به گزارش سرویس سیاسی پایگاه 598، پس از پایان انتخابات ریاست جمهوری 96 تحلیل های
زیادی در خصوص نتایج آن و دلایل پیروزی حسن روحانی صورت گرفت. یکی از مهمترین
عواملی که در نتیجه انتخابات تاثیرگذار بود استفاده از تاکتیک رقیب هراسی توسط حسن
روحانی و حامیان وی بود که در انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم به گسترده ترین شکل
ممکن دنبال شد. استفاده از تاکتیک رقیب هراسی توسط جناح اصلاح طلب مدتهاست که
استفاده می شود که می توان شروع آن را انتخابات سال 76 دانست. جایی که کاندیدای
اصلاحات بحث دیوارکشی رقیب خود را مطرح کرد و چنین موضوعی در کمال ناباوری 20 سال
بعد توسط همان افراد تکرار شد و باز هم نتیجه داد!
به طور قطع نسبت دادن صفاتی همچون دیوارکش،خشونت
طلب، ضد هنر، ضد آزادی و ... به جناح انقلابی کشور محلی از اعراب نداشته و با
واقعیات فاصله فراوانی دارد اما حال بایستی بررسی کرد که چرا چنین القابی می تواند
در افکار بخشی از مردم و در نتیجه رای
آنان تاثیر گذارد و بعد از این باید چه استراتژی هایی را در پیش گرفت که بتوان
افکار جامعه را به سمت و سوی واقعی سوق داد.
به همین منظور با برخی از نخبگان سیاسی کشور به
گفت و گو پرداخته ایم که به تدریج در سلسله مطالبی به نظر خوانندگان محترم می سرد.
حسین شمسیان از اعضای شورای سردبیری روزنامه کیهان ، نخستین فردی است که با او به صحبت نشسته ایم. بخش دوم و پایانی گفتوگو با ایشان تقدیم نظر خوانندگان محترم می رسد:
598: چرا ما نتوانستیم با روشنگری های درست و قانع کننده برچسب های نادرستی مثل دیوار کش، خشونت طلب و ... که به جریان انقلابی چسبانده می شود از بین ببریم؟ به نظر می رسد ما نتوانسته ایم تصویر صحیحی از یک انقلابی واقعی به مردم نشان دهیم.
ما در چند حوزه مشکل داریم. وقتی یک نفر به دیگری میگوید سکه ات را بکار تا درخت سکه سبز شود، یک آدم مطلع وجود دارد اما ساکت است. یعنی نمی گویند که این فرد سابقه سوء دارد و مردم فریب میخورند.
طرف می گوید قرار بود بیایند درجامعه دیوار بکشند نگذاشتیم. در ابتدا بايد گفت در کدام شعور بشری در قبیله بدوی این اتفاق محتمل و ممکن است؟! این واقعاً افول عقلانیت است که رئیس جمهور یک کشور این حرف را بزند و مخاطبانش سوت بزنند! هرکس رأی آورده است رئیس قانونی کشور است و کاری به این ندارم؛ سطح عقلانیت را می گویم.
من و من ها باید می آمدم و میگفتم کسی که این حرف را میزند در کتاب خاطراتش گفته است من بودم که حجاب را در ایران اجباری کردم. امروز اقتضاء این است که این شعار را بدهد فردا اقتضا باشد کار دیگری بکند؛ بعید نیست بکند. همین الان هم که این را میگوید، رفتار آزادی خواهانه ای نیست. چون میبینیم که از کیهان در یک هفته ۴۰ شکایت می شود، آزادی یعنی چه؟ یعنی اینکه روسری ات را بردار و با من عکس بنداز؟ فقط همین؟ آزادی حرف زدن هم هست.
نیامدیم بگوییم که اینها دهه اول انقلاب تا موقعی که نرخ آن بود انواع سختی ها را به مردم گرفتند. گفتند در اداره نمیتوانید با آستین کوتاه وارد شوید.حالا این افراد از این ور بوم افتاده اند و برخی از افراد این جبهه به دنبال این هستند که حقوق همجنس باز ها را به رسمیت بشناسند. آدمهایی که دیروز آستین کوتاه را در اداره راه نمیدادند، دنبال این هستند که زن خیابانی را برایش شناسنامه کار درست کنند. یک بحث این است که ما آمدیم هویت آنها را بگوییم؟ سوابق افراد گفته شد؟ کوتاهی ها و غفلت ها باعث شده که نگوییم.
بخش دیگری از واقعیت ها که گفته نشد این است که میگویند ما می خواهیم برای مردم کار بکنیم و دم از مردم می زنند را باید ببینیم نسبتشان با زندگی مردم چیست و چه چیزی از زندگی مردم درک می کنند. آقایان میگویند که ما می خواهیم برای مردم کار کنیم و گره از کار مردم باز کنیم.
آن یکی پرسید اشتر را که هی از کجا می آیی ای فرخنده پی گفت از حمام گرم کوی تو گفت خود پیراستن از زانوی تو
آنقدر حمام بودی زانویت پینه بسته است. ما به فکر مردم هستیم از خانه ات پیدا است، از ثروتت پیدا است الان وزیری داریم که میگوید ثروت بالای هزار میلیارد تومان دارد. وزیری داشتیم که در چندین شرکت پتروشیمی سهام داشت. چگونه فردی از ابتدا مدیر بوده و به این ثروت افسانه ای دست پیدا کرده است؟! فردی هست تنها لوستر خانه اش 100 میلیون تومان است آنوقت میگوید من میخواهم برای محرومین کار کنم! این مسائل گفته نشد؛ اگر سوابق و زندگی طرف گفته میشد مردم میفهمیدند که چنین آدمی اصلا نمی تواند بفهمد مشکل من مستمری بگیر چیست! شب انتخاباتی گفتن این مسائل یعنی من دارم سیاسی خرج می کنم. اما من معتقدم باید عدالتی و در طول دوران خرج میکردیم. یعنی زوج وفرد یا قرمز و آبی نکن. هرکسی که مشکل دارد ، از هر جناجی که می خواهد باشد را بگو.
در جناحی که به اصطلاح میگویند ما اصولگرا هستیم افرادی با اوضاع بسیار خوب مالی زندگی میکنند. یعنی آمده در این خیمه نشسته است. اگر در آن خیمه هم می نشست تمام بدیها را داشت و چون در این خیمه نشسته است یکسری مصونیت از طرف بعضی دارد یعنی به وضعیتی می رسیم که چون در حزب ما است رانت خواری، ثروتمند بودن و سایر مسائل برای او ایراد ندارد!
عده ای قائل به این مسئله بودند. این دوگانگی باعث شد وقتی نزدیک انتخابات از رانت و ثروت جناج مقابل حرف بزنند مردم تلقی سیاسی بودن کنند و حتی بگویند این حرف ها دروغ است. اگر مرد بودی هم زودتر میگفتی هم برای رفیق های خودتم میگفتی. به همین خاطر من اساسا به عبارت اصولگرا و اصلاحطلب اعتقادی ندارم. ما چارچوبی داریم به نام انقلاب اسلامی. چهارچوب انقلاب اسلامی را هم امام طراحی کرده است. به صراحت حضرت آقا هم تاکید می کند که در راه امام خمینی باشیم. آرزوی من این است که به آن قله ای که امام نشان داده است برسیم. چهارچوبهای امام روشن است مسئولین جمهوری اسلامی نباید داشته باشیم که ثروتمند باشد و باید زندگی اش مانند زندگی متوسط مردم باشد. الان در شهریور در هفته دولت هستیم به مناسبت سالروز شهادت شهید رجایی و باهنر هر سال جشن و هفته دولت میگیریم گاهی اوقات میبینم هزینه یک جشن هفته دولت از کل زندگی شهید رجایی بالاتر است. ما رئیس جمهوری داشتیم که با افتخار میگفت در خانه اش با حداقل معاش زندگی می کند. جمهوری اسلامی به خاطر او جمهوری اسلامی شده است نه به خاطر کسانی که ثروت های کلان دارند بچه شان در کشورهای دیگر می کنند.
598: گاهی اوقات می بینیم که ما از اوضاع نابه سامان مردم حرف می زنیم اما این سخنان در بین مردم باورپذیر نمی شود. باید چه کنیم تا وقتی از درد مردم حرف میرنیم ، حرفمان باورپذیر باشد؟!
یک راه خوب باورپذیری این است که با مردم زندگی کنید. آدمهای زیادی داریم که برج عاج نشین کاری به مردم ندارند. مردم او را نمی بینند و او مردم را نمی بیند. اگر مومن است در مسجد محل شان هم دیده نمی شود . اگر دانشگاهی است دو دقیقه برای دانشجوها وقت نمیگذارد. در حالی که یکی از راه هایی که مردم مرا باور کند. این است که مرا ببینند بفهمد من هم مانند آنها زندگی می کنم. از کجا باید ایمان بیاورد که رکود است را درک کرده ای از اینجا می فهمد که شما هر شب در مسجد با او نشسته ای بچه ات هم در کنار تو نشسته است بدون اینکه بچه ات بیکار بماند. این یکی از مهمترین راه هاست. متاسفانه در هر دو جناح عده ی زیادی داریم که اساساً با مردم کاری ندارند. مردم به این چیزها حساس هستند یکی از کارهایی که حضرت آقا در دولت نهم تاکید داشتند سفرهای استانی و ارتباط مستقیم با مردم بود. در دیدار با شروع دولت دوازدهم دوباره فرمودند سفرهای استانی و ارتباط مستقیم با مردم اگر این ارتباط باشد حرف آدم باور پذیر می باشد.
598: به نظر می رسد بخشی از جریان انقلابی کمتر در میان مردم کف جامعه قرار دارد و تنها به فکر تولید محتوا و روشنگری است و در نتیجه این روشنگری ها هم اثر باور پذیری خود را از دست می دهد. به نظر می رسد فارغ از وظایف حاکمیت، جریان انقلابی باید بیش از این برای باز کردن گره زندگی مردم تلاش کند. نظر شما در این خصوص چیست؟
من با یک مثال در این خصوص صحبت می کنم. اگر من هزینه ی سرطان یک نفر را بدهم حالا یک فرد از طیف دیگری آمد و دو برابر هزینه من را در یک جای دیگر صرف کرد ما دستمان خالی می شود. این اتفاق در جا های مختلف دنیا افتاده است. یعنی ساقط شدن حکومت ها با پول مجرایش همین است. یعنی ما سراغ نیازهای مردم نرویم؟ نه؛ اینگونه نیست!
در اول انقلاب مردم نان نداشتند بخورند. گفتند پای این انقلاب می ایستیم. یک راه مهم این است که مردم احساس کنند گرههای زندگی آنها در حوزه های مختلف مثل مسکن ، درمان و .... به دست ما باز می شود. اساسا کسانی باید باشند که با جان و دل برای این مشکلات مردم کار کنند. متاسفانه این مسائل رها شده است یعنی سالانه چند میلیون مسکن نیاز داریم اما کسی برای ساخت آن نیست؛ دولت رسما میگوید که مسکن ساختن مربوط به من نیست. به نظر شما چه کسی مسئول و متولی امر ازدواج در کشور می باشد؟ متاسفانه هیچ کس متولی این امر نیست و تنها یک وام ازدواج میدن که به هیچ کاری نمیاد. یک بحث این است که ما باید خدمت کنیم.
تفریح و رفاه مردم را هم ما باید تامین میکردیم و نکردیم. چه کسی برای یک بچه دهه هشتادی تغذیه رفاه و تفریح می کند؟هر کس یک گوشی دستشان است، محتوایش را هم که آمریکا تولید میکند.
ما در تفریحات مردم کجاییم؟ اگر یک
مشت بچه حزب اللهی یک کاری بکنند که مردم به فلان جا بروند و تفریح کنند و
حتی پول بدهند و تفریح کنند. مردم می گویند این هم آدم است و شاخ ندارد و
اهل بگو و بخند است. بعضی ها به ما میگویند که شما همیشه می خواهید گریه
بکنید، بخدا ما همیشه می خندیم!
|
پس ما باید یک مدیریت خدمات به صورت عام خدمات داشته باشیم از تفریح و رفاه تا ازدواج ، مسکن و درمان و ... . اگر این خیلی خوب باشد تازه آب و علف جامعه می شود. فکر این جامعه را چه کسی درست می کند؟
اینجا دوگانگی ایجاد می شود. یکی عده میگویند فکر مقدم است و بی خیال مسائل بالا می شوند و عده ای می گویند خدمات مقدم است. من معتقدم هر دو اشتباه است. چون مردم حق حیات دارند. یک پدر نمیتواند بگوید پسرم ۲۵ سالش شده و شغل نمی خواهد. وظیفه حاکمیت همین است که شغل ایجاد کند. از آن طرف هم اگر این فکر را تربیت نکردیم در نتیجه با یک تلنگر از راه به در میشود. چون شمایی که ۱ میلیون تومان میدادید یک نفر میآید ۳میلیون تومان میدهد. اینجا تربیت فکری جامعه و ریل گذاری سبک فکری را چه کسی مسئول است؟
جریانهای انقلابی باید این دو کار را توام انجام دهند تنها در این مسابقه است که ما برنده میشویم و مزیت نسبی جریان انقلابی نسبت به سایرین در همین جا است. جریان انقلابی دو ویژگی دارد: ۱. خودش دستش آلوده نیست. وقتی به مردم خدمت می کند می شود؛ محسن حججی الان هزار محسن حججی در مناطق محروم در حال خدمت رسانی هستند. ۲. فرهنگ سازی و اعتقاد به معاد و ایثار. جریان ضد انقلاب و اصلاحطلب اگر این جور چیزها را بگویند، ادا در می آورند یعنی به شما میگوید برو جبهه اما بچه خودش در کانادا است. به شما میگویند دست بکن توی جیبت پول بده خودش حقوق نجومی می گیرد. اما جریان انقلاب اینگونه نیست؛ میگوید من یک نان میخورم وقتی تو هم یک نان میخوری.
598: از کجا باید شروع کنیم؟! کدام نهادها باید در وسط میدان حاضر شوند و کار کنند؟!
ما باید از کف جامعه شروع کنیم همانگونه که قبل از انقلاب شروع کردیم و بردیم. الان همه منتظرند که دولت بودجه ای را تصویب کند و به هیئت و یا موسسه این فرد بدهد در حالیکه اگر شما با کف جامعه در ارتباط باشی از بین همین مردم خیّر و سرمایه پیدا میکنی و از همین جامعه بی بضاعت پیدا می کنی و به او سرویس میدهید. اگر توانستیم مستقل باشیم و با کف جامعه ارتباط داشته باشیم و از خیّران پول جمع کنیم گردنت زیر گیوتین کسی نیست.
حاکمیت وظایف خود را دارد و باید انجام دهد اصلا نگذارد کسی فقیر شود اما من جریان انقلابی که در حاکمیت نیستم و اتفاقا اشراف در حاکمیت هستند وظایفی دارم. من وظیفه دارم که به این جامعه بفهمانم که این وضع حاکمیت و سبک زندگی جامعه را مضمحل و نابود می کند و کمک کنم تا این جامعه ، فقرا و مستمندان نابود نشوند و منتظر کمیته امداد ، دولت و سپاه نباشم. باید عرضه داشته باشم اول از جیبم مایه بگذارم و در مرحله بعد تلاش کنم تا خیّران را با هم مرتبط کنم و گروه های خیریه درست کنم.
این کار قبل از انقلاب انجام شد و صندوق های قرض الحسنه مساجد نتیجه چنین کاری بود. مردم احساس کردند مسجد گره آن ها را باز می کند. الان احساس می کنند بانک گره آنان را باز می کند و زیر بار وام های با سود بالا می رود تا گره باز شود. ما باید به نسخه های اصیل و درست خودمان برگردیم. مسجد گره باز می کند مثلا اول انقلاب در مسجد عروسی برگزار می شد. باید مردم را به سمت گروه های مردمی برگردانیم. طرف مقابل توانست از همین طریق NGO راه بیندازد اما پتانسیل ما با وجود هیئات و مساجد ده ها برابر آنهاست و کاری کنیم که مساجد پایگاه امید مردم شود نه اینکه طرف مستاصل و بی پناه باشد. این بحث ها سیاسی نیست بلکه راهی برای قوام یک جامعه است.
پس ما باید از خود و از متن جامعه شروع کنیم و در حوزه های تبلیغی و ترویجی فعالیت کنیم. تشکیلات حوزه های علمیّه ما باید فقه حکومتی درست کند و بگوید نسبت آقای وزیر و رئیس جمهور و فلان نماینده مجلس با ساختار حکومت اسلامی چیست و مانیفست حکومت اسلامی را در حوزه ی خدمت به محرومین و حوزه ی تفریحات مردم ارائه کند.
چرا ما در استفاده از کلمه ی تشکیلات حوزه ی علمیّه اصرار می ورزیم؟ دلیل واضحی دارد. یک مسئله اینکه وقتی من در دانشگاه درس خوانده باشم، استاد من هم تحصیل کرده ی پاریس بوده است. آدم مسلمانی است ولی نمی تواند مبانی اسلام را به من تدریس کند. بعد من در حوزه درس خوانده و مبانی اسلام را در آنجا یاد گرفته ام.
مسئله ی دیگر جریان نهضت روشنگری است و ما در صدا و سیما با این نهضت مواجه نیستیم. نهضت روشنگری چیست؟ نهضت روشنگری سرکوب کردن دولت کنونی نیست. بحث این دولت و آن دولت نیست. بحث این است که ما باید برنامه سازی داشته باشیم که بالشت نرم زیر سر مردم خواب زده نگذارد بلکه مردم را بیدار کند و آنها را در جریان خطری که در حال حاضر آنها را تهدید می کند، بگذارد.
من دو نمونه ی ساده می گویم. ما برجام را پشت سر گذاشتیم ولی هنوز مردم فکر می کنند که برجام فتح الفتوح بود درحالی که کمتر از هفتاد روز دیگر، موج جدید تحریمها از راه می رسد و انگار نه انگار که در کشور اتفاقی افتاده است. این یعنی بیایند و مردم را بترسانند و هیاهو کنند؟ خیر؛ همین که مردم واقعیت را بدانند در انتخاب و ایمان و رفتار آنها تاثیر می گذارد و چنین چیزی در حوزه ی صدا و سیما اتفاق نمی افتد. برنامه ها بسیار سطحی و بسیار سخیف هستند و آن کسی هم که میخواهد روشنگری کند در قالب گفت و گو این کار را انجام می دهد و قرار نیست که چیز دیگری را به مردم بدهد در حالی که باید در قالب هنر با مردم حرف بزنند. گاهی اوقات یک فیلم سینمائی یک ملت را متحول می سازد و یا ورزش هزاران برابر از یک منبر و سخنرانی تاثیر بیشتری دارد.
آنوقت اینجا باید به ضعف دوم جریان انقلابی برسیم که اساساً جریان انقلابی خود را قائل به این نمی داند که پیام خود را به زیور هنر آراسته کند و به مردم برساند. آدم های زمختی مثل من تازه اگر پیام را فهمیده باشند، برای مردم سخنرانی می کنند و یا می نویسند. فرزند من چگونه با این سخنرانی ارتباط بگیرد؟ اصلاً از کجا بفهمد که من در مورد نیاز او صحبت می کنم؟ ما بسته ی محتوایی تولید نکردیم.
خب تهمت می زنند شما از موسیقی بیزار و با کنسرت مخالف هستید چرا این به ما میچسبد؟ چون ما کنسرت معقولی برگزار نکردیم که پیام روشنی داشته باشد. یک کنسرت روشن و خوب برگزار کنیم. امام به ما یاد داده و فرموده اند که ما با سینما مخالف نیستیم ما با فحشاء مخالفیم آن هم در روزی که همه می گفتند سینماها باید بسته شوند؛ متاسفانه همه این موضوع را یادشان رفته است.
اگر این کارها و این اتفاق ها افتاده بود دیگر خیلی از حرف ها به ما نمی چسبید و خیلی از امیدها در مردم ایجاد می شد و می گفتند که خودِ فرد کنسرت برگزار می کند و فیلم خوب می سازد پس چطور می تواند با هنرپیشه مخالف و ضدهنر باشد؟ چطور می تواند بی عاطفه باشد در حالی که خود قطره قطره غذا در دهان یتیم می گذارد؟ چون جامعه این را از من ندید، آن دروغ و آن حقه بازی چسبید. ما باید این کار را می کردیم و باید بار عاطفی جامعه با ما می بود.
در گذشته اگر در محله ای فردی فوت می کرد، امام جماعت مسجد به خانه ی آنها می رفت و به آنها تسلیت می گفت و صبح هم زیر تابوت را می گرفت و شب هم می گفت که برایش فاتحه بخوانید. فرد احساس می کرد که غم پدر او را امام جماعت نیز دارد. بعدا اگر سقف خانه اش باران زده و می ریخت شب به امام جماعت می گفت من پول درست کردن این را ندارم و امام جماعت نیز می گفت برو صندوق قرض الحسنه مسجد تا به تو وام دهد و تو هم خانه ات را درست کن. فرد احساس می کرد که مسجد پناهگاه اوست.
598: در تایید فرمایشات شما ، می توانیم به کمیل نطافتی اشاره کنیم که در قامت یک روحانی فعالیت های انسان دوستانه فراوانی را انجام می دهد و فارغ از دسته بندی های رایج سیاسی ، مورد توجه همه قرار گرفته است.
این یعنی شامّه ی جامعه ی ما هنوز بوی خوبی و بدی را می فهمد. باطن ها تغییر نکرده است و جای خوبی و بدی عوض نشده است. ما چقدر آدمی با رفتار و منش کمیل نظافتی در جامعه داریم؟ بدون تعارف زیاد نیستند. همه سرشان به لاک خودشان است و می گویند من وضعم بهتر شود، آن موقع کمک می کنم در حالی که خدا گفته است که در لحظه کمک بکن و همان مقدار که داری کمک کن، من به آن برکت می دهم. متاسفانه در بسیاری از همین افرادی که می گوییم آدم خوبی هستند، اصلا باور این چنینی وجود ندارد.
مسئله دوم اینکه، از آدم هایی که چهره این چنینی دارند و حتی کم هم نیستند، قهرمان سازی نکردیم. مثلا فلان خیّر مدرسه ساز که 168 مدرسه ساخته است چقدر در جامعه معرفی می شود؟ اما متاسفانه برعکس آن، در تلویزیون جُنگ داریم که پانصد قسمت برنامه پخش شده و چهارصد قسمت آن هنرپیشه آورده اند. این یعنی ما یک کار صنفی انجام می دهیم مثل اینکه نانی داریم و آن را به هم قرض می دهیم. با این فوتبالیست و آن هنرمند و غیره می گوییم و می خندیم و برای جامعه الگو سازی می کنیم.
سپس جامعه ی من که شامل همان دهه هشتادی ها و دهه هفتادی های باقی مانده هستند، نگاه می کنند و می بینند که این هنرپیشه زیبا و خوش پوش است و مهم ترین چیز اینکه شهرت دارد و همه او را می شناسند و در خیابان هم آن را با انگشت نشان می دهند.
400 الی 500 قسمت این آدم ها را می آوریم و به عنوان الگو آن ها را روی صندلی می نشانیم و با آنها حرف می زنیم. جامعه با آن اُنس می گیرد و اصلا بیاد نمی آورد که آدم خوبی هم هست که آرامش را ول کرده و به بیابان و مناطق محروم رفته و برای آسایش زن و بچه مردم جان می کند. آمده ایم به جامعه الگو می دهیم و می گوییم زندگی، مثل این هنرپیشه زندگی کردن است! هنر پیشه می گوید صبح تا ساعت 10 الی 12 خواب هستم و این سبک زندگی می شود. در ادامه می گوید تا به حال به 5 کشور رفته ام و آنجا هم خوب بوده است ولی فلان کشور از همه قشنگ تر است، باز هم این سبک زندگی می شود و غیره.
بعد فردا می روی و در خانه ی این بچه که زیر بمباران اطلاعاتی همین تلویزیون است را میزنی و میگویی که در سیستان و بلوچستان یا بوشهر یا کنگان یک مردم بد بختی هستند که یک قوت لا یموتی میخواهند. پولش را من می دهم تو فقط برو و این پول را آنجا توزیع کن. میگوید من حالش را ندارم اگر می شود با اس ام اس برایشان بفرستید.
آنوقت محسن حججی ها و این بچه های جهادی در این جا معجزه اند به خاطر همین است چون نرخ این نیست در نتیجه سامانه اطلاع رسانی و تبلیغاتی ما معیوب و بیمار است. یعنی مردم فلان رجل سیاسی را ده ها بار از فلان خیّر مدرسه ساز بیشتر می شناسند. به طور مثال آقای داورپناه را امسال در تلویزیون و در برنامه ی ماه عسل معرفی کردند و گفتند که ایشان خیّر مدرسه ساز است و 168 مدرسه ساخته است و من چون بنیاد نیکوکاری او را می شناختم از قبل می دانستم ولی مردم جامعه ایشان را نمی شناسند.
اگر هزار برنامه در مورد هزار آدم این چنینی ساخته می شد و این آدم منبع توزیع پول در بین فقراء می شد به این معنی که شما اراده می کردی و به حساب این فرد که می دانستی این کار را انجام می دهد پول واریز می کردی، آنوقت در جامعه مشکلی باقی نمی ماند.
سیکل معرفی آدم های ما و حضور ما در جامعه معیوب است. دستگاه تبلیغی ما یعنی صدا و سیما به شدت ضد آیین و ضد فرهنگِ حتّی ایرانی ما (اصلا به اسلامی کاری نداریم!)، عمل می کند. یعنی یک سبک زندگی معیوبِ ناتوان به مردم می دهد. به این خاطر معیوب است که ملغمه ای از سبک زندگی آمریکایی با سبک زندگی ایرانی است. اداهای مختلف را با یکدیگر ترکیب می کند و می گوید در لحظه می توانی هم شیعه ی اثنی عشری و هم یک لیبرال مطلق باشی. این معیوب و ناتوان است به خاطر اینکه این بادکنکی که درست کرده ای چه گره ای از جامعه می تواند باز کند؟ جواب هیچ است. فقط آورده اند و چهره و نماد و سمبلش کرده اند و تا این بزک و صورت و خوشگلی هم هست قبولش داریم بعد آن محو می شود و از بین می رود.
598: متاسفانه یکی دیگر سنگرهای نظام که به نوعی کارایی اصلی خود را ازدست داده ، تریبون های نماز جمعه هستند. ما در اوایل انقلاب مشاهده می کردیم که نماز جمعه با شور و حال خاصی در بین مردم برگزار می گردید. به نظر می رسد فاصله زیادی میان نماز جمعه های دهه 60 با نماز جمعه های دهه 90 مشاهده می شود. شما علت آن را در چه می بینید؟
سیستم هایی مثل نماز جمعه ما اوایل انقلاب پایگاه امید مردم بود. در گذشته همه ی مسئولین به نماز جمعه می آمدند و مردم با مسئولین در آنجا رو به رو می شدند. مردمی که از وحشت پهلوی به عزت و سربلندی جمهوری اسلامی رسیده بودند. در آنجا وزیر را می دیدند و به او مشکلاتشان را می گفتند. وزیر نیز نگاه می کرد و برای او دستور می داد. مردم احساس می کردند که گره ی آنها در اینجا باز می شود.
آمدیم و گفتیم که مشکل امنیّتی است و وزراء نباید در مردم بنشینند و بیاییند جلو بنشینند. هم اکنون مگر چند تن از وزراء به نماز جمعه می روند؟ اینهایی که می گویم به این معنا نیست که طرف دین ندارد بلکه به این معنی است که آنجا پایگاه وحدت بود. برویم و جملات و کلمه های امام و آقا در مورد نماز جماعت را ببینیم. اینکه می گوید اگر کسی نماز جمعه را بدون عذر ترک کند چنین و چنان می شود را برویم و ببینیم. خب اینها که حذف شد و خودِ این مسئله یک مقدار ریزش ایجاد کرد. این یعنی همان بحثی که در مورد مسجد داشتیم، در مورد نماز جمعه نیز داریم. من امید داشته باشم به جایی و به آنجا بروم و گره ای از کارم باز شود. این گره صرفا مادی نیست بلکه بخشی از آن مادی بود. در مسجد هم همین بود. امام جماعت یا سخنران مسجد حرف می زد و دل من را جلا می داد و من امید پیدا میکردم.
در حلقه ی اول گفتیم مدیران اول به پشت نرده آمدند و پس از آن دیگر نیامدند. اتفاق دوم اتفاق بدتری بود. مردم انتظار داشتند واقعیت جامعه را از زبان امام جمعه بشنوند و یک امام جمعه ی مطالبه گر آنجا باشد و موضوع روز را خوب بداند و حتی خوب تر از آنها بداند چون او قرار است صحبت کند و مردم گوش بدهند، پس باید او خیلی بیشتر بداند. اگر دعوت به تقوا و موعظه الهیّت و پیوند با معنویت می کند، پیوست آن معرفت باشد؛ نه در سلوک شخصی. اغلب امام های جمعه ای که من میشناسم آدم های متدین و وارسته و پاک و پاکیزه و پاک دستی هستند که این شرط لازم است ولی شرط کافی نیست.
الآن به یک نقطه ای رسیده ایم که در نماز جمعه یکسری حرف های کلیشه و با کمترین بازخورد نوعاً گفته می شود.در حالیکه آن امام جماعت می توانست صدای آن کسی که در این پایین نشسته است باشد. یعنی اگر کارگری نیازی دارد، آن امام جمعه برای اولین بار داد بزند و اصلا منتظر این نباشد که کارگر بلند شود و بگوید من چنین مشکلی دارم. در طول هفته که نماز جمعه نبوده است، از وضع زندگی آن کارگر ، از وضع کار در آن کارخانه و از معیشت این زن روستایی و از اوضاع آن دانشجوی بی نوا خبر داشته باشد و جمع اینها را یک فاکتور کند و آن را در نماز جمعه بگوید. بگوید که من این هفته به فلان روستا رفتم که مردم نان ندارند که بخورند. آقای استاندار و آقای فرماندار شما چه کار می کنید؟ اصلا حرف سیاسی امام جمعه خیلی مفهوم نیست. امام جمعه دستگاه دیپلماسی و یا رهبری نیست بلکه امام جمعه است. امام جمعه تکلیفش روشن است. حرف سیاسی امام جمعه چندان از او متوقع نیست. نه اینکه نباید حرف های سیاسی بزند.همه ی این چیزها سیاست است؛ منتها کار ما برعکس شده است. مردم در یک شهر دور مسئله و دغدغه و امیدشان این است که امام جمعه صدای آن ها باشد.
اگر امام جمعه نمی گوید باید دید چرا اینگونه شده است. چون چیزی نمیگوید من با خود میگویم بروم آنجا که چه چیزی بشنوم؟ حرفی در مورد من نیست. آیا من هم دیده می شوم؟ در نتیجه می بیند که حرفی در مورد مشکلات نیست و به نماز جمعه نمی رود.
نماز جمعه مزیتی عظیم و رسانه ی بلیغی در جمهوری اسلامی که در همه ی دنیا هم بی نظیر است. هیچ کجا این امکان را ندارد که مردم را جمعه به جمعه جمع کند که بیایید با هم صحبت کنیم. قرار بوده است که گره از کار مردم باز شود. این ظرفیت عظیم را ما با ندیدن حقایق زندگی مردم مغفول نگه داشته ایم.
من شخصا با تعدادی از امام جمعه ها ارتباط دارم. آدم های بسیار شریف و دوست داشتنی ای هستند. بعضی از آنها را محشور با مردم می بینم و گره گشایی می کنند ولی در دفترشان این کار را انجام می دهند. خیلی خوب است. لازم هست اما کافی نیست. باید در خطبه نماز جمعه این کار را می کرد نه اینکه از گوشه ی عبایش یک پولی بیاورد و یک فقیر را راه بیندازد. این که واجب دینی است اما امام جمعه باید فرماندار و بخشدار و استاندار و رئیس جمهور را به خط می کرد که گره های مردم را ببینند. در بعضی جاها هم گفته می شود اما چون سبقه ی سیاسی بدون پشتوانه ها زیادتر است این حرف ها گم می شود. مباحث عدالت اجتماعی را باید امام جمعه مطرح می کرد در حالی که این چیز ها را کمرنگ می بینیم.
598: حتی در برخی اوقات که بحث های عدالت اجتماعی از تریبون های نماز جمعه مطرح می شود، شائبه سیاسی بودن این مطالب قوت می گیرد.
اگر در طول سال حقایق را بگویی و بی مهابا از هر جناحی مطالبه ی عدالت کنی (نگویی که این رفیقمان است به این چیزی نگوییم اما آن یکی برای جناح مقابل است پس به او بگوییم) مردم اقبال می کنند ، نماز جمعه دوباره شلوغ می شود و چنین شائبه ای پیش نمی آید. اول از همه هم جوانان 18 و 20 ساله می آیند نه پیرمردها. احساس می کنند آن جایی که شور و نشاط دارد نمازجمعه است در حالی که متاسفانه این مسئله کمرنگ شده است.
598: پس به نظر شما ، جریان حزب اللهی در حوزه هایی مانند نماز جمعه، مساجد، صدا و سیما و به طور کلی در مباحث هنری دچار ضعف و مشکل است.
بله! ما در همه ی این عرصه ها ضعف داریم، همه ی باور ها و اعتقادات مردم به حاکمیت باز گردانده شود. مردم بدون تعارف پای انقلاب هستند. بارها هم ثابت شده است. دلخوری و دلسردی و ناراحتی دارند ولی مردم پای انقلاب و فرمان آقا و خون شهدا هستند. اینها مهم است. به این دلخوش باشیم و در اینجا بایستیم؟ خیر؛ این اشتباه است. وظیفه این است که هر روز باور را عمیق کنیم چون وقتی این باور را عمیق نکنیم، خواه و ناخواه شل می شود. ما باید کاری بکنیم که با طوفان هم این درخت نیفتد نه اینکه نگران تند بادی باشیم که نکند این درخت را بیندازد.
راهش همین است که یک، در حوزه ی عمل، همراه و هم روش و خدمتکار مردم باشیم. دو، در حوزه ی زندگی مثل مردم باشیم نه اینکه با استفاده از انواع رانت و موهبت و امکان به جایی برسیم. سوم اینکه به سلاح هنر و حرف روز و حرف نو مسلّح شویم. به نظر من فقط با این سه مورد است که می شود باور را در جوان ایجاد کرد. یک، احساس کند که من یکی مثل خودش هستم. دو گره اش پیش من باز می شود و سه، من سیاسی حرف نمیزنم بلکه واقعیت زندگی او را می بینم و برایش کارهایی را انجام می دهم.
598: ما متاسفانه مشاهده کرده ایم ، برخی از افراد که خود را منتسب به جریان انقلابی می دانند با اعمال و رفتار خود آب به آسیاب دشمن می ریزند و به حرف هیچ کس هم گوش نمی دهند. نظر شما در خصوص ای افراد چیست؟
در واقع این موضوع غصه ی خیلی بزرگی است. ما آدم هایی را داریم که به هرشکل علاقه به دیده شدن دارند. شهوت دیده شدن با این رسانه و آن رسانه خیلی بد است. مهم این است که مطرح بشود. آدم هایی را داریم که خودشان را صاحب موضوعات مهم انقلاب می دانند.
همین فرد می گوید که شما درکی از موضوع ندارید. صبرکنید من می گویم و همین چیزی هم که من می گویم صحیح است! شما می گویید که من متن صحبت رهبری را به طور مثال دیده ام، حتی در آن مجلس بودم و لحن ایشان را هم شنیدم که ایشان چه می گویند و منظور و مقصود ایشان خیلی نیازمند تفسیر نیست و بیان واضح است. باز میگوید که شما متوجه نمی شوید! بیایید پیش من و زانو بزنید و تلمذ کنید تا من به شما بگویم. در مقطعی این اتفاقات افتاد و بچه ها رفته اند و گفته اند چه کار کنیم؟ گفته اند فعلا بنشین و هیچ کاری نکن! جریانی هست که می گوید بنشین. اصلا کاری نمیخواهد که انجام بدهی. ما خودمان بالا درستش می کنیم. بالا هم که معلوم نیست کجاست. درست در زمانی که دشمن در حال کار کردن است و این فوق العاده خطرناک است. آدم هایی داریم که دکّان های دو نبش را مثل دکان دو نبش اصولگرایی و دکان دو نبش انقلابی بودن گرفته و ول نمی کنند ، بروند. بعد می گوییم که آقا شما 37 الی 38 سال بوده اید. دست شما هم درد نکند، آجرک اللّه . اجازه بدهید چند جوان هم بیایند و خدمت کنند.
برخی افراد خودشان را مفسر قرآن و حرف رهبری و حرف امام و دارای فهم کامل از همه ی اینها می دانند و برای جوانان نه سر سوزنی در فهم و نه وزنی در عمل قائل اند. بر خلاف آن چیزی که رایج است. امام علی (ع) فرموده اند: کارها را به جوانان بسپارید. انها هم ذهن صائب و هم توان دویدن و کار کردن دارند. اگر میخواهید مشورت بگیرید از جوانان مشورت بگیرید. این متن فرمایش امیرالمومنین است بر خلاف آن چیزی که رایج است.پس پیرها چه می شوند؟ خب پیرها هم هستند و از اینها هم مشورت بگیرید و در اتاق فکر شما باشند و از تجربه شان استفاده کنید، ولی اگر یک نفر 40 سال پیش با مدرک دیپلم رفته فلان جا و استاندار شده است، حال اجازه بده با همان شرایط یک جوان 30 ساله و نه 22 ساله با مدرک دکترا و نه با مدرک دیپلم بیاید 10 پله کار کوچکتر از آن را انجام بدهد. ایشان می گوید: خیر، شما عقلت نمی رسد و من خودم بلدم چکار کنم. شما بیا مشاور من باش. فرد میبینید ابوالمشاغل است و 10 تا کار دارد و کتاب هم مینویسد و شعر هم می گوید و ترجمه هم می کند و استاد دانشگاه هم هست و سمت اجرایی نیز دارد. ما با این مشکل طرف هستیم.
رهبر انقلاب تنها کسی است که بنده می بینم به جوان گرایی اصرار دارد و حتی بقیه برعکس عمل می کنند. در لفظ ممکن است که چیرهایی را بگویند. اصلا تنها بحث دولت نیست. مگر همه ی حاکمیّت ما دولت است؟ خود دستگاه تقنینی تعداد زیادی زیر مجموعه دارد. جوانان کجای این کار هستند؟ بخشی دستگاه قضائی و بخشی ساختار اداری و بخشی ساختار رسانه ای ماست. این یعنی من فقط در مورد دولت صحبت نمی کنم بلکه منظور من همه ی دستگاه ها است. جوان احساس می کند که در این چرخه هرگز راهی پیدا نمیکند. یکسری پست ستاره دار داریم که اینها برای خواص است و یکسری پست نیم ستاره دار داریم که اینها برای بچه های خواص است . ما هم سیاه لشگر هستیم و برای تماشا به این جهان آمده ایم. درحالی که اینطور نیست. اگر امکان و امتیازی هم هست باز برای بچه های آن آدم است. این مسئله خودش سرخوردگی ایجاد می کند.
من از آن کسی که ادعای انقلابی بودن ندارد و ظاهر انقلابی هم ندارد که نمی توانم انتظاری داشته باشم، کسی که ادعا می کند من انقلابی هستم، یکی از شئون انقلابی بودن همین است. این کاری به جمهوری اسلامی ندارد بلکه این آیین مسلمانی و شیعی ماست. امیرالمومنین (ع) می فرماید: اگر کسی کاری را قبول کند و بداند که کسی غیر از او هست که بهتر از او می تواند این کار را انجام دهد، ایشان با پذیرش آن پست خیانت کرده است. هم اکنون شما بگردید و ببینید چند آدم خائن پیدا می کنید. ما اگر میگوییم شیعه ی مرتضی علی (ع) هستیم، این یک فرمان مولا علی (ع) بود.
پیغمبر اسلام وقتی در بستر رحلت است، عصامة بن زید 19 ساله را به فرماندهی لشکر منصوب می کند. بسیار آدم 50 و 60 ساله در آنجا بودند ولی پیغمبر به آنها مسئولیت نمی دهد. همه ی آنها که خائن نبودند. در اوایل انقلاب حسن باقری 24 ساله، همت و خرازی 20 و چند ساله مغز های متفکر عملیات ها می شوند و با آن بی تجربگی آن افتخارات را |آفریدند. همین الآن بروید و به کسانی که دهه ی 60 را به خوبی درک کرده اند و الآن هم زندگی می کنند، بگویید آن موقع بهتر بود یا الآن؟ بدون استثناء می گویند آن موقع بهتر بود.
آن موقع از وزیر و وکیل تا فرمانده همه جوان و زیر سی سال بودند. آن موقع و با آن بی تجربگی ما توانستیم که کشور را به آنها بسپاریم و خوب هم اداره بشود و از یک جنگ هشت ساله سربلند بیرون آید و الآن بعد از 40 سال می گویند که اینها تجربه ندارند و چیزی حالیشان نیست!
یک مسئله هم طرد کسانی است که یک ذره به من اخم می کنند و یا یک سرسوزن با من زاویه دارند و این یکی از آن ناجوانمردی هاست. اگر کسی با کلیّت انقلاب و رهبری مخالفت و زاویه ای ندارد، داشتن جناح نامردی است. تخصصی دارد و رهبری را هم قبول دارد و برای شهدا نیز ارزش قائل است و خیانت هم نمیکند. چرا باید او را کنار بگذاریم؟ این هم نامردی است. چقدر آدم حزب اللهی و با سواد و خوب در این دولت خانه نشین و یا اوت شدند؟ آدمی که سواد دارد و فقط به خاطر اینکه اصلاح طلب نبوده است، اوت شده است. چه کسی این کار را میکند؟ کسانی که فریاد آزادی خواهی آنان گوش فلک را پر کرده است. شهید بهشتی در اوایل انقلاب به او گفتند که دادستان یا فلان سمت قضائی فلان شهر در یک تصادف از دنیا رفته است. شما یک نفر را منصوب کنید. شهید بهشتی آقای A را انتخاب کردند. گفتند حاج آقا این آقای A همان کسی است که در جلسات به پر و پای شما میپیچد و بعضا پشت سر شما هم حرف می زند. ایشان فرمودند: مهم نیست، برای من که نمیخواهد کاری بکند. ایشان دو ویژگی مهم دارد که همین دو کافی است: یک اینکه سواد حقوقی خوب دارند و دیگری اینکه آدم متدیّنی است و دین به دنیا فروش نیست. حالا با من خوب باشد یا بد مهم نیست. میرود آنجا و به درد مردم میخورد، نمیخواهد که به درد من بخورد. چقدر آدم حزب اللهی خانه نشین شده اند به خاطر اینکه اصلاح طلب نیستند. با سواد و باشعور و باتجربه است و فقط یک چیز ندارد آن هم اینکه اصلاح طلب نیست. پس باید به خانه برود. این هم از آن جفاهاست.
598: مسئله مهم دیگری که شما به آن تاکید دارید این است که ما باید بدون ملاحظه و سیاسی کاری اگر چنانچه فسادی از هر فردی سر زد آن را بدون پرده افشا کنیم.
متاسفانه هم برخی رسانه ها و هم قوه قضائیه دچار ضعف اطلاع رسانی است. ما پیرو یک آقائی هستیم و بالاخره اسممان را شیعه ی مرتضی علی (ع) گذاشته ایم. ما که سرخود به این دنیا نیامده ایم. صاحب داشته و داریم. ما که آمریکایی نیستیم که بگوییم که نگاه کنیم که کدام جامعه شناس و نظریه پردازمان چه گفته است و ما همان راه را برویم. ما میگوییم ببینید مولا علی (ع) چه گفته است همان راه را برویم. امام علی(ع) برای والی خود نامه نوشته است و میگوید: شنیده ام مأمور مالیاتی تو فلان تخلّف را انجام می دهد. ابن هَرمه را بگیر و به نماز جمعه و جلوی مردم بیاور و در نماز جمعه آبرویش را بریز.
خیلی عجیب است. امام علی (ع) ای دارد این حرف را میزند که در آیینش حرمت و آبروی مومن از حرمت کعبه بالاتر است.
میگوید: آبرویش را بریز و آن را در نماز جمعه جلوی مردم بخوابان و به او شلاق بزن و آن را به زندان برنگردان. آن را سوار خر کن و در شهر بگردان. شاید مسافرو یا پیرزنی و یا زن حائض و یا کسی باشد که به نماز جمعه نیامده باشد و خبردار نشود این چه آدم کثیفی است. در شهر دور بگردان و طبل بزن و بگو که این دزداست. وقتی او را به زندان میبری به پیش زندانی های دیگر نبر بلکه او را به انفرادی ببر. بقیه را که برای هواخوری به بیرون می آوری این را همراه با آنان بیرون نیاور.
بخدا تمام اینها را امیر المومنین فرموده است. پس من برای چه باید آبروی یک مفسد را حفظ کنم؟ چرا باید یک کسی را که با یک کارش آبروی جمهوری اسلامی را میبرد، من آبرویش را حفظ کنم. با تخلف یک مقام رسمی و دولتی باور مردم به جمهوری اسلامی ریزش می کند. وقتی این کار تکرار می شود، مردم نسبت به اصل جمهوری اسلامی ناراحت می شوند. متاسفانه ما در مورد چنین مواردی ضعف اطلاع رسانی داریم.
598: متاسفانه همین ضعف اطلاع رسانی باعث شده است که برخی از مردم به این باور برسند فساد گریبانگیر تمام نظام اسلامی شده است.
در حالی که اینطور نیست و همه دزد نیستند. این یک دروغ بزرگ است که در حال باور پذیری است. اگر آن کسی که مسئول بود در موقع خودش با آن آدمی که نسبت به بیت المال تعدّی کرده است، برخورد قاطع میکرد و پدرش را در می آورد: 1- دیگر کسی جرأت نمیکرد این کار را بکند. 2- اینکه همه دزد هستند باور پذیر نمی شد.
به گفته ی رئیس گروه تحقیق و تفحص از صندوق ذخیره ی فرهنگیان، 12 هزار و 300 میلیارد تومان در صندوق ذخیره ی فرهنگیان تخلف و فساد شده است که حدود 8 هزار میلیارد آن مربوط به 30 نفر است. قاطعیّت دستگاه قضایی این است که چشمش را ببندد که این برای کدام جناح است، این فرزند و دختر چه کسی است. این آدمها را بگیرد و با حداقل محاکمه و سوال و جواب اعدامشان کند تا مردم بفهمند که در جمهوری اسلامی عدالت هست.
اگر ما قرار است که ما آن فردی که در خیابان کیف را دزدید به اعتبار درست قاعده ی فقهی محاربه این را بگیریم و به خاطر 75 هزار تومان پول موجود در کیف اعدامش بکنیم که البته کار خوبی است و باید این کار را می کردیم چون قمه کشید و مردم ترسیدند و امنیت مردم را از بین برد پس باید با کسانی که امنیت ذهنی مردم را هم به هم می ریزند همین مجازات را در نظر بگیریم. باور مردم دارد از بین می رود. ما می ایستیم و با طرف مماشات میکنیم؟ میاییم و در یک پستو و هزار توی محاکمه از درونش 5 سال زندان در می آوریم؟
باید دست آن دزد بیت المال دستش کوتاه شود تا مردم امیدوار شوند. آبروی او از آبروی جمهوری اسلامی کم ارزش تر است. امام می گوید حفظ نظام از اوجب واجبات است. حتی بعضی اوقات برای حفظ حکومت اسلامی نباید نماز خواند. وقتی واجب الهی می توند تعطیل شود، دیگر نباید با فاسد برخورد شود؟ چون ایشان یک روزی برای انقلاب یک کاری کرده است؟ اگر به این باشد که امیرالمومنین تمام این افراد را میشناخت و با آنها برخورد کرد. اینها که برای اسلام سینه چاک بودند. پیغمبر به اینها طلحه الخیر گفته است. تعارف ندارد. نتیجه ی اینکه این برای آن جناح و یا این دختر و پسر این و آن است و یا این سابقه ی خدمت دارد؛ این است که مردم میگویند فرقی در اینوری و آنوری ندارد، همه شان یکی اند.
رهبر انقلاب در دیدار دانشجویی گفتند که پرچم عدالت خواهی در دست شما باشد. فردا اگر یک اسرائیلی آمد و گفت در ایران عدالت نیست و من میخواهم در ایران عدالت را برقرار کنم بتوانیم در دهانش بزنیم. در دهن که با دست نمیزنند بلکه با عمل و سابقه می زنندو تا من گفتم او دروغ میگوید نگوید که تو خود دروغ میگویی و با همه دزد ها کنار آمدی و صدای هیچ دزدی را در نیاوردی. باید واقعا افراد بترسند و جرأت دزدی نداشته باشند.
* گفتوگو از : احسان اشرفی