در مخالفت با سند 2030 استدلال هاي گوناگوني مطرح شده است از جمله وجود نکاتي است که به صورت غيرمستقيم در برابر ارزش هاي اخلاقي و اعتقادي جامعه ما قرار دارد. برخي از اين انتقادات مستدل و برخي با استدلال هايي ضعيف تر مطرح شده است.
بي آنکه حتي نيازي به تحليل مندرجات اين سند باشد، بر اساس اصول اوّليه دانش نظريه علم (باقري، مجله ذهن، 1391: ص 53-51) مي توان اعلام کرد و انتظار داشت سندي تربيتي که بر اساس اصول حوزه فرهنگي-فکري با مباني ماترياليسم فلسفي تنظيم شده است، قطعاً تعريف و هدفش از تربيت و روش هاي تحقق آن ها متفاوت از تعريف و اهدافي و روش هاي تربيت جامعه اي است که بنيان تفکر آن بيش از دو هزارسال باور عميق به وجود خالق يکتا (با نام اهورامزدا و يا الله) است.
بر اساس اصول اوّليه دانش نظريه علم، هر نظريه علمي و هر روش مداخله اي اعم از باليني يا تربيتي يا هر نوع ديگرش بر مفروضه هاي خاصي در باره نوع نگاه به هستي و انسان استوار است. متفکرين و انديشمندان، طبيعت و انسان را مورد مطالعه قرار نمي دهد، بلکه «تصور» خود را از طبيعت و انسان مورد مطالعه قرار مي دهد و توليدات فکري آن ها منعکس کنندة برداشت خاص آن ها از اين دو است (تامس کوهن، 1961).
علاوه بر آن همزمان با مصرف کالاهاي فرهنگي، ذهنيت (تفکر) نهفته در هر کالاي فرهنگي نيز مصرف مي شود (Kitayama and Cohen (2007) Handbook of Cultural Psychology) و همزمان با مصرف غيرمنتقدانه توليدات فکري و فرهنگي غير، هنجارهاي بيگانه نيز وارد و جامعه را مبتلا به حضور همزمان هنجارهاي ناهمگن مي کند و انعکاس آن در هدايت افعال فردي و اجتماعي سرگرداني و تنش هاي اجتماعي و حتي سياسي خواهد بود (مفهوم شناسي و کارکردهاي هنجار، باقري، 1393: 64).
حتي فرض را بر اين بگذاريم سند 2030 قصد دارد فرزندان ما را درست تربيت کند و در باره مفهوم «درست» بين درک مردم اين سرزمين و تنظيم کنندگان اين سند هيچگونه اختلافي هم نباشد، امّا آيا اين اقدامي نکبت بار براي ملتي نيست که سابقه تمدني آن بيش از 5000 هزار سال است و گنجينه هايي چون اوّلين لوح قانون بشر دارد، هرگز سابقه برده داري ندارد، اقوام و پيروان اديان مختلف در آن همواره در صلح و آرامش در کنار هم زندگي کرده و مي کنند، در طول تاريخ پناه يهوديان و ارامنه شد، در طول جاده تاريخ نشان داد هم مقاومت و هم انصاف دارد و اعراب نژاد پرستي که به عربيت خود مي نازيدند را به زانو در آورد و مبدل به تنها کشوري شد که زبان خودش را حفظ کرد و در کمال انصاف با وجود تمامي ستم ها و زخم هايي بيشماري که از اعراب متکبر جاهلي برداشته بود، از اعراب قرآن کريم را به امانت گرفت، در بين خود اعراب نگاهش معطوف خانه اي ساده امّا مملو از عدل، آزادگي و انسانيت علي (ع) و فاطمه (ع) شد و روش زيستن افراد اين خانه را شعار خود قرار داد، ملتي که مغول خشن را بر سر سفره خود متمدن ساخت و در همان دوران فرزند برومندش خواجه نظام الملک با تأسيس مدارس نظاميه، طرح دانشگاه هاي امروز جهان را ريخت و نتيجه تلاش علمي فرزندان اين کشور دستمايه تمامي پيشرفت هاي علمي امروز جهان غرب شد، پزشکي و عقلانيت ابوعلي سينايش، اشعار حافظش مايه شيفتگي گوته و بسياري از مجامع علمي و فرهنگي جهان شد، ملتي که دليران تنگستان دارد و در برابر استعمار جهاني انگليس و آمريکا هرگز ساکت ننشست، سهروردي و ملاصدرا دارد و عرفان دارد و عشق و عقل را در اوج زيبايي به هم درآميخته است. ملّتي که افتخار انقلابي بزرگ همانند انقلاب کبير فرانسه دارد و اگر انقلاب فرانسه نشان داد ملتي مي تواند در برابر پادشاهي ظالم و خودپرست اعتراض کرد، اين انقلاب نشان داد که مي توان در برابر استعمار فکري، اقتصادي و سياسي حاکم بر جهان قد علم کرد. حال براي چنين ملتي به قول کانت، پرچمدار روشنگري، بايد شاهد باشيم تا همانند يتيمان فکري دستورالعمل تربيت برايمان تنظيم کنند و ما بپذيريم؟ به ما بگويند چگونه فرزندانمان را تربيت کنيم!!!
سؤال: ريشه هاي اين همه ذلّت کجاست؟
پاسخ: تسليم شدن، مغلوب شدن، وادادن و رها کردن مرکب سرنوشتمان به دليل عدم باور عميق به سرمايه هاي فکري، فرهنگي و ايماني امان. خود را حقير، فقير، دون مايه تر از آن دانستن تا که حرفي و نظري براي گفتن داشته باشيم. مرعوب شدن در برابر افراد مبتلا به خودسرزنشي مدام ملي و فرهنگي و اعتقادي و به رخ کشيدن مدام منابع فکري و فرهنگي و توانمندي هاي ديگران. آسيبي اجتماعي که نه اشعار اقبال لاهوري در باره قدرت خودي، نه بازگشت به خويشتن شريعتي، نه کتاب غربزدگي جلال آل احمد و نه انقلاب 57 و شعارهايش نتوانسته به طور کامل درمان کند.
بياد داشته باشيم که در حافظة تاريخي اين سرزمين همواره هم افعال خادمان و خودباختگان به اجانب و هم افعال مجاهدان و خادمان به اين آب و خاک و مردم ذخيره شده است و مي شود. خداوند لطيف و خبير به ما کمک کند همواره در صف خادمان به ملت و خانه اي باشيم که متعلق به ماست.