کد خبر: ۴۲۳۲۶۵
زمان انتشار: ۱۱:۲۵     ۱۶ خرداد ۱۳۹۶
تحليل مهم انتخابات دوازدهم ریاست جمهوري در گفتگوی تفصیلی پایگاه ۵۹۸ با آیت الله ميرباقری:
ایشان افزودند: ما هم اگر خیال کنیم که مردم دیگر گوش نمی‌دهند و متدین و انقلابی نیستند و بعد سراغ ادبیات غیردینی برویم، شکست می‌خوریم؛ ما اگر ادبیات انقلاب اسلامی را دنبال نکنیم، امتیازی به بقیه نخواهیم داشت.
به گزارش سرویس سیاسی پایگاه 598، انتخابات دوازدهمین دوره ریاست‌جمهوری در حالی به پایان رسید که در این دوره از انتخابات فقط 73 درصد مردم توانستند با حضور در پای صندوق‌های رای در این انتخابات شرکت نمایند که در نهایت حجت الاسلام حسن روحانی با کسب 57 درصد آرا برای بار دوم به عنوان رئیس جمهور منخب ایران انتخاب گردید. به منظور تحلیل و آسیب شناسی نتیجه انتخابات دوازدهم ریاست جمهوری و بررسی نحوه سیاست ورزی جریان های سیاسی کشور و همچنین علل پیروزی جریان غربگرا در این انتخابات، پایگاه 598 در چند روز پس از اعلام نتایج در دوم خرداد ماه در گفتگویی تفصیلی با آیت الله سيدمحمّدمهدي میرباقری عضو مجلس خبرگان رهبری و رئیس دفتر فرهنگستان علوم اسلامی به بررسی ابعاد مختلف این مهم پرداخته است.



آیت الله میرباقری تحلیل نتیجه انتخابات را در سه سطح "تحليل انتخابات در بستر مقايسه وضعيت انقلاب اسلامي و غرب"، ررسي وضعيت جريان غربگرا در دولت دوم اعتدال" و "آسيب شناسی سیات ورزی جريان اصولگرايان و جريان­ حامي دولت" مورد نقد و بررسی قرار می دهند که متن کامل این گفتگو در ادامه می آید.

سوال) تحلیل حضرتعالی از انتخابات دوازدهم رياست جمهوري و آثار آن در وضعیت کنونی انقلاب اسلامی چيست؟

بسم الله الرحمن الرحيم. نگاه كلي حقير اين است كه وضعيت انقلاب اسلامي و وضعيت جريان انقلابيون در داخل انقلاب اسلامي، در مجموع، وضعيت قابل دفاع و روبه‌پيش است و به‌هيچ وجه برگشتي در کار نيست. اين تحليل كلي است.

ما به‌هیچ‌وجه نبايد صحنه انتخابات را جدا از روند انقلاب اسلامي و درگيري‌هايي كه در مقياس جامعه جهاني داشته، و بازتاب اين درگيري در داخل كشور و در آراء انتخاباتي، تحليل کنيم. حتماً تحليل واقعيت انتخابات در يك نگاه شامل به تحليل موازنه بين انقلاب اسلامي و جهان غرب، موازنه انقلاب اسلامي و جريان‌هاي داخل دنياي اسلام، و موازنه داخلي جمهوري اسلامي برمی‌گردد؛ اين سه مؤلفه بايد در تحليل انتخابات مورد ملاحظه قرار بگيرند.

ـ وضعيت انقلاب اسلامي در موازنه جهاني

در موازنه جهاني بين تمدّن اسلام با تمدّن غرب مي توان گفت: بين اسلام و کفر يك درگيري تاريخي وجود دارد كه در مرحله ظهور انقلاب اسلامي وارد مرحله جديدي شده است. اين درگيري به سرعت به تغيير موازنه به نفع اسلام منتهي شده و از مرزها عبور کرده و به بيرون مرزهاي جغرافيايي صادر شده است؛ حتی تا مرحله فروپاشي اردوگاه شوروي پيش رفته و به مرز درگيري جدي با ليبرال‌دموكراسي در مقياس جامعه جهاني رسیده است كه از آن به «برخورد تمدّن‌ها» تعبير شده است؛ درگيري بين دو تمدّن كه يكي تمدّن اسلام با محوريت ايران و دومی تمدّن غرب يعني ليبرال‌دموكراسي به ليدري آمريكاست.

در يك نگاه فلسفه تاريخي به اين درگيري، می‌توان گفت تمدّن اسلام، تمدّني رو به ظهور و تمدّن غرب، تمدّني رو به افول است؛ البته شاخص‌هايش هم در جاي خود قابل استدلال است. بر اين اساس در موازنه بين دنياي اسلام و كفر، وضعيت ما وضعيت رو‌به‌پيش بوده و در طول 38 سال گذشته هم سرعتي قابل قبول و بلكه بيش از حد انتظار داشته است.

این قدرت نرم را امام(ره) فعال کردند و این شعله‌ها را از زیر خاکستر بیرون آوردند؛ مفهوم قدرت و موازنه قدرت تغییر یافت و در نتیجه آمریکا به همراه ناتو با همراهی سازمان‌های بین‌المللی و... به دنیای اسلام حمله کردند؛ آمریکا با همه قوا هم آمده بود و می‌گفت: ایران مرکز شرارت است؛ حتی تاریخ تعیین کرد که در سال 2000 عراق را، 2003 افغانستان را و 2005 ایران را اشغال مي کنند؛ می‌گفتند: از دو طرف ایران را محاصره و بعد سرکوب مي کنیم! اما الآن 12 سال از 2005 می‌گذرد و همه معترف هستند که ما مقتدرتر هستیم و آمریکا ضعيف‌تر شده است. معنی «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند» هم همین است. آمريکا امروز مشروعیت و اقتدار اقتصادی‌اش را به شدت از دست داده و ابرقدرتی او به عنوان قدرت برتر جهان مورد تردید است و اين ترديد هم فقط از ناحیه ما نیست.

ـ وضعيت منطقه اي انقلاب اسلامي (اسلام ناب در برابر اسلام آمريکايي)

بحث بعدي اين است كه غرب دارای يك ادامه و دنباله در داخل دنياي اسلام است. مبارزه ما با كفر، به مبارزه با جريان وابسته به كفر در داخل دنياي اسلام منتهي مي‌شود، كه دو تا جريان است: يكي جريان سلفي‌گري است كه در قالب خشونت ظهور پيدا كرده است؛ يكي هم قرائت توسعه‌گراها و جريان توسعه‌گراهاست. البته غرب هم این دو جریان را در طول اين سه دهه حمايت كرده است؛ در دوره ريگان با عربستان وارد مذاكره شدند و قرارداد بستند كه از توسعه اسلام به قرائت سلفي در مقابل انقلاب اسلامي حمايت كنند. نتیجه سرمايه‌گذاري عربستان و همكاري جهان غرب، بسط قرائت سلفي‌گري از اسلام در جامعه جهاني و به‌ويژه در اروپا و كشورهاي غربي است. نسبت به توسعه‌گراها هم تلاش كردند كه اين جريان غربگرا را در دنياي اسلام شبكه‌سازي کنند و بر محور اين شبكه در بعضي از كشورها از جمله مالزی الگوسازي هم كردند، که نمونه اخير آن هم تركيه است.

پس دو جريان در درون دنياي اسلام وجود دارد كه با انقلاب اسلامي درگيرند. امام(ره) از اينها به اسلام آمريكايي تعبير مي‌كردند. به تعبيري جريان تحجر و جريان انفعال در مقابل غرب هستند؛ یکی جرياني كه به طالبانيسم و داعش منتهي می‌شود، و ديگري جرياني كه توسعه گرا است و به حزب اعتدال و توسعه می‌رسد.

ـ وضعيت داخلي انقلاب اسلامي (انقلابيون در برابر غربگراها)

غرب در داخل كشور ما هم در طول 38 سال گذشته در حمايت از جريان وابسته به غرب سرمايه‌گذاري كرده است؛ البته مقصود تنها وابستگي سياسي نيست، بلکه بيشتر، وابستگي فرهنگي است تا سياسي.

پس يك طرف اين درگيري، جريان استكبار و تمدّن غرب به اضافه ادامه آن در دنياي اسلام و در جمهوري اسلامي است، و طرف ديگر هم جريان انقلاب اسلامي در داخل و همچنين انقلابيون جهان اسلام و مستضعفين جهان است.

در بررسی اين درگيري می بینیم که تغيير موازنه دائماً به نفع جبهه انقلاب بوده است؛ يعني اقتدار تمدّن غرب كاهش پيدا كرده است. از فروپاشي شوروي گرفته تا ايجاد بحران‌هاي فرهنگي عظيم در مقابل ليبرال‌دموكراسي و تضعيف پايگاه غرب و ايجاد بحران در درون جامعه غرب كه ظهور آن هم در همين بحران اقتصادي در همين دهه اخير در آمريكا بود.

ریشه بحران اقتصادي دهه جديد در غرب در چالش با انقلاب اسلامي است. فيلسوفان اجتماعي غرب كه حوادث را عمیق تحليل می‌كنند به اين مطلب اذعان كردند كه ضعف قدرت غرب، ناشي از ضعف اقتدار ايدئولوژيك آن در جهان است و بحران اقتصادي آن هم ريشه در بحران ايدئولوژيك غرب دارد. اين در حقیقت، چالش ايدئولوژيك بين انقلاب اسلامي و تمدّن غرب است.

در درون دنياي اسلام هم جبهه سلفي با محوريت عربستان ـ كه به طالبانيسم و القاعده و بعد به جريان داعش در عراق و سوريه منتهي شد ـ کم کم پايگاه و اقتدار نظامي و هم اقتدار فرهنگي خود را از دست داده و می‌دهند. و جريان توسعه‌گرا در دنياي اسلام به ليدری تركيه هم در اثر مقاومت انقلاب اسلامي با بحران‌هاي جدي روبرو شده است؛ به‌طوري‌كه ديگر هيچكس مدل تركيه را به‌عنوان يك مدل مطلوب براي دنياي اسلام پيشنهاد نمي¬كند؛ حتی غربگراهای داخل كشور نيز كه به‌شدت از مدل تركيه حمايت می‌كردند، پس از بحران‌هاي اخير ترکیه به‌هیچ‌وجه از مدل ترکیه حمايت نمی‌كنند. درواقع موج انقلاب اسلامي از تركيه و توسعه‌گراها عبور كرده است.

در داخل کشور طی سال های گذشته، جريان غربگرا در زير پوست دولت‌هاي مختلف عمل می‌كرده است، از دولت سازندگي تا دولت اصلاحات و دولت اعتدال و حتي بخشي از دولت آقاي احمدي نژاد. این جریان در بستر اين دولت‌ها به خصوص در سه دولت سازندگي و اصلاحات و اعتدال عمل می‌كرده است. نمی‌خواهم بگويم همه افرادي كه به اين جريان راي می‌دهند ايدئولوژي غربگراها را قبول دارند و يا خودآگاه راي می‌دهند و باز نمی‌خواهم اعلام وابستگي سياسي كنم و بگویم كه اين جريان غربگرا وابسته سياسي به دنياي غرب است؛ بلکه می‌گویم وابستگي فرهنگي دارد و اين وابستگي فرهنگي، به برنامه دولت‌ها به‌عنوان الگوي توسعه تبديل می‌شود. بنابراين، جريان غربگرا در كشور ما زير پوست اين جريان‌ها عمل می‌كرده است، ولي خودآگاهي و هوشياري جريان انقلابي و ايجاد نيروهاي انساني و يك نسل فرهيخته با چنین تفكری عميق و ايجاد نرم‌افزارها به‌نحو فی الجمله، ظرفيتي است كه در طول اين چهار دهه در مقابل جريان غربگرا فعال بوده است و الآن ما از هر زمان قوي‌تر هستيم؛ يعني ما را با دوران سازندگي و اصلاحات مقايسه كنيد؛ ظرفيت ما براي فعاليت به لحاظ نيروي انساني، نرم‌افزاری و ساختاری به شدت توانمندتر شده است.

بنابراین قدرت غرب در هر سه لایه، یعنی هم در درون و هم در عرصه جهانی و هم در ادامه در دنیای اسلام تضعیف شده است؛ انقلاب اسلامی هم در درون و هم در امتدادش در دنیای اسلام و هم در امتدادش در جامعه جهانی تقویت شده است.

بنابراين، حوادث كلاني مثل انتخابات كه در درون جامعه ما اتفاق می‌افتد، باید در ارتباط با اين وضعيت انقلاب اسلامي در جامعه جهاني تحليل شود؛ به تعبیر ديگر باید نظام شامل و مشمول را با هم ملاحظه کرد؛ داخل ايران جزئي از جامعه جهاني است و حوادث كلانش جداي از وضعيت جامعه جهاني قابل تحليل نيست.



« بررسي و تحليل وضعيت جريان غربگرا در دولت دوم اعتدال»

سوال) بر این اساس، نتایج اولیه انتخابات دوازدهم ریاست جمهوری را چگونه تحلیل می‌فرمایید؟

مي توانيم وضعيت دولت دوم اعتدال را با دولت دوم اصلاحات مقايسه كنيم. در سپتامبر ٢٠٠١م (شهريور ١٣٨٠) بوش بر اساس نظريّه برخورد تمدّن‌ها به دنياي اسلام حمله كرد و جنگ بزرگی به راه انداخت كه شايد در مقياس جهاني بود و خودشان هم به عنوان جنگ جهاني از آن ياد می‌كردند. آن شرايط را با شرايط ٢٠١٧م (سال ١٣٩٦) كه آغاز دور دوم دولت اعتدال است، مقايسه كنيم. اين دولت هم همان برنامه دولت سازندگي و اصلاحات را دنبال می‌کند و به يك معنا هر سه جريان، به ظرفيت انقلاب اسلامي براي ايجاد يك تمدّن در مقابل تمدّن غرب معتقد نيستند. نمی‌خواهم بگويم نيروهايي كه در اين جريان‌ها بودند معتقد نيستند. بحث من اصلاً راجع به اشخاص نيست! بلکه منظور اين است که آن جريان فكري كه به‌صورت مغز متفكر اين دولت‌ها عمل می‌كرده و در برنامه‌ريزي براي اداره كشور فعال بوده، جرياني نيست كه واقعاً به ظرفيت انقلاب اسلامي براي ايجاد تمدّن و عبور از مرز تمدّن غرب معتقد باشد.

ـ مقايسه جايگاه جريان غربگرا در دولت دوم اصلاحات و دولت دوم اعتدال

اگر آغاز دور دوم اين دولت را با دوره دوم دولت اصلاحات مقايسه کنيد، در هر دو، در آمریکا يك دولت جمهوري‌خواه با چهره خشن و با قصد تغيير نظام بين‌الملل سر كار بوده است؛ هم بوش اين ادعا را داشت و هم ترامپ؛ آنها به ويژه تغيير نقشه جنوب غربي آسيا (خاورميانه به اصطلاح خودشان) را دنبال مي کنند.

در اين 16 سال، به‌لحاظ موازنه جهاني و موازنه منطقه‌اي، كاملاً واضح است كه اقتدار ما نسبت به غرب افزايش پيدا كرده است. نفوذ منطقه‌اي ما از ٢٠٠١ تا ٢٠١٧ ميلادي رشد، و نفوذ منطقه‌اي آمريكا كاهش پيدا كرده است. همچنين جريان توسعه‌گرا در داخل دنياي اسلام به ليدري تركيه با بحران‌هاي جدي مواجه گردیده و موضعشان ضعيف شده، و نيز جريان سلفي هم كه هم‌پيمان آمريكا بود و از ديرباز و از آغاز انقلاب اسلامي با هم عهد خاص داشتند، دچار ضعف شده است. به عكس، جريان مكتب اهل‌بيت(ع) و قرائت انقلابي يا به عبارتي اسلام ناب موفقيت هاي زيادی به دست آورده است.

با اینکه آمريكا تلاش کرد كه درون دنياي اسلام، ما را با دو قرائت خشونت و سازش مواجه كند تا ناچار يكي را بپذيريم، انقلاب اسلامي نه قرائت خشونت را قبول كرد و نه قرائت سازش را؛ بلکه يك استقامت و مقاومت عقلاني تعريف كرده و اين جبهه مقاومت عقلاني نسبت به جبهه سازش و جبهه خشونت و سلفي‌ها رو به پیش است. این كاملا واضح است.

به‌لحاظ موازنه داخلي هم باید ظرفيت‌هاي انقلابيون در دوره دوم اصلاحات و در دوره دوم اعتدال را مقایسه کرد. حتماً رأي دولت اصلاحات در دور دوم به‌شدت قوي‌تر از رأي دولت اعتدال است؛ ضمن اینکه در آن رأي گيري، بداخلاقي و تخلفاتي مثل الآن وجود نداشت؛ نسبتش هم به‌شدت قوي‌تر بود؛ يعني در دوره اصلاحات به حسب ظاهر حدود 25 درصد از آراء مال ما بود و حدود 75 درصد مال آنها بود. الآن اين‌طور نيست. الآن حداقل ما تقريباً چهل به شصت هستيم (16 ميليون به 23 ميليون). پس وضع نسبي آراء ما بسيار بهتر شده است.

دوم اینکه در دوره اصلاحات، مجلس به‌صورت يك‌دست و با اكثريت قاطع در اختيار دولت اصلاحات بود. الآن مجلس اين‌طور نيست! موازنه در مجلس متفاوت است. شوراها هم در کل کشور كاملاً در دست تفکر دولت اصلاحات بود.

پس به‌لحاظ تسلط بر ساختارهاي اجتماعي، وضعيت دولت دوم اعتدال به‌هیچ‌وجه بهتر از دولت دوم اصلاحات نيست. بلكه رو به ضعف است. همچنين بی‌شک توانايي‌ها و زيرساخت‌ها و نيروي انساني فرهيخته و ساختارهاي نانوشته‌اي كه در متن جامعه شكل گرفته و قدرت آرايش نيروهايي كه جریان انقلابیون دارد، بسيار بيشتر از آن‌هاست. رفتار سياسي اصولگرايان در اين دوره، كاملاً شاهد بر اين ادعا است. بنابراين در وضعيت داخل جمهوري اسلامي ايران، اقتدار نرم و سخت انقلابيون در موازنه نسبي افزايش پيدا كرده است. در منطقه، هم ظرفیت طرف‌داران مقاومت در درون دنياي اسلام و ظرفیت مقاومت معقول و عقلاني، در مقابل جبهه توسعه‌گرا و سازش‌كار و منفعل در مقابل غرب و در مقابل جبهه خشونت و سلفي‌گري، افزايش پيدا كرده است، هم ظرفيت نرم، هم ظرفيت سخت؛ يعني الآن ايدئولوژي ما در درون دنياي اسلام و در جهان بيشتر مورد اقبال است.

به‌لحاظ موازنه جهاني هم كسي ترديد نمی‌كند كه الآن اقتدار آمريكا نسبت به دوران بوش تضعيف شده است. با فرض اينكه قدرت رسانه‌اي و امپراطوري رسانه‌اي غرب افزايش پيدا كرده ولی درعين‌حال در مجموع اقتدار آنها اقتدار ضعيف‌تري است. يعني الآن دولت آمريكا به‌هیچ‌وجه قدرت لشكركشي نظامي به وسعت دوران بوش را ندارد.
خودشان با صداي بلند می‌گويند اصلاً تحمل چنين چيزي را ندارند. به جاي لشكركشي نظامي اين بار از طريق اردوكشي اقتصادي وارد منطقه شده و منابع منطقه را می‌برد.

پس وضعيت ما از هر سه زاويه رو‌به‌پیش بوده است؛ يعنی در هر سه مؤلفه، يعني مقياس جامعه جهاني، درون دنياي اسلام و منطقه خاورميانه و بعد مقياس ملّي، ما رو به پيش بوده‌ایم، به‌خصوص از آغاز دهه هشتاد تاکنون.

سوال) به نظر حضرتعالي خط‌مشي دولت دوم اعتدال چه خواهد بود؟

اول لازم است يك تحليل كلان داشته باشيم كه دولت اعتدال ادامه دولت سازندگي و دولت اصلاحات است. يك جريان هم بيشتر نيست. مأمن شان مدرنيزاسيون غربي است؛ يعني می‌خواهند کشور را مدرن سازي كنند و در اين مدرنيزاسيون هم معتقد به يك مدرنيزاسيون جامع غربی هستند؛ يعني الگوي پيشرفت همه‌جانبه را يا به تعبیر خودشان توسعه همه‌جانبه را دنبال می‌كنند.

«ناتواني دولت اعتدال در تحقق «مدرنيزاسيون» در جامعه اسلامي ايران»

اين الگوی همه‌جانبه يك بسته است كه تابعي از الگوي توسعه جهاني است؛ يعني همه نرم‌افزارهايش همان نرم‌افزارهاست؛ گرچه تلاش می‌كنند كه به نسبتي آن را با بوم کشور تطبيق دهند، ولي همان برنامه است. يك بسته كامل سياسي، فرهنگي و اقتصادي است که از سطح تا اعماق جامعه براي همه لايه‌ها و ابعاد اجتماعي بر محور نرم‌افزارهاي توليدشده در دنياي غرب، برنامه‌ریزی می‌کند؛ با صداي بلند هم اعلام می‌كنند. شاهد این مطلب هم كتاب «امنيّت ملي و اقتصاد ايران» است كه تيم اقتصادي آقاي روحاني زير نظر ايشان تدوین کرده اند.

بنابراين، الگوي آنها الگوي مشخصي است؛ آنها دنبال مدرن‌سازي غربی كشور هستند تا ما را به عضوي از جامعه جهاني مدرن تبدیل کنند؛ همان چيزي كه دنياي غرب مدعي آن است. دنياي غرب دنبال ايجاد يك جامعه جهاني واحد با ايدئولوژي و فرهنگ واحد و طبيعتاً يك مديريت كانوني واحد است، ولو اينكه مديريت شبكه‌اي باشد. آنچه غرب دنبال می‌كند اين است. اين‌هـا هم می‌خواهند همان مسير را بروند، ولی می‌خواهند آن را اسلاميزه كنند. البته آن‌هايي كه در لايه باطني تدبير و برنامه‌ريزي می‌كنند معتقد به اسلاميزه شدن هم نيستند، بلکه معتقد به مدرنيزاسيون و اصلاح قرائت ديني هستند؛ در دوره اصلاحات هم كاملاً اين هدف را آشكار كردند؛ الآن پنهان‌تر عمل می‌كنند. اما آن‌هايي كه در لايه‌هاي رويين عمل می‌كنند دنبال مدرنيزاسيون و اسلامي كردن هستند؛ من گاهي تعبير كرده ام که دنبال «مدرنيته اسلامي» هستند؛ اما درواقع مدرنيته اسلامي خود يك پارادوكس است. مدرنيته اسلامي، شدني نيست كه به‌عنوان يك بسته مطرح شود. بنابراين، در لايه باطني، مدرنيزاسيون و اصلاح قرائت ديني دنبال مي¬شود، ولي چون در قاب دولت اعتدال و اصلاحات و سازندگي عمل می‌كند كه مذهبيون در ويترينش هستند، ناچار به رويکرد اسلاميزه‌كردن مدرنيته تبديل می‌شود؛ اما اسلاميزه‌كردن جامعه مدرن، شدني نيست؛ چون يك پارادوكس است.

گذشته از اين بحث، دولت آقاي روحاني مدعي بسته جامعي بوده كه اين بسته جامع، در جهاني‌شدن ما و ارتباط جدي با جامعه جهاني اتفاق می‌افتد. اين دولت به لحاظ تئوری معتقد به یک اقتصاد جهانی در کنار فرهنگ جهانی و سیاست جهانی است. اگر هم سند 2030 را امضا می‌کنند ـ با اینکه الزام‌آور نیست ـ و خودشان به‌سرعت عمل می‌کنند گویای همین است که معتقدند یک بستر باید فراهم شود. آنها ضرورت این بستر را می‌فهمند و می‌خواهند عمل کنند. اين دولت، حتي اقتصاد مقاومتي را هم گاهي با همين قرائت فهم می‌كند؛ يعني معتقدند اقتصاد مقاومتي یعنی ملحق شدن به جامعه جهاني و عضو جامعه جهاني شدن تا دیگران نتوانند به ما ضربه بزنند و ضربه‌زدن به ما ضربه‌زدن به خودشان باشد! معتقدند همانطور که یک انسان هيچ‌وقت به اعضاي خودش لطمه نمی‌زند، ما هم باید جزء جامعه جهاني و عضوي از ارگانيسم زنده آن شویم تا صدمه نبینيم! اين رويكرد آنهاست و اين رويكرد كلان را دنبال می‌كنند، ولو با ادبيات اقتصاد مقاومتي، ولو اينكه شعارشان را عوض ‌كنند.

سوال) آيا جريان غربگرا که به تعبیر شما در زير پوست متدينين دولت، عمل می کند، موفق می‌شوند يا خير؟

صرف‌نظر از بحث نسبت به مقدورات فعلي و موانع فعلي دولت، در يك نگاه كلان، اصلاً مدرنيزاسيون در ايران به‌هیچ‌وجه موفق نخواهد بود؛ زیرا مدرن‌سازي غربی و برنامه‌ريزي سازماندهي شده براي مدرن‌سازي ايران، از بسياري كشورهايي كه الآن مدرن شده و به جامعه جهاني و غرب ملحق شده‌اند، زودتر اتفاق افتاده است. ولي هنوز آن واقعه در ايران به نتيجه نرسيده است؛ زيرا جامعه برای مدرن شدن، بايد از اعماق خود مدرن شود؛ ولی اعماق جامعه ما اعماق عاشورايي و اسلامي است و مهد تمدّن اسلامي است؛ امكان اينكه در اين جامعه، توسعه غربي به‌نحو‌جامع و همه‌جانبه و در لايه‌هاي مختلف اجتماعي اتفاق بيفتد، وجود ندارد. بنابراين نبايد تردید كرد كه الگوي توسعه غربي در ايران به نتيجه نخواهد رسيد. بعضي از انديشمندان توسعه داخلی هم همين نکته را به آنها تذكر داده‌اند که من نمی‌خواهم از آنها نام ببرم.

بنابراين نكته اول اين است که صرف‌نظر از شرايط، اگر دولت دوازدهم بخواهد تابع جريان غربگرا عمل کند، در برنامه‌ريزي موفق نخواهد بود؛ چون نمی‌تواند از سد اسلام و از سد انقلاب اسلامي عبور كند و انقلاب اسلامي همچنانکه از سر ترکيه و بزرگ تر از آن عبور کرد، از سر اينها هم عبور مي کند. تحقق الگوي توسعه غربي در ايران به‌معناي عبور از اسلام و انقلاب اسلامي است؛ اين در جامعه ما شدني نيست. برنامه توسعه غربی، نه در دولت آقای روحانی، بلکه از سال 1327 که برنامه‌ریزی برای توسعه در ایران به‌وسیله آمریکایی‌ها شروع شد، در هیچ دوره‌ای موفق نبوده است؛ اگر می‌شد، رژيم پهلوی به ادعای خودش ما را تا دروازه تمدن برده بود! حالا اين بحثِ عميقي است كه بايد در جاي خودش پيگيري شود.



«مشکل وعده هاي ساختارشکنانه و ادبيات خشن و غيراخلاقي دولت، و موانع پيش رو»

سوال) نسبت به شرايط كنوني، مقدورات دولت دوازدهم چگونه است؟ با اين مقدورات و موانع آيا می‌تواند وعده هايش را محقق کند؟

آقای روحانی در انتخابات شعارهاي تند و راديكالي دادند كه چند تا الزام براي ايشان ايجاد می‌كند؛ اولاً به‌گونه‌اي سخن گفتند که این انتظار در برخي قدرت ها ايجاد شد که اگر رأي بياورد، با هم در يك تعاملي، مسائل ايران و منطقه را حل كنند! این انتظارات، همان است كه آقاي ترامپ با ده توصيه سياسي، فرهنگي و اقتصادي از ايشان مطالبه می‌کند. اين از يك طرف. در داخل هم براي اينكه بعضي از افراد را پشت سر خودشان بياورند، چهره اپوزيسيون به خود گرفتند و شعارهاي راديكالي دادند که به‌معناي عبور از حد اختيارات رياست جمهوري در قانون اساسي بود! يعني شعارهاي ساختارشكنانه دادند و وعده کردند که همه تحريم‌ها را برمي دارند! اما مگر رفع همه تحريم ها به‌لحاظ قانون اساسي در اختيار رياست جمهوري است؟! بنابراين، ايشان وعده‌هايي هم در داخل داده كه وعده‌هاي ساختارشكنانه است.

ايشان یا می‌خواهد آن انتظارات را تأمين كند و پايش را از حدود اختيارات قانوني فراتر بگذارد و ساختارشكني كند، كه در اين صورت، قطعاً بخش عمده‌اي از آرائش ريزش می‌كند؛ ضمن اينکه در شرایط موجود، قدرت اين كار را ندارد و مقاومت‌هاي جدي در مقابل ايشان فعال می‌شود؛ يعني بستر قدرت به‌گونه‌اي نيست كه ايشان بتواند به تعهدات بينالمللي و انتظارات آنها و اين وعده‌هاي ساختارشكنانه‌ای كه داده، عمل كند؛ عزت ملّي ما هم اجازه انجام خيلي از آنها را به ايشان نخواهد داد.

اما بخشي از انتظاراتي كه در قدرت ايشان است، برنامه‌ريزي اقتصادي است که در آنجا هم وعده‌هايي دادند كه با الگوي ايشان سازگار نيست؛ يعني عملاً در عين اينكه مثلاً يارانه را نفي كردند، آن را اثبات كردند، و نیز وعده‌هاي ديگري كه با الگوي توسعه بین المللي ايشان سازگار نيست.

ايشان می‌خواهند نظام بين‌المللي را ملاحظه كنند و متناسب با آن، برنامه‌ريزي اقتصادي انجام دهند. در نظام متمركز جهاني، شما بايد مزيت‌هاي منطقه‌اي خود را جهاني تعريف كنيد و ديگر نمی‌توانيد ملّي تعريف كنيد؛ نمی‌توانيد روي سرمايه‌هاي داخلي، زياد فكر كنيد. به‌نظر مي رسد ايشان موفق به همكاري با جامعه جهاني، به‌گونه‌اي كه بتواند الگوي غربي را در ايران پياده كند، نخواهد بود؛ نه به‌لحاظ توانايي و اختيارات قانوني، نه به‌لحاظ همكاري جامعه جهاني و نه به‌لحاظ ظرفيت تأمين خواسته‌هاي جامعه جهاني. كما اينكه دولت اصلاحات در دور دوم، ظرفيتش بيشتر از اين بود، شوراها را در اختيار داشت، مجلس شورا را در اختيار داشت، آرائش بسيار قاطع‌تر از الآن بود و شعارش هم گفتگوي تمدّن‌ها بود، اما توفيقي حاصل نكرد و دولت آقاي احمدي‌نژاد روی کار آمد. ترديدي نيست كه اقتدار دولت دوازدهم از آن دوره به مراتب كمتر، و ظرفيت جبهه انقلابيون نسبت به گذشته بسيار بيشتر است.

بنابراين اولاً الگوي شاملي كه ایشان در نظر گرفتند در ايران موفق نخواهد بود. ثانياً انتظاراتي كه در مقياس ملّي و بين‌المللي ايجاد كردند، فوق ظرفيت و توانايي‌هاي قانوني و فوق ظرفيت‌هاي واقعي ايشان است.

نكته ديگر اين است كه اعتماد عمومي نسبت به دولت دوازدهم در مسئله عدالت و فساد اقتصادي شكسته شده است. اين دولت ولو آرائ اش بيشتر از قبل است ولي اعتماد عمومي نسبت به آن شكسته و خدشه‌دار شده است. اين دولت بايد بتواند اعتماد عمومي را بسازد و مبارزه جدي با فساد و اشرافي‌گري را شروع كند؛ اگر اين كار را نكند، اعتماد عمومي بيشتر آسيب خواهد ديد.

نكته مهم ديگر اين است كه آقاي روحاني مواجهه تندي با مخالفان خود كرد كه يک جبهه توانمند و یک صف مستحکم هستند؛ اين جبهه به‌لحاظ عقلانيت و هوشمنديِ نيروهاي انساني فرهيخته، و حمايت مستضعفين، و ساختارهايي از نظام كه قانوناً در اختيار آن‌هاست و فراقانوني نيست، از هر دوره‌اي توانمندتر هستند؛ يعني به‌لحاظ قدرت واقعي كف، به اضافة ظرفيت‌هاي قانوني در نظام جمهوري اسلامي، از هر دوره تواناتر هستند. ايشان خودشان با آنها برخورد خشن و غيراخلاقي كرد و جسارت و توهين‌هايي كرد كه احدي نكرده بود؛ مثل اينكه «آب و صابون می‌آوريم و دست و صورتتان را می‌شوييم»! و مثل اين که «در 38 سال در گذشته، ما اعدام و زندان داشتيم»! و امثال آن. درواقع، كل دوره انقلاب اسلامي را زير سؤال بردند! اين موارد را با «مساكم الله» و «صبحكم الله» نمی‌توان ترميم كرد. ايشان با ادبیات خشن، جرياني را جريحه‌دار كردند؛ لذا بايد اصلاحات اساسي كنند. شرایط امروز شرايطي نيست كه با يك دولت اطلاعاتي بتوان دهان اينهـا را بست. البته جبهه مخالفان، قانونگرا هستند و نظام را قبول دارند و حتماً فتنه نمی‌كنند؛ نجابت دارند و مثل فتنه‌گران نانجيب نیستند که به خيابان بریزند؛ ولي بداخلاقي ها تخلفات مختلفي كه در انتخابات شده، در طول چهار سال دنبال خواهند كرد و حق تفحص و پي‌جویي و حق افشاگري دارند. نسبت به فسادها هم فتنه نکرده و غيرقانوني عمل نمی‌كنند؛ اما از اختيارات قانوني خود استفاده خواهند كرد. آقای روحانی نبايد انتظار داشته باشد آنها نسبت به مطالبات انقلابی و قانوني دهانشان را ببندند! ايشان بايد رفتار خود و دولتشان را ببينند و جبران کنند.

سوال ) آيا جامعه دوقطبي نمی‌شود؟

وقتي دوقطبي بدخیم می‌شود كه بخواهند از مدار قانون خارج شوند! اينها می‌توانند از اختيارات قانوني خود براي افشاگري معقول و مطالبه معقول استفاده کنند. حتي مي توانند براي نقدكردن مطالبات جمعيتي كه به خود آقاي روحاني رأي دادند، تلاش کنند و آن مطالبات را نقد كنند؛ می‌گويند شما وعده داديد که مثلاً طی شش ماه به هر خانواده پنج نفره، ده ميليون سهام عدالت بدهيد، يا وعده داديد که هر كسي كه شغل ندارد بيايد ثبت نام كند و مادامي كه برايش شغل ايجاد نكرديم تأمينش می‌كنيم. بسم الله الرحمن الرحيم؛ وقت عمل است!

سوال) ممكن است بگويند تمام قوا دست ما نيست!

پس حق نداشته اند که فراتر از اختیارات و توانمندي‌هایش وعده بدهند. وعده بايد در چارچوب اختيارات قانوني باشد؛ هيچ رئيس جمهوري در دنيا حق ندارد بيش از اختيارات قانوني خودش وعده بدهد.

«آسيب کمرنگ‌شدن ادبيات انقلاب اسلامي در گفتمان اصولگرايان»

سوال) به نظر شما نحوه سیاست‌ورزی اصولگرایان جوابگوی انقلاب اسلامی هست؟

به نظر من مدل سیاست‌ورزی آنها و رفتار سیاسی‌شان بسیار معقول‌تر از دوره‌های گذشته بود. اما رفتار فرهنگی آنها دارای ضعف‌هایی است.

از جمله ضعف‌های اصولگرایان این بود که ادبيات انقلاب اسلامي در گفتمان اصولگرايان کمرنگ شد؛ ما هم وارد زمین حریف شدیم. نمی‌خواهم بگویم اصلاً گفتمان انقلاب نبود! ما اگر اولویت را هم به اقتصاد ‌دادیم می‌بایست از منزلت ادبیات انقلاب اسلامی عمل می کردیم؛ ولی حضور ادبیات انقلاب اسلامی در گفتمان این دوره اصولگرایان حضور کم‌رنگی بود. آن هم به‌خاطر تحلیلی بود که به گمان من تحلیل واقع‌بینانه‌ای نیست! همین تحلیل خطا را به نوعی اصلاحاتی‌ها هم داشتند؛ بعد از اینکه سال 84 رأی نیاوردند و شکست خوردند، گفتند: «مردم نان می‌خواستند ولی ما خیال کردیم آزادی می‌خواهند؛ ما توسعه متوازن ایجاد نکردیم یعنی بیش از حد به توسعه سیاسی بها دادیم و از توسعه اقتصادی غفلت کردیم». آنها اشتباه کردند؛ مسئله این نبود؛ مسئله این است که مردم نان می‌خواستند، آزادی هم می‌خواستند، ولی همراه با آگاهی اسلامی. اينها می‌خواستند نان و آزادی را بدون اسلام بدهند.

ما هم اگر خیال کنیم که مردم دیگر گوش نمی‌دهند و متدین و انقلابی نیستند و بعد سراغ ادبیات غیردینی برویم، شکست می‌خوریم؛ ما اگر ادبیات انقلاب اسلامی را دنبال نکنیم، امتیازی به بقیه نخواهیم داشت. این بخشی از ضعف این دوره اصولگرایان بود. نمی‌گویم اگر بر اقتصاد تکیه کردند اشتباه بود؛ نه. همین‌طور که حضرت آقا فرمودند، چالش مهم ما اقتصاد است، ولی گفتمان ما در حل اين مشکل باید گفتمان انقلاب اسلامی باشد.



«ضرورت بازسازي و نوسازي دسته بندي هاي سياسي بر محور انقلاب اسلامي»

سوال) وظيفه امروز جریان انقلابی چيست؟

جناح انقلاب از همین امروز باید سازماندهی خود را تقویت کنند؛ یک روز هم نباید کار را زمین بگذارند. با یک برنامه‌ریزی جدی‌تر در دو سه محور شروع کنند، در محور سیاسی باید صف‌بندی را همان طور که آقا گفتند، صف‌بندی جدید کرد. صف‌بندی چپ و راست و به اصطلاح اصلاحات و اصول‌گرا دیگر واقعي نيست. باید دسته‌بندی انقلابی و غیرانقلابی مطرح شود. البته جبهة انقلابی‌ها بايد با شرح صدر گسترده باشد. این‌طور نیست که بگوییم جامعه یا سیاه هستند و یا سفید و یا حتی بگوییم خاکستری؛ و خاکستری ها بی‌خط هستند. این‌طور نیست! در شرایطی که دنیا دنیای اختلاط و دنیای امتحان است و جبهه حق و باطل با هم مختلط شدند باید تفکیک اتفاق بیفتد. این تفکیک باید بر مدار حق و باطل و بر مدار انقلابی و غیرانقلابی باشد.

سوال) چطور جبهه گسترده تعریف می‌کنید؟

می‌گویم جبهه انقلاب تعریف کنید. نگویید اصلاحاتی‌ها انقلابی نیستند. گروه زيادي از اصلاحاتی‌ها انقلابی هستند. نگویید خاکستری‌ها انقلابی نیستند. طیف وسیعی از خاکستری‌ها باطنشان انقلابی است و فقط ظاهرشان خاکستری است. بله، یک طیفی از خاکستری هم داریم که باطنشان ضداسلام و انقلاب است؛ آن طیف بسیار محدود است. شما باید جبهه بندي خود را جبهة انقلابی و غیرانقلابی قرار بدهید و جبهه‌سازی جدیدی کنید. جبهه انقلابی را با شرح صدر گسترش بدهید. دوم اینکه مرامنامه جبهه انقلاب را بايد نوشت و حول این مرامنامه با همدیگر همکاری کرد. سوم اینکه باید گفتمان انقلاب را در لایه نخبگانی به‌شکل نخبگانی در لایه و قالب ادبیات عمومی بسط داد، تا آن جمعی را که انقلابی هستند و به خاطر فقدان گفتمان انقلاب در حیرت می‌مانند و جذب جریان غربگرا می‌شوند از جریان غربگرا جدا کنیم. به تعبيري [بر اساس ادبيات قرآن] با «بیّنات» می‌شود، با تلاش و فعالیت و با «رسول» می‌شود اينها را تفکیک کرد و الا همین‌طوری که تفکیک نمی‌شوند. باید یک طرح داشته باشیم؛ اولاً صف را تغییر بدهیم؛ صف خود و جبهه خود را گسترده تعریف کنیم. مرامنامه خود را دقیق کنیم.

گفتمان انقلاب را در لایه‌های مختلف توسعه بدهیم و با سرعت هرچه بیشتر دنبال تولید نرم‌افزارهای اداره دینی باشیم؛ مثلاً مديريت همین چالش بین جریان غربگرا و انقلابیون، نرم‌افزار می‌خواهد. باید به‌شدت دنبال تولید این نرم‌افزارها باشیم که بخشی از آن علوم انسانی اسلامی است. بخشی هم برنامه پیشرفت اسلامی و سبک زندگی اسلامی و امثال اينها است. اينها کارهای عمیقی است که باید در دستور کار قرار بدهیم و از همین امروز هم شروع کنیم. بی‌تردید اگر ما این برنامه را جلو ببریم، هر روز که جلو برویم مقتدرتر خواهیم شد؛ کما اینکه شده‌ایم. رقيب در هیچ دوره‌ای در دور دوم ریاست جمهوری‌ها به این اندازه مقتدر نبوده است. در دور دوم مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی و دولت اصلاحات و دولت اعتدال و دولت آقای احمدی‌نژاد، رقیب به اندازه‌ای که اصولگرایان در این دوره توانا ظاهر شدند، توانا ظاهر نشده است. بنابراین وضعیت ما وضعیت خوبی است. منتها باید گفتمان انقلاب را جدی بگیریم و صف‌بندی‌ها را بازسازی و نوسازی کنیم؛ ما الآن به اسم اصولگرا جبهه وسیعی از انقلابیون و مذهبی‌ها را از دست می‌دهیم. درحالی‌که اگر یک منشور وحدت و مرامنامه جدیدی بنویسیم، بسیاری از آن طیف‌ها همراه ما هستند. بايد یک برنامه جدی برای این تفکیک صفوف داشته باشیم. البته تجزیه و ترکیب‌های اجتماعی بسیار پیچیده است و در یک فرایند پیچیده اجتماعی اتفاق می‌افتد. این فرایند منتهی به جداشدن آنها می‌شود. اين کار، یک برنامه بسیار عمیق و جدی و با شرح صدر و با حوصله و با ملاحظه زمان می‌خواهد.

ـ ضرورت تفسير آراء مردم به رييس جمهور منتخب، در چارچوب اهداف انقلاب اسلامي

در انتخابات، آنچه در عمق این تحولات و تبادل و تداول قدرت‌ها اتفاق می‌افتد، ظرفیت انقلاب اسلامی و اندیشه‌های امام و در لایه عمیق‌تر ظرفیت اسلام اهل بیت(ع) است که در این تداول قدرت‌ها به اشکال مختلف خود را ظهور می‌دهد. بنابراین جریان‌ها نباید احساس کنند که از آن چارچوب بیرون هستند؛ و نباید خیال کنند که می‌توانند آن چارچوب را بشکنند. اگر جریانی که در تداول قدرت در جمهوری اسلامی به قدرت می‌رسد خیال کند انقلاب اسلامی تمام شده و یا خیال کند که می‌تواند ریل انقلاب اسلامی را تغییر بدهد و انقلاب اسلامی را در تمدن غرب منحل کند این جریان محکوم به شکست است؛ این توهم، توهم فاسدی است. اگر ما نیازمندی‌هایی را که جامعه از خود بروز می‌دهد، خوب قرائت نکنیم و خیال کنیم بیرون از چارچوبه اسلام و انقلاب اسلامی است، اشتباه کردیم. این‌طور نیست. این ملت هم آزادی می‌خواهد، هم امنیت می‌خواهد، هم رفاه می‌خواهد؛ ولی در چارچوب اسلام.

اگر شما همین ها را بیرون از چارچوب اسلام نشان بدهید، نمی‌پذیرند. رفتار اجتماعی گویای این است. خیلی واضح است که این ملت عميقاً به اسلام گرایش دارد و آن عمق در همه مطالباتشان حضور دارد. اگر خیال کنیم ما معیشت مردم را جداي از اسلام تدارک می‌کنیم، این مردم را راضی نخواهد کرد؛ بگوييم «آزادی برایشان می‌آوریم بیرون از چارچوب اسلام»، ممکن است مدتی هم فریب بخورند ولی تأمینشان نخواهد کرد. پس این تبادل قدرت‌ها نباید بعضی را به توهم بیندازد؛ کما اینکه در آغاز دولت اصلاحات، نمی‌گویم بدنة اصلاحاتی‌ها، بلکه آن لایه‌ای که برنامه‌ریزی می‌کرد دچار این توهم شدند و خیال کردند از انقلاب اسلامی عبور کرده‌ایم، و دوران سازندگی گذشته و دوران تحولات عمیق است و باید قرائت دینی جامعه را تغییر داد و کم کم نظام سیاسی جامعه را هم تغییر دهيم و به نظام سکولار تبديل کنيم! لذا در آن وادی قدم برداشتند، و به‌شدت شکست خوردند و مجبور به عقب نشینی شدند! الآن هم همین‌طور است.

اگر این تجمع آراء، غلط تفسیر شود، اگر مطالبات این آراء غلط تفسیر و تلقی شود که مطالباتشان به معنای وادادگی در مقابل دشمن و به معنی پذیرش خطوطی است که دشمن برایمان دیکته می‌کند، و به‌معنای تغییر متن جامعه به جامعه سکولار و گسترش لیبرالیزم است، این قرائت غلط، منتهی به شکست خواهد شد. تفسیر صحیح آراء چیز دیگری است. من معتقدم تحلیل های اشتباه بعضی از آن‌هایی که در اتاق فکر جبهه اعتدال فکر می‌کنند این جبهه را به شکست می‌کشاند؛ چون این آراء را غلط قرائت و تفسیر می‌کنند.

ما امیدواریم که آقای روحانی موفق باشند؛ چون موفقیت ایشان موفقیت جمهوری اسلامی است؛ ولی این منوط است به اینکه خود ایشان در برنامه کلانشان بازنگری کنند؛ یعنی در نگاهشان به جامعه جهانی و نوع مواجهه با جریان‌های داخلی بازنگری داشته باشند و مسير خود را از جريان غربگرا که تاکنون هنري از خودشان نشان نداده‌اند، جدا کنند و از سیطره آنها خارج شوند. اگر چنين کنند حتماً موفق می‌شوند و توفیق ایشان هم توفیق انقلاب اسلامی و موجب خرسندی همه خواهد بود.

والحمدلله رب العالمین

* محمدحسین رضایی
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها