بولتن نبوز : اکنون در سال 2012 میلادی جهان دست کم 5 قرن است که تسلط فراگیر تمدنی
انسان بسنده (اومانیست) را بر تمام شئون حیات فردی و اجتماعی خود تجربه می کند.
انسان بسندگی علی رغم شمول کلمه انسان در ماهیت خود کارکردی دقیقا ضد انسان داشته
است. تفکری که به گواه آثار اندیشمندان متقدم و متاخر غربی به بهانه محور قرار
دادن سود و لذت انسان، خدا و کلام خدا را به کناری نهاد، رفته رفته در توسعه وجوه
مدنیت تک ساحتی مادی پیش رفت و به ولایت شیطان گردن نهاد.
چنین تجربه ای البته از همان آغاز محکوم به شکست بود. تمدن ها و مکتب های فکری مادی گاه به جهت صراحت در مخالفت با قوانین الهی عمری کوتاه تر دارند و گاه نیز به مدد پیچیدگی در مدیریت، سیاست، تبلیغ و نگره پردازی مدت بیشتری بر مسند سلطه استکباری باقی می مانند. اما آن چه که سرنوشت آن ها را رقم می زند، نسبت آن ها با پیام الهی پیامبران است. تمدن غرب امروز به گواه نشانه های آشکار در واپسین ایستگاه های حیات ظلمانی خود بر کره ارض به سر می برد و آثار گردن کشی حاکمان جهان در برابر خدا در ساحات مختلف حیات بشر هر روز بیشتر از پیش رخ می نماید. واکاوی تفصیلی نشانه های پرشمار نزدیکی فروپاشی تمدن غربی از حوصله این نوشته خارج است، اما اشاره اجمالی به مهم ترین آن ها به تفکیک حوزه های فرهنگی و اجتماعی، اقتصادی، سیاست داخلی و سیاست خارجی در کشورها و جوامع غربی خالی از فایده نخواهد بود.
1. فرهنگی و اجتماعی: «چگونه ما غربیان در حال مردن و میراندن هستیم و داریم می میریم و می میرانیم؟ شاید خیلی ساده بتوان گفت که این، بر اثر از هم پاشیدن و فرو شکافتن بافت درونی جامعه ماست که کمال مطلوب معنوی یا هدفی متعالی ندارد و هر روز در گوشه و کنار آن و بر صحنه های آن، انواع طغیان ها و تمردها و سرکشی ها و تجاوزها به شکل های گوناگون رخ می نماید. گروهی فرمانروایان نوین، جانشین فرمانروایان دیرین می شوند و به تاراج ثروت کشور و پوست کندن همان مردم ادامه می دهند و یا به شکل تعدی و تجاوز و دیکتاتوری نظامی و پلیسی، امپراتوری خود را بر پایه استخوان های مردگان برپا می سازند و یا در شکل یاغیگری های فردی است که شکل دیگری از یاغیگری گروهی و اجتماعی است به طوری که قانون و قاعده هرج و مرج در جامعه ما شده است؛ جوامعی که آینده ای با چهره انسانی ندارند.» این ها جملات اندیشمند منتقد فرانسوی، روژه گارودی است که سال ها پیش از این نوشته شده است. جمله واپسین روژه گارودی در واقع قلب نوشته اوست.
تفکر مادی کار جوامع غربی را به جایی رسانده که
چهره غیر انسانی آن آشکارا نمایان شده است. فساد اخلاقی به شدت دامن گسترده است. نهاد
خانواده فروپاشیده و درصد بالایی از موالید در جوامع غربی به صورت نامشروع متولد
می شوند. هم جنس بازی رو به گسترش است و ازدواج با هم جنس در بسیاری از کشورهای
غربی به رسمیت شناخته می شود. مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی به شدت افزایش یافته
و بسیاری از جوانان غربی پناهگاهی جز توهم افیونی برای خود نمی یابند. از پس این
نابهنجاری ها آمار تجاوز جنسی و کودک آزاری نیز سر به فلک گذاشته و با تولیدات
فرهنگی مستهجن هر روز تشدید می شوند. و از همه مهم تر این که بشر غربی امروز
تنهاست، بسیار تنها. و این تنهایی به رغم تلاش های پیچیده دولت های غربی برای
تخدیر انسان ها، آینده ای تاریک تر از امروز را برای جوامع غربی رقم زده است.
2. اقتصادی: جورج سوروس، سرمايهدار مشهور آمريکايي که در ایران نیز به دلیل کمک
های مالی و سیاسی فراوان به فتنه گران شناخته شده است چندی پیش در مصاحبه با
نيوزويک شرايط اقتصادي غرب را به شرايط فروپاشي شوروي تشبيه کرده و اعتراف کرده
بود که مردم غرب به درستي نميدانند که چه فاجعه عظیمی در حال رخ دادن است.
علل بحران اقتصادی رخ نموده در آمریکا و اروپا در ذات اقتصاد ناعادلانه سرمایه
داری غرب نهفته است. جایی که اقلیتی بسیار کوچک، عمده منابع مالی، طبیعی و انسانی
و به تبع آن قدرت سیاسی را به دست دارند. این اقلیت که عمدتا صهیونیست اند بر
مقدرات اکثریت مردم حاکم شده اند و آن ها را به سان مهره هایی در جهت افزایش ثروت
و قدرت خود به بازی می گیرند. جنبش های اعتراضی فراگیر در آمریکا و اروپا امروز به
یکه تازی شرکت های بزرگ معترضند و در رویکردی بنیادین، قطع رابطه پول و قدرت را در
این جوامع خواستار شده اند.
رویکرد افراطی سلطه طلبی و نظامی گری نیز هزینه های هنگفتی را بر اقتصاد کشورهای
غربی تحمیل کرده است.
امروز
بزرگ ترین اقتصاد جهان (آمریکا) بدهکارترین کشور دنیاست و هر آمریکایی با ده ها
هزار دلار بدهی متولد می شود و این در حالی است که مالیات مردم آمریکا صرف تهاجم و
تجاوز بی ثمر در دیگر نقاط دنیا می شود. این وضعیت در اروپا بسیار وخیم تر نیز
هست. بحران بدهی ها که از سال 2009 آغاز شد اکنون در آستانه بلعیدن چند کشور
اروپایی است و با وجود تمام تلاش های کشورهای عضو، به احتمال فراوان حوزه اقتصادی
یورو به فروپاشی نزدیک می شود. چند قرن نابرابری و چپاول منابع و استعمار و
استثمار کشورها و توسعه اقتصادی برآمده از ثروت های به غارت رفته ملت ها طبیعتا
نتیجه ای جز فروپاشی اقتصادی نخواهد داشت.
3. سیاست داخلی: حاکمان و تصمیم سازان در غرب سال ها به کمک ابزارهای پیچیده
تبلیغاتی با فریب مردم و قلب واقعیت ها توانستند فضایی را به وجود بیاورند که در
آن توده مردم هیچ نقش موثری در تعیین سیاست ها و جهت گیری کلان دولت ها و کشورها
نداشته اند و در عین حال همواره توهم مردم سالاری با آنان همراه بوده است. با
پیروزی انقلاب اسلامی ایران روشنگری پیرامون ماهیت واقعی سیاست های جهانی آغاز شد
و رویش های مبارک شجره طیبه انقلاب نهایتا به جریان بیداری اسلامی در کشورهای
منطقه خاورمیانه منتهی گردید و پس از آن در ابعادی بزرگ تر بیداری مردم آمریکا و
اروپا در مقابل حکام آشکار و پنهان جهان را نشانه رفت. جنبش مردمی وال استریت در
آمریکا امروز نسبت به سیاست های ماهیتا واحد دو حزب دموکرات و جمهوری خواه هشیار
شده و تغییرات بنیادین در عرصه سیاسی و مدیریتی را خواستار شده است.
در کشورهای اروپایی نیز وضع به همین منوال است. اعتراضات گسترده در فرانسه، انگلیس و اخیرا در یونان، اسپانیا، ایتالیا و آلمان پس از آن به وجود آمد که توده مردم در مقابل نابرابری وخیم اقتصادی و سیاسی در کشورهایشان به ستوه آمدند. آتش این اعتراض و نارضایتی جز با تحقق تغییرات بنیادین مورد نظر مردم خاموش نخواهد شد. انسان غربی امروز پس از سال ها غفلت و محرومیت از حقوق انسانی به دنبال به دست گرفتن سرنوشت خود و به زیر کشیدن طبقه ثروتمند حاکم به پا خواسته است و دیر یا زود نیز به اهداف خود دست خواهد یافت.
4. سیاست خارجی: مطالعه روند صعود و افول تمدن ها نشان می دهد که تمدن ها آن هنگام
که در قوس نزول خود روندی پرشتاب تر می یابند و با بحران های داخلی رو به رو می
گردند، برای برون رفت از بحران و یافتن راه نجات به نظامی گری افراطی و دخالت در
کشورهای دیگر روی می آورند و این دقیقا رویکردی است که غرب و به طور خاص آمریکا از
چند دهه پیش به طور روزافزون در پیش گرفته که در موارد اخیر آن تماما با ناکامی
مواجه شده است. ساز و کار های تهاجم فرهنگی به ملت ها نیز علی رغم پیچیدگی های
روشی و ابزاری نسبت به گذشته، به دلیل بیدار شدن ملت ها کارآیی خود را از دست داده
اند. نشانه واضح این ناکامی به آتش کشیده شدن همه ذخیره سیاسی و فرهنگی غرب در
کشورهای اسلامی است که طی حدود یک سال اخیر در نتیجه بیداری مبارک اسلامی رخ داد و
مهره های سیاسی غرب در منطقه را دومینو وار به سقوط کشاند و این روند همچنان ادامه
دارد. ملت ایران به رهبری مردانی الهی با بصیرت و صبر خود در مسیر دعوت الی الله
نقشی اساسی در روند بیداری جهانی داشته است.
*****
آن چه که اجمالا پیرامون نشانه های روند رو به افول تمدن غربی مورد اشاره قرار گرفت،
تنها بخش هایی از واقعیات جاری در جهان است. عمق فاجعه در جهان امروز به صورتی است
که به سختی می توان به قلم یا زبان حق مطلب را درباره واقعیت آن ادا کرد. بسیار
مغتنم است که در انتها، بخشی از بیانات الهی رهبر حکیم انقلاب، حضرت آیت الله
خامنه ای در جمع شرکت کنندگان در اجلاس جهانی «جوانان و بيدارى اسلامى» را دوباره
بخوانیم و پیرامون آن بیندیشیم: