيدٍ وَ رَجْماً بِظَنٍّ غَيْرِ مُصِيبٍ» این امر شیطان تیر در تاریکی انداختن و هدف قرار دادن امر دو از دسترس و غیر بعید و گمانی غیر مصیب بود. توضیح این عبارات در چند جلسه گذشته بیان شد و در این جلسه نکاتی را برا آن ها اضافه می کنیم.
تفاوت استکبار علی الله در فعل ابلیس با گناهان مؤمنین
استکباری که شیطان داشت غیر از تخلفاتی است که مؤمنین دارند. گاهی می بینم که برخی می گویند شش هزار سال عبادت شیطان با یک گناه رجم شد ما این همه گناه چه می شویم! این سخن به مزاح شبیه تر است تا به واقعیت چرا که آنچه شیطان داشت استکبار علی الله بود یعنی در برابر کبریاء الهی برای خودش حساب باز می کرد و کارش به نزاع با خداوند متعال کشیده شد. موضوع استکبار او نیز در مهم ترین تکلیف یعنی تکلیف به امر ولایت و تبعیت از خلیفة الله بود که این تکلیف محور تمام تکالیف می باشد و تحمل آن بسیار سخت است که فرمود: «إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَب»(2). اصل امتحان اینجاست که اگر کسی در برابر ولایت و خلیفه الهی تواضع کرد، تخلفش در فروع استکبار نیست که در دعای ابو حمزه تعبیر زیبایی وجود دارد که حضرت پس از توضیح اینکه خدایا تو با من چنین و چنان کردی و گرسنه بودم سیرم کردی، برهنه بودم مرا پوشاندی و توضیح سایر لطف های حضرت حق و اینکه ما گناه کردیم، می فرماید: «إِلَهِي لَمْ أَعْصِكَ حِينَ عَصَيْتُكَ وَ أَنَا بِرُبُوبِيَّتِكَ جَاحِدٌ وَ لَا بِأَمْرِكَ مُسْتَخِفٌّ وَ لَا لِعُقُوبَتِكَ مُتَعَرِّضٌ وَ لَا لِوَعِيدِكَ مُتَهَاوِنٌ لَكِنْ خَطِيئَةٌ عَرَضَتْ وَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي وَ غَلَبَنِي هَوَايَ وَ أَعَانَتْنِي عَلَيْهَا شِقْوَتِي وَ غَرَّنِي سِتْرُكَ الْمُرْخَى عَلَي»(3) من هنگام تخلف کردن، منکر ربوبیت تو نبودم و نگفتم این چه دستور و پرورشی است و با آن معارض نبودم بلکه این تخلف من خطایی بود که عارض شد و نفس نیز تسویل کرد و فریب داد و کار به اینجا کشید. بنابراین اگر گناه از سر تسویل نفس و عارضه شدن خطیئه ای باشد بدون اینکه بخواهد ربوبیت حضرت حق را انکار کند، برای مؤمنین هم پیش می آید و این استکبار انسان ها را زمین گیر نمی کند و خداوند آن را می بخشد و قابل عفو است لذا در روایتی فرمود: « لَا عَتْبَ عَلَى مَنْ دَانَ بِوَلَايَةِ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّه»(4) اگر انسان دنبال رو امام عادل باشد خطاهایش معفو است و سرزنشی بر او نیست.
اما در مقابل، اگر کسی در این تکلیف اصلی استکبار کرد و زیر بار خلافت الهی نرفت، در فروع تواضعی اتفاق نمی افتد به همین خاطر است که نماز چنین شخصی به درد نمی خورد زیرا نماز ذکر و خشوع است و کسی که مستکبر علی الله می باشد و خلافت الهی را قبول نکرده است، اصلا تواضعی برایش اتفاق نمی افتد. عمل به فروع بدون تحمل ولایت تواضع نیست بلکه همانی است که ابلیس به خداوند گفت همانگونه که تا حالا خودت را عبادت کردم دوباره هم عبادت می کنم. خداوند فرمود این عبادت نیست بلکه ریاضت است. بنابراین اصلی ترین مساله ای که باید به آن توجه داشته باشیم و در مورد آن در مقابل خداوند متعال تواضع کنیم، موضوع خلافت الهی می باشد. خداوند امامی را به ظاهر بشر برای ما می فرستد و به ما دستور می دهد باید در تمام شئون در برابر او تواضع کنید و این کار و تحمل آن بسیار سخت است. این تواضع باید در حدی باشد که برای او عصمت قائل باشید و امر او را امر منِ خدا بدانید و آگاه باشید که دین به او واگذار شده است پس: «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(حشر/7) هرچه به شما داد اخذ کنید و دنبال چیز دیگری نروید. اگر این امر محقق شد که در مؤمنین محقق شده است، از آنجا که در موضوع اصلی یعنی خلافت الهی تواضع کرده اند، در فروع استکباری اتفاق نمی افتد. البته دقت شود اگر انسان از یک فرع از سر استکبار تخلف کند و مثلا بگوید این چه دستوری است که حجاب واجب است، قطعا چنین شخصی کافر و از دین خارج می شود که تمام فقهاء به این امر فتوا داده اند.
تلاش ابلیس برای ایجاد دشمنی بین انسان و خداوند
حضرت فرمودند شیطان شما را از یک مکان قریبی دیده است و گفته است: «ربِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِين» که این ظن او ظن غیر مصیبی است. شیطان گفت جزء عباد مخلص یعنی آنان که مقام عصمت دارند همه را اغواء می کنم و هیچ مؤمنی بهشتی نخواهد شد. آن چیزی که شیطان از نقطه نزدیک می دید همین بود که عدم عصمت و نقطه ما را می دید و می دانست که می تواند از طریق این نقاط ضعف مردم را در قالب خیر خواهی اغواء و در طرح خود داخل کند. مثلا بگوید اینگونه مال به دست بیاور یا اینگونه شهوتت را ارضاء کن یا اینگونه به جاه و مقام برس و خلاصه اینکه مردم را در طرح و بندگی خود داخل کند. شیطان گفت من می توانم این نقاط ضعف مردم را ابزار اغواء خود قرار دهم و آنان را در دام خود بیاورم و جهنمی کنم. همانگونه که در جلسات گذشته گفته شد اغواء به معنای عرضه کردن دشمنی در قالب دوستی می باشد که ظن باطل شیطان نسبت به حضرت حق از اول همین بود و به همین خاطر است که قرآن می فرماید: «وَ كانَ مِنَ الْكافِرين»(بقره/34) ابلیس هیچ گاه به خدای متعال خوشبین نبوده است. تمام تلاش شیطان نیز همین است که در ما استکبار ایجاد کند تا کارمان به عداوت با خدای متعال کشیده شود که فرمود: «أَنْ يُعْدِيَكُمْ بِدَائِهِ». اینکه فرمود همه را اغواء می کنم یعنی همه را در مسیر دشمنی با خداوند متعال قرار می دهم که برای این امر، از نقاط ضعف ما استفاده می کند.
غیرمصیب بودن ظن شیطان به دلیل وجود برنامه نبی اکرم برای تطهیر و شفاعت
شیطان تا اینجا را دست دیده بود و درست هم محاسبه کرده بود که ما را از مکان قریب یعنی نقاط ضعف ما دیده است و تیرها را با تمام قدرت به سمت ما پرتاب کرده است. اما یک چیز را که اشتباه کرد که حضرت در این خطبه فرمودند ظن او غیر مصیب بود. آن اشتباه او این بود که گمان کرد با ما طرف است و نمی دانست که رسولی وجود دارد که به دنبال تطهیر مؤمنین می باشد و به خداوند قول داده است که آنان را پاک تحویل خداوند متعال دهد. شیطان می خواهد نقطه ضعف ها را به کفر تبدیل کند اما پیامبر می خواهد این نقاط ضعف و عیوب را برطرف و پاک کند و به بهشت ببرد و معنای شفاعت همین است. شفاعت به معنای این نیست که انسان آلوده را به بهشت ببرند. پس حضرت می فرماید این ظن ابلیس غیر مصیب بود چرا که او گمان می کرد ما طرف مقابل او هستیم و حضرت رسول و سیدالشهداء را نمی دید و گمان می کرد گناه مؤمن را مانند خودش می کند و حال اینکه اینگونه نیست چرا که مؤمن ولایت را تحمل کرده و در برابر آن استکبار نکرده است. شیطان می خواهد از طریق گناهان ما را جهنمی کند اما امام می خواهد انسان ها را از گناه تطهیر و وارد توبه کند. در این منازعه قطعا امام موفق تر است. عاشورا مصدر توبه و مظهر جوشش تمام حقائق الهی می باشد. بنابراین شیطان از آنجا که در برابر برنامه خود برنامه امام را برای ما نمی دید ما را اینچنین تهدید به اغواء کرد.
برخی از شارحین در مورد این خطبه فرموده اند: کلمه «غیر» در عبارت «قَذْفاً بِغَيْبٍ بَعِيدٍ وَ رَجْماً بِظَنٍّ غَيْرِ مُصِيبٍ» اضافی است و ظن ابلیس مصیب بوده و محقق شده است چرا که ما می بینیم بسیاری را اغواء کرده است و خود حضرت در خطبه توضیح می دهند که چه کسانی را زمین گیر کرده است. از طرفی دیگر قرآن کریم می فرماید: «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْليسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاَّ فَريقاً مِنَ الْمُؤْمِنينَ»(سبأ/20). یعنی ابلیس گمان خود را در باب آنان محقق کرد و جز دسته ایی جدا شده که از مؤمنین بودند، بقیه از او تبعیت کردند. روایت ذیل این آیه نیز همین نکته را می گوید و می فرماید این تصدیق ظن ابلیس سه مرحله دارد. یک مرحله در غدیر بود هنگامی که پیامبر دست امیرالمؤمنین را بالا بردند، ابلیس ناله ای زد که تا بحال نزده بود. تمام شیاطین دریا و خشکی جمع شدند و علت را پرسیدند. ابلیس گفت اگر این کاری که پیامبر کرده محقق شود، هیچ کس خداوند را معصیت نمی کند. شیاطین به او امیدواری دادند که تو توانستی در برابر بزرگ اینان یعنی حضرت آدم کاری انجام دهی این ها که در مقایسه با آدم به حساب نمی آیند. مرحله دیگر هنگام ماجرای دوات و قلم بود که شیاطین چشمان آنان را گرداندند و آنان پیامبر را به جنون متهم کردند که در اینجا نیز شیطان جنودش را صدا زد و گفت همانطور که گفتید شد. و حضرت آدم فقط یه ترک اولایی داشت اما این ها کافر شده اند. مرحله سوم که سقیفه پیش آمد شیطان آنان را برای بار سوم صدا زد و به آنان دستور داد که شادی کنند چرا که از این پس تا دوره ظهور خبری نیست و خودش هم تاج بر سر گذاشت و بر تخت نشست.
تلاش ابلیس برای جدا کردن انسان ها از امام
بنابراین در آنجا هم ابلیس دنبال این بود که مردم را از امام برگرداند که در روایت آمده است هنگامی که حضرت رسول اکرم را در قضیه دوات و قلم به جنون متهم کردند و شیطان گفت کار تمام شد، در باب آنان گمان بدی بود و گفت آنان را بردم. اما هنگامی که سقیفه بپا شد «صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْليسُ ظَنَّهُ» حاصل شد که او ظن خودش را محقق کرد. اما دقت کنید در همان جا هم ظن او برگرداندن مردم از امام بود و سجده نکردن در برابر حضرت امیرالمؤمنین بود که این بیماری او بود و گمان می کرد می تواند همه را به امیرالمؤمنین کافر کند ولی نتوانست چرا که فرمود: «فَاتَّبَعُوهُ إِلاَّ فَريقاً مِنَ الْمُؤْمِنينَ» که در باب آن فریق از مؤمنین ظنش محقق نشد. شیطان از مؤمن گناه می گیرد ولی گناه مؤمن از نوع استکبار اصلی که بیماری خود ابلیس بود نمی باشد و شیطان اینجا را اشتباه می کرد که حضرت فرمود ظن او، ظن غیر مصیب بود. پس تصدیق ظن شیطان ربطی به این ندارد که همه مردم را غیر از انبیاء گمراه کرده باشد چرا که نتوانسته مؤمنین را جهنمی کند. حضرت در ادامه به توضیح این می پردازد که شیطان چکار کرد که داستان شبیه همان داستانی است که حضرت زهراء در خطبه خود بیان می فرمایند که ابلیس سر از لانه خود بیرون آورد و شما را صدا زد، شما نیز سبکبار دنبالش رفتید. که می فرماید: «صَدَّقَهُ بِهِ أَبْنَاءُ الْحَمِيَّةِ وَ إِخْوَانُ الْعَصَبِيَّةِ وَ فُرْسَانُ الْكِبْرِ وَ الْجَاهِلِيَّةِ» آنان که در این ظن باطل او را تصدیق کردند، کسانی بودند که اهل این چند خصوصیت عصبیت، حمیت، کبر و جاهلیت بودند. دقت کنید که آن اشخاص که تابع ابلیس بودند، واقعا این صفات را داشتند نه اینکه حضرت بخواهند خطابه ای بیان کنند و الفاظ اینچنینی بیان نمایند. برخی از شارحین این عبارات را ادبی معنا کرده اند ولی اینگونه نیست چرا که امام نمی خواهند ادبی صحبت کنند بلکه واقعیات را بیان می فرمایند. برخی پای این چند خصوصیت ایستادند و مانند ابلیس تعصب به خرج دادند و گفتند علی جوان است و ما قریشی هستیم، و در برابر امام تکبر ورزیدند و همین تکبر کار دستشان داد. این جاهلیت آنان بود که تفاوت خود را با امام نمی فهمیدند. طلحه و زبیر به حضرت علی(ع) گفتند شما به خلافت رسیده اید سهم ما را هم بدهید چرا که شما هم مانند ما صحابی هستید و هنگامی هم که این دو بصره را گرفتند بر سر اینکه چه کسی امامت نماز صبح را به عهده بگیرد نزاع کردند تا حدی که نزدیک بود نماز صبح مردم قضاء شود اما هنگامی که حضرت امیرالمؤمنین(ع) بصره را از آنان پس گرفتند و وارد بیت المال شدند و چشم شان به طلاء و نقره افتاد فرمودند دیگری را فریب بده نه من را. من تو را سه طلاقه کرده ام! تفاوت در این جا روشن می شود.
طرح امام در مقابل طرح ابلیس و برای پاک کردن مؤمنین از گناهان
طرح ابلیس برای انسان ها، جدا کردن از امام است که گاهی با بیرون بردن از وادی ایمان است و گاهی هم با اینکه انسان همراه امام است اما شیطان ضربه خود را می زند و مثلا نماز صبح قضاء می شود یا دروغی گفته می شود و امثال این موارد که پیش می آید و نباید پیش بیاید و به این گناه ها آلوده شویم. اما در مقابل امام هم برای ما طرح دارد و کاری کرده است که اگر به این گناهان نیز آلوده شویم، «إِنْ بَكَيْتَ عَلَى الْحُسَيْنِ ع حَتَّى تَصِيرَ دُمُوعُكَ عَلَى خَدَّيْكَ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً قَلِيلًا كَانَ أَوْ كَثِيرا»(5) همانگونه که ابلیس زحمت می کشد که ما را به گناه بیاندازد، امام نیز برای ما طرحی دارند و با صلوات و تواضع در برابر امام، پاک می شویم که امام رضا(علیه السلام) فرمودند: «مَنْ لَمْ يَقْدِرْ عَلَى مَا يُكَفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ فَلْيُكْثِرْ مِنَ الصَّلَوَاتِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ فَإِنَّهَا تَهْدِمُ الذُّنُوبَ هَدْما»(6). این طرح امام غلبه می کند فلذا تمام مؤمنین بهشت می روند و کفار برای شیطان می مانند و کفار کسانی اند که در برابر حضرت حق استکبار کرده و در برابر او ایستاده اند و امامت حضرت را انکار کردند و به رأی خود اکتفاء کردند. انواع عصبیت، استکبار در برابر خداوند متعال می باشد که یکی از پیچیده ترین نوع آن، بنیان دموکراسی جامعه امروز بشری است که در آن خود محوری ملاک است. حضرت فرمود کسانی که این چهار خصوصیت کبر ، جاهلیت ، عصبیت و حمیت را داشتند، پای عصبیت ها ایستادند و در مسیر شیطان وارد شدند. باز هم تاکید می کنم شیطان به دنبال این است که انسان را از امام جدا کند و اصل جدا کردن از امام نیز این است که اصل تواضع در مقابل امام و تحمل ولایت را از انسان می گیرد.
بررسی معرفتی حقیقت گناه و تفاوت گناه در مورد ولایت با گناهان در فروع دین
گناه در فروع به این معناست که شخص گنه کار تحمل فرمان امام را نداشته و از آن بیرون رفته است اما استکباری که انسان را از ایمان کند به حساب نمی آید. درست است که در برخی روایات تعابیر تندی نسبت به گناه در فروع وجود دارد مانند اینکه فرمود هرکس گناه کند، روح الایمان که یکی از روح های چهار گانه مؤمن است، از او سلب می شود و اگر توبه کند دوباره به او بر می گردد اما این نوع گناهان استکباری که انسان را از ایمان کلی خارج کند نیست. مرحوم علامه مجلسی هنگامی که این روایات را جمع بندی می کنند، می فرمایند گناه با ایمان کامل سازگار نیست نه اینکه حقیقت ایمان به صورت کلی سلب می شود. وجود انسان مقاماتی دارد که گاهی گناه از اعماق وجود صادر می شود که نشان از این است آن شخص از عمق وجود مستکبر می باشد. اما گاهی نیز گناه مربوط به لایه های بیرونی است که در این صورت پس از گناه، ایمان از این لایه بیرونی که گناه از آن صادر شده است سلب می شود چرا که ایمان با گناه جمع نمی شود. مؤمن هیچ گاه از عمق وجود گناه نمی کند و روایت «حُبُّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حَسَنَةٌ لَا تَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَة»(7) به همین معناست. یعنی تا این محبت وجود دارد ایمان از عمق وجود انسان صادر نمی شود. لذا حضرت در پاسخ به شخصی که گفت آیا از کسی که گناه می کند تبری بجوییم یا نه، فرمود از عملش تبری بجویید نه خود او. شخص گفت کسی که گناه می کند فاسق است حضرت فرمود نگویید فاسق بگویید فاسق العمل چرا که طیب الروح هستند. بنابراین استکباری که شیطان به دنبال آن است این می باشد که انسان ها را در برابر امام قرار دهد و واقعا «لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْليسُ ظَنَّهُ» محقق شد چرا که همه مردم جز عده ای از مؤمنین در برابر حضرت امیر المؤمنین(علیه السلام) ایستادند. شیطان گمان می کرد می تواند غیر از انبیاء همه را با خود ببرد اما نتوانست این امر را محقق کند هر چند گناهان ظاهری از مؤمنین بگیرد. نتیجه این درگیری ابلیس و امیرالمؤمنین حضرت امیر غالب هستند به همین خاطر به فرموده حضرت ظن او ظن غیر مصیب است. لذا حضرت امیرالمؤمنین در همین خطبه می فرمایند هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله مبعوث شدند من صدای ناله شیطان را شنیدم که پیامبر اکرم فرمودند پس از بعثت من ابلیس از اینکه کسی او را عبادت کند مایوس شد. مؤمنین که در همین دنیا پاک می شوند و حتی برخی از جهنمی هایی که وارد جهنم شده اند پس از مدتی از آتش جهنم نجات پیدا می کنند و تنها آنان که کفر کارشان را به عناد کشانده جهنمی می مانند که در این زمینه روایت زیاد است.
سوره همزه سوره عجیبی است. ذیل سوره همزه آمده است (برخی از) آنان نسبت به دین خدا همز و لمز می کنند که فرمود: «هَمَزُوا آلَ مُحَمَّدٍ حَقَّهُمْ وَ لَمَزُوهُم»(8). در اثر همز و لمز تمام قوائم وجودی خود و پیروانشان از آتش پر می شود چرا که با اولیاء خدا دشمنی دارند و این همان آتشی است که: «تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ»(همزه/7) کما اینکه حسن ظن و ایمان به خدا بهشت است، عداوت عین آتش جهنم است. آنان که در این همز(تحقیر با زبان آشکار) و لمز(تحقیر با زبان کنایه ای) واقع شدند و احکام خدا را تحقیر کردند، همگی وارد جهنم می شوند اما عده ای بیرون می آیند و عُمَد در جهنم می مانند که فرمود: «إِنهّا عَلَيهم مُّؤْصَدَةٌ * فىِ عَمَدٍ مُّمَدَّدَةِ»(همزه/8-9). آنان که در اثر تبعیت از کفار کارشان به همز و لمز دین خدا و نفرت از خدا و دینش کشیده می شود، سراسر وجودشان آتش می شود. کار ابلیس نیز همین است که انسان را نسبت به خدا و رسول بد بین و متنفر کند. خودش اینگونه است و این بیماری را دارد و می خواهد به دیگران نیز سرایت دهد. جز آنان که معاند هستند و از دین خدا نفرت دارند، حتی شاید جهنمی ها و کفار هم با گریه بر امام حسین(علیه السلام)نجات پیدا می کنند چرا که در روایتی می فرماید اهل نار هم جز اهل کوفه و بصره و شام، بر سیدالشهداء گریه می کنند. علت اینکه این چند دسته نجات پیدا نمی کنند، این است که نفرت قوائم وجودی آنان را گرفته است و به همین خاطر نمی توانند دست در دست سیدالشهداء بگذارند و نجات یابند.
جمع بندی مطالب، دستور حضرت امیرالمؤمنین راجع به نحوه برخورد با دشمنی شیطان
به هرحال حضرت در این خطبه فرمودند آنان که اهل حمیت، عصبیت، کبر و جاهلیت بودند تبعیت کردند که فرمودند: «حَتَّى إِذَا انْقَادَتْ لَهُ الْجَامِحَةُ مِنْكُمْ» وقتی سرکشان را منقاد خود کرد و طمعش در مورد شما مستحکم شد، چرا که عده ای از شما را کافر کرد، آن پنهانی ها آشکار شد که این قسمت از خطبه حضرت امیرالمؤمنین با خطبه حضرت زهراء که فرمودند: «ظَهَرَ فِيكُمْ حَسِيَةُ النِّفَاق»(9) بسیار شبیه است. ابلیس آنان که در باطن اهل عناد بودند را آورد و آن کفرها و نفاق ها آشکار شد «وَ اسْتَحْكَمَتِ الطَّمَاعِيَّةُ مِنْهُ فِيكُمْ فَنَجَمَتِ الْحَالُ مِنَ السِّرِّ الْخَفِيِّ إِلَى الْأَمْرِ الْجَلِيِّ اسْتَفْحَلَ سُلْطَانُهُ عَلَيْكُمْ» سطلنت خود بر شما را تثبیت کرد و بر شما حاکم شد. «وَ دَلَفَ بِجُنُودِهِ نَحْوَكُمْ فَأَقْحَمُوكُمْ وَلَجَاتِ الذُّلِّ وَ أَحَلُّوكُمْ وَرَطَاتِ الْقَتْلِ وَ أَوْطَئُوكُمْ إِثْخَانَ الْجِرَاحَةِ» ابلیس آرام آرام جنودش را سمت شما گسیل کرد و شما را در پناهگاه های ذلت بردند و در آن ورطه هایی که تمام شما از دست رفتید. زحم های کاری به شما زدند و شما را زیر پای خود لِه کردند. «طَعْناً فِي عُيُونِكُمْ وَ حَزّاً فِي حُلُوقِكُمْ وَ دَقّاً لِمَنَاخِرِكُمْ وَ قَصْداً لِمَقَاتِلِكُمْ وَ سَوْقاً بِخَزَائِمِ الْقَهْرِ إِلَى النَّارِ الْمُعَدَّةِ لکم». نیزه های خود را در چشم های شما فرو بردند و گلوهای شما را بریدند و بینی های شما را به خاک مالیدند. از طریق خزائم (که چیزی است داخل بینی شتر قرار می دهند تا کنترل او را به دست بگیرند) شما را مهار کرد و به سمت آتشی که برایتان مهیا کرده سوق داد. دقت کنید این عبارات تفسیر جریان سقیفه است و حضرت در حال توضیح دادن آن می باشند. در ادامه فرمودند: «فَأَصْبَحَ أَعْظَمَ فِي دِينِكُمْ حَرْجاً وَ أَوْرَى فِي دُنْيَاكُمْ قَدْحاً مِنَ الَّذِينَ أَصْبَحْتُمْ لَهُمْ مُنَاصِبِينَ وَ عَلَيْهِمْ مُتَأَلِّبِين» دنیای شما را به آتش کشید و دین تان را نیز از شما گرفت و با آشفتگی و حرج روبه رو کرد و چیزی برای شما نگذاشت. شیطان بیشتر از تمام دشمنانی که از همت جنگ با آنان از خواب بیدار می شوید با شما دشمنی کرد و از آنان برای شما خطرناک تر است. حضرت به ما دستور دادند که در برابر این دشمن اینگونه باشید: «فَاجْعَلُوا عَلَيْهِ حَدَّكُمْ وَ لَهُ جِدَّكُمْ» تمام غضب و توان خود را علیه او به کار بگیرید. السلام علیک یا اباعبدالله....
پی نوشت ها:
(1) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 287.
(2) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 26.
(3) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 2، ص: 589.
(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 375.
(5) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 130.
(6) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 73.
(7) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 39، ص: 248.
(8) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 819
(9)الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج1، ص: 101