امشب اين نامه ايوب از لابلاي مدارك تحصيلي آمد دم دستم... اندازه يك كتاب ميتوانم درمورد پاييز و زمستان 65 از زبان ايوب(همسرم) حرف بزنم.... تاريخ نامه65/9/18 است. درست يك ماه بعد در نخستين ساعات 19 دي ماه. در شب اول كربلاي 5 ، او قطع نخاع شد. آن هم در شلمچه و در لباس غواصي. در اين نامه هنوز از بابت اينكه بدون اجازه از والدينش به جبهه رفته در عذاب است و توضيح ميدهد... حالا دارم فكر ميكنم پسرمان دارد 15 ساله ميشود. ايوب در اين سن به فكر جبهه رفتن بود به هر قيمتي و درست 15 سال و سه ماه و 18 روز از عمرش گذشته بودكه شد مجروح جنگي از بدترين نوع آن... هر كسي طاقت و لياقت هر آزموني را ندارد.
متن اين نامه كه 31 سال پيش نوشته شده است در ادامه ميآيد:
با درود و سلام به پيشگاه حضرت ولي عصر(عج) و محضر نايب بر حقش امام خميني و ارواح طيبه شهداي صدر اسلام! اميدوارم كه حال شما خانواده مهربانم خوب باشد و اوقات باارزشي را بگذرانيد. اگر خواسته باشيد از احوالات اينجانب جويا شويد، بايد عرض كنم كه جاي هيچگونه نگراني و ناراحتي نيست به جز دوري از شما خانواده عزيزم.
جواب نامه قبلي شما ديروز وقتي كه آماده وضو گرفتن بودم به دستم رسيد و قبل از وضو گرفتن آن را خواندم و مطالبي كه در آن نوشته بوديد به حضورم رسيد و قبل از وضوگرفتن آن را خواندم و مطالبي كه در آن نوشته بوديد به حضورم رسيد و قبل از وضو گرفتن به پيش امام جماعت گردان ولي عصر رفتم و مارجرا را با او در ميان ذاشتم و او با ارائه رساله امام به من گفت كه تو بايد نمازهايت را شكسته بخواني چون سن تو به حد بلوغ رسيده و 15 سال را تمام كردهاي و وارد 16 سال شدهاي و چون مسافرت تو به جبهه بوده، عدم وداع تو با پدر و مادر باعث سالم خواندن نمازهايت نميشود. زيرا امام در اين موقع كه شركت در جبهه را از فروع دين مهمتر ميشمارد، حضور تمام افرادي كه قادر به حمل اسلحه هستند در جبهه واجب عيني است.
و اما حال شما پدر و مادر گراميم چطور است؟ اميدوارم كه نگران من نباشيد و خدا را شكر كنيد و مادر مهربانم در نامه قبلي سخناني را كه گفته بوديد، خواندم و حالم منقلب شد. اي مادر مهربانم اگر شما اينجا بوديد و ميديديد كه امام امت به قرارگاه خاتم الانبيا تلفن ميزند و ميگويد كه اسلام در خطر است. عمليات سرنوشت ساز را آغاز كنيد و برادر محسن رضايي به ايشان ميگويد كه نيروي كافي براي اين كار نداريم، ديگر آن سخنان را نميگفتي.
مادر عزيزم تو فكر ميكني كه من از سوي بيتوجهي اين كار را كردم در حالي كه خدا شاهد است كه توجه من به تو و پدر خيلي بيشتر از آن است كه تصور ميكنيد و اميدوارم كه مرا حلال كنيد. ديگر بيش از اين سرت را به درد نميآورم و ارزوي طول عمر و سلامتي كامل تو را از خداوند منان خواهانم.