سرلشکر شهید حاج حسین همدانی در 24 آذرماه سال 1329 در آبادان متولد شد، پدرش کارمند شرکت ملی نفت بود که به دلیل بیماری وقتی حسین 3 ساله بود دار فانی را وداع گفت و مادر به همراه 4 فرزند به زادگاه خود در همدان بازگشت.
این شهید گرانقدر با آغاز دوران دفاع مقدس، لحظهای درنگ نکرده و راه کردستان را در پیش گرفت و از آنجا که پیش از جنگ نیز به کمک مردم محروم کردستان شتافته و با دیگر دوستان و همرزمان در آنجا گروهکهای ضدانقلاب را میشناخت، دیری نپایید که به صف دشمنستیزان پیوست و در این ایام مسئولیتهای زیادی از جمله؛ فرمانده لشکر 32 انصارالحسین استان همدان، فرمانده لشکر 16 قدس استان گیلان و معاونت عملیات قرارگاه قدس را برعهده داشت.
این شهید گرانقدر مفتخر به دریافت دو نشان فتح از دست مقام معظم رهبری و فرمانده کل قواست که به خاطر هدایت و فرماندهی موفق لشکرهای تحت امر در دوران دفاع مقدس بوده است.
شهید همدانی از مخلصانی بود که تلاش میکرد کارهایش وجه "ربّ العالمینی" داشته باشد و بدین منظور حدود 40 سال مجاهده آشکار و پنهان، بیان شده و نشده، رزم نظامی و فرهنگی، سکوت و فریاد، قربت و غربت در همدان، تهران، گیلان، کردستان، کرمانشاه، خوزستان، کنگو و سوریه در کسوت یک سرباز یا فرمانده گواه این ادعاست.
سرلشکر شهید حاج حسین همدانی در ادامه فعالیتهای مستشاری خود در 16 مهر ماه 94 در مبارزه با گروهک صهیونیستی تکفیری داعش در حومه شهر حلب به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
به همین منظور گفتوگویی با سردار مظاهر مجیدی فرمانده سپاه انصارالحسین(ع) همدان در خصوص شناخت هرچه بیشتر از زوایای زندگی سردار شهید همدانی انجام شده است که مشروح آن در ذیل میآید:
در مورد نحوه آشنایی با سرلشکر شهید همدان و خاطره آشنایی خود از این شهید گرانقدر بفرمایید؟
مجیدی: حدود 35 تا 36 سال است که در مجموعه سپاه هستم و از زمانی که وارد سپاه شدم با سردار همدانی آشنایی پیدا کردم چه مدتی که مسئولیت مستقیم داشتند و چه زمانی که خارج از استان بودند و مرتباً با ما در ارتباط بودند.
تمام رزمندگان استان همدان هر کدام به نوعی مدیون زحمات حاج حسین همدانی هستند، اوایل انقلاب ما جز نیروهای ذخیره همدان بودیم که بعضاً در برخی شبها در کنار نیروهای سپاه همدان به عنوان نیروی ذخیره بسیج بحث نگهبانی را بر عهده داشتیم و از آن زمان وجود سردار همدانی را در سپاه همدان دیدیم و ارتباطاتی را با ایشان داشتیم که پس از آن جنگ شروع شد که آن هم خاطرات زیادی را در خود دارد.
"شهید همدانی از انگیزههای من برای ورود به سپاه بود"
شروع ارتباط زمانی بود که بنده به عنوان پاسدار در تیپ انصار الحسین(ع) شروع به فعالیت کردم و از نظر سازمانی شروع کار ما در تیپ بود ولی در اوایل که بسیجی بودم کمابیش وقتی برای انجام مأموریتهای شبانه، پست و نگهبانی و ایست و بازرسی داخل شهر میآمدم از گوشه و کنار شخصیت شهید همدانی را میدیدم و شاید یکی از انگیزههایی که سبب شد وارد سپاه شوم وجود شهید همدانی بود و با ابعاد شخصیتی که داشت از زمان عضویت در بسیج با ایشان ارتباطاتی را داشتم تا زمانی که وارد سپاه شدم و از آنجا مراحل زندگی و کار سازمانی با ایشان شروع شد.
نخستین تصویری که از شهید همدانی در ذهن دارید را به خاطر دارید؟ در کدام عملیاتها با ایشان همراه بودید؟
مجیدی: نخستین نگاهی که از ایشان در ذهن دارم چهره جوانی شهید است که چندی پیش نیز خوابی از ایشان دیدم. در تیپ انصار نیروی ایشان بودم و وقتی برای انجام عملیاتها پیگیری میکردند آن زمان شهید همدانی خیلی شاداب و سرحال بود و آمادگی بدنی خوبی داشت.
برنامه شب عاشورای عملیات بدر در سال 63 برای لشکر انصارالحسین(ع) اتفاق افتاد که وقتی چهره شهید همدانی را دیدیم که وضعیت را تشریح میکرد که الان در جزیره چگونه وضعیتی وجود دارد و دستش را بلند کرده بود و نشان میداد که اتفاقی که در بدر و جزیره مجنون رخ داده بسیار سخت و مسئلهساز شده و گفتند که هر کس هر چه در توان دارد با خود بیاورد.
فکر میکنم آن شب به یادماندنی و چهره شهید همدانی از ذهن هیچ یک از رزمندگان این عملیات خارج نشده باشد چرا که آن شب عاشورا چهره شهید همدانی برای ما بسیار ماندگار شد.
اواسط سال 63 بود که بعد از اینکه عملیات خیبر اتفاق افتاد آن حماسه انجام شد و لشکر 32 انصارالحسین و تیپ انصارالحسین آن زمان به فرماندهی شهید همدانی بود که همه دوستان با قوت آماده نبرد شدند تا در منطقه جزایر مجنون حضور یابند.
به خوابی که از شهید همدانی دیدید اشاره کردید در مورد آن خواب بفرمایید؟
مجیدی: وقتی شهید همدانی از سوریه برگشت بحث کمک به جبهه مقاومت را پیگیری میکردند که مسئولیت کار را در همدان به من سپرده بود که در خصوص جمعآوری کمک اقداماتی را انجام دهیم، بر این اساس شروع کردیم در مرکز استان و شهرستانها اقداماتی را انجام دادیم که خوب بود.
شب خواب دیدم که شهید همدانی آمدند و من داشتم گزارشی از این جبهه ارائه میدادم و به ایشان میگفتم که این کارها را به انجام رساندیم و گزارشی از مبالغ جمع شده و اجناس میدادم که ایشان خیلی خوب گوش دادند و بعد از اینکه گزارش من تمام شد گفت آقای مجیدی این خیلی کم است و شما باید ده برابر این میزان کار میکردید و من در خواب هم میدیدم که ایشان با همان صلابتی که در قید حیات داشت در خواب هم همانگونه با ما صحبت میکرد و آن چهره جوانی شهید همدانی را در خواب زیارت کردم.
شخصاً رفتار شهید همدانی با شما چگونه بود؟
"شهید همدانی پدر معنوی برای سپاه استان و سپاه پاسداران بود"
مجیدی: سردار همدانی نه با من بلکه با تمام رزمندگان همدان، هر کسی تصورش بر این بود که شهید همدانی به عنوان پدر دوم ایشان است و هر زمان که با به وجود این بزرگوار چه در عملیاتها و چه در خارج از عملیاتها و پشت جبههها نگاه میکردیم فکر میکردیم که ایشان پدر معنوی برای سپاه استان و سپاه پاسداران است.
لذا تمام مشکلات بچههای همدان به نوعی به شهید همدانی منتهی و واگذار میشد مشکلاتی از قبیل، هزینه ازدواج، درمان، مسکن و غیره که به نوعی این مشکلات به ایشان رسانده میشد و ایشان هم انصافاً سعی میکرد با هر آنچه که در توان دارد مشکلات آنها را رفع و رجوع کند.
حتی زمانی که در تشکیلات سپاه همدان نبود باز هم وقتی بچهها به مشکل بر میخوردند به تهران نزد ایشان میرفتند و ایشان کارشان را انجام میدادند و من نیز خودم مشکلاتی که داشتم در آن زمان که سپاه مسکنی به من داده بود هرچند آن زمان قیمت آن مسکن حدود 2 الی 3 میلیون تومان میشد بازهم برای تهیه همان مبلغ مشکل داشتم که زمانی به تهران پادگان امام حسین به ستاد فرماندهی رفتم و شهید همدانی را پیدا کردم و به ایشان گفتم نمیدانم برای جور کردن این مبلغ چه کنم که ایشان معرفینامه برای استفاده از صندوق همدان داد و مبلغی را دریافت کردم و میخواهم بگویم که ایشان برای همه بچههای همدان به واقع پدری میکرد.
"وجهه مردمی شهید همدانی نسبت به خیلی افراد برتری داشت"
بچههایی که در دوران دفاع مقدس با ایشان بودند به نوعی و آنهایی که خارج از آن دوران با ایشان آشنا شدند نیز به نوعی از محبتهای پدرگونه ایشان بهرهمند میشدند و یکی از ابعاد شخصیتی ایشان اینگونه بود که وجهه مردمی شهید همدانی نسبت به خیلی افراد برتری داشت و آن رمز و رموزی که در تشییع شهید ایجاد شد و جملهای که مقام معظم رهبری فرمودند که همه برای ایشان آمدند یکی از مبانی که باعث شد مردم عاشقانه و دلسوزانه ورود یابند همین مورد بود.
به عنوان مثال وقتی به همدان میآمدند این نبود که صرفاً به مجموعه سپاه توجهی داشته باشد به هیئات مذهبی میرفتند از پیشکسوتان دوران دفاع مقدس دیدار میکردند و ارتباط خوبی با خانوادههای شهدا داشتند و به نظر من شخصیت مردمی که داشت ایشان را به همدانی تبدیل کرد.
از توجه شهید همدانی به نیروهای تحت امرش بفرمایید؟
مجیدی: هر کسی تصورش از شهید همدانی این بود که خودش نزدیکترین فرد به آقای همدانی است ولی وقتی که ایشان به شهادت رسید فهمیدیم که احترامی که ایشان نسبت به همه نیروها داشت به حدی بود که هر کسی برداشتش این گونه بود که نزدیکترین فرد به ایشان است.
سرلشکر همدانی چندین ماه قبل شهادتشان به سپاه همدان میآمدند و مواردی را در استان پیگیری میکردند و روزی به سردار ابوحمزه زنگ زدند و گفتند یک ساعت بعد به همدان میرسم شما و مجیدی باشید و من تصورم این بود که کار خاصی دارند منتظر بودیم تا اینکه آمدند و از آنجا که خدمات زیادی را در سپاه انجام داده بودند و یکی از آنها راهاندازی هیئت رزمندگان همدان بود که از ابتدا در سپاه ایشان بنیان آن را نهاد که به ویژه در ایام محرم این هیئت اثرات بسیار خوبی را داشت به سردار ابوحمزه گفت یک تصمیم دارم که نظر شما را هم بدانم بد نیست و آن این است که من دیگر فرصت ندارم تا هیئت رزمندگان همدان را مدیریت و سازماندهی کنم و دلم هم نمیآید این هیئت از سپاه جدا باشد و حتماً باید قسمتی از آن به سپاه وصل باشد و آقای ابوحمزه هم گفتند که هر پیشنهادی داشته باشید در خدمتتان هستیم و شهید همدانی بیان کردند که میخواهم آقای مجیدی از این پس مسئول این هیئت باشد.
من عرض کردم که سردار چشم کارهای هیئت را پیگیری میکنم ولی اجازه دهید نام شما در این جا باشد ولی گفتند نه به حرف من گوش دهید و ما نیز ناچارا تکلیف را پذیرفتیم.
و هم اکنون نیز بعد از شهادت ایشان دعوتنامه جلسه آن را با نام شهید همدانی ارسال میکنیم و باور نمیکنیم که این شهید بزرگوار از این مجموعه جدا شده باشد و هنوز هم با امضای ایشان دعوتنامهها را ارسال میکنیم.
برایتان پیشآمده بود در طول مدت آشنایی از ایشان ناراحت شوید؟
مجیدی: ناراحت که نمیشدیم ولی ایشان فرمانده میدانی بودند که کار را خیلی جدی از ما میخواستند و درست است که به ایشان نزدیک بودیم و احترام میگرفتیم ولی وقتی بحث کار پیش میآمد ایشان دیگر تعارفی با کسی نداشتند.
زمانی فرمانده گردان تیپ انصار الحسین بودم و خب ما خیلی بریا امور فرهنگی، سرکشیها و غیره زحمت میکشیدیم و به خاطر نشاط و آمادگی گردان برنامههای زیادی را داشتیم و مقداری از نظر عملیاتی و نمره میدان تیر غفلت کرده بودیم و یکی روز که ایشان در نیروی زمینی بودند و ما جز یگانهای تابع نیروی زمینی بودیم اعلام کردند که نظارت ستادی انجام میگیرد و رئیس هیئت سردار همدانی بود و ما شاد بودیم از اینکه ایشان به ما سخت نمیگیرد و به راحتی از آن گذشتیم هرچند که مقدمات را برای آمادگی نسبی فراهم کرده بودیم بعد ایشان به مجموعه آمدند و گردان ما را به خط کردند و گفتند که حرکت کنید و به فاصله دورتر از پادگان بروید تا ارزیابی کنم وقتی به آنجا در بین نیروها آمد اصلاً تصور ایشان این نبود که بخواهد ملاحظه مجیدی که مدت طولانی را با او بوده را داشته باشد و خیلی محکم در آنجا با ما برخورد میکرد و بعد از اتمام برنامه به خدمت ایشان رفتم و گفتم آقای همدانی اینطور نداشتیم و ایشان به من گفتند که رفتار و برخورد ما در شهر و خارج از مجموعه یک بحث و رسالتی که شما به عنوان یگان رزم دارید و باید همیشه آمادگی داشته باشد موضوع دیگری است.
و وقتی من گزارش کارها را ارائه دادم گفتند که همه اینها مورد قبول است ولی وظیفه ذاتی و اصلی شما این بوده که این بخش را به حد مطلوبی برسانی و بعد به دنبال آن کارها بروی خب ابتدا به ساکن مقداری ناراحت شدم ولی بعدها که دیدم نگاه شهید همدانی چقدر بالاتر بود و حساسیت به جایی داشتند که برای نظام جمهوری بود چون در عملیات مرصاد که دشمن به تنگه چهارزبر رسید یک گردان از انصار در آنجا مقابل دشمن ایستاد و من لحظهای به خودم آمدم و گفتم به فرض اگر ما آنجا بودیم آیا میتوانستیم انجام وظیفه پیدا کنیم و در آنجا من تسکین پیدا کردم و دیدم که برخورد ایشان کاملاً به جا بود و ما غفلت کرده بودیم لذا برخوردهای سازمانی اینگونه داشت و ما لذت میبردیم از این برخورد ایشان که بسیار محکم و جدی در کار برخورد میکردند و وقتی از فضای کار خارج میشدیم مثل دوست و همکار برخورد میکردند.
لطفاً از شجاعتهای شهید همدانی در دوران دفاع مقدس بگویید؟
مجیدی: آقای همدانی مدتی مسئول اطلاعات عملیات لشکر محمد رسولالله بود و کارهای اطلاعاتی را خودش انجام میداد و در دوران دفاع مقدس نیز ما در برخی عملیات با ایشان بودیم و اهمیت اینکه اطلاعات عملیاتی لو نرود برای ایشان خیلی مهم بود و وقتی یک منطقهای را مشخص میکردند و میگفتند شما باید به چنگوله بروید سعی میکرد تا اول خودش به منطقه برود و شناسایی را انجام دهد و بعد نیروها را ببرد.
"هیچوقت احساس ترس در وجود شهید همدانی دیده نشد"
قرار بود در سومار و میمک عملیات داشته باشیم و به خاطر اینکه منطقه لو نرود دیدیم آقای همدانی اعلام کرده بودند که فرمانده گروهان ها بیایند میخواهیم برای شناسایی منطقه برویم و ما فکر میکردیم که مسئول عملیات ما را میبرد و توجیه میکند بعد دیدیم که آقای همدانی راننده ماشینی هست که میبایست ما را به منطقه ببرد و خودرو پوششی آورده بود و تحت لقای اینکه آمبولانس به منطقه میرود و کسی متوجه حضور فرمانده گروهان و فرماندههای گردان نشود خودش در پوشش راننده آمبولانس رانندگی میکرد لذا ایشان کسی بود که در شجاعت بینظیر بود و از فرماندهان میدانی بود که هیچوقت احساس ترس در وجود ایشان نبود.
در عملیات بدر که دشمن با تمام قوا آمده بود یا در سر پل ذهاب که شهید همدانی در مقابل دشمن جسورانه ایستاد و بچهها را هدایت کرد نمونههایی از شجاعتهای ایشان در دوران دفاع مقدس بود.
با توجه به شناخت و آشنایی 36 سالهای که با شهید همدانی داشتید تعریف خودتان از شخصیت ایشان را بفرمایید؟
مجیدی: سردار همدانی از صفر تا صد موضوع بنیاد حفظ آثار را خود پیگیری میکردند و یا رسیدن به وضعیت رزمندگان، رسیدگی به محرومان، زمانی که فرماندهی لشکر قدس گیلان را داشتند و یا جانشین سازمان بسیج و نیروی زمینی بودند عموماً مسئولیتی در استان نداشتند ولی ارتباط ایشان با رزمندگان همدان و بچه های استان برقرار بود.
آنچه که از شخصیت شهید همدانی برداشت کردیم این بود که ایشان صرفاً فرمانده نظامی نبودند و این ویژگی حتی در کارهای فرهنگی که به واسطه آن هنرمندانی اواخر با ایشان در ارتباط بودند نشان میداد و خیلی در مباحث ورزشی مطرح نبود که فرماندهان ورود یابند شهید همدانی بخشی از محیط انصارالحسین همدان را به عنوان باشگاه فجر راهاندازی کردند که هم مسائل فوتبال را پیگیری میکرد و هم سالن کشتی را در آن راهاندازی کردند.
بخشی از ابعاد شخصیتی ایشان در حوزه ورزشی و بخشی در مسائل فرهنگی است و آن زمان که خیلی افراد به این نرسیده بودند که باید خاطرات شهدا بیان شود ایشان در مقر تیپ بحث راهاندازی حفظ آثار را شروع کرد و باغموزه وسیع دفاع مقدس همدان نیز شاید فقط به ذکاوت و هوش سردار همدانی راهاندازی شد و ایشان کار را در اتاق سه به چهاری در تیپ شروع کرد و رفتهرفته کارهای هنری و پیگیری خاطرات را شروع کرد و امروز میبینیم که باغموزه همدان از باغموزههای بسیار هنرمندانه کشور است که نسبت به برخی اماکن که هزینههای هنگفتی برای آنها صورت گرفته با هزینه کمتری ولی به بهترین شکل راهاندازی شد.
آقای همدانی در روحیات و تفکر فرهنگی خود واقعاً زیبا فعالیت کرد و یکی از ابعاد شخصیتی ایشان توجه به قشر ضعیف بود و حتی برای بچههای سپاه و سعی و تلاش ایشان این بود تا به طریقی به افرادی که برای مسائل خود مشکل مادی دارند کمک کند و خود من که از طرف ایشان مأموریتی واگذار شد تا برای دو محروم در همدان خانهای را بنا کنیم و روزی دیدم که گفتند این نقشه و اعتبارات به شهرک شهید مدنی بروید و این ساختمانها را برای شخص ایکس بسازید که آن شخص نیز هیچگونه ارتباطی با دستگاههای دولتی برای رفع مشکلش نداشت که عائله وار بود و توانایی اجاره خانه نداشت و وقتی منزل ساخته شد به ایشان گفتیم که خودتان آن را تحویل این خانواده دهید که این کار را هم انجام نداد و نمیخواست این کار به نام ایشان باشد.
زمانی که برای تحویل خانه به نمایندگی از ایشان رفتیم دیدیم که این منزل را برای یکی از رزمندگان جبهه پیشبینی کرده که در محرومیت بود و توجه به محرومان از ویژگیهای شخصیتی شهید همدانی بود.
یکی از شخصیتهای عجیب ایشان در مسائل بصیرتی و سیاسی بود و در این 40 سالی که ایشان قبل و بعد از انقلاب اسلامی مجاهدت کرد ما ذرهای در بینش و بصیرت ایشان انحرافی نسبت به ولایت و اسلام ندیدیم و همیشه خود را بدهکار نظام میدانست و در این راستا قدم بر میداشت و در وهلهای که میدیدیم برخی به دنبال این هستند تا به جای دیگری بروند آقای همدانی ثبات در سپاه و حضورشان بسیار اثرگذار بود.
"رعایت مسائل اخلاقی توسط شهید همدانی در درگیریهای فتنه نیز بسیار تأثیرگذار بود"
در سال 88 که فتنه بزرگی به راه افتاد سردار همدانی از فرماندهانی بودند که در استان تهران مسئولیت داشتند و به زیبایی آن را مدیریت کردند و طی خاطرهای که از ایشان و دوست ایشان نقل شد وقتی در آن درگیریهای تهران حضور میدانی داشتند جوان ناپختهای سنگی را به صورت ایشان پرتاب میکند و بعد از اطرافیان آقای همدانی آن فرد را میآورند و میگویند که این فرد به سر شما جراحت وارد کرد و بعد آقای همدانی اصرار کرد که نه این جوانی نبود که به سر من سنگ زد در صورتی که آقای همدانی خود میگفتند فاصله نزدیکی با آن جوان داشتند و رخ به رخ وی را دیده بود و متوجه شده بود ولی ایشان دستور میدهند که جوان را رها کنند، بعد از چند روز که آشوب فرو میکشد به آقای همدانی اعلام میکنند که شخصی به پادگان آمده و قصد ملاقات با شما را دارد و جوان میگوید من همان فردی هستم که آن شب به شما سنگ پرتاب کردم و میخواهم شما را ببینم و آن جوان به سراغ ایشان میرود و میگوید از زمانی که آن اتفاق افتاد من یقین پیدا کردم که شما مطمئن بودی از اینکه من به طرف شما سنگ پرتاب کردم و از همان لحظه احساس پشیمانی کردم و توبه میکنم شما به بزرگواری خود مرا ببخشید.
در آن درگیریهای فتنه رعایت مسائل اخلاقی توسط شهید همدانی بسیار تأثیرگذار بود که موجب توبه کردن آن جوان شد.
ایشان جمله زیبایی در مورد مباحث سوریه دارد که میگوید برای من جنگیدن در حلب، سوریه و دمشق مثل این میماند که در منطقه عملیات والفجر 8، کربلای 4 و 5 میجنگم یعنی زمین بریا من فرقی نمیکند و هدفی که اکنون در ساماندهی نیروهای سوریه دارم مثل زمانی است که در دوران دفاع مقدس در کشور خودم جنگیدم.
"دشمنشناسی شهید همدان و تشخیص او بسیار بالا بود"
وی بیان میکرد که کارگردانی که در دوران دفاع مقدس جنگ را برای ما ترتیب دید همان کارگردان اکنون در سوریه آن نقشه را پیاده میکند و این دشمنشناسی شهید همدان بالا بود و تشخیص او در مورد شناسایی کسی که با نظام جمهوری اسلامی طرف است درست بود و معتقد بود در جنگ ما صدام نقش داشت و در اینجا داعش و النصره ولی اصل کار که هدایت صحنه را برعهده دارد استکبار و آمریکاییها هستند که این بینش در فرمانده ما بسیار زیبا و با درایت بود.
یکی از دلایلی که ایشان توانست 40 سال مجاهدت کند و در مسیر خود انحرافی نداشته باشد همین بصیرت بالای ایشان بود.
بفرمایید شهید همدانی در استفاده از بیتالمال چگونه برخورد میکردند؟
مجیدی: هر روزی که از شهادت ایشان میگذرد بیشتر احساس خلأ میکنیم چون به لحاظ مأموریتهای اخیری که داشتند و یا به لحاظ مواضع تندی که در مورد سازمان منافقین، فتنه و فعالیتهایش در جبهه مقاومت داشت معمولاً ایجاب میکرد تا تیم محافظتی خاص و مراقبتهای ویژه داشته باشد ولی ایشان از آنجایی که روی مسائل بیتالمال بسیار حساس بود اصلاً زیر بار این مسائل نمیرفت.
وقتی در لشگر محمد رسولالله بودند از دفتر ایشان نقل میکردند که ما تازه یک گروه دژبان سرباز را راهاندازی کرده بودیم و خودرویی نداشتیم که به آنها بدهیم تا انجام وظیفه کنند و بعد به آقای همدانی گفتیم ایشان خودروی فرماندهی را برای این کار در اختیار گذاشتند و ایشان از بیتالمال به طور عجیبی مراقبت میکرد.
شهید همدانی به واقع خستگیناپذیر بود و در همین سن و سالی که داشتند وقتی به همدان میآمدند میگفتند چندین جلسه را برای من پیشبینی کنید و تا 12 شب مرتباً جلسه میگذاشت و خودش در خودرویی که داشت رانندگی میکرد و گاها وقتی آخر شب جلسه تمام میشد و باید برای جلسه دیگری در 6 صبح به تهران میرفت هر چقدر اصرار میکردیم تا رانندهای را با او اعزام کنیم که ایشان قدری استراحت کند ولی ایشان اجازه نمیداد که از خودروی سپاه برایشان استفاده شود ولی میبینیم افراد در این سطح و جایگاه حفاظت و حراست دارند ولی آقای همدانی در این فضا نبود و شخصاً خودش رانندگی میکرد و یا پیگیر اموری بود تا نیروی دیگری به کار گرفته نشود و این خصوصیات در شخصیت ایشان بینظیر بود.
موضع شهید همدانی در مورد انقلاب، امام راحل و مقام معظم رهبری روشن است ولی میخواهیم از کلام شما این استنباط را از این وجه از شخصیت شهید داشته باشیم ضمن اینکه بفرمایید خط قرمز شهید همدانی در دوران زندگیاش چه بود؟
"وقتی شهید همدانی به حضورمقام معظم رهبری میرسید از زیباترین لحظات زندگی ایشان بود"
مجیدی: امام موسی صدر جمله زیبایی دارد که میفرماید سربازهای واقعی حضرت امام کسانی هستند که در ولایت ذوبشده باشند و آقای همدانی جز این افراد بود که در ولایت ذوبشده بودند و واقعاً به عنوان سنبل ردههای فرماندهی سپاه علاقه عجیبی به رهبر داشتند و حتی در مورد مباحثی که در سوریه و لبنان برای ایشان پیشآمده بود.
آقای همدانی نقل میکرد که به خدمت سید حسن نصرالله رسیدیم و از ایشان پرسیدیم شما چقدر به رهبر انقلاب ارادت دارید که ایشان جواب داده بودند شاید خیلی از ایرانیها حضرت آقا را فقط دوست دارند و محب ایشان هستند ولی ما سرباز آقا هستیم و شهید همدانی نیز چنین دیدگاهی داشت و اگر در وصیتنامه ایشان هم دقت کرده باشید ذکر کرده که من سرباز ضعیف حضرت آقا بودم و این سخن از کسی بود که 40 سال مجاهدت داشت و در سطوح فرماندهی سخت فعال بود.
ایشان از شخصیتهای بزرگی بودند که در شخصیت امام و فرماندهی کل قوا ذوب شده بودند و این فرماندهی و فرمانبرداری را از ایشان میدیدیم که در تصاویر نیز با خضوع و خشوع دست رهبر را میبوسد و برای آن نیز افتخار میکند در جلساتی که بعضاً صحبت میکرد شاید یکی از زیباترین لحظات زندگی ایشان زمانی بود که به حضور رهبر میرسید و گزارشی را از روند کارها به ایشان میداد و عموماً به ما نیز این گوشزد را داشت که فرصت کوتاه است و اگر میخواهید برای اسلام کار کنید به فرمایشات و منویات رهبر توجه ویژهای داشته باشد.
"وقتی میخواستند به حریم حضرت زینب تجاوز کنند شهید همدانی دیگر آرام و قرار نداشت"
ابعاد شخصیتی ایشان در فرمانبرداری از امام و رهبر عجیب نمایان بود، یکی از نگرانیهای آقای همدانی این بود که بعضاً در مسائل سیاسی که مشکلی ایجاد میشد خیلی جاها شنیده بودیم که حتی در بحث فتنه یا که پیش آمد یکی از خطوط قرمز این بود که کسی اهانتی به حضرت آقا نداشته باشد که ائمه اطهار(ع)، رهبری به عنوان یکی از خطوط قرمز ایشان بود و همچنین مبانی اسلام و اعتقادات از موضوعات مورد توجه ایشان بود که خودش را در همین راه نیز فدا کرد و زمانی که احساس کرد میخواهند به حریم حضرت زینب تجاوز کنند دیگر آرام و قرار نداشت و خیلی عجیب بود که در زندگی چندین سالهاش در سوریه همسر ایشان در خاطرات خود در کتاب خداحافظ سالار نقل میکند که به ایشان میگویند در این شرایط سوریه چه نیازی هست که شما با خانواده به سوریه بروید و ما در نقلقولها شنیده بودیم که اگر امام حسین به کربلا رفت با عهدوعیال خود به نبرد درگیری رفت و ایشان صحنه سوریه را اینگونه تصور میکرد تا با خانواده به سوریه برود و میبینیم که خانم نوروزی را با خود همراه میکند تا در مأموریت سوریه به خوبی انجام وظیفه کرده باشد.
کتابهایی که از زبان شهدا منتشر میشود همانند دختر شینا وقتی که خاطرات حاج ستار ابراهیمی هژیر را بیان میکند و یا کتاب خداحافظ سالار که خاطرات همسر شهید همدانی را نقل میکند خیلی مهم است که یکباره از کشور امنی به منطقهای که تماماً در آن درگیری و تیر و تفنگ هست بروند.
همسر شهید همدانی نقل میکند که وقتی قرار میشود خانواده به سوریه بروند سردار همدانی خود در سوریه بود و قرار بود تا شخصی را به فرودگاه بفرستد که خود ایشان هم به فرودگاه میآیند و وقتی به محل سکونت میرویم بعد از یکی از دوساعت ایشان میگویند که باید برای جلساتشان بروند و شما در خانه بمانید و شخصی هم مقابل در ایستاده است که وقتی ایشان میروند تیراندازیها در آن محل انجام میشود و اینچنین همسر شهید از فضای امنی در تهران به یکباره به سوریه میرود هرچند ایشان در دوران دفاع مقدس هم همسر را همراهی کرد ولی در سوریه به همراه دو فرزند دختر خود رفته بود و آن لحظه سخت است که در درگیری در منطقه غریبی درصحنههای سخت حضور داشته باشی و این برای ما هم درس آموز بود.
در مورد فعالیتهای فرهنگی ایشان و کار شاخص شهید در این حوزه بفرمایید؟
مجیدی: خب برخی از این فعالیتها را در مطالب قبل به اختصار گفتم که راهاندازی باغموزه بزرگ دفاع مقدس، راهاندازی هیئت رزمندگان و باشگاه فجر بود ضمن اینکه این اواخر موضوعی را پیگیری میکرد که برای ما خیلی مهم بود ایشان موسسه انصار را راهاندازی کرد تابه رزمندگانی که در قالب نهادهایی چون سپاه و بنیاد و غیره نمیگنجند کمک شود و این کار فقط از جانب ایشان برمیآمد و اعتبارات آن نیز از محل دولتی تأمین نمیشد بلکه از سمت خیران و آشنایان ایشان بود و اکنون هم این کار ادامه دارد و از خداوند میخواهیم توفیق ادامه این راه را به متصدیان آن بدهد.
فعالیت تأثیرگذار دیگر راهاندازی صندوق عدل اسلامی در همدان بود که در زمان خود حرکت بزرگی بود برای اینکه بعضاً رزمندهای که میخواست یک الی دو میلیون تومان وام دریافت کند در بروکراسیهای پیچیده گیر میکرد که ایشان این صندوق را راهاندازی کرد ولی متأسفانه این اواخر دستخوش مسائل سیاسی شد و بعضاً آنهایی که نمیخواستند خدمات آقای همدانی را ببینند مسائلی را ایجاد کردند تا این صندوق مقداری مورد بیمهری قرار گرفت و صندوق را ناچارا جمع کردند.
فراموش نمیکنم که جز هیئت رئیسه آن صندوق بودیم و آیت الله موسوی همدانی که خداوند رحمتشان کند هم جز اعضای هیئت مدیره این صندوق بودند وقتی برای تأمین هزینههای صندوق بحث میشد و عرفی که اکنون 4 درصد است را حداقل قرار میدهند ولی آقای همدانی و موسوی همدانی اصرار داشتند تا مبلغی را برای این کار دریافت نکنیم و چند خیر پیدا کنیم و بابت کارمزد بانک پولی دریافت نکنیم و به سبب اینکه در مسائل بانکی موضوع و حرام و حلال خیلی مهم و حاد است این اقدام زیبایی بود.
خداوند شهید آیتالله مدنی را رحمت کند وقتی از ایشان در مورد امور بانکی سؤال شد گفتند تا جایی که برایتان امکان دارد به طرف بانک نروید مگر از راه حلال آن و میبینیم شهید همدانی و آیتالله موسوی همدانی نیز به این عمل میکردند.
به نقش شهید همدانی در سوریه و بازخورد کنونی آن در جامعه اشاره کنید؟
مجیدی: پیرو فرمایشات مقام معظم رهبری که چهار مرحله انقلاب اسلامی را نام میبرند، یکی از مراحل رسیدن به جامعه و تمدن اسلامی است که باید ظرفیت و قابلیتهایی برای آن تعریف شود به عنوان مثال جایگاه قوای نظامی جامعه تمدن اسلامی کجاست و یکی از حرکتهای بزرگی که شهید همدانی در سوریه انجام داد این بود که به مسئولان آن بفهماند امروز سوریه باید بسیج را در منطقه خود راهاندازی کند و این مورد را در جلسات به صورت مکرر تکرار میکرد.
وقتی صدای آر پی جی دشمن به کاخ بشار اسد اصابت کرد در شرایطی که حزب آنجا پیچیدگی خاصی داشت و نمیشد خیلی در آن نفوذ کرد، شهید همدانی به آنها پیشنهاد داده بود تا درب اسلحه خانهها را باز بگذارید تا مردم از آن استفاده و در مقابل دشمن بایستند و بسیج را راهاندازی کنید اما آنها میگفتند که بسیج یعنی چه و مگر میشود اسلحه را به مردم داد، وقتی زمان آن رسید که دشمن خیلی نزدیک شد شهید همدانی نزد بشار اسد رفته بود و عنوان کرده بود که اکنون زمان آن رسیده که به مردم میدان دهید بیایید سلاحها را در اختیار مردم قرار دهید، و شهید همدانی قبل از مطرح کردن این موضوع با مردم صحبت کرده بود تا ارزیابی کند که ظرفیت راهاندازی بسیج در بین مردم آنجا نیز وجود دارد یا خیر و ایشان گفتند دیدم این ظرفیت وجود دارد و به بشار اسد گفته بود ما میگوییم که به چه افرادی سلاح دهید و این اتفاق افتاد و مردم در مقابل دشمن ایستادند و کمکم داعش و گروههای مسلحان را به عقب راندند و در آنجا استفاده از ظرفیت مردمی را پایهریزی کردند.
اکنون به لطف خداوند بعد از 5 الی 6 سال که در سوریه درگیری وجود دارد امروزه نیروهای دفاع وطنی در سوریه ایجاد شده است و در حال دفاع هستند و باز هم در عراق با کمک علمایی چون آیتالله سیستانی و غیره نیروی مردمی الحشد الشعبی عراق به عنوان یک رکن نظامی عراق فعال است تا جایی که وقتی دولت عراق تصمیم میگیرند تا در موصل ورود یابند و موصل را از شر داعش خلاص کنند آمریکاییها پیام میدهند به ایرانیها و میگویند ما به شما و عراق برای آزادسازی موصل کمک میکنیم ولی اجازه ندهید نیروی مردمی عراق در کار وارد شود پس این امر اهمیت بسیاری دارد و استکبار جهانی و آمریکا که حدود 6الی 7 هزار نیرویی که به همراه سلاحهای جنگی در عراق دارد به این موضوع میرسد که اگر نیروی مردمی عراق بیاید برگ برنده را خواهد داشت و مثل ایران از لشگر بسیج برخوردار میشود حاضر به مذاکره و امتیازدهی میشوند اما با هدایتهایی که شد آنها قبول نکردند و نیروی مردمی عراق امروز به عنوان یک جلد دوم بسیج در آنجا کار میکند و اگر میخواهیم بستری را برای ظرفیت تمدن اسلام ایجاد کنیم باید ظرفیت آن را نیز فراهم کنیم.
آقای همدانی مبدع این کار بود و در سوریه توان گذاشت و در آن بسیار موفق بود و نمونههای پرتو درخشان بسیج را اکنون در سوریه و عراق مشاهده میکنیم که ان شاا... بتوانند برای تشکیل ارتش جهان اسلام آماده شوند.
لطفا کلام آخر را بفرمایید؟
مجیدی: آن چه که جای صحبت بیشتری دارد این است که ما امروز داریم با نسل چهارم انقلاب اسلامی برخورد میکنیم و شاید یکی از نگرانی های فرماندهان رده بالای سپاه این بود که بالاخره تکلیف سپاه و انقلاب چه میشود و آن نیرویی که انقلاب، جنگ، دفاع و مسائلی که در کشور وجود داشت را ندیده و در کشور زندگی می کند آیا میتواند رفتارهایی را که فرماندهان زمان جنگ ما داشتند را انجام دهند.
برای خود من هم که در تیپ انصارالحسین(ع) مسئولیت داشتم این برایم به سؤال و معمایی تبدیل شده بود که وقتی میخواهیم از سپاه بیرون برویم تکلیف چیست و آیا نسل جدید میتوانند راه فرماندهان را دنبال کنند یا خیر. روزی در تیپ انصارالحسین(ع) میخواستیم فرماندهای را معرفی کنیم و نگران بودیم که آیا موفق میشود یا خیر به لطف خداوند دیدیم که همین بچههای امروز که مسئولیت میپذیرند اگر نگوییم که بیشتر از فرماندهان قبل نیستند ولی کمتر هم نیستند و دقیقا آنها جا پای کسانی میگذارند که مسیر را طی کردند.
شهدای مدافع حرمی چون؛ شهید الوانی، شمسی پور، کرمی، مصطفوی و غیره وقتی نگاه می کنیم امیدی به ما می دهند که بچه های جدید هم همان تفکر و اندیشه را دارند و شاید در شهر وقتی ورود پیدا می کنیم بعضا مسائلی را می بینیم که شاید در شأن جمهوری اسلامی نیست ولی خصوصیت مردم ما این است که در شرایط سخت بسیار خوب به تکلیف خود عمل می کنند و به ویژه اقشار بسیج و برادران پاسداری که در سپاه مسئولیت میگیرند ما امیدواریم که آنها همان مسیری را طی کنند که شهید همدانی رفته است و این ظرفیت فراهم شده و ان شاا... از نیروهای نسل چهارم انقلاب اسلامی برای مبارزه با استکبار جهانی استفاده لازم را ببریم و من شخصا با دو الی سه هزار نفر از مشتاقان اعزام به سوریه مصاحبه کردم که مشتاقانه برای این کار ورود یافته بودند و این جای بسی خوشحالی است که در این دنیای وا نفسی که خیلی غرق در مسائل مادی شده اند و بعضا می بینیم که جفاهایی در حق شهدا انجام می گیرد و اختلاس های کلان و فراوانی که اتفاق می افتد و به سمت دنیا طلبی حرکت می کنند میبینیم که در کنار این مسائل افرادی هستند که با تمام وجود می خواهند به سوریه اعزام شوند و برخی برای رفتن به سوریه با اشک تمام این درخواست را داشتند.