کیهان: صحنه هاي بديعي دارد اين نظام مقدس جمهوري اسلامي كه حتماً واژه «دموكراسي» از دركش عاجز است. شايد بايد مدد از تركيب قشنگ «مردمسالاري ديني» بگيريم، كه دنياي امروز، دموكراسي را بيشتر با بمب و دروغ و ترور و تزوير مي شناسد تا مثلاً راي مردم. از اين صحنه هاي بديع، يكي هم آنجاست كه نظام ما، انتخابات برگزار مي كند و تو مي بيني هنوز 2 ساعت مانده به آغاز راي گيري، پيرزنان و پيرمرداني كه مادر شهيد و پدر شهيدند، دقايقي بعد از نماز صبح، آرام آرام مي روند و صف تشكيل مي دهند جلوي در مساجد يا مدارس.
خرداد 88 رفتم سراغ شان جلوي در مسجد بزرگ ميدان هفت حوض، عجبا! كه زودتر از آفتاب، آفتابي شده بودند! چندتايي شان اما با عكس جگرگوشه هاي شان آمده بودند. مردان والفجر 8 و كربلاي 5 و بازي دراز و ارتفاعات قشنگ الله اكبر. همان جا به من گفت مادر شهيدي كه؛ مگر ممكن است بدون اينها زندگي كنيم. نفس ما بسته به نفس بچه هاي شهيدمان است!
«نفس ما بسته به نفس بچه هاي شهيدمان است». اين جمله آن پير زن، يعني «شهيدان زنده اند الله اكبر».
از پدر شهيدي كه داشت تسبيح شاه مقصود، به چه بزرگي مي چرخاند، پرسيدم: حالا پدرجان! خيلي مانده تا آغاز رأي گيري؟! كه جوابم داد: تكليف است، تكليف! بعد شايد بغضش را فروخورد و گفت: جخت بلا پسرم محسن، هنوز خيلي مانده بود به شروع والفجر 8 كه رفت اروند اما هنوز پيكرش برنگشته كه برنگشته. محسن هم مثل من، هنگام تكليف، عجله داشت! به پسرم رفته ام.
در خاطرم زنده شد هم الان، آن مصاحبه اي كه با مادر شهيدان اسماعيلي كردم. پير زن مي گفت: بچه هاي ما، بيشتر از زندگي و زن و بچه، مرخصي مي گرفتند و به جبهه مي رفتند، تا اينكه از جبهه بخواهند مرخصي بگيرند و بيايند و سري به ما بزنند!!
ديگر چه بگويم از صحنه هاي بديع نظام مان؟! يادم مي آيد روزگار نه چندان ماضي، كه مثل امروز، عقلا داشتند اصول گرايان را دعوت به وحدت مي كردند، مردم با مدد عقلاي قوم، آمدند و كار كارستاني كردند. آن ايام البته انتخابات رياست جمهوري بود و تعدد نامزدهاي اصول گرا، بوي تفرق آرا مي داد.
القصه! مردم و معتمدين شان كه مي ديدند گوش نامزدها بدهكار توصيه ها نيست، طرح قشنگي در انداختند و جور قصور نامزدها را كشيدند. آن طرح، اين بود كه ببينيم كدام نامزد، رأي بيشتري دارد، همه به خاطر جلوگيري از پراكندگي آرا، به همان رأي بدهيم! و اين شد كه «سوم تير» شد روزي ماندگار در تاريخ ما، و الا نمي شد!
حالا گمانم بد نباشد باز هم مردم (در اينجا منظور، مردم تهران است) و معتمدين شان كه حتماً معتمد هر 2 ليست اصلي جريان اصول گرايي هم هستند، اگر لازم شد، دوباره همان طرح را اجرا كنند تا جلوي خطر پراكندگي آراي اصول گراها گرفته شود. يعني اگر لازم شد، ليستي تهيه شود از مجموع بهترين هاي هر 2 ليست، كه 2 حسن بزرگ دارد اين كار. يكي اينكه جلوي تفرق آرا را مي گيرد و ديگري اينكه حتي المقدور، بهترين اصول گرايان را مي فرستد بهارستان. اين كار، خوبي ديگرش اين است كه هم دغدغه هاي «متحد»ها را حل مي كند، هم دغدغه هاي اصحاب «پايداري» را. پيشنهاد بدي به نظر نمي رسد، البته اگر لازم باشد، و البته اگر بي خود كش ندهند بعضي ها بحث را و كلام توي كلام نياورند!
¤¤¤
راستي! چقدر خون بر خاك جبهه هاي غرب و جنوب ريخته شد، تا امروز، ما اين همه جبهه سياسي داشته باشيم؟! خوب است سياسي ها، اعم از اصول گرا و اصلاح طلب و منتقد و معتقد و چه و چه، روز رأي گيري، اندكي زودتر از خواب بلند شوند و از نخستين نفرات صفوف به هم فشرده رأي گيري، «درس تكليف» را به گونه عملي فرا بگيرند.
گفتم كه! صحنه هاي بديعي دارد اين نظام مقدس جمهوري اسلامي. گاه حتي در فهم سياسي، ملت ما جلوتر از خواص اند. مي دانيد چرا؟! چون ملت، بيش از اصحاب سياست، اين نظام را مال خود مي دانند و خون ها داده اند برايش و خون دل ها خورده اند. چون ملت، فقط 2 جبهه مي بينند و مي شناسند؛ جبهه انقلاب و جبهه نظام سلطه. در اين كارزار، فرصت انتخابات، فرصت خوبي است براي ضربه زدن به دشمن اصلي، يا احياناً زدن بر سر و كله همديگر؟! آقاياني كه اين همه تكليف تكليف مي كنند، اينجا بگويند كه تكليف چيست؟! و اينجا بگويند كه چه مي كرد اگر «جناب عمار» بود؟! «گفتمان اصول گرايي»، همان به كه بوي حمالي براي ملت بدهد، يعني عطر خدمت. به حرافي اگر مي خواستند رأي بدهند مردم، اصلاح طلبان بودند! نبودند؟!
ميان اصولگرايان، دعوا اگر زياد شود، باورم هست گوشت قرباني، هيچ نخواهد بود الا اصول گرايي.