به گزارش پایگاه 598 به نقل از فارس، مرحوم آقای هاشمی در هفته گذشته بطور ناگهانی دار فانی را وداع گفت...
رخدادی که اگرچه سبب تأسف و اندوه دوستداران نظام و انقلاب شد اما وزانت آن مرحوم در عرصه سیاسی و نقش و جایگاهی که به نظر میرسید در اردوگاه اصلاحطلبان و اعتدالیون ایفا میکند بلافاصله این گزاره را به هر ذهنی متبادر ساخت که «شمایل دوران پساهاشمی چیست»؟!
پاسخ به این سؤال، ابعاد و شعوب مختلفی دارد که هریک نیازمند پرداختی جداگانه است اما در این مقال ضمن عرض تسلیت برای درگذشت این چهره دوران انقلاب اسلامی، به ترسیم شرایط «اصلاحطلبان» در دوران پساهاشمی خواهم پرداخت.
جریان سیاسی خاصی که در مقطعی از عمر خود به دشمنی آشکارا با مرحوم هاشمی برخاست اما در بخش دیگر به ساحات همکاری و همراهی با او وارد شد و در عمل توانست جناب آقای هاشمی را به یکی از بزرگترین پشتوانههای سیاسی خود مبدّل سازد.
آنچه که درباره شرایط اصلاحطلبان در اتمسفر پساهاشمی مایل به توضیح آن هستم شامل موارد ذیل است:
یکم: کنشگری سیاسی او سالها قبل تمام شده بود/استغنای تئوریک جریان خاص در مقابل مرحوم هاشمی
این گزاره شاید جسورانه به نظر بیاید اما حقیقت این است که به گواه رخدادهای صحنه و تحلیلهای موجود، کنشگری سیاسی مرحوم هاشمی خیلی پیش از این به اتمام رسیده بود و او سالها بود که صرفاً مواضع ستاد اصلاحات را بیان میکرد و چیزی بر مفاهیم سپهر سیاسی ایران نمیافزود.
میتوان گفت که مرحوم هاشمی عملاً از سال 84 به این سو، فقط به انعکاس بیشتر آنچه اصلاحطلبان میگفتند و تأکید داشتند، پرداخت و کسی موضعی اختصاصی یا جدید از ایشان طی این سالها به یاد ندارد.
حتی مواضعی مثل بحث «شورای رهبری» نیز اگرچه توسط ایشان گاهی مورد اشاره قرار میگرفت اما اندکی تدقیق نشان میدهد که این مسئله بیشتر منباب اقتراح بوده است نه تأکید!
چه اینکه از استماع سخنان جسته و گریخته مرحوم هاشمی در این باب، اینطور مستفاد میشود که خود ایشان هم اذعان داشته است که این تئوری اجرایی نیست.
از طرفی کیست که نداند همین مسئله نیز از طراحیهای ستاد جریان خاص بود و مرحوم هاشمی در این فقره هم چیزی را تکرار میکرد که آنها میخواستند.
این «تمامشدگی طولانی» مؤید این حقیقت است که اصلاحطلبان در منظر واقعی صرفاً یکی از بازتکرارکنندگان مواضع خود را از دست دادهاند و اگرچه از درگذشت او بصورت واقعی دچار تألم هستند اما به لحاظ اجرایی و تئوریپردازی، خلأ چشمگیری در اردوگاه و ستاد آنