مثل موتور سوارهایی که روی زمین سُر میخورند، آنقدر روی زمین کشیده شده بود که بعد از حادثه تمام بدنش را عفونت گرفت. انفجار باعث خونریزی شده و خون در ریههایش جمع شده بود. مجروحیتهای دیگری هم داشت. ترکشی که چشم چپ را کاملا از بین برده بود و ترکشی که قرار داشتنش روی شبکیه منجر به از دست رفتن 95 درصد بینایی چشم راست شد. شکستگی فک، شکستگی جمجمه، شکستگی کاسه چشم، ترکشهایی که مقابل فک و روی عصبهای صورت قرار گرفتند و خارج کردنشان امکان پذیر نبود هنوز اثرات خود را دارند. 7 سال است که گوشش سوت ممتد میکشد. ترس از بین رفتنش در بیمارستان و وخامت حالش باعث شد دو بیمارستان اول او را پذیرش نکنند و نهایتا در بیمارستان سوم بستری و تحت جراحیهای متعدد قرار گرفت. شکستگی کاسه چشم، ظاهرش را بدمنظر کرده بود، جراحی زیبایی روی استخوان جمجمه و چشمش انجام شد. جراحیهای چشم هم فقط آنقدری جواب داد که بتواند نور را با چشم راستش تشخیص دهد. حالا 7 سال است که مدام در گوشش صدای سوت میشنود.
«رامین رسولی مهربانی» متولد 1364 و 7 سال است که به عنوان یک جانباز 70 درصد مقابله با فتنه 88 با این مجروحیتها دست و پنجه نرم میکند و حالا از درد و دلها، دغدغهها و نادیده گرفتنها میگوید. بعد از مجروحیت نه توانست شغل موفقش را ادامه دهد و نه رشته گرافیک بدون چشمهایش به کار میآمد. رشته تحصیلی اش را عوض کرد. با اینکه سالهاست به دنبال یک کار مناسب میگردد و هزینههای درمان و زندگی برایش بالاست اما با افتخار از رد کردن پیشنهاد یک جریان خاص میگوید که فقط مبلغ شروعش یک چک 50 میلیون تومانی بود. کسانی که میخواستند رامین برایشان نقش یک قربانی ضد جمهوری اسلامی را در رسانهها ایفا کند.
او به خوبی وقایع سیاسی و اجتماعی سال 88 را تحلیل میکند و از خواسته جانبازان و مجروحان حوادث آن سال برای شناسایی دیگر عوامل اصلی فتنه میگوید. رامین میگوید: «اتفاقاً ما هم موافق رفع حصر هستیم، چون حصر فایدهای ندارد. منتاها مقصود من از رفع حصر این است که زودتر تکلیف معلوم شود. یک عده صحبت میکنند و میگویند که اگر ایشان در دادگاه تریبون پیدا کند چه حرفهایی میزند؟ من کسی هستم که در این قضیه بهای سنگینی دادم. من میخواهم بفهمم، آیا در قضیه 88 باختهام؟ حالا موضوع نیت و اعتقاد را اگر کنار بگذاریم ولی به لحاظ فیزیکی و بحث مادی اگر سال 88 بازندگانی داشت، یکی از آنها من هستم. ما میخواهیم موسوی بیاید محاکمه شود و حرفهایش را هم بزند. اگر حرفهایش حق است یا ناحق، ما همه را گوش میدهیم، اما بدانید من هم حرف دارم. حقم را میخواهم. من هم در دادگاه میخواهم حرف بزنم. تصمیمگیری با ما است. ما میخواهیم زودتر محاکمه شده، تکلیف مشخص شود و معلوم شود چه کسی حامی و پشت او بود.» بخش اول گفتگوی تفصیلی او با تسنیم در ادامه میآید:
* تسنیم: لطفا خودتان را معرفی کنید؟
رامین رسولی مهربانی هستم. متولد 30 بهمن 1364 . قبل از نابینایی فوق دیپلم گرافیک داشتم و برای شرکت در کارشناسی آماده میشدم. اما بعد از آنکه سال 88 نابینا شدم، تغییر رشته دادم و سال 90 دانشجوی کارشناسی رشته فقه و حقوق شدم. تا چندی پیش دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق خصوصی بودم که فعلاً انصراف دادهام.
