کد خبر: ۴۳۱۵۷۰
زمان انتشار: ۱۲:۰۳     ۱۰ مهر ۱۳۹۶
جلسه ششم حسینیه حضرت زهرا /
کبریاء و عزت الهی دو ویژگی خاص خداوند متعال می باشند که احدی حق منازعه با خداوند در آن را ندارد. خداوند متعال با کبریاء و عزت خود مخلوقات را امتحان می کند و صفِّ متواضعین از مستکبرین به واسطه همین امر جدا می شود و ریشه تمام نزاع ها و پیروزی ها و شکست های عالم به همین امر بر می گردد.

به گزارش سرویس اندیشه دینی پایگاه 598، متن زیر گزارشی تفصیلی از جلسه ششم سخنرانی آیت الله سیدمحمدمهدی میرباقری در دهه اول محرم 96 می باشد که در حسینیه حضرت زهراء سلام الله علیها در منزل جناب شجاع فرد برگزار شده است. ایشان در این جلسه شرح خطبه 192 نهج البلاغه موسوم به خطبه قاصعه را آغاز کردند و پس از بیان اجمالی از این خطبه و کلید فهم آن، فرمودند: کبریاء و عزت الهی دو ویژگی خاص خداوند متعال می باشند که احدی حق منازعه با خداوند در آن را ندارد. خداوند متعال با کبریاء و عزت خود مخلوقات را امتحان می کند و صفِّ متواضعین از مستکبرین به واسطه همین امر جدا می شود و ریشه تمام نزاع ها و پیروزی ها و شکست های عالم به همین امر بر می گردد. طبق بیان خطبه قاصعه، ملائکه و ابلیس که از جن بود اما در یک سیری در میان ملائکه قرار گرفته بود، در قضیه سجده بر حضرت آدم و به واسطه تواضع در برابر کبریاء و عزت الهی امتحان شدند که در این امتحان ملائکه موفق شدند اما ابلیس در برابر خداوند استکبار ورزید و همین موجب ملعون و محروم شدنش از رحمت الهی شد. این عصبیت ابلیس ریشه تمام تعصبات است و او امام المتعصبین است. امتحان خداوند از مجهولات و امور مخالف با طبع می باشد تا مستکبرین از متواضعین متمایز گردند...

نگاهی اجمالی به خطبه قاصعه و کلید فهم آن

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدُ لله رَبِّ العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین. یکی از خطبه های نورانی نهج البلاغه که شاید طولانی ترین خطبه ای است که مرحوم سید رضی نقل کرده اند، خطبه قاصعه می باشد که طبق این نسخه خطبه 192 است. به فرموده مرحوم سید در ابتدای این خطبه، حضرت علی(علیه السلام) شیطان را نسبت به استکباری که در مقابل خداوند متعال و ترک سجده بر آدم داشته است مذمت فرموده اند و توضیح می دهند که او اولین کسی است که بر اساس عصبیت و تعصب در مقابل خداوند متعال ایستاد و ما را بر حذر می دارند از اینکه راه او را دنبال کنیم. این خلاصه ای از موضوع خطبه بود که مرحوم رضی فرموده اند. این خطبه بسیار فوق العاده در سال 40 هجری و تقریبا در همان سالی که حضرت به شهادت رسیده اند ایراد شده است و در آن نکته ای کلیدی وجود دارد که بنده از خداوند متعال توفیق فهم و شرح این خطبه را خواسته ام و در این فرصتی که داریم به شرح آن می پردازیم. نکته کلیدی خطبه قاصعه این می باشد که خداوند متعال دو خصوصیت کلیدی را مختص به خود قرار داده و به مخلوقات اجازه ورود به ساحت این دو امر را نداده است. یکی از آن دو کبریاء و بزرگی و دیگری عزت می باشد. امیرالمؤمنین(ع) پس از بیان این دو صفت که قُرق گاه خداوند است توضیح می دهند تمام امتحاناتی که در عالم اتفاق می افتد برای آشکار شدن همین امر است تا صفِ انسان ها و مخلوقاتی که در برابر کبریاء الهی تواضع می کنند از کسانی که اهل تواضع نیستند جدا شود. خداوند متعال عالم به حقایق است اما برای جدا شدن این دو صف امتحانات را به راه انداخته و تمام امتحانات برای همین است. حضرت در ادامه به توضیح تحولات عظیم تاریخ بشری بر اساس همین نکته می پردازند که تواضع در برابر کبریای خداوند و احساس ذلت در برابر عزت او، مبدا در گیری های سنگین و شکست ها و پیروزی های تاریخی می باشد. بنابراین کلید فهم این خطبه همین قسمت اول آن می باشد که حضرت آن را تفصیل می دهند و در پایان به نتیجه گیری و معرفی خود می پردازند که شاید این نکته را توضیح می دهند که موضوع اصلی این امتحان در عالم شما من هستم و شما به من امتحان می شوید.

کبریاء و عزت الهی دو ویژگی خاص خداوند متعال و موضوع امتحان مخلوقات

با توجه به توضیحات فوق خطبه را آغاز می کنیم که حضرت خطبه را اینگونه شروع می فرمایند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْكِبْرِيَاءَ وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ»(1) حمد مختص آن خداییست که لباس عزت و بزرگی را بر تن کرده است. این دو خصوصیت را برای خود اختیار و مخلوقات را از آن محروم کرده است. هیچ مخلوقی صاحب عزت و کبریاء نیست. «وَ جَعَلَهُمَا حِمًى وَ حَرَماً عَلَى غَيْرِهِ» خداوند متعال این دو را قرق گاه و حرم نسبت به غیر خودش قرار داد که دیگران حق ورود ندارند. «وَ اصْطَفَاهُمَا لِجَلَالِهِ» خداوند این دو خصوصیت را تنها برای جلال خود برگزید و این دو فقط با جلال الهی تناسب دارند و مخلوقات که از این جلال محروم هستند، این دو خصوصیت را ندارند. بنابراین خداوند متعال به صورت ابتدایی به هیچ مخلوقی عزت و کبریاء نداده است. «وَ جَعَلَ اللَّعْنَةَ عَلَى مَنْ نَازَعَهُ فِيهِمَا مِنْ عِبَادِهِ» هرکسی که در این خصوصیت با خداوند متعال منازعه کند و بخواهد به حریم عزت و کبریاء که حریم الهی می باشند وارد شود و در برابر عزت الهی تعزز و در برابر کبریاء او استکبار کند، خداوند او را از محیط رحمت دور می کند. شرط برخورداری از رحمت خداوند متعال - که هر نعمت و رزقی به ما می رسد از شئون رحمانیت یا رحیمیت اوست- عدم منازعه با خداوند در این دو خصوصیت است. «ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذَلِكَ مَلَائِكَتَهُ الْمُقَرَّبِينَ» خداوند متعال با این دو خصوصیتِ عزت و کبریاء - که آیا مخلوقی حریم کبریاء و عزت الهی را رعایت می کند یا نه - ملائکه مقرب خود را مورد اختبار و آزمایش قرار داد تا اینکه «لِيَمِيزَ الْمُتَوَاضِعِينَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَكْبِرِينَ» تا صف متواضعین و مستکبرین را از هم جدا کند. بنابراین نکته اول در این خطبه موضوع تواضع مخلوقین در برابر عزت و کبریاء الهی است که این دو قرق گاه و حریم خداوند می باشند. در ادامه حضرت این نکته را در باب ملائکه و اینکه چگونه خداوند متعال آنان را به تواضع در برابر کبریاء و عزت خود امتحان کرد توضیح می دهند و در توضیح کیفیت این امتحان می فرمایند: «فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ الْعَالِمُ بِمُضْمَرَاتِ الْقُلُوبِ وَ مَحْجُوبَاتِ الْغُيُوبِ» خداوند متعال در حالی که عالم به تمام پوشیدگی ها و پنهانی های قلبی می باشد این امتحان را گرفته است پس امتحان او برای این نیست که چیزی به علم خودش افزوده شود که چه مخلوقی در برابر کبریاء و عزت او تواضع می کند و چه مخلوقی تواضع نمی کند بلکه این امتحان برای این است که آن حقایق غیبی در صحنه عمل آشکار شود و مخلوقات باطن خود را آشکار کنند و صف متواضعان و مستکبران از هم جدا شود و این دو در کنار هم نباشند. امتحان او اینگونه بود که «ِانِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلَّا إِبْلِيسَ» من بشری را از گل خلق می کنم وقتی او را در مرحله اعتدال قرار دادم و از روح خودم در آن دمیدم، بر او سجده کنید. تمام ملائکه مقرب در برابر حضرت آدم سجده کردند مگر ابلیس که او هم مامور به سجده بود.

استکبار ابلیس در برابر خداوند علت ملعون و محروم شدن از رحمت الهی

 به تصریح قرآن ابلیس جزو ملائکه نبوده است که می فرماید: «كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّه»(کهف/50) بنابراین شاید علت اینکه چرا دستور به سجده متوجه ابلیس هم بود این باشد که ابلیس در سیری که داشته است، داخل در صف ملائکه شده بود و امتحانی که از ملائکه گرفته شده بود، از او نیز گرفته شد. حضرت می فرمایند ابلیس تخلف کرد «اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِيَّةُ فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ بِخَلْقِهِ وَ تَعَصَّبَ عَلَيْهِ لِأَصْلِهِ» حمیت بر او عارض شد و در اثر این حمیتی که پیدا کرد، به سبب خلقت خودش بر آدم افتخار کرد. ابلیس بر حضرت آدم بخاطر آن اصلی که داشت عصبیت به خرج داد که وقتی از او سؤال شد چرا سجده نکردی گفت: «خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ»(ص/76) این کار ابلیس به دشمنی با خداوند متعال منجر شد و تمام فساد ها از همین جا ناشی شد که فرمود: «فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِينَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِينَ» ابلیس پیشوای تمام متعصبین و پیشروی تمام مستکبرین شد. ابلیس بنیان عصبیت را گذاشت «الَّذِي وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِيَّةِ» هرکجا تعصبات ناروا می بینید، ریشه آن به همین بر می گردد و تمام نزاع ها هم بخاطر همین است. ابلیس «وَ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَ الْجَبْرِيَّةِ» در برابر پوشش جبروت الهی منازعه کرد همان منازعه ای که هرکس وارد آن شود خداوند او را لعن و از مدار رحمت بیرون می کند که اگر مخلوقی از مدار رحمت الهی بیرون رفت، دستش به هیچ جایی نمی رسد به همین خاطر نتیجه کار ابلیس این شد که: «وَ ادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ» ابلیس بجای تذلل در برابر عزت الهی لباس تعزز پوشید و جامه تذلل در برابر خدای متعال را از تن بیرون آورد. تمام درگیری های عالم بر سر همین است. همانگونه که در ابتداء جلسه بیان شد حضرت در ابتدای خطبه این نکته کلیدی را بیان می فرمایند سپس توضیح می دهند انسان ها چگونه می توانند در این آزمون موفق شوند و به ذلت در برابر خدای متعال برسند با این بیان که خداوند صحنه هایی را آماده کرده و انبیاء را فرستاده و امتحانات را انجام داده اند. حضرت در ادامه تمام صف بندی ها و تمام موفقیت ها و شکست های عالم را بر اساس همین یک کلمه توضیح می دهند و ثمره آن را بیان می فرمایند که «أَ لَا تَرَوْنَ كَيْفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَكَبُّرِهِ وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ فَجَعَلَهُ فِي الدُّنْيَا مَدْحُوراً وَ أَعَدَّ لَهُ فِي الْآخِرَةِ سَعِيراً» آیا ندیدید که خداوند چگونه ابلیس را به واسطه تکبرش کوچک کرد و به خاطر توهم رفعتی که در خود داشت، او را فرود آورد. در دنیا رانده شد و در آخرت هم برای او محیطی از آتش فراهم شده است.

تنزل انسان از عالم نور بخاطر فهم تذلل در برابر خداوند و امتحان انسان به وسیله آن

حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در ادامه به توضیح این نکته می پردازند که اگر اراده خداوند متعال به این تعلق می گرفت که هنگام خلق آدم و امتحان ملائکه با سجده بر حضرت آدم، او را در شمایل دیگری خلق کند می توانست. همانگونه که می دانید، خداوند خلقت آدم را از گِل قرار داده است که فرمود: «إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طين * فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِين»(ص/71-72) او را در مرحله تسویه و اعتدال قرار می دهم و از روح خودم در آن می دمم در این حال شما باید بر او سجده کنید. ظاهر قضیه این است که خداوند آدم را از گِل آفریده و مدت ها این گل پیش روی ملائکه که از عالم نور هستند بوده است سپس آنان را به سجده کردن بر این گل مامور کرده است. شخصی از امام معصوم پرسید که اگر روح ما پیش از اینکه به عالم جسم بیاید در عالم ارواح بوده است چرا خداوند انسان را از آن عالم نورانی که هیچ یک از این مزاحمت ها و بلاء ها در آن نبوده، به این عالم با این همه سختی ها و گرفتاری ها آورد؟ حضرت فرمودند اگر شما آن نورانیت خود را می دیدید و در عالم دنیا نمی آمدید و فقر و گرفتاری خود را لمس نمی کردید، بر خداوند استکبار می کردید. خداوند شما را به این عالم آورد تا زمینه امتحان دادن و در مقابل کبریاء الهی تواضع کردن برای شما فراهم گردد. انسانی که اگر یک روز غذا نخورد یا نصف روزی آب نیاشامد بیچاره می شود، جایی برای گردن فرازی ندارد. خداوند شما را به این دنیا آورد و به این اسباب محتاج کرد تا به ذلت خود برسید. البته احتیاج ما به خداوند است نه این اسباب اما خداوند از طریق این اسباب احتیاجات ما را رفع می کند. خداوند ما را به مخلوقین واگذار نکرده است که در دعای ابوحمزه می خوانیم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَكَلَنِي إِلَيْهِ فَأَكْرَمَنِي وَ لَمْ يَكِلْنِي إِلَى النَّاسِ فَيُهِينُونِي»(2) خدای متعال ما را به مخلوقات واگذار نکرد چرا که مردم ما را تحقیر می کنند. بنابراین خداوند ما را به مخلوقین توکیل نکرده است بلکه از طریق اسباب به ما رزق می رساند. البته خداوند بدون اسباب هم می تواند این امور را انجام دهد چرا که «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد»(فاطر/15) خدای متعال به این اسباب احتیاجی ندارد و اگر کسی طرف خدا را بگیرد خداوند او را اداره می کند و به این اسباب احتیاجی نیست چرا که فرمود: «مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يحتَسِبُ وَ مَن يَتَوَكل عَلىَ اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكلِّ شىَءٍ قَدْرًا»(طلاق/3-2) این عبارت «فَهُوَ حَسْبُهُ» یعنی خود خدا کافی است و هیچ چیز دیگر لازم نیست زیرا «إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكلِّ شىَءٍ قَدْرًا» مقدرات را هم خود خدا قرار داده است و دست او بسته نیست.

البته در مواردی که خود خداوند واسطه قرار داده قضیه متفاوت است چرا که رجوع به واسطه، امر خداوند می باشد و باید امتثال شود مانند اینکه خداوند معصومین(علهیم السلام) را واسطه قرار داده که در روایتی آمده است حضرت فرمودند خداوند متعال ما را واسطه قرار داده است اگر با ما در تقابل باشید، تقابل شما با ما نیست بلکه تقابل با خداست. مشکل شیطان نیز همین است که می گوید من نمی خواهم تو را از طریق واسطه ای که خداوند قرار داده عبادت کنم. در تعقیب نماز صبح آمده است که «حَسْبِيَ الرَّبُّ مِنَ الْمَرْبُوبِينَ حَسْبِيَ الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ حَسْبِيَ الرَّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقِينَ حَسْبِيَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ حَسْبِي مَنْ هُوَ حَسْبِي» اگر کسی اینگونه شد حتی اگر از دست اسباب بگیرد از خدا گرفته است چرا که به این بینش رسیده است که «حَسْبِي مَنْ هُوَ حَسْبِي حَسْبِي مَنْ لَمْ يَزَلْ حَسْبِي». اگر می گویم «حَسْبِيَ الرَّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقِينَ» به این معنا نیست که دیگران هم رازق هستند و کاری از دستشان بر می آید بلکه واقعا کسی جز خدا کاره ای نیست و کاری از دستش بر نمی آید «حَسْبِي مَنْ لَمْ يَزَلْ حَسْبِي» کسی مرا کفایت می کند که از ازل و آن هنگام که هیچ کدام از اسباب نبودند مرا کفایت کرده است. «حَسْبِي مَنْ كَانَ مُنْذُ كُنْتُ لَمْ يَزَلْ حَسْبِي» کسی که از ازل مراقبم بوده برایم کافی است.(3)

امتحان خداوند از مجهولات و امور مخالف با طبع برای تمییز مستکبرین از متواضعین

در این فراز از این خطبه حضرت می فرمایند: «وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ يَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِيَاؤُهُ وَ يَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَ طِيبٍ يَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ لَفَعَلَ» اگر خدای متعال می خواست آدم را در یک قالب دیگری خلق می کرد. این چهره ای که خداوند آدم را در آن خلق کرد برای این بود که ملائکه را امتحان کند و الّا اگر می خواست آدم را از نوری خلق می کرد که پرتو او تمام چشم ها را خیره کند و عقول را حیرت زده کند و از بوی خوشی می آفرید که تمام شامه ها در برابر آن خشوع کنند. «وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِيهِ عَلَى الْمَلَائِكَةِ» اگر خداوند این کار را می کرد تمام ملائک در برابر حضرت آدم خضوع می کردند و امتحان ملائکه هم آسان می شد. بنابراین خداوند متعال آدم را از گل آفرید تا ملائکه را امتحان کند که آیا طبق دستور او در برابر آدم خضوع می کنند یا نه. و اگر می خواست به آدم را به گونه ای می آفرید که تمام ملائکه به طور طبیعی در برابر او خضوع کنند مثلا بوی خوش یا نوری به او می داد که همه ملائکه تواضع کنند. البته گاهی هم این کار را کرده که در روایتی آمده است هنگامی که تاریکی عالم ملائکه را فرا گرفت، آنان به خدای متعال پناه بردند و خداوند نور حضرت زهراء سلام الله علیها را در قندیل و چراغ دانی برای عالم ملائکه جلوه داد که به محض تجلی آن نور، در برابر خداوند به سجده افتادند. یعنی اگر آن چهره حضرت زهراء جلوه کند، همه در برابر خدای متعال سجده می کنند. یا در روایتی دیگر آمده است که خداوند متعال ما را در اشباح نور آفرید و ما را بر حول عرش خود قرار داد. هنگامی که ملائکه شکوه ما را دیدند نزدیک بود ما را پرستش و سجده کنند. ما برای اینکه ملائکه به اشتباه نیافتند به انحاء مختلف به پرستش و عبادت خدای متعال پرداختیم و او را تسبیح و حمد گفتیم و ملائکه این عبادت را از ما یاد گرفتند. بنابراین اگر خداوند آدم را در چنین قالبی می آفرید و بعد می گفت سجده کنید، کار آسان می شد و آنان هم سجده می کردند اما صف ها از هم جدا نمی شدند و متواضع در برابر خدا از مستکبر در برابر او جدا نمی شد. آنگاه که کار سخت می شود و امتحان از مجهولات گرفته می شود، آنگاه است که روشن می شود چه کسی سخن خدا را قبول و چه کسی قبول ندارد. آنگاه که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فعل واضحی انجام می دهند و همه می فهمند حرفی نیست اما آنجا که قضیه ای مانند داستان همسران حضرت پیش می آید، بسیاری از مردم نمی توانند آن را درک کنند و حال اینکه پیامبر در تمام شئونات خود دارای عصمت هستند. بنابراین اگر در جایی که علت آن دستور خدا را نفهمیدیم توانستیم متواضعانه خشوع کنیم، بنابراین در سایر موارد هم می توانیم خضوع کنیم اما اینکه در جایی که مطابق میل و نفس ماست خضوع کنیم نمی تواند ملاک وجود تواضع در ما باشد.

بنابراین اگر خداوند می خواست می توانست آدم را به گونه ای خلق کند که تمام ملائکه بدون چون و چرا تواضع کنند اما امر اینگونه است که «وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَبْتَلِي خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُونَ أَصْلَهُ» مخلوقات را به چیزهایی مبتلی می کند که ریشه آن را نمی دانند. البته اگر امتحان دهند، آن اصل و ریشه هم که مجهول بود آشکار می شود. علت اینکه خداوند با مجهولات امتحان می گیرد این است که «تَمْيِيزاً بِالاخْتِبَارِ لَهُمْ وَ نَفْياً لِلِاسْتِكْبَارِ عَنْهُمْ وَ إِبْعَاداً لِلْخُيَلَاءِ مِنْهُمْ» چون باید با این امتحان صف ها از هم جدا شود و روشن گردد چه کسی حرف خدا را قبول دارد و در برابر او تواضع می کند و چه کسی قبول ندارد و استکبار می ورزد. اگر بوی خوش حضرت آدم آشکار می شد و ملائکه آن را حس می کردند و پس از آن تواضع می کردند، این تواضع در برابر امر خدا نبود و چون موافق با طبع آنان بوده تواضع کردند بلکه اگر آنجایی که دستور خدا مخالف طبع بوده و ملائکه تواضع کردند معلوم می شود که این تواضع در برابر خدا بوده است نه آن بوی خوش یا هرچیز دیگر. در ادامه فرمودند: «نَفْياً لِلِاسْتِكْبَارِ عَنْهُمْ» خداوند برای اینکه حقیقتا استکبار از وجود ملائکه دور شود، آن ها را در وادی مجهولات می اندازد که اگر آنجا تواضع کردند، حقیقتا به مقام ذلت می رسند. آنجا که همه چیز بر وفق مراد است، آن سجده و تواضع، استکبار افراد مورد امتحان را بر نمی دارد چرا که شیطان شش هزار سال عبادت کرده اما استکبار از او برداشته نشده است و علت آن نیز این بود که همه چیز بر وفق مرادش بوده است. اما اگر انسان در آن جایی که پای مجهولات در میان است، تواضع کند، حقیقت خشوع در او محقق می شود و استکبار از انسان برداشته می شود. «وَ إِبْعَاداً لِلْخُيَلَاءِ مِنْهُمْ» برای اینکه خود پسندی و توجه به خود را بر دارد با مجهولات امتحان می گیرد.

جمع بندی مطالب

همانگونه که بیان شد، کلید فهم این خطبه و تمام درگیری های مهم تاریخ جوامع بشری و شکست ها و فراز و فرود هایی که به عنوان نمونه در آن بیان شده، همین نکته است که خدای متعال حقیقتا صاحب کبریاء و عزت است و به همین خاطر «الله اکبر» می گوییم. در مورد معنای الله اکبر روایاتی آمده است که در یکی از آن ها نقل شده که شخص خدمت امام صادق(ع) «الله اکبر» گفت حضرت پرسیدند خداوند از چه چیزی بزرگتر است؟ آن شخص گفت خداوند از همه چیز بزرگ تر است. حضرت فرمود خداوند را محدود کردی. بلکه معنای الله اکبر این است که «اللَّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُوصَف»(4) خداوند از اینکه در حد فهم و وصف ما در بیاید بزرگ تر است چرا که هر چه ما در مورد خداوند تصویر کنیم، خداوند متعال آن تصویر ما نیست به همین خاطر «اللَّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُوصَف». این تکبیر در انسان تواضع ایجاد می کند چرا که خداوند حقیقتا صاحب کبریاء است و کبریاء او از حد توصیف ما خارج است. البته اگر خداوند خودش را توصیف کند و جلوه ای از کبریائش را در قلبی نازل کند و عظمت الهی درک شود، این یک سخنی مجزاست اما با فهم ذهنی و برهان و توصیف و مقایسه چیزی به دست نمی آید چرا که «اللَّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُوصَف» خداوند متعال حقیقتا صاحب کبریاء می باشد.

خداوند متعال حقیقتا عزیز است یعنی هیچ چیزی در او نفوذ نمی کند. نه چیزی او را خوشحال، و نه ناراحت و نه راضی یا ناراضی می کند. در دعای آمده است: «تَقَدَّسَ رِضَاكَ أَنْ تَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ فَكَيْفَ يَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّي»(5). رضای خدا سبب بردار نیست. پس از آنجایی که خداوند عزیز است، استجابت دعا از جانب خداوند متعال به معنای تاثیر پذیر خداوند از ما نمی باشد و این استجابت دعا باید به گونه ای تفسیر شود که با عزت خداوند تنافی نداشته باشد. خدایی که طبق میل ما کار کند، خدا نیست که خداوند متعال در قرآن کریمش می فرماید: «وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فيهِن»(مؤمنون/71) اگر بنا بود مدار حقی که اراده خودش می باشد و خداوند متعال بر مدار آن عالم را خلق کرده تابع اهواء ما شود، آسمان ها و زمین به هم می ریخت چرا که مثلا برزه گر دلش می خواهد باران بیاید اما رنگرز می خواهد آفتاب باشد! خدای متعال عزیز است و کار خودش را انجام می دهد. ما نباید خود را عزیز بدانیم و بگوییم باید خداوند طبق میل ما کار کند بلکه ما باید طبق میل او کار کنیم. او حقیقتا کبریاء دارد و ما حقیقتا هیچ چیز نداریم. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، ذلیل هستیم پس اصلا نمی توانیم عزیز باشیم. خدا همه کاره است و ما هیچ کاره ایم. همه ما به ذلت خود در برابر خداوند متعال واقفیم اما از آنجا که حجاب می آید، این ذلت خود را در برابر اسباب می بینیم و ذلیل می شویم و خداوند متعال این را نمی پسندد و می گوید مؤمن فقط باید در برابر من ذلیل شود و در برابر همه عالم عزیز باشد. نباید کائنات بتوانند ذره ای در اراده مؤمن تاثیر بگذارند چرا که مؤمن اینگونه است: «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ»(حدید/23) شما نباید خوشحال و نه غصه دار شوید بلکه باید فقط منِ خدا در شما تاثیر گذار باشم و این مقام بسیار رفیعی است. نه تنها نباید یک در به هم خوردن شما را تکان دهد، زلزله قیامت هم نباید شما را تکان دهد. آنان که در وادی أیمن هستند، حتی سختی های قیامت هم ذره ای آنان را جابجا نمی کند. بنابراین کبریاء و عزت خداوند موضوع امتحانات خداوند می باشد. السلام علیک یا ابا عبد الله...

پی نوشت ها:

(1) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 285.

(2) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج 1، ص: 67.

(3) من لا يحضره الفقيه، ج‏1، ص: 327.

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 117.

(5) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج 1، ص: 349.



نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها