وقتي دقت كردم ديدم توي نقشه به جاي آن كه نوشته باشند پرشين گلف يعني خليج فارس، نوشتهشده عربيك گلف. خيلي ناراحت و رنگ به رنگ شدم. حتي يكي از آنها از حالت چهرهام متوجه شد كه ناراحت شدهام. بعد هم هر كاري كه كردند، راضي نشدم حتي يكي از تابلوهاي خود را به آنها بفروشم.
جام جم آنلاين نوشت: يك بار چند سال پيش كه براي گفتوگو با او به خانهاش رفته بودم، دربارهاش نوشتم كه او جهاني است بنشسته در گوشهاي.
با اين حال، تواضع و برخورد انساني او مصداق اين جمله است كه درخت هر چه پربارتر، افتادهتر. دامنه فروتني او تا جايي ادامه داشت كه در ميان گفتوگو، وقتي به او گفتم برخي هنرمندان در برههاي از زمان گرفتار غرور و تبختر ميشوند، به فكر فرو رفت و گفت: انسان بايد خودش را مانند يك ظرف خالي بداند تا دائما به آن اضافه شود.
در حالي كه اگر خود را مملو و سرشار بداند، ديگر چيزي به او افزوده نخواهد شد.
استاد محمود فرشچيان احتياجي به معرفي ندارد و تمام كساني كه به هنر اين مرز و بوم علاقهمند هستند، او را ميشناسند و شايد به جرات بتوان گفت از زمان خلق تابلوي ماندگار عصر عاشورا تا به امروز بر شمار مخاطبان هنر او افزوده شده است.
فرشچيان پس از آموزش نزد استاد امامي و عيسي بهادري و تحصيل در مدرسه هنرهاي زيباي اصفهان، براي گذراندن دوره هنرستان هنرهاي زيبا به اروپا سفر كرد و چند سال به مطالعه آثار هنرمندان غربي در موزهها پرداخت.
پس از بازگشت به ايران، كار خود را در اداره كل هنرهاي زيباي تهران آغاز كرد و به مديريت اداره ملي و استادي دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران برگزيده شد.
«ضامن آهو»، «پنجمين روز آفرينش» و «عصر عاشورا» معروفترين آثار او به شمار ميروند. با اين هنرمند پيشكسوت به بهانه خلق آخرين اثرش با عنوان «ستايش پروردگار» به گفتوگو نشستهايم.
آخرين اثر شما كه اخيرا رونمايي شده «ستايش پروردگار» نام دارد. با اين اثر چه چيزي را ميخواستيد نشان دهيد؟
من اين اثر را براساس آيهاي از قرآن مجيد نقاشي كردهام. در صفحات پاياني قرآن هفت يا هشت سوره كوچك وجود دارد كه «يسبح لله ما فيالسموات و ما فيالارض» ازجمله اين آيات است و پيداست كه اين آيه خيلي مورد نظر و عنايت پروردگار بوده است. به همين خاطر سعي كردم با الهام از اين آيه، اثري خلق كنم، اما از آنجا كه فكر كردم شايد اين آيه در دسترس مردم و جرايد قرار بگيرد و به آن شكلي كه بايد مورد احترام واقع نشود، سعي كردم يك اسم زيباي ايراني براي اين اثر انتخاب كنم. روي اين اصل، نام ستايش پروردگار را بر اين اثر گذاشتم. حدود ۱۱ ماه به شكل مستمر روي اين تابلو كار كردم و همان طور كه در اثر ميبينيد. بسياري از مخلوقات روي زمين را به تصوير درآوردهام كه همه آنها در كنار يكديگر به ستايش و صنع خداوند مشغول هستند.
اصلا چطور اين آيه را براي خلق اثر انتخاب كرديد؟
اولا تجربه و سن و سال و حال و هواي من ايجاب ميكند كه سوژههاي مشكلي را براي كشيدن انتخاب كنم و به سمت تابلوهاي ساده نروم. چنانچه تابلوي ستايش پروردگار نيز تابلوي مشكلي است و به لحاظ اجرايي و تكنيكي، زمان زيادي گرفته است. من در اين اثر سعي كردهام تعداد زيادي از حيوانات را در كنار يكديگر تصوير كنم. اگر دقت كنيد ميبينيد كه در صورت هر يك از آنها نياز و التماس به درگاه خداوند به چشم ميخورد. حتي شير و پلنگي كه در تصوير هستند، دست از توحش خود برداشته و به درگاه خداوند روي آوردهاند. قصد من از به تصوير كشيدن اين اثر آن بوده كه به مخاطب نشان دهم تمام موجودات روي زمين از الطاف خداوند برخوردار هستند. يكي از ويژگيهاي اين اثر، تضادي است كه بين موجودات جهان به چشم ميخورد.
من سعي كردهام تمام حيوانات اهلي و وحشي را در كنار يكديگر به تصوير بكشم و مفارقت و ارتباط مسالمتآميز آنها را به دليل لطف و عنايت پرورگار نشان دهم. چنانكه آهو را در كنار يك ببر سياه تصوير كردهام. در عين حال كوشيدهام در اين اثر به تركيببندي هم توجه كنم.
در واقع ۷۲ سال تجربه كاري خود را نهتنها در اين اثر كه در ساير آثار نيز صرف پرداختن به تركيببندي كردهام. يعني از نظر رنگ و فرم و تمام عناصري كه در تابلو وجود دارد، نهايت دقت و ظرافت را به كار گرفتهام. تصور ميكنم تابلوي ستايش پروردگار با ديگر آثاري كه تاكنون خلق كردهام، متفاوت است. ضمن اين كه اين اثر را نيز به آستان قدس رضوي اهدا كردهام. پيش از اين كه ساخت اين اثر به پايان برسد، دو سه نفر بودند كه ميخواستند آن را به قيمت بالايي خريداري كنند، اما وقتي ساخت آن به پايان رسيد، به دلم افتاد كه آن را به آستان قدس رضوي اهدا كنم.
گويا اين چهاردهمين تابلوي شماست كه بعد از اتمام به آستان قدس رضوي اهدا ميكنيد؟
بله و همواره اعتقادم بر اين بوده كه از سوي ائمه، آنچه ميخواستهام به من رسيده و حتي خيلي بيشتر از آنچه استحقاقش را داشته باشم. خاطرم هست، زماني كه ساخت ضريح امام رضا(ع) را به پايان رساندم، بعضي مسوولان خواستند از من تشكر كنند، اما من قبول نكردم. حتي هزينه رفت و آمد به مشهد در طول اين مدت و اقامت را نيز از سوي آنها نپذيرفتم و همه را شخصا به عهده گرفتم. در آنجا هم به آنها گفتم: «هر چه را كه ميخواهيد، در ازاي طراحي و ساخت ضريح امام رضا(ع) به من بدهيد، قبلا گرفتهام و حالا ضرورتي نميبينم كه چيز ديگري بگيرم.»
چرا بهرهگيري از مفاهيم الهي برعكس خوشنويسي در نگارگري كمتر صورت ميگيرد؟
مسلما بين خوشنويسي و نقاشي تفاوتهاي زيادي وجود دارد. چون خوشنويسي بناچار بايد كلام را دستمايه كار خود قرار دهد، اما در نقاشي اين طور نيست. به عنوان مثال ۸۰ سال پيش، هر جا صحبتي از نگارگري و مينياتور به ميان ميآمد، تصوير پيرمرد وارفتهاي تداعي ميشد كه جام مي در دست دارد و كنار يك زن جوان ايستاده است. البته اين تصوير هنوز هم از ذهن افرادي كه مينياتور ايراني را خوب نميشناسند، پاك نشده است. در صورتي كه اين طور نيست.
نقاشي اصيل ايراني خاصه نگارگري از نابترين افكار هنرمندان سرچشمه گرفته و مبدل به اثر هنري ارزنده شده است بنابراين تصور ميكنم در حيطه نقاشي، هر قدر سوژهها سختتر از سوي هنرمند انتخاب شود، نتيجه كار شيرينتر خواهد بود. در آواز نيز هنرمند بر كلامي كه ميخواند، تكيه دارد، اما شما نگاه كنيد حتي در افرادي كه به خواندن اشعار كهن ميپردازند، آوازشان به مراتب تاثيرگذارتر از كساني است كه به شعر نو روي ميآورند.
منظورم اين است كه آن سوز و تاثيرگذاري كه در شعر كهن مشاهده ميشود، در شعر نو نيست، اما متاسفانه مشاهده ميشود كه بيتوجهي زيادي از سوي مسوولان نسبت به نقاشي اصيل ايراني صورت گرفته است كه جاي گلايه دارد، تبعاتش را هم در اين وادي بوضوح ميتوان ديد. نهتنها در زمينه نقاشي كه درباره فرش ايراني نيز اوضاع به اين شكل است. زماني فرش ما در جهان رده اول را داشت، اما امروز داراي رديف ۲۷ هستيم. دليلش هم اين است كه به مولفههاي بافت فرش مانند رنگ و نقش، اهميت چنداني داده نميشود. بنابراين كيفيت فرش ايراني روز به روز افت كرده و كمرنگ شده است.
دوستي دارم كه موسس خانه فرهنگ ايران است و به طور كلي مرد هنردوستي است. او كه علاقه وافري به فرش و ديگر دستاوردهاي مملكت خود دارد، همواره به گردآوري اين آثار مشغول است. طي سالهاي اخير نيز از ايران چند فرش ريزبافت و مرغوب خريداري كرده است، اما در جريان سيلي كه در يكي از ايالتهاي آمريكا پيش آمد، اين فرشها تخريب شد.
بهطوري كه روزي كه مرا صدا زد تا فرشهاي تخريب شده را ببينم، بسختي ميتوانستم تشخيص دهم كه اينها فرش است يا زيلو. تمام رنگهاي اين فرشها درهم دويده و تنيده شده بود. خب! اينها تماما نشان از كيفيت پايين و نازل فرش ايراني دارد و اين كه نظارتي از منظر كيفي در اين زمينه صورت نميگيرد.
آيا توجه به باورهاي مذهبي را در ميان آثار ساير نگارگران ميتوان ديد؟
انشاءالله كه ميشود، نميدانم. اين مساله را خود هنرمندان بايد در نهادشان جستجو كنند و من اميدوارم كه باشد.
برخي هنرمندان جوان بر اين باورند كه در هزاره سوم ديگر بحث پيامرساني و رسالت هنرمند به پايان رسيده است و آثار هنري بايد متكي به ويژگيهاي ديگري باشد. چقدر اين نظر را قبول داريد؟
اين بار اول نيست كه تزها و ابراز نظرهايي از اين دست در عرصه هنرهاي تجسمي مطرح ميشود. خاطرم هست زماني بحثهاي مشابه اين بحث، در كشورهاي اروپايي بويژه فرانسه و اين كه هنر براي هنر و... است، به چشم ميخورد، اما من به شما ميگويم كه مفهوم و پيام هنر وراي تمام اينهاست. اگر هنر مفهوم نداشته باشد، پس چه دارد؟! گاهي اتفاق ميافتد كه من يك قلم و كاغذ به دست نوهام ميدهم تا نقاشي كند. خب! اگر قرار است نقاشياي كه او ميكشد، يك اثر هنري باشد و كاري كه يك هنرمند با سابقه ميكند نيز يك اثر هنري، پس چه فرقي بين آنهاست. تجربهها و آموزهها در كجا قرار دارند؟ من به شخصه ۸۰ درصد از موزههاي دنيا را بخوبي گشتهام. وقتي به اين موزهها ميرويد، ميبينيد كه چه آثار ارزشمندي در اين موزهها وجود دارد. مگر ميشود تمام اين آثار خالي از مفهوم و پيام باشند؟!
يعني حتي هنرمندان غربي هم ميكوشند بيش از آن كه به فرم و كمپوزسيونهاي بصري و تصويري تكيه كنند، به محتوا در آثارشان ميانديشند؟
همين طور است. در كار آنها محتوا را بخوبي ميتوان مشاهده كرد. آنها براي خلق يك اثر هنري توجه زيادي به محتوا دارند و در كنار آن به مهارتهايشان نيز پر و بال ميدهند. حالا ممكن است در اين ميان چند نفر هم، تنها فرم را در آثارشان در نظر بگيرند، اما اين دليل نميشود كه آن را به تمام هنرمندان عموميت داد. اصولا هنر مقولهاي است كه سلايق و علايق متفاوتي را در خود جاي ميدهد. بنابراين مسائلي از اين دست به ديدگاه هنرمند بستگي دارد، اما در نهايت فكر ميكنم وقتي يك مخاطب پاي تابلو مينشيند، اگر پيامهاي مستتر در اثر را دريابد، به مراتب آن اثر برايش دلنشينتر خواهد شد.
با توجه به اين كه برخي معتقدند هنرهاي اصيل ايراني بايد در موزه نگهداري شوند و مجالي براي نوآوري ندارند، چطور به ابداع در حيطه نگارگري ميپردازيد؟
من بر اين باورم كه در هر برههاي ميشود نوآوري كرد. هيچ يك از كارهايم نبوده كه تصويري از جاي پاي گذشته يا كارهاي قبلي من داشته باشد بنابراين تصور ميكنم چشم بينا و با انصاف ميتواند نوآوري در هنرهاي اصيل ايراني بويژه نگارگري را بخوبي ببيند يا دستكم درباره من اين طور بوده است كه با حفظ اصالتهاي گذشته به ابداع و تازگي در كارهايم پرداختهام. محققان اروپايي در وضعيت فعلي حتي يك خط هم براي كتابها و آثار هنرمندان ايراني نمينويسند، اما تا امروز محققان و هنرشناسان بنام بسياري آثار مرا تجزيه و تحليل كردهاند.
چطور به اين جايگاه رسيديد؟
فرشچيان: بايد اصالتهاي وجودي خودمان را دوباره مرور كنيم تا بتوانيم از اين رهگذر فرصتي براي جهاني شدن نيز داشته باشيم. معتقدم بد نيست دوباره در اين زمينه رجعتي به خودمان نيز داشته باشيم
مطالعه كردم. همان طور كه سعدي جهان را گشت تا بتواند ديوان اشعار خود را بنويسد.
شايد گزاف نباشد بگويم من نيز براي دستاوردهاي هنريام شبانهروز تلاش كردم و از مطالعه دست برنداشتم. خاطرم هست كه مدتي پيش از استوارت گاليورتز، رئيس آكادمي هنر فلورانس خواستم تا مقدمهاي براي يكي از كتابهايم بنويسد.
او يكي از بزرگترين منتقدان هنرهاي تجسمي شرق است و تا به حال دو جلد درباره شاهنامه شاه طهماسب نوشته است و تمام زواياي پيدا و پنهان نقاشان خارجي و ايراني را كه در مكتب هرات بودهاند، استخراج كرده است. كتابي كه هر ايرانياي با ديدن آن حيرت ميكند.
او نيز به دليل آشنايياش با نوع كار من، پذيرفت. به من گفت من كارهاي تو را دوست دارم. از اين جهت كه آثار تو نشان ميدهد مطالعه شده كار ميكني، اما اگر بخواهم براي كتاب تو مقدمهاي بنويسم، نيازمند پذيرفتن شروطي از سوي توست كه بايد بپذيري. زيرا من براي نوشتن مقدمهاي در كتاب تو در برابر هنر و آكادمي هنر مسوول هستم. من نيز پذيرفتم. او به من گفت در رزومه كاري ات نوشتهاي كه تا امروز ۸۳ نمايشگاه انفرادي برپا كردهاي. كارت تمام اين نمايشگاهها را برايم بفرست. فرستادم سپس گفت تصاوير تمام عكسهايي كه ميخواهي در كتاب مذكور چاپ شود را نيز برايم بفرست. من نيز همين كار را كردم. بعد از مدتي دوباره پيغام فرستاد كه فهرست نام تمام كتابهايي كه در وادي هنر خواندهاي را نيز برايم بفرست و من نيز ارسال كردم. بعد از مدتي، پيغام داد كه ساعت سه بعد از ظهر به دانشگاه هاروارد بيا تا با هم ملاقاتي داشته باشيم.
دقيقا به خاطرم هست كه آن روز به دانشگاه هاروارد رفتم. تمام كتابهايي كه فهرست آنها را برايش فرستاده بودم روي ميزش قرار داشت و او مانند استادي كه بخواهد از شاگردش امتحان بگيرد يكي يكي اين كتابها را بيرون ميكشيد و از من دربارهشان سوال ميكرد. تازه بعد از گذراندن اين مرحله بود كه مقدمه كتاب مرا نوشت. منظورم اين است. آنها مطالعه دارند و حساب شده كار ميكنند يا مينويسند. اميدوارم فرهنگ و هنر ما هم در ايران روزي به آن اندازه و معيار برسد.
چرا ما كه داعيهدار هنر نگارگري هستيم، برعكس چينيها، فرصتسوزي كردهايم و از جهاني شدن بازماندهايم. اصليترين دليل اين غفلت ناشي از چيست؟
نتوانستهايم چون نخواستهايم. شما اگر امروز در آثار هنرمندان چيني دقيق شويد، ميبينيد آنها گرچه در ژانرهاي مختلف كار كردهاند، اما چيني بودن خود را فراموش نكردهاند. اين خيلي مهم است كه هنرمند به اصالت و هويت خود پايبند باشد. چنانچه در نوانديشترين آثارشان نيز رنگ و بوي چيني به چشم ميخورد. يعني شما با يك نگاه ميفهميد كه چيني هستند. در حالي كه ما نتوانستهايم. البته در اين ميان يك راز هم وجود دارد كه تاريخچهاش به ۹۵ سال پيش برميگردد. آن راز اين است كه كشورهاي استعمارگر همواره درصدد از بين بردن هويت فرهنگي كشورهاي مختلف بودهاند.
آنها براي موفق شدن در اين مسير، هزينههاي هنگفتي خرج كرده و برنامهريزيهاي زيادي انجام دادهاند. دليلش هم ساده است. مملكتي كه هويت فرهنگي نداشته باشد، به مراتب نفوذپذيرتر است. همين امروز، عربها دچار چنين مسالهاي شدهاند. اين كشورها همان يك ذره هويت عربها را هم گرفتهاند و آنها را به سمت هنر نو سوق دادهاند تا اصالت آنها را متزلزل كنند. يا درباره ما سعي كرده اند شناسنامهمان را از ما بگيرند، اما چين و ژاپن به هيچ ترتيبي به اين مساله تن ندادهاند.
روي اين اصل است كه ميگويم در يك اثري كه متعلق به هنرمند چيني است، شما چين و به طور كلي اصالتهاي چيني را در آن اثر مشاهده ميكنيد. ولي ما خودمان را فراموش كردهايم. بارها هم اين مساله را گوشزد كردهام، بايد اصالتهاي وجودي خودمان را دوباره مرور كنيم تا بتوانيم از اين رهگذر فرصتي براي جهاني شدن نيز داشته باشيم. من معتقدم بد نيست دوباره در اين زمينه رجعتي به خودمان نيز داشته باشيم.
به عنوان يك هنرمند زبده و پيشكسوت، چه راهكاري براي حفظ هنرهاي سنتي ارائه كردهايد؟
بگذاريد سوال شما را با اين جواب تكميل كنم كه امروز بسياري از محصولات به اصطلاح هنري ما توسط چين به كشور ما وارد ميشود. حتي صنايعدستي! چينيها مدتي پيش تابلوي عصر عاشوراي مرا روي يك قاب درست كرده و فرستادهاند. مساله اين است كه ما متوجه نشدهايم داريم چه كار ميكنيم. كاشيكاريهاي جديد اصفهان يا كاشيكاري مشهد را ببيند. آنقدر بيكيفيت هستند كه دل هر هنرمندي را به درد ميآورند. در بازار سرشور مشهد، مسجدي است كه كاشيكاري آن ۷۰۰ سال پيش انجام شده است.