* تسنیم: چرا انصراف دادید؟
علت اصلی انصرافم به خاطر سختی رفت و آمد است، ما افرادی که بعداً نابینا شدهایم نمیتوانیم با عصا راه برویم و حساسیت سر و صورتمان بالا است، یک ضربهای بخورد برایمان دردسر میشود، مجبوریم با آژانس برویم و بیاییم که هزینه آن هم زیاد است، در بنیاد شهید هم متأسفانه برای یک جانباز 70 درصد، 10 مدل حقوق داریم و شاید حقوق یکی با دیگری تا سه برابر تفاوت داشته باشد. من جزو جانبازانی هستم که کف حقوق جانبازی را داشتم که کفاف زندگی و دخل و خرجهای این چنینی را دیگر نمیداد و مجبور شدم از کارشناسی ارشد انصراف بدهم.
از روزهای 88 لذت میبردم/فهم اجتماعی مردم چند پله بالا رفته بود
* تسنیم: از سال 88 بگویید. آن موقع چه فعالیتهایی داشتید و چه اتفاقاتی در فضای جامعه افتاد؟
سال 88 فضای جامعه خیلی فضای خوبی بود. یعنی قبل از انتخابات و 22 خرداد فضا خیلی خوب بود. من دقیقا 10 روز قبل از انتخابات در روزهای شلوغ قبل از آن اتفاقات تلخ در خیابان حضور داشتم. بحث بود، هر کسی به نفع کاندیدای خودش حرف میزد اما همه چیز مسالمت آمیز بود. هیچ مشکل و درگیریای وجود نداشت. اگر هم برنامه سازمان یافتهای وجود داشت، در راستای کار انتخاباتی بود. یعنی ما دو گروه داشتیم که سازمان یافته اصلی بودند یکی طرفداران آقای احمدینژاد بودند و یک گروه هم طرفدار آقای موسوی بودند و کار تبلیغاتی میکردند. مابقی کاندیداها هم به قولی درگیر بازی بودند ولی بازیگر اصلی نبودند و این دو گروه هم کارهای خودشان را انجام میدادند. مشکل خاصی دیده نمیشد.
اتفاقا سال 88 به لحاظ نگاه انتخاباتی تا قبل از آشوبها سالی بود که فکر میکردم ایران یک پله از لحاظ فهم و شعور و تشخیص اجتماعی و فعالیت مدنی و حضور در انتخابات و رقابت سیاسی پیشرفت کرده است. پیش خودم میگفتم به جایی رسیدیم که مردم میتوانند در خیابانها و بدون هیچ دردسر و شلوغی حضور داشته و با هم صحبت کنند و کار خیلی قشنگ جلو برود. برای من روزهای خیلی خوبی بود. از دور میایستادم و نگاه میکردم و واقعا لذت میبردم. مشکلات کوچک و دعواهای انتخاباتی هم انقدر محدود بود که نیازی به ورود جدی نیرویهای انتظامی نبود و بدون هیچ دخالت و برخوردی، طرفین ماجرا خودشان موضوعات را حل و فصل میکردند.
همان ابتدا که قرار بود شلوغ کنند، ضربه محکمی به صورتم خورد
حتی یادم هست زیر پل پارک وی طرفداران موسوی یک طرف و طرفداران احمدینژاد یک طرف وقتی نزدیک هم میشدند ماشینهای نیروی انتظامی مابین دو گروه حرکت میکردند تا اگر میخواهند شعار بدهند هم دور از هم شعار بدهند که درگیری پیش نیاید. هیچ مشکل خاصی نبود تا روز انتخابات. انتخابات که رخ داد و نتایج که بیرون آمد، اوضاع شروع کرد به ملتهب شدن. تا روز 25 خرداد که روز راهپیمایی اصلی بود و همان روز هم برای من این حادثه رخ داد. در خیابان-ما بین صادقیه و آزادی- جایی که من حضور داشتم قبل از اینکه بخواهد شلوغیها آغاز شود و همان ابتدای امر که سر و صدا میخواست بالا بگیرد و شلوغی آغاز شود، ضربه محکمی به صورت من خورد. سر ظهر بود که این حادثه پیش آمد و من هیچ چیز نفهمیدم تا شب که در بیمارستان به هوش آمدم.
* تسنیم: آنجا در حال انجام کار خاصی بودید که این اتفاق افتاد؟
نه؛ من از روز اول انتخابات در میان اجتماعات حضور داشتم. دوست داشتم این مسائل را ببینم و حضور داشته باشم. آن روز اصلا فرصت نشد که بخواهم کاری انجام بدهم. وقتی رسیدم به سمت شلوغی جمعیت که تازه میخواستند یک کاریهایی را آغاز کنند، این حادثه برای من رخ داد. حتی قبل از اینکه وارد راهپیمایی بشوم و قبل از اینکه فضا ملتهب شود. نزدیک ظهر بود که این حادثه رخ داد و من دیگرهیچ چیزی ندیدم.
بیمارستانها، پذیرشم نمیکردند/تکانهای آمبولانس باعث شد 95 درصد بیناییام از دست برود
* تسنیم: در بیمارستان در مورد شدت صدمات وارد شده به شما چه گفتند؟
اورژانس وظیفه دارد مجروح را به اولین بیماستان دولتی ببرد ولی چون اوضاع من خیلی حاد بود، من را به نزدیکترین بیمارستان محل حادثه که بیمارستان پیامبران بود بردند. آنجا هم خصوصی بود و بعداً فهمیدم که خیلی بد برخورد کردند، با وجود اینکه خون در ریههایم ریخته بود و در بیمارستان گفته بودند که احتمال از بین رفتن من خیلی زیاد است اما من را پذیرش نکرده بودند. شکستگی فک داشتم، گوش و سر و صورت و جمجمهام شکستگی داشت. با همه اوضاع آسیب دیدگی متأسفانه اورژانس بیمارستان پیامبران من را پذیرش نکرد و تنها کاری که کردند یک آمبولانس برایم گرفتند. پذیرش نکردن آنها باعث شد که من دو صد چندان زجر بکشم. چون من همان زمان چشم چپم را از دست داده بودم. چشم راستم ترکش خورده بود و به خاطر حرکت زیاد و تکانهای آمبولانس از جایش حرکت کرد و باعث شد تقریبا 95 درصد از بینایی آن چشم نیز از دست برود.
اما اگر همان شب در همان بیمارستان پیامبران کار جراحی روی من شروع میشد این زجرهای امروز را نمیکشیدم و لااقل چشم راستم حفظ میشد. وقتی بیمارستان پیامبران من را پذیرش نکرد، به بیمارستان فارابی بردند، در بیمارستان فارابی هم گفتند که اوضاعش وخیم است و ماندنی نیست. چون بیمارستان ما جنرال نیست اگر بیمار وارد کما شود دیگر کاری از دستمان برنمی آید. بیمارستان فارابی هم پذیرش نکرد و من را به بیمارستان لبافینژاد بردند و آنجا پذیرش شدم. وقتی من را برای عمل بردند گفتند دیر شده و کار از کار گذشته است. اگر همان بیمارستان پیامبران او راعمل میکردند سلامتی شبکه چشم راست را میتوانستیم به او برگردانیم. به همین دلیل گفتند حالا که برای چشمهایش کار از کار گذشته است و برای بقیه صورتاش بهتر است دو روزی صبر کنیم و عمل جراحی را به تعویق بیندازیم تا ریسک بیهوشی هم برایش پایینتر بیاید. خون داخل ریه هاش است و ممکن است بدنش توان بیهوشی چند ساعته را نداشته باشد.
چشم چپم تخلیه شد/چندین جراحی روی شکستگی جمجمه و کاسه چشم داشتم
سه چهار روز دست نگه داشتند. بعد از آن ابتدا در یک جراحی چشم چپم را تخلیه کردند و بعد از آن یک جراحی زیبایی روی جمجمهام انجام شد. چون کاسه چشمم شکسته بود و ظاهر بدی پیدا کرده بود که قابل دیدن نبود. عکسش را که بعدا نشان دوستانم دادم، گفتند که قابل دیدن نبود. دکتری بود که شکستگی جمجمه و کاسه چشمم را پیوند داد و کار اصلی تازه بعد از 10 روز انجام شد که جراحی شبکیه چشم بود. این عمل هم تا حدی جواب داد. به اندازه اینکه یک تشخیص نور توسط چشم راست برایم باقی بماند.
* تسنیم: تشخیص بیمارستان درباره چیزی که باعث شده این جراحتها پیش بیاید، چه بود؟ ترکش مال چه چیزی بود؟
بیمارستان در این زمینه ابزار شناسایی ندارد. نتوانستند بگویند سرب و ترکشی که بر روی صورت من است بر اثر چیست. فقط توانستند بگویند بر اثر انفجار است و احتمالا چیزی توی صورتت منفجر شده است و ترکشهای آن به جا مانده است.
بعد از انفجار مسافت زیادی روی زمین کشیده شده بودم/تمام بدنم را عفونت گرفت
* تسنیم: بچههایی که شما را به بیمارستان برده بودند چطور؟ آنها شاهد این حادثه نبودند؟ آنها چیزی نگفتند که چه اتفاقی برایتان افتاده بود؟
بعد از انفجار همه هول کردند و رفتند. دوستانم من را از داخل جوی آب در داخل خیابان پیدا کردند. این حادثه برای من ظهر اتفاق افتاد، اما مرا شب به بیمارستان بردند. بعد که پیگیری کردم گفتند ایشان داخل جوی افتاده بوده که او را پیدا کردیم. سر و صورت و یک طرف بدنم مثل موتور سوارهایی که روی زمین سُر میخورند، انقدر روی زمین کشیده شده بود که بعد از حادثه تمام بدنم عفونت گرفت. یعنی روی زمین کشیده شده بودم و بعد گوشه خیابان داخل جوی افتاده بودم.
ترکشهای روی عصبهای صورتم قابل برداشتن نیست/7 سال است گوشم سوت میکشد
* تسنیم: الان وضعیت مجروحیتتان چطور است؟ به ثبات رسیدید یا درمان ادامه دارد؟
به من میگویند دعا کن که همین چند درصد بینایی را هم از دست ندهی. چون سلامت شبکیه چشم قابل برگشت نیست. ترکشهایی که مدتی روی آن مانده، باعث تاول و سوزاندن شبکیه شده و دکترها با جراحی فقط توانستند 5 درصد از بینایی را به من بازگردانند تا تشخیص نور داشته باشم، اگر شانس داشته باشم همین 5 درصد هم برایم تا چند سال آینده باقی بماند. زمان حادثه هم فکم شکست و هم داخل فک و صورتم ترکش رفت. یکی از ترکش ها روی یکی از عصبهای صورتم هست که اگر بخواهند آن را دربیاورند، عصب آسیب میبیند و بخشی از صورت آویزان میشود. به دلیل وجود همین ترکش در فکم هر دو سه ماه یک بار پیش میآید که فکم زیاد باز نمیشود و برای غذا خوردن مشکل دارم.
ترکشی هم درون گوشم هست و میگویند روی عصب است و نمیتوانیم نه از داخل و نه از روی پوست دربیاوریم. 7 سال است که صدای سوتی هم همیشه در گوشم هست. مشکلات گوارشی زیادی هم به خاطر عوارض درمان داشتم. چون وقتی از بیمارستان ترخیص شدم، طبق نظر پزشک به خاطر جراحی که در چشم داشتم حدود 40 روز دمر میخوابیدم، حق بلند شدن نداشتم. همین موضوع باعث عوارض گوارشی و مسائل دیگری شد. کاری نمیشود کرد و باید بسازیم.
* تسنیم: از اغتشاشات سال 88 بگویید. به دلیل اغتشاشات خیابانی افراد زیادی مثل شما جانباز و مجروح شدند و شهدایی هم داشتیم. آن زمان اخبار را پیگیری میکردید؟ یک مقدار توصیفیتر درباره اوضاع صحبت میکنید؟ دوست دارم نوع روایت شما را بشنوم.
اخبار را پیگیر بودم. هر کسی قدم مثبتی برداشته برای خدا و نظام برداشته است. آن کسانی هم که گول خوردند به خاطر حرفهایی که بود و از جانب برخی افراد بیان شد، راه را اشتباه رفتند. انشاءالله که ایشان هم به راه بیایند. این گفته بزرگان است که دشمنی با نظام اسلامی دشمنی با خداست. من فکر میکنم این افرادی که اینطور برخی را به انحراف کشاندند، با خدا طرفند و با خدا میجنگند.
احمدی نژاد در حد ترامپ هم نتوانست جلوی شلوغیها را بگیرد
* تسنیم: چه کسانی گول خوردند؟ چه کسانی این فریبی که میگویید را پایه گذاری کردند؟ فکر میکنید مسببان این قضیه چه کسانی هستند؟
اگر بخواهیم در مورد وقایع سال 88 صحبت کنیم، باید دو روز صحبت کنیم. شما نمونه بارز جریانی مشابه را در آمریکا نگاه کنید. بحث رقابت انتخاباتی هیلاری کلینتون با ترامپ که پیش آمد، یک عده برای حمایت از کلینتون به خیابان آمدند. ترامپ روز اول در صفحه شخصیاش نوشت این افراد اشتباه میکنند اما به چند ساعت هم نکشید که در مطلب دیگری نوشت اینها افراد بزرگوار و خوبی هستند و از آنها تعریف کرد و بعد از این تعریفهای او شلوغیها هم خوابید.
متاسفانه آقای احمدینژاد در ایران در حد ترامپ هم کاری انجام نداد. بحث موسوی جدا اما چرا احمدی نژاد کهخودی بود همان روزهای اول آمد و گفت: این افراد "خس و خاشاک" هستند؟ این حرف او باعث شد عصبانیتهای برخی بیشتر شود. باعث شد هوادارانی که بازی خورده بودند بیشتر تحریک شوند. در اینکه میرحسین اشتباه کرده حرفی نیست. حکم آنها شرعاً هم معلوم است. کسی که با نظام اسلامی عناد دارد، حتی ظن عناد به آن هم وجود داشته باشد را میتوان کشت. تأکید میکنم حتی اگر ظن عناد با نظام اسلامی داشته باشد. اما احمدی نژاد که خودش را حزب اللهی میدانست چه کار کرد؟ چرا ندید که هزینه اینطور صحبت کردن او چطور متوجه اصل نظام میشود؟ او در آن ایام باید جور دیگری رفتار میکرد و غائله را میخواباند.
موسوی عروسک ماجرا بود/چرا اصل کاریها را نمیگیرند؟
میگویم اینها نمونههایی است که در کشورهای دیگر هم داریم ولی در کشور خودمان متأسفانه از این ماجراها درس نگرفتیم. نقش آقای کروبی که در این ماجرا چندان جدی نیست و همه چیز درباره او در حد شوخی بود. حضورش مثل یک یار نخودی بود. ایشان خواست خودش را وارد بازی کند که بگوید من هم هستم. وگرنه همه میدانند که اساساً از ابتدا داخل بازی نبود. بازی اصلی بین موسوی و احمدینژاد بود. آقای موسوی در نشست خبری خود قبل از شمارش آراء و اعلام نتایج قبلی میگوید طی خبرهای رسیده پیروزی نهایی انتخابات بنده هستم. باید دید چه کسی این خبرها را به آقای موسوی میرساند؟ مسبب اصلی اوست؟ چه کسی آمد گفت که یک هفته قبل از انتخابات ما آمار گرفتیم شما قطعا پیروز هستید؟ چه کسی این حرفها را زد؟ نوع رفتار آقای موسوی هم نشان میداد که او در حال هدایت شدن است. 24 تا 48 ساعت قبل از اعلام نتایج قططعی انتخابات برای آقای موسوی جشن پیروزی گرفتند. انتخابات روز 22 خرداد بود اما سحرگاه 23 خرداد که شد، عدهای داشتند خود را برای مراسم پیروزی آقای موسوی آماده میکردند. چه کسی این کارها را کرد و به این وسیله مردم را تحریک کرد؟ فقط موسوی کافی نیست، آنها را هم باید بگیریم تا به دادگاه بیایند. فقط با حصرخانگی موسوی کار جور درنمی آید، آقای موسوی عروسک بود. ما عروسک را گرفتیم. اصل کاریها چه شد؟
* تسنیم: این اصل کاریها به نظرتان چه کسانی بودند؟
من که مستنداتی ندارم، و نمیتوانم به صراحت بگویم اما اگر مستند میشناختم، مطمئن باشید، میگفتم.
تئوریسینها و مغز متفکر فتنه کجا هستند؟
* تسنیم: شب انتخابات آقای میرحسین نشست خبری گذاشت و آن حرفها را زد. اما همان روزها یک ویدیو از همسر آقای هاشمی بعد از انداختن رأیشان به صندوق پخش شد که در آن گفته بود: اگر تقلب شد بریزید در خیابانها. در واقع تشویقی برای اغتشاش بود. یعنی معتقدید بازی از قبل چیده شده بود که مثلاً ایشان که سنی هم ازشان گذشته مانند آقای موسوی چنین حرفی میزنند؟
من هم میخواستم به اینجا برسم. آنهایی که گفتند ما آمار گرفتیم شما پیروز هستید و آمار را از این و آن میگیرند به خودشان که دروغ نمیگویند اما به موسوی اینطور گفتند که شما پیروز انتخابات هستی حالا یا خودش هم با آنها همراه بود یا حرفشان را باور کرد. در حالی که اصل داستان این بود که ایشان پیروز نیست اما آنها آمدند و بازی راه انداختند و توهم پیروزی به جمعیت هوادارشان دادند. آنها که نقشه را ریخته بوند الان کجا هستند و چه کار میکنند؟ این مغز متفکرها چرا الان نیستند? الان اگر موسوی را تکه تکه کرده و آتش هم بزنند، به درد من نمیخورد. حصر موسوی به درد من نمیخورد.
اینکه فقط میرحسین را علم کنیم و بگوییم او باعث و بانی بود که کافی نیست. مگر آقای میرحسین موسوی تئوریسین است؟ من معتقدم او توانایی ذهنی این کار را هم ندارد. باید دید کدام تئوریسین نشست تا بنویسد اگر میرحسین موسوی برنده نشد اغتشاشات شود و درگیری به حدی برسد که به ولایت فقیه و اصل ولایت فقیه حمله کنند؟ قضیه از یک جایی آب می خورد. این آدم ها هنوز بیرون هستند و دنبال کار خودشان، راست راست میچرخند.
* تسنیم: معتقدید وقتی آقای موسوی سخنرانی کرد و حین صحبتهایش دعوت به حضور در 25 خرداد و راهپیمایی سراسری کرد از جای دیگری خط گرفته بود. یعنی خود موسوی هم قربانی فتنه 88 بود؟
قربانی نمیشود، گفت.
* تسنیم: ببینید این فرمایش شما را عده دیگری هم نقل میکنند و با توجیه بازیچه بودن جناب موسوی حکم به مبرا بودن ایشان از تمامی مسائل میدهند. کسی که برای ریاست جمهوری احراز صلاحیت میشود حتما مقداری تشخیص سیاسی دارد؛ کسی که نخست وزیر امام شناخته میشد آیا فاقد اختیار در این فضا بود؟ هیچ بخشی از ماجرا متوجه خود او نیست؟ یعنی خودش هیچ سهمی در این ماجرا و شلوغیها ندارد؟ خیلیها در آن حادثه جانشان را از دست دادند. به هر حال آقای موسوی بود که با دعوتهایش بخشی از مردم را به صحنه اغتشاشات کشاند. برخی معتقدند او «رأس فتنه در صحنه» بود. خط دهندگان فتنه افراد دیگری بودند اما در صحنه به هر حال ایشان میدان دار بود. فراخوان امثال ایشان بود که باعث شد مردم به جان هم بیافتند و عدهای هم از ماجرا سوءاستفاده کنند و جریانی برای مردم و در اینجا برای امثال شما هم رقم بخورد، که اینگونه مجروح شوید.
در جنگ جمل هم مشخص است که چه کسی همه را به وسط میدان کشید و رهبری کرد. رسول خدا قبل از اینکه رحلت کنند درباره ناحیه حوأب و اتفاقی که در آنجا میافتد، هشدار داده بودند و گفته بودند این نشانهای است که در آینده عدهای طغیانگر یکی از همسرانم را دوره خواهند کرد. آن فرد منصرف میشود اما برخی اطرافیان به عدهای پول میدهند و آنها را تطمیع میکنند تا به دروغ بگویند اینجا حوأب نیست تا او از جنگ با امیرالمؤمنین علی (ع) منصرف نشود. نتیجه اینکه او با هدایت ایشان میشود هدایت کننده جنگ جمل که «فتنه» بزرگی بود. او خودش میدانست که عدهای به او دروغ گفتهاند اما با ایشان همراه میشود.میدانست که در ادامه یک فتنه را سرپرستی میکند ولی نهایتاً با آنها همراهی میکند.
موسوی خودش، خودش را گول زد/موسوی فقط یکی از تکههای پازل فتنه بود
میرحسین موسوی هم آدمی بود که میدانست این کارها برایش داستان میشود ولی اولاً خودش را گول میزد، دوماً اینکه از این مسائل بدش نمیآمد. همه جایگاه ولایت فقیه را میدانستیم. میرحسین موسوی که به نام نخست وزیر امام شناخته میشد بهتر از ما مفهوم اصل ولایت فقیه که بعداً بر ضد آن هم شعار دادندرا میدانست و میدانست اگر مملکت ما از اصل ولایت فقیه فاصله بگیرد، اوضاع کشور چه خواهد شد. او هم طمع کرد که همه چیز را کنار بزند بلکه قدرتش بیشتر شود. قطعا آقای میرحسین موسوی بدش نمیآمد که جنگ قدرت شکل بگیرد منتها بازیچه هم شد، در این مسیر تحریک هم شد اما خودش هم این را میخواست. به همین دلیل نمیشود گفت که قربانی شد. اتفاقاً اگر بگوییم قربانی شد، ظلم است. نه؛ او خودش یکی از تکههای پازل فتنه بود. ولی تأکید میکنم فقط یکی از آن تکهها بوده است. ماجرا بازتر از این بوده و افراد دیگری هم بودهاند. این پازل تکههای مهم و اصلی دیگری هم دارد. در اینکه میرحسین باید مجازات شود، شکی نیست اما این کافی نیست. اصل کاریها را بگیرید.
* تسنیم: یک سوال اینجا پیش میآید. در همین مسیر توصیه بزرگان نظام و خصوصاً خطبههای صریح حضرت آقا این بود که آنهایی که نسبت به نتایج اعتراض دارند و قائل به این هستند که تقلب صورت گرفته از طریق قانون اعتراض خود را پیگیری کنند. ایشان، شخصاً با نمایندههای هر دو طرف دیدار داشتند و فضا به سمتی رفت که نمایندگان کاندیداها به شورای نگهبان رفتند و آراء در برابر ایشان بازشماری شد. همه جوره اثبات میشود که تقلبی صورت نگرفته و این مدعا رد میشود. با این اوصاف چرا نتیجه را نپذیرفتند و به طریق قانونی بسنده نکردند؟ نیت ایشان چه بود که اعتراض را به کف خیابان کشاندند؟
به نظرم موسوی بدش نمیآمد که نظام تغییر کند، تغییر نظام ما نیاز به یک چیزی داشت و آن از بین بردن اصل ولایت فقیه بود. او به سیم آخر زده بود و سیم آخرش هم این بود که خوب قدرت نمایی میکرد. به نظرم موسوی احساس میکرد پشتش آنقدر گرم است که به حصر خانگی نمیکشد و کسی با او کار ندارد.
* تسنیم: راجع به حصر صحبت کردید. شما در حین بحث یک اعتراض هم داشتید و گفتید حصر آقای موسوی فایدهای ندارد، باید پای نفرات اصلی وسط کشیده شود. این مخالفت با حصر به چه معناست، اینکه مخالف محاکمه او هم هستید؟ یا مقصودتان این است که زودتر محاکمه شود؟ ببینید بدون تعارف، فتنه 88 قربانیانی داشت. قربانیها هم چند دسته بودند از مردم عادی که جانشان را دادند یا بسیجی که آسیب دید یا شهید شد و یا حتی کسانی که در حمایت از آقای موسوی به کف خیابان آمده بودند، همه قربانی این ماجرا محسوب میشوند. اگر فراخوانی به کف خیابان زده نمیشد شاید هیچ کدام از اینها اتفاق نمیافتاد. وقتی فضا ملتهب و احساسی شود، ماجرا بغرنج شود و فکر و عقلانیت ضعیف شود یا محیط استعدادی برای تأمل نداشته باشد، مردم به جان هم میافتند. برخی افراد از جمله آقای مطهری حرف از آن میزنند که آقای موسوی رفع حصر شود گویا چون معتقدند او مظلوم واقع شده است. شما هم موافق رفع حصر از این زاویه هستید؟ اگر بله، پرسش دومی دارم که تکلیف خانودههای قربانیانی که نام بردم و خون بهای آنها چه میشود؟
به عنوان کسی که بهای سنگینی در سال88 داد، میخواهم موسوی زودتر محاکمه شود/من هم در دادگاه حرف دارم
مقصود من از رفع حصر این است که زودتر تکلیف معلوم شود. یک عده صحبت میکنند و میگویند که اگر ایشان در دادگاه تریبون پیدا کند چه حرفهایی میزند؟ من کسی هستم که در این قضیه بهای سنگینی دادم. من میخواهم بفهمم، آیا در قضیه 88 باختهام؟ حالا موضوع نیت و اعتقاد را اگر کنار بگذاریم ولی به لحاظ فیزیکی و بحث مادی اگر سال 88 بازندگانی داشت، یکی از آنها من هستم. ما میخواهیم موسوی بیاید محاکمه شود و حرفهایش را هم بزند. اگر حرفهایش حق است یا ناحق، ما گوش میدهیم، اما بدانید من هم حرف دارم. حقم را میخواهم. من هم در دادگاه میخواهم حرف بزنم. تصمیمگیری با ما است. ما میخواهیم زودتر محاکمه شده، تکلیف مشخص شود و معلوم شود چه کسی حامی و پشت ایشان بود.
اتاق فکر فتنه باید شناسایی شود/توجیهِ حصر خانگی برای اینکه موسوی ترور نشود تا اسطوره نشود را منطقی میدانم
اینکه میگفتند یک عده را از شهرستان برای اغتشاشات آوردند را من از نزدیک دیدم. شب 23 خرداد بود که آنها را دیدم. اینها الکی نیست. نمیشود یک دفعه، در یک زمان محدود یکی دو روزه چنین چیزی را سازماندهی کرد و یک عده را از شهرستان به تهران بیاورند، معلوم بود از چند وقت قبل برایش برنامهریزی شده است و اتاق فکری در میان بوده است. بحث من هم در اینجا شناسایی آن اتاق فکر است. اتاق فکر میگوید اگر ما باختیم، بروید از فلان شهرستان آدم بیاورید. آنها را من دیدم. قیافههایشان غریب بود. پرسیدم شما از کجا آمدید؟ گفتند از فلان شهرستان. اینها را سمت سعادت آباد و شهرک غرب آورده بودند. باید ریشه این قضایا پیدا شود که اتاق فکرش کجا بوده است؟ به همین دلیل باید زودتر آقای موسوی محاکمه شود.
ولی دلیل این تدبیر یا توجیهی که گفته میشود ایشان تا زمان دادگاه در حصر باشد هم را هم میتوانم حدس بزنم. اگر ایشان در حصر نباشد، ترورش میکنند اسطوره میشود. اگر محاکمه شود بدون بر و برگرد حکمش باید اعدام باشدو همین باعث میشود از او اسطوره بسازند. این تدبیر و طرز فکر را قبول دارم و منطقی است که اگر ترور شود یا محاکمه شود، باز هم حقی از مملکت و مردم ما ضایع میشود. حتی اگر اعدام هم نشود و محکومیت زندانی سنگینی برایش در نظر گرفته شود مجدداً رسانههایشان دست به کار میشوند و در عرض یکی دو سال ماجرا را تغییر میدهند و او را اسطوره میکنند مثل همین الآن که در تمام این سالها ما دیده نشدیم و فقط حرف از او زده شده است.
ادامه دارد...