به گزارش پایگاه 598 به نقل از فارس، رضاخان هنگامی که هجده سال بیشتر نداشت، با «مریم سوادکوهی» دخترعموی خود ازدواج کرد که حاصل آن دختری به نام «همدم السلطنه پهلوی» بود.
پس از چهارده سال زندگی مشترک، همسر نخست رضاخان درگذشت. وی یک سال بعد و در سال 1291 برای ادامه خدمت راهی همدان شد. او در همدان با زنی به نام «صفیه(زهرا) همدانی» ازدواج کرد که نتیجه آن تولد «صدیقه» بود. صدیقه مادر خود را در شیرخوارگی به علت بیماری (یا طلاق) از دست داد و رضاخان سرپرستی او را به یکی از زیردستان امین خود به نام علیاکبر کدویی سپرد. وی صدیقه را به عنوان فرزند خویش بزرگ کرد و در سال 1296 با نام خانوادگی خود برای او شناسنامه گرفت.
سومین ازدواج رضاخان در سال 1295 با «تاجالملوک آیرملو» بود که چهار فرزند ـ از جمله محمدرضا پهلوی ـ را برای او به دنیا آورد.
پنج سال بعد رضاخان با ملکه توران (قمرالملوک) ازدواج کرد. رضاشاه از وی صاحب یک فرزند پسر شد. برخی منابع میگویند این ازدواج به دور از چشم تاجالملوک صورت گرفته بود و به همین دلیل به طلاق انجامید. اما تاجالملوک در خاطرات خود مدعی است که رضاخان با اجازه او تجدید فراش کرد. در این مورد میگوید: «بعداً که رضا با اجازه من تجدیدفراش کرد، من اجازه ندادم عصمت و توران را به سعدآباد بیاورد.»
تاجالملوک در خاطرات خود مدعی است که رضاخان با اجازه او تجدید فراش کرد. در این مورد میگوید: « بعداً که رضا با اجازه من تجدید فراش کرد من اجازه ندادم عصمت و توران را به سعدآباد بیاورد.»
آخرین همسر رضاشاه در سال 1302، «عصمتالملوک» و در واقع سوگلی او بود. عصمتالملوک پنج فرزند به دنیا آورد. او پس از انقلاب اسلامی در ایران ماند و در سال 1374 شمسی در سن 90 سالگی در تهران درگذشت.
* حکایت دختر رضاخان و نامهاش به امام خمینی(ره)
صدیقه که حاصل دومین ازدواج رضاخان بود، پس از مرگ رضاشاه از هویت حقیقی خویش آگاه شد. او با همسر و فرزندانش به تهران آمده و در صدد اعاده هویت برآمد، ولی دربار به بهانه بیسوادی او و مصدقی بودن شوهرش حاضر به پذیرش وی به عنوان فرزند رضاخان نشد و نزدیک به 20 سال دوندگی صدیقه در دادگستری برای اثبات رسمی هویت خود با نام پدر یا مادر واقعیاش ناکام ماند.
با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، صدیقه شرح ماجرای خود را طی نامهای خطاب به امام خمینی(ره) نوشت که با توجه به اسناد موثق، نهایتاً توانست در 63 سالگی هویت واقعی خویش را در مراجع قانونی اثبات کند.
صدیقه 6 سال با نام خانوادگی «پهلوی» زندگی کرد و در سن 72 سالگی در تهران درگذشت. او در 22 دی 1368 در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
* متن نامه به امام خمینی(ره)
در نامه صدیقه که روزنامه اطلاعات متن آن را منتشر کرده، آمده است: اینجانب صدیقه دختر رضاخان (رضاشاه سابق) و زهرا سوادکوهی میباشم که با انگیزه تلفن مورخه سهشنبه اول اسفند 57 خانمی که خود را از کمیته آن امام به من معرفی کرد و گویا من بی نام و نشان را که از مردم طبقه سوم اجتماع نیز محرومترم، با شاهزاده خانمهای معروف پهلوی اشتباه گرفتند و به کمیته احضارم کردند. لذا مصدع اوقات گرانبهای شما شدم در حالی که اکنون مجال رسیدگی به این امور نیست.
اینجانب بنا به وظیفه شرعی خود در روز ششم تشریففرمایی آن حضرت موفق به زیارت شدم ولی حال که احضار گردیدم چه بهتر که این سعادت از نزدیک دست دهد تا جریان 20 سال مبارزه حقطلبانه از دستگاه بیعدالت دربار و طبقه حاکمه نخست وزیری هویدا را به عرض برسانم. پرونده دادخواهی در مورد اثبات نسب و احقاق حق خود را که بنا بر امر مرجع تقلید شیعیان آن زمان مرحوم حضرت آیت الله بروجردی به جریان انداختهام در تمام مراجع صلاحیت دار کشور نظیر اداره معاضدت قضایی شعبه اول دادگاههای شهرستان تهران، شعبه 6 دادگاه استان مرکزی و شعبه هفتم دیوان عالی کشور و دادگاههای کرمانشاه، همدان، مازندران، وزارت دربار، کمیسیون عرایض دربار، سازمان امنیت و... سابقه طولانی دارد.
ضمنا چون مرحوم آیتالله بروجردی به من فرمودند در نهایت سیدی شما را یاری خواهد کرد من ابتدا فکر کردم منظورشان امام جمعه سابق تهران است. پس از ملاحظه منزل و دم و دستگاه درباری و بریز و بپاش ایشان متوجه شدم او نیست و با تلفن پریروز دستگیرم شد آن سید یاریکننده زعیم و مرجع عالیقدر شیعیان فعلی میباشد. علی هذا من فاقد شناسنامه هستم به جهت اینکه وزارت دربار گفتند که شوهرش مصدقی است و اشرف پهلوی هم گفت ما این خواهر بیسواد که با لهجه صحبت مینماید را نمیتوانیم شناسنامه پهلوی دهیم ناچار تقاضا کردم شناسنامه پهلوی نمیخواهم با شناسنامه مادرم که سوادکوه است به من شناسنامه بدهید آن هم پس از تشریفات اداری از دربار به وزارت دادگستری سپس به اداره ثبت احوال ارسال کردم که آنها هم اظهار داشتند باید یک مقام صلاحیت دار دستور بدهد.
به علت پیگیری 20 ساله نه تنها چیزی دست مرا نگرفت بلکه بیش از 40 هزار تومان قرض و از دست دادن درآمد روزانه شوهرم نصیبم گردید و فقط نزدیک به 700 متر زمین از ارثیه مادری که در مازندران است. بنابراین پس از تحقیق کافی از ادارات فوق و محل های سکونت من استدعای رسیدگی و احضارم را مینمایم تا با مدارک موجود بتوان حق مظلومی را از ظالمان اخذ و ضمناً به وصیت مرحوم آیتالله بروجردی نیز عمل شود.
پینوشت:
در منابع و نوشتههای تاریخی، پیرامون همسران و فرزندان رضاخان گزارش واحدی وجود ندارد، به همین دلیل با مطالعه منابع گوناگون و بررسی مقایسهای آنها سعی شد روایت صحیحی در این باره ارائه شود که ممکن است خالی از اشتباهنباشد.