سرویس سیاسی پایگاه 598 - مهران موزون/ محسن هاشمی در آستانه چهلمین روز درگذشت پدرش اعلام نموده: «ما در اوراق و دست نوشتههای ایشان، متونی پیدا کردیم که میتواند بهعنوان بخشهایی از وصیتنامه سیاسی که ایشان در حال نگارش آن بودند، تلقی شود، بهطور نمونه زندگینامه خودنوشت ایشان که مربوط به بدو تولد تا دوران نهضت و مبارزه است، یا صفحاتی از دیدگاههای ایشان، اما این مجموعه هنوز در قالب یک وصیتنامه منسجم نهایی نشده بود و خانواده پس از اطمینان از اینکه یاداشت دیگری وجود ندارد با انجام هماهنگیهای لازم سعی خواهد کرد که این مجموعه را برای اطلاع مردم منتشر کند.»
نکته اول
مسلما شخصیت حقیقی مرحوم اکبر هاشمی (هر چه که هست) به خانواده اش مربوط است. فی المثل اگر ملک ده میلیارد تومانی دزاشیب (که زمانی سندش را برای مهدی وثیقه گذاشتند) متعلق به ایشان بوده تصمیم گیری درباره آن صرفا به خانواده اش مربوط است و بس.
اما هر آنچه که به شخصیت حقوقی آقای هاشمی برمیگردد خصوصا بابت مناصب مهمی که در نظام و حکومت پیموده است ذوالحقوقش مبادی حکومتی هستند. همه میدانند که یکی از وجوهات حقوقی شخصیت آن مرحوم وجه سیاسی اش بود که اِشغال مناصب مهم حکومتی و دولتی این وجهه را حساس تر می سازد.
اینکه خانواده ی وی بخواهد از میان دست نوشته های متوفی اقدام به انتخاب و چینش جملات و پاراگراف هایی کرده و به عنوان وصیتنامه سیاسی او منتشر سازند امری است که تمام آحاد جامعه می توانند از روی وبسایت آقای هاشمی انجام دهند.
چه اینکه مواضع سیاسی هاشمی که سراسر اعوجاج و پستی و بلندی است توسط تمام ذوایق حاضر در عرصه سیاست کنونی کشور قابل بازسازی و دوخت و دوز است.
لذا برای همگان مشخص است که هاشمی رفسنجانی هیچ وصیتنامه مدونی تنظیم نکرده و همچون امام راحل ره به محلی رسمی و حکومتی نسپرده است.
واقعا پذیرفتنی هم نیست که محسن هاشمی با همدستی و کمک فائزه و مهدی از بین چندین و چند اوراق و دستنوشته های پراکنده پدرشان (بشرط آنکه کارشناسان خط شناس قوه قضاییه بررسی و تایید کنند) یک متن واحد را به عنوان وصیتنامه سیاسی!! تدوین و گردآوری کرده و به افکار عمومی ارائه دهند.
نکته دوم
زمانی که حضرت امام رضوان الله تعالی علیه رحلت نمودند کشور نیاز به بزرگتر داشت فلذا تمهید آن حضرت برای نوشتن و تدوین وصیتنامه سیاسی الهی برای پیشبرد امور انقلاب و کشور بسیار درست و راهگشا بود.
اما بنظر میرسد که مرحوم رفسنجانی با توجه به این حقیقت که کشور در شرایط فعلی بحمدلله بزرگتر دارد، به خوداجازه نداده تا خط و مشی سیاسی برای مردم ارایه کند چه اینکه در سالهای اخیر هم ایشان تا توانست افکار و مشی سوال برانگیز خود را منتشر ساخت و گفت آنچه گفت!
هاشمی حرفی باقی نمانده بود که نگوید و ارایه طریقی نمانده بود که به پیروانش!! ندهد.
هنوز هم وبسایت ایشان و مشاوری همچون فواد صادقی هست و آنان که هاشمی برایشان محلی از اعراب دارد به سادگی به افکار و عقاید وی دسترسی دارند.
پس نکته و رمز این ادعای محسن هاشمی چیست؟ چرا خانواده وی برای خلق یک وصیتنامه سیاسی!! به تکاپو افتاده اند.
نکته سوم
حقیقت این است که اکنون یک لحاف چل تکه سیاسی که مرحوم هاشمی حکم پدر را برایشان داشت اکنون رسما بی پدر شده اند و هر تکه ای ساز خودش را میزند. انتخابات 96 هم نزدیک است و آشوب و آشفتگی در این اردوگاه چل تکه به خوبی مشهود است تا جایی که محمدرضا باهنر هم پرده برانداخته و رسما به کمکشان آمده است.
پس اگر هاشمی نیست، یک وصیتنامه مثلا سیاسی میتواند مُسکنی موقت باشد بر دردهایشان.
وصیتنامه ای که همچون به هم وصل کردن بریده های یک روزنامه که معلوم نیست منویات و منافع کدام یک از سران ... را باید تامین کند قرار است یک مانیفست انتخاباتی را برایشان رقم بزند تا احتمالا کد آشتی ملی خاتمی را رزنانس کرده و یا روحانی را از سقوط نجات دهد.
لازم است تا دادستان کل کشور، محسن هاشمی را برای ادای توضیحات درباره این ادعا و تصمیمی که ممکن است بگیرند احضار کرده و بی مماشات تمام مستندات موجود را از ایشان بخواهد تا حقیقت معلوم شود. پیش از آنکه یک مانیفیست خلق الساعه بنام هاشمی اما بکام بعضیها تراشیده شود.