پس از انتشار پیام امام خمینی(ره)، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، در
تجلیل از هنرمندان متعهد در تاریخ 1 مهر ماه 1367 و بیان تقابل اسلام
امریکایی و اسلام ناب محمدی، به درخواست جمعی از محققین و متدینین،
به تعریف اسلام امریکایی و چگونگی تقابل این دو نوع از اسلام پرداختند.
متن حاضر، گزارش مفصلی از برگزاری این جلسه - که در تاریخ 3 آبان ماه 1367 برگزار گردید - می باشد.
***
«اسلام امریكایی» را می توان در سه بخش «اقتصاد، فرهنگ و سیاست» مورد
بررسی قرار داد. اقتصاد آمریكایی به صورت اجمالی و كلی، مناسبات ارتباطات
«انسان و جهان» و «انسان و انسان» را به گونه ای رقم می زند که ولایت
طاغوت، یعنی سرپرستی طغیان بر خدا، محقق شود؛ لذا ساختار گردش اعتبارات و
تعلّق خاطری كه انسان به خواصِ مادّه دارد در جهت پرستش دنیا قرار می گیرد.
برای انسانِ مادی، مكه یك زمین مقدس نیست؛ بلكه محلی است كه نسبت به
فرهنگي خاص، قدرت جلب توریست دارد؛ از این دید قابل ملاحظه است. به دید
اقتصادی به آن نظر میكند: چند نفر میآیند؟ چقدر پول دارند و چقدر میشود
از آن ها پول درآورد؟ از ایاب و ذهابشان گرفته تا مصرف اكل و شربشان، تا
خریدشان و نحوة تأثیری كه بر زمینة بازار در مملكتشان بگذارند. قیمت آمدن
به مكه در نظر او صرفاً قیمت مادی است. حالا اگر یك قیمت مادی بالاتری طرح
شود، این را رها یا تبدیل و تغییری در آن واقع می کند.
شدّت انسان،
زمانی كمّی میشود كه به شكل واحد اعتباری در بیاید. آنگاه گردش اعتبارات،
ساختار اعتبارات، سازماندهی، نحوه شدت بخشیدن به آن و كلیه آنچه را كه در
این باب وجود دارد، باید گسترش داد تا تعلق را حاصل كند. (این اجمال مطلب
است).
البته الگوی تولید نیز باید متناسب با همان الگوی گردش
اعتبارات باشد؛ باید متمركز و سازماندهی شود؛ اختیارات متناسب با این توسعه
و گسترش، توزیع شود؛ حال چنانچه بخواهید قانون كار را تغییر دهید، اگر
وسیله باشد، این احكام برای آن كاری كه ما میخواهیم انجام دهیم، اشکالی
ندارد... هكذا روابط توزیع ...
اولین اثر گسترش و توسعۀ حرص مادی و
پرستش مادی و تعلق مادی بشر این است كه این اصل قرارگرفتن، چطور سهم رشد
سرمایه را تضمین و تأمین می كند؛ ثانیاً وقتی به افرادی كه میخواهند حقوق
بگیر باشند، نظری میاندازد، روی این ها هم به عنوان ریالی و مالی حساب
میكند؛ به واحد اعتبارات حساب میكند؛ بنابراین توزیع درآمدش هم در همین
دستگاه است. طبیعتاً الگوی مصرف هم در همین دستگاه معین میشود.
- نگاه های فردی و جزئی، سبب تحلیل نادرست از اقتصاد جهانیمبتلابه
مسئولین نظام، غیر از مبتلابه آحاد مكلفین است. الان [تفاوتی بین] دوران
ما و زمان سی سال پیش (در دوران طاغوت) [نیست]. واحد اعتباریمان كه پول
است. اگر قانون نشر را سازماندهی نكنید، شرعی نیست؛ متناسب با جریان ولایت
طاغوت
نظام توزیع اختیارات اگر حقّانیتش به اطاعت
از خدا برگردد، نظام ولایت فقیه میشود! و اگر به اطاعت امر دیگری غیر از
خدای متعال بازگشت كند و مبنای حقّانیتش به چیز دیگری برگردد، آمریكایی
میشود.
است. قوانین ثبت شركتها و درست شدن سازمان تولید و توزیع شرعی نیست. روابط توزیع ثروت شرعی نیست؛ پس چه كار كنیم؟!
مثال
سادهاش این است: اگر یك نفر در سی سال قبل با اسكناس معامله نكند، در هیچ
شركتی سهم نخرد و استخدام نشود و فرض كنید كه سرقفلی و غیره ذلك و این
چیزها را هم كنار بزند، این آدم باید زندگی را رها كند و به كوه برود.
طبیعی است كه از نظر مبتلابه فرد، بر طبق حكم فقهی در همه این موارد،
قابلیت تصحیح عمل دارد؛ ولی اگر شما همان موقع بخواهید در نظام كفر تصرف
كنید، ازطریق این روابط جزئی نمیتوانید؛ [بلکه] باید علیه نظام طاغوت،
قیامِ سیاسی كنید تا اینكه جهتگیری هدایت برنامهها عوض شود.
بنابراین
مبتلابه مسئولین نظام این است كه بیایند جهتگیری حركت اقتصاد را عوض
كنند؛ البته این به معنای این نیست كه همه كارخانهها را تعطیل كنند و همه
پول و بانك را برچینند؛ بلکه [طبقه بندی کنید،] امكانات شكل گرفته،
امكانات شكل پذیر و نیز امكانات اولیهای دارید كه خام است و هنوز تصرفی در
آن نشده. در باب نیروی انسانیتان هم این سه مرحله وجود دارد؛ فرضاً در
باب نیروی انسان میگويید: اطفالی هستند، میشود روی آن ها كار كرد و به آن
ها یك نظام فكری و پرورش داد و به جای دیگری برد. یك دسته هستند كه
تحصیلاتشان تا حدودی قابل قبول است و ایمانشان در یك حدی است؛ این ها
شكلپذیر هستند و میشود این ها را به یك نسبتی تغییر داد و از آن ها به
نفع اسلام استفاده كرد و زمینة خدمتشان را در جهت اسلام باز كرد.
یك
دسته متخصصین هستند كه در آن دستگاه شكل گرفتهاند. این ها كه بدتر از
یهود و نصارا نیستند. اسلام از اهل ذمه به نفع حكومت اسلامی بهره میگیرد.
درنهایت طبیعی است كه تدریجاً اگر نسبت تأثیرش در آن بخش شكلپذیرها بالا
رفت، آن ها غلبه میكنند. اگر شما توانستید در آن بخش كه امكانات اولیة
فطری در آن ها وجود دارد بیشتر كار كنید، این دسته از هر دوی آن دو بیشتر
جلو میافتند؛ یعنی همان طور كه شما مراحلی را برای تبدیل قائل میشوید،
میگويید: «وضعیت موجود، وضعیت انتقال، وضعیت مطلوب»، مانند همین مطلب در
مراتب عرضی آن هم وجود دارد. نیروهای انسانی شكل گرفته، نیروهای انسانی
شكل پذیر، نیروهای انسانی كه در شكل فطری اولیه هستند.
عین همین
مطلب در باب ابزار هم مطرح میشود؛ ابزارهایی وجود دارد كه شكل گرفته است و
نمیشود كار خاصی روی آن انجام داد؛ این را محدود كنید كه محصولات آن جای
دیگری نرود. متخصصینی كه شكل گرفتند و به درد كار ما نمیخورند در این
كارخانهها باشند؛ مثل اینكه شما در آمریكا یا جای دیگری مالك كارخانهای
با محصولات خاص باشید؛ نباید كه قید آن ها را بزنید؛ بلكه میآیید آن را
محدود میكنید كه اثرش به این طرف نیاید. گسترش آن را نمیپذیرید؛ ولی
گسترش شكلپذیرها را مدنظر دارید؛ البته در آن هایی كه امكانات اولیه هستند
( تأسیسی) تحول ایجاد میكنیم.
به هرحال توجه كردن به احكام فقه به
صورت جزئی و ملاحظه نكردن نظام، به معنای ملاحظه نكردن جهتگیری تركیب
آثار است. طبیعی است كه تركیب آثار دارای جهت است. اگر شما به آن قائل
نباشید، كفار این ولایت را به عهده دارند.
- شاخصه های فرهنگ در اسلام آمریکایی
بحث دوم، مسئله فرهنگ است. (البته خیلی مختصر می گویم)؛ این طور به نظر
میآید كه جهتگیری دانشگاه در مسئله فرهنگ (چه نظام، چه محتوا و چه نحوه
اداره و ولایتش) با فرهنگ مطلوب كفار هماهنگ است؛ لذا وقتی كه فارغ
التحصیل لیسانس یا دكترا به خارج میرود هیچ مشكلی ندارد؛ همان اطلاعاتی كه
آن ها دوست دارند به صورت مقدمه خوانده باشد، خوانده شده؛ در دستگاه آن ها
هم میتواند برایشان كار كند. دانشجو نمی گوید كه در نظام فكریای كه ما
خواندیم ایمان به خدا اصل است؛ بنابراین در مدلسازی ما اختیار و غیره اصل قرار میگیرد.
آن ها در استفاده از كار محصلینی كه آنجا
میروند مانعی برای خودشان نمیبینند؛ مشكلی در كار ندارند؛ فرضاً محصل
بگوید كه مشاهده را باید ضرب در فلان مطلب كنم تا حاصل نتیجه دهد؛ بنابراین
من نسبتی كه بین این مطلب و آن مطلب گرفتم این طوری است كه آن ها به
دردشان نخورد. در بعضی از موارد نادر، [ممکن است] افرادی پیدا شوند كه در
مورد غذاخوردنشان، در آن دستگاه منحل نشوند. اگر چندمیلیون دانشجو از
كشورهای اسلامی در آنجا هستند، ممكن است چندهزار نفر هم پیدا كنید كه
توانستند برای خودشان اكل و شرب اسلامی ایجاد كنند؛ والا بقیه همراه آن ها
هستند.
- شاخصه های حوزه های علمیه اسلام آمریکاییهكذا
حوزههای علمیه ای که نمیتوانند دین را به عرصه عمل بكشند، ادراكی نسبت
به دانش و علم دارند كه بر طبق آن میپذیرند كه آن ها [به اصطلاح
کارشناسان] مدیریت و ولایت را به دست گیرند؛ چراکه جهتی برای این موضع قائل
نیستند. البته متدین بوده و آدم های خوبی هستند؛ ولی خوب هم تسلیم می
شوند!! منطقشان آن ها را به تسلیم وادار میكند؛ كاری به تحول عینیت و
تغییرات ندارند. تغییر را تجریدی و منتزع از كیفیتها بحث میكنند. یك چنین
فرهنگی، فرهنگ آمریكایی است؛ لذا ادراكات روانیاش، مزاحمتی برای دشمن
ایجاد نمیكند. اوحدی از عرفا هستند كه قیام و تصرف و تدبیر و این حرفها
را تا آخر، پای كار باشند؟! «لا حول و لا قوه الا بالله» گفتن و محكم
ایستادن برابر ظالم، در ظلمهای جزئی است؛ اما اگر بخواهد تا تدبیر جامعه
بیاید، تا شدت در محاسبه بیاید، می گوید این حرفها را رها كنید، تعلقات
روحی مردم خراب است؛ بنابراین ما نمیتوانیم كاری انجام دهیم!! یا یك وقتی
میگفتند كه تا مظهرِ اسم، هادی، نرسد، وظیفه نیست؛ نمیشود كاری كرد! هر
كسی هم هر كاری بكند «هواءً منثورا» است و در كل منحل است. یك طایفهای این
طور میگویند. یك طایفه دیگر میگویند آن كارها به عهده ما نیست. روی
پرورش فرد تكیه میكنند. آن عدهای هم كه باز از پرورش فرد بالاتر می آیند،
باز به اینكه بقیهاش را خدا درست می كند، اعتماد میكنند؛ همهاش را خدا
درست میكند! كجایش را خدا درست نمیكند؟! مگر باب فكر را خدا درست
نمیكند؟! كجایش هست كه اعطای رب، جلت عظمته نباشد؟! كجایش هست كه اعطای
نبی اكرم (صلي الله عليه وآله) و اهل بیت معصومین (عليهم السلام) نباشد؟!
عرفانی
كه ادراكات روانیاش تا عینیت بیاید، امور نظریاش بیاید، هم عینیت و هم
امور روانی و امور حسی و ادراكات حساش هم بیاید و نشان دهد كه آن ادراك
است كه در خارج جاری میشود، آن حالات است كه در خارج جاری میشود، یك
چنین چیزی در حوزهها سراغ نداریم؛ در دانشگاهها هم سراغ نداریم؛ ایمانی
که بریده از مقابله با ولایت كفر باشد، كفار دعوایی با آن ندارند و
میگویند: این تدریجاً منحل و منصی میشود. هكذا در امور نظری و حتی در
امور حسی هم كه آن ها خودشان پرچمدارش هستند، همینطور است.
در
قسمت امور سیاسی، اسلام آمریكایی آن است كه جریان ولایت را متوجه نیست.
میگوید: این امور را به خود مردم و عقل مردم سپردند و دموكراسی در نظرش
اصل است. فشار هم میآورد كه ممكن است متدین از نظر ایمان به خدا و رسولش
اشكالی نداشته باشد؛ ولی در ولایتش خیلی لنگ میزند ( چون امام خمینی (ره)
فرمودند «متدین»، [من هم] میگویم «متدین» و الا نمیگفتم). یك متدین كج
سلیقه مثل بازرگان فشار میآورد كه طبق قانون اساسی چطور شد. مگر هویت
قانون اساسی به چه
چیزی برمیگردد؟ به رأی برمیگردد یا به خبرگان برمیگردد؟
حالا
همین جا ما یك قضیهای را در حاشیه بگوييم؛ ممكن است سؤال پیش بیاید: هفته
گذشته جایی بودیم، همین را در باب قانون اساسی مطرح كردم. ما گفتیم:
اتفاقاً به حكم قانون اساسی اختیارات آقای خمینی (ره) بسیار زیاد است.
گفتند: نه؛ گفتیم: اصل دوم میگوید كه جمهوری اسلامی ایران، نظامی است بر
پایة ایمان به خدای یكتا، لا اله الا الله؛ مبنای حاكمیت در این قانون به
خدا منحصر شده. هر چیزی كه غیر آن باشد، خروج از مبناست؛ جزء قانون اساسی
نمیتواند باشد. گفته شده بر پایه ایمان به خدای یکتا. مبنای نظام را بیان
میكند. گفتند: در مورد فلان بندش چطور؟ گفتم: لازم بود كه آن وقت ما به
زبان فرنگیها حرف بزنیم؛ ولی خودمان میدانستیم كه اینجا چه چیزی را
میخواهیم تنظیم كنیم! مطلب تنظیم شده و انحصار حاكمیت به خداست ... گفتند:
در اصل امامت، نبی اكرم (صلي الله عليه و آله) برای علی ابن ابیطالب (علیه
السلام) در غدیر خم رأی گرفت. گفتم: خود پیغمبر اكرم (صلي الله عليه و
آله) ولایتش از كجا بود؟ او هم رأی یا اعتقاد بود؟ مجبور شد بگوید كه
اعتقاد بود و اعتقاد هست. گفتم: یك مورد اگر پیدا كردی كه پایة نظام سیاسی
بر اعتقاد باشد آن وقت بقیه هم از همانجا ناشی میشود، و شما نمیتوانید.
همان مبنا نیست كه جاری میشود در سایر ...
- دموکراسی به مثابه یک مذهب سؤال
مهم این است: آن كسی كه میگوید دموكراسی، این خودش یك عقیده است یا عقیده
نیست و چیز دیگری است؟ معنایش این است كه از اول كار، عقیده را میگوییم.
نهایت شما میگويید: عقیده مذهب؛ ما میگويیم: عقیده به خدا؛ ما میگويیم:
مبدأ ولایت، ربوبیت حضرت حق است؛ شما میگويید: نه! «إله متفرقون خیر ام
إله واحد» شما دنبال لای متفرقه هستید.
به هرحال كسی كه در نظام
مدیریت، تكلیف به دموكراسی میكند و یا هر حكومت دیگری كه بازگشت به انسان
میكند و نه بازگشت به خدا (شكل استبدادی، شكل شورایی، شكل حزبی، هر شكل
كذا، اشكال مختلفی كه در عالم وجود دارد) این آمریكایی است. چرا میگويیم
آمریكایی؟ سرّش این است كه رهبری تكنولوژی كه بیجهت به دست آمریكا
نیفتاده؟ شدّت تعلق آمریكایی به جهان ماده، سبب شده كه رهبری سیاسی
تكنولوژی به دست آمریكا باشد. الآن مسئلهاش آمریكاست؛ بنابراین در نظام
مدیریتها از شكل كلانش كه نظامهای كشورها و نظامهای بینالمللی را
میسازد تا شكل خُردش كه نظامهای وزارتخانهای و نظامهای كارخانه و
نظامهای دیگر را میسازد.
طبیعتاً به معنای تلاعب دنیا برمیگردد. معنایش پرستش
دنیا میشود. حالا ارتكازات مسلمین دچار ضعفهای زیادی شده. با آن ضعفها
سعی دارند تعمیر كنند، وصله و پینه كنند. تمدن موجود بشر را باید دید؛ ولی
چه نحو دیدن؟! دیدن شخصی كه میبیند برای منحل شدن در آن؟ ابداً؛ بلکه دیدن
شخصی كه میبیند آن را تا در مسیر دیگری منحل كند. منتزع از عینیت
نمیتوانید فكر كنید. در عمل جدای از عینیت نیستید؛ بلكه تحت سلطه آمریكا
قرار میگیرید. چه نبینید عینیت را، چه ببینید و در عینیت موجود منحل شوید،
باز هم اسلام آمریكایی میشود. عینیت را ببینید و منحل بكنید در سمتگیری
الهی...
* پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی قم