جمهوری اسلامی، یک مزیت آشکارش نسبت به خیلی ملتهای دیگر، وجود انبوه نیروهای مستعد و توانمند ِ خودجوش و داوطلب برای پیشبرد اهداف نظام است که به آنها نیروهای جهادی میگویند. این پدیده را اگر کسی هنوز در ایران ندیده، برود عینکش را تعمیر کند.
حضور این نیروها در برخی عرصهها مثل روستا نمود ِ بیشتری یافته و در برخی عرصهها مثل اقتصاد دانشبنیان، کمتر؛ ولی هستند.
حال، ببینیم ستادها و قرارگاههای تعطیل یا مختل، چه بلایی سر این نیروها درمیآورند.
۱⃣ نسپردن مأموریت جدی به نیروهای جهادی
اولین قصور و تقصیر آن است که با وجود جریان فزایندهی نیروهای جهادی از
یک طرف و عیان شدن مسائل مغلق و زمینماندهی نظام در بخشهای مختلف از
سمت دیگر،
ستادها و قرارگاه یا حاضر نیستند یا بلد نیستند مأموریتهای بزرگ و جدی و کشوری به این نیروها بسپارند.
این همه گروه جهادی به روستاها میروند اما دریغ از یک مأموریت جدی (و نه سرکاری) که به آنها سپرده شود.
این همه نیروی فرهنگی رویشی در عرصههای زمین ماندهای مثل کتاب و سینما،
اما مگر ستادها قائل به امکان نقشآفرینی جدی و بزرگ برای آنها هستند؟
با وجود نخبگانی جهادی در حوزههای فنی و مهندسی، اما این خود احمدیروشها هستند که باید با سماجت و سرسختی خود، بروند و مسائل پیچیده و زمین ماندهی فنی و صنعتی نظام را به سرانجام برسانند.
جالب آنکه وقتی هم از ستادنشینها در اینباره بازخواست میشود، میگویند آخر مگر این نیروها کاری جدی و بزرگ هم تابحال کردهاند؟ خب مگر شماها مسئولیت و مأموریتی جدی به آنها سپردید تا بزرگ شوند؟
۲⃣ کارمندپروری و پیمانکارسازی ِ نیروهای جهادی
ستادها و قرارگاهها آنگاه که یادشان میافتد یا میاندازند که از این نیروها استفاده کنند، نسخهای جز کارمند کردن و یا بدتر، پیمانکار کردن آنها بلد نیستند. میگویند برو شرکت بزن و بیا تا فلان کار را بدهیم دستت. خودشان نقش گاوصندوق را اجرا میکنند و به نیروی جهادی هم میگویند بیا در سازمان ما کارمند یا پیمانکار شو تا بتوانی برای نظام کار کنی.
این به همان مضحکی است که به نیروی شهادت طلبی که آمده جبهه
بدون هیچ چشمداشتی از کشور دفاع کند، بگوییم باید اول بروی کارمند ارتش
بشوی حقوق و مزایا و خانه سازمانی دریافت کنی تا بتوانی در خط مقدم ایفای
نقش کنی!!
به نیروی جهادی که با پای خود به عمق روستاها میرود میگوییم بیا در قالب تسهیلگری با سازمان ما قرارداد ببند و پول بگیر و نقشهی دیکته شدهی ما را پیمانکارانه اجرا کن !
این اتلاف سرمایه انسانی واقعاً شاهکاری است که بعدها عمق فاجعهاش رو میشود!
۳⃣ منزوی و مهجور کردن ِ نیروی جهادی
در آنجا هم که نیروی جهادی کارکشته، خودش اراده میکند وارد میدان ِ کار جدی برای نظام شود و معطل ستادها و قرارگاهها نماند و یکتنه به تولید الگوهایی از کار واقعی بپردازد،
ستادها و قرارگاههایی که گویی به تمامیتخواهی آنها حمله شده است، چنان این نیرو را منزوی و مهجور و چنان پشتش را خالی میکنند، که مجبور شود عطای جهاد را به لقایش ببخشد و برود حداقل به خرده معیشت و آیندهی از دست روندهی خود بچسبد و کار نظام را به همان ستادنشینها بسپارد.
۴⃣ مرغ همسایه غاز میشود
اندک ستادها و قرارگاههایی که بالاخره بعد از سالها گفتمانسازی، میفهمند از قافلهی انقلاب عقب بوده و تابحال سورنا را از سر گشادش میزدهاند و لذا دستوپاشکسته دنبال تحول در حوزهی کار خود میروند بعد ازینکه گفتمانها و راهبردها را از همین قسم نیروهای جهادی یاد گرفتند، تازه یاد مدلهای شیک و شاکلهمند میافتند و میگویند این کارها تخصصی است و شما نیروهای جهادی درست است که حرفش را خوب میزنید اما تجربهاش را ندارید و لذا یکراست کار را میدهند دست اعوان و انصار فرنگیزدهی داخلی و آب به آسیاب ِ گروههای غیرخودی یا دست کم خنثی میریزند و عرصههای بکر و منحصربفرد کشور را میدهند دست عناصر نامأنوس با انقلاب و نظام.
با وجود همه این اهمالکاریها و سرمایهسوزیها، نیروهای جهادی نباید مأیوس شوند و مبادا فرمان را رها کنند،
بلکه در همین فضای بیقوارهیِ کار جهادی برای نظام، راههای میانبر و تحولبرانگیزی وجود دارد که میتواند توان ِ بلامنازع نیروهای جهادی را شکوفا ساخته و آینده را بصورتی فراگیر و شتابنده بدست آنها بیاندازد. شرحش باشد فرصتی دیگر.