به گزارش پایگاه 598 به نقل از فارس، صبح سوم شهریور 1320 جبهه متفقین از زمین و
هوا بیطرفی ایران در جنگ جهانی دوم را نقض و ایران را اشغال کردند. در
کمتر از یک ماه شاه ایران به حکم اشغالگران تغییر کرد؛ رضاشاه تبعید شد و
پسر 22 سالهاش را به جای او بر مسند قدرت نشاندند.
ناامنی و حضور
نیروهای بیگانه از یک سو و بسته شدن راهها از سوی دیگر و خشکسالی باعث شده
بود تا وضعیت معیشت مردم در شرایط بدی باشد. مردم ایران با قحطی ناآشنا
نبودند. خیلیها «قحطی بزرگ» سه دهه پیش را یادشان بود. اما این بار فرق
داشت چرا که کمبود آب و خشکسالی باعث کمشدن مواد غذایی نشده بود، سایه شوم
جنگ چنین وضعیتی در کشور به وجود آورد.
دولت
ایران موظّف شده بود سالانه 7000 تن گندم، 15 هزار تن جو و 30 هزار تن
برنج به دولت شوروی تحویل دهد. این در حالی بود که غله آذربایجان به عنوان
یکی از حاصلخیزترین مناطق در اختیار شوروی بود، اما روسها از حمل غلّه
مازاد آذربایجان به دیگر نقاط کشور -به ویژه تهران- جلوگیری میکردند.
انگلیسیها
هم در برخی موارد سهم مردم را در انبارهای خودشان ذخیره میکردند، همچنین
از ارائه نفت -که هنوز ملی نشده بود- به نانواییها طفره میرفتند. این
اقدام به حدی تلخ و زننده بود که سفیر وقت آمریکا در ایران درباره آن گفت:
«دولت انگلستان عمداً نمیخواهد از قحطی و گرسنگی در ایران جلوگیری به عمل
آورد.»
وضعیت به حدی آشفته بود که آرد به اندازه کافی حتی در
نانواییهای پایتخت پیدا نمیشد. همان آرد هم نامرغوب و همراه با خاک اره
بود و باعث بیماری میشد. اما برای همین نان بیکیفیت هم جلوی نانواییها
کتککاری و دعوا بود و هر روز خبر ضرب و شتم و حتی کشته شدن چند نفر در
ستون حوادث روزنامهها منتشر میشد.
کمبود مواد غذایی و سوخت در
زمستان سرد سال 1320 جان خیلیها را میگرفت. در این میان کسانی هم بودند
که مایحتاج مردم را انبار میکردند تا در بازار سیاه به قیمت گزافی که
طبقات پایین جامعه توان آن را نداشتند که بخرند، بفروشند.
اما این
همه داستان نبود. از سر توافق سه قدرت متفق گروهی از زنان و مردان و کودکان
جنگزدهای که از کشورشان لهستان در قلب اروپا به جهنم سرد سیبری کوچ داده
شده بودند با چندین بیماری به سمت مرز ایران میآمدند تا از اینجا به جای
دیگری بروند. بیماری، قحطی، سرما، جنگ و کمبود مواد غذایی دست به دست هم
داده بود تا سال 1321 با بیم و هراس از گرسنگی و نبود غذا آغاز شود.
محمدرضا
شاه پهلوی در پیام نوروزی خود با فراخواندن مردم به همراهی و اتفاق و
اتحاد نوشت: «امسال مشکلاتی در پیش است که حل آنها به جز به نیروی اتفاق و
اتحاد و میهندوستی میسر نیست.» او در بخشی از این پیام مردم را به ترویج
کشاورزی و بخصوص تکثیر محصولات خوراکی تشویق کرد.
وضعیت به قدری
وخیم بود که به دستور اسفندیاری رئیس مجلس، در حیاط پشتی بهارستان هیچ گلی
کاشته نشد و جای خود را به سیبزمینی، سبزی و حبوبات داد تا آن سال بهار
نمایندگان مجلس با یک مزرعه بزرگ در پشت مجلس 36 ساله ایران روبهرو شوند.
علی
سهیلی، نخستوزیر هم در نخستین اظهارنظرش در سال 1321 مردم را به عدم
اسراف و حمایت از کشاورزی تشویق کرد. او همچنین به مردم وعده داد تا به
زودی راهی برای بهتر شدن وضعیت پیدا خواهد کرد.
راهکار دولت،
جیرهبندی ارزاق عمومی و توزیع کوپن در میان مردم بود و بدین ترتیب، از 19
خرداد 1321 نان در سراسر کشور جیرهبندی شد. موضوعی که چند ماه بعد با
اغراض سیاسی درآمیخت و به «شورش نان» در 17 آذر 1321 ختم شد.
جالب
اینکه امام موسی صدر در نامهای به خواهرزادهاش (فاطمه صدر عاملی)، مقامات
پدربزرگش آیتالله سید صدرالدین صدر (متوفی ۱۳۳۲) را یادآور میشود و
مینویسد: «نمیدانم از علم و فضیلت و تقوای سید صدرالدین بزرگ جدت خبر
داری یا نه... آنقدر خوب و باتقوا بود که او را مستجاب الدعوة میگفتند.
راه دور چرا برویم؟ از مشاهدات خودم برایت تعریف کنم: پدرم که جد تو بود،
تنها در یک سال قحطی ۱۳۲۱، جان ۲۰ هزار نفر از مردم قم را که به فقر و مرض و
سرما تهدید میشدند، خرید و آنها را از مرگ نجات داد. دنیا و ثروت دنیا و
مال دنیا و مقامات دنیا در نظرشان بیارزش بود.»
در مجموع، سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۲ را باید یکی از پیچیدهترین و تلخترین مقاطع تاریخ معاصر ایران دانست.