اما هر وقت كه به آن نگاه ميكنيد، انگار همين امروز آن را ساختهاند. يعني تا اين اندازه اين كاشيها تلالو و درخشندگي و تازگي دارد، اما كاشيكاري برخي جاهاي آستان قدس رضوي، به قدري بيكيفيت است كه آدم نميتواند نگاه كند. همه رنگهايش بعد از مدتي از بين رفته است.
اين كاشيكاري كجا و آن كاشيكاري كجا؟! به هرحال همه اين مسائل وجود دارد و بايد قبول كنيم كه موج نو در هنر ما رسوخ كرده است. من هميشه براين باور بودهام كسي كه ميخواهد به نوآوري در اثر خود بپردازد، بايد در درجه نخست به اين مساله فكر كند كه آيا اين نوآوري ميتواند اثر او را ماندگار سازد. چنانچه خود نيز در جريان ارائه آثارم به اين نكته توجه زيادي كردهام و شمشير شكسته بيگناه، كمينگاه و... از جمله آثار من هستند كه نهتنها داراي نوآورياند كه فرم و رنگ نيز در آنها تازگي دارد.
تصور ميكنم يكي از دلايلي كه شما توانستهايد در عالم هنر به اين درجه از موفقيت دست يابيد، سفرهاي زياد به كشورهاي مختلف و آشنايي با هنر و هنرمندان اين كشورها باشد كه به گسترش ديدگاه شما در نگارگري كمك زيادي كرده است؟ اين طور نيست.
مسلما همين طور است. زماني كه براي ادامه تحصيل به وين رفتم، به كتابهاي ارزشمند و نفيسي در كتابفروشيها برخوردم و تا جايي كه توانستم به خريداري اين كتابها پرداختم. غذا نخوردم. به خودم سختي دادم، اما به جايش كتاب خريدم و امروز از اين كارم راضي هستم. حتي ميخواهم تمام اين كتابها را به فرهنگستان هنر اهدا كنم تا در معرض ديد عموم قرار گيرد.
امروز تنها خروجي بروز آثار هنري، حراجيهايي هستند كه در كشورهاي همجوار عربي مثل دبي برپا ميشود. اما آيا همين خروجي براي شناساندن هنر ما به دنيا كافي است؟
افرادي كه در اين حراجيها به خريداري آثار هنرمندان ايراني ميپردازند، به هيچ وجه دلشان براي هنر ما نسوخته است. آنها منفعت خودشان را درنظر ميگيرند و از خريد آثار هنري ما براي خودشان هويت ميسازند. چون شناختي نسبت به خريد اين آثار ندارند و به فراخور پول هنگفتي كه در اختيار دارند، از اين رهگذر به كسب هويت و فرهنگ ميپردازند. دليل اين كه از آثار ما در اين حراجيها استقبال ميكنند، همين است.
اين سوال باعث شد خاطرهاي به ذهنم بيايد. چند سال پيش در شيكاگو نمايشگاه داشتم.جوان عربي نزد من آمد و شماره تلفنم را خواست. بعد از شش هفت ماه تلفن زد كه ميخواهد در كارگاهم مرا ببيند. به همراه يكي دو نفر با يك ماشين بزرگ به كارگاه من آمدند. يك كتاب هم برايم آوردند. وقتي ميخواستم كتاب را ورق بزنم، چشمم به نقشهاي افتاد كه به شكل معمول در اول هر كتاب آن كشور چاپ ميشود.
وقتي دقت كردم ديدم توي نقشه به جاي آن كه نوشته باشند پرشين گلف يعني خليج فارس، نوشتهشده عربيك گلف. خيلي ناراحت و رنگ به رنگ شدم. حتي يكي از آنها از حالت چهرهام متوجه شد كه ناراحت شدهام. بعد هم هر كاري كه كردند، راضي نشدم حتي يكي از تابلوهاي خود را به آنها بفروشم. يا به خاطرم هست به دعوت پادشاه عمان، به اين كشور رفتم و مرا براي ديدن كار جوانان به آكادميشان بردند.
آنجا مشاهده كردم كه دركار اين جوانان هيچ مايهاي به چشم نميخورد. باعث تاسف است بگويم اخيرا كه به موزه آرميتاژ در روسيه سفر كردم، نهتنها نشاني از ايراني بودن بالاي آثار هنرمندان ايراني نبود كه از همان چند اثر تذهيب كه درموزه مقابل به چشم ميخورد نيز به عنوان اسلاميك آرت ياد كرده بودند. به هر حال من ديگر نفسم بريده از بس كه به اولياي امور گفتهام كه نبايد نسبت به هنرهاي اصيل خودمان بيتوجه باشيم.
با توجه به اين كه شما مدت زيادي است در خارج از كشور هستيد، برخورد و شناخت آنها نسبت به هنر ما را چگونه ديدهايد؟
همان طور كه در اين دنيا آدمهاي متفاوتي وجود دارند، برخوردها و ديدگاهها نيز نسبت به هنر متفاوت است. ممكن است يك مخاطب ايراني پاي تابلوي من بايستد و حق مطلب را متوجه نشود، اما يك خارجي به پيام اثر پي ببرد. چنانچه خاطرم هست در جريان برگزاري يكي از نمايشگاههايم، يك خانم اروپايي مقابل تابلوي عصر عاشورا ايستاد و گريست.
مكتب هرات در مينياتور يكي از مكاتب مهم و تاثيرگذار بوده است. تا جايي كه اوج بالندگي مينياتور در اين دوره اتفاق افتاده و از دل آن هنرمندان شاخصي برخاستهاند. به نظر شما امروز چقدر تاثيرپذيري نسبت به مكتب هرات بين هنرمندان وجود دارد؟
هنر نه تنها در ايران كه درهمه جاي دنيا مثل نردبان و راهي است كه انسان را پيش ميبرد. درباره مكتب هرات نيز بايد بگويم، در سالن اصلي چهل ستون اصفهان وقتي هزارهها را نگاه ميكنيد متوجه ميشويد كارهايي كه در اين سالن انجام شده، تماما غنايي است و حالت تغزل گونه دارد. در زمان صفويه نيز سوژهها بيشتر معطوف شاهنامه بوده است. بنابراين زيبنده است كه هنرمندان حين حفظ سنتهاي اصيل ايراني خود بتوانند سر منشاء تحولات بزرگي در حوزه هنرهاي تجسمي شوند. مكتب هرات در زمان خود مكتب بزرگي بوده و امروز ديگر بعيد است كسي بتواند از اين دست كارها انجام دهد.
در حال حاضر ساخت دو تابلوي مينياتور را در دست اجرا داريد. درونمايه اين آثار چيست؟
يك تابلو به اسم انتقام در دست دارم كه در اين اثر كوشيدهام سير طبيعي زندگي را برعكس نشان دهم. يعني اين بار به جاي آن كه پلنگ به صيد آهو بپردازد، آهو به انتقام برخاسته و انتقام خود و همنوعانش را از پلنگ ميگيرد. يك تابلوي ديگر هم دارم كه با موضوع حضرت ابراهيم(ع) كار ميكنم و در واقع دو لتهاي است. در يك تابلو حضرت ابراهيم را نشان دادهام كه در آتش قرار دارد و در قسمت ديگر حضرت را تصوير كردهام كه ميخواهد از آتش بگذرد و فرشتههاي آب، باد و باران ميخواهند آتش را خاموش كنند، اما او مانع ميشود و ميگويد به اذن خداوند از اين آتش عبور خواهم كرد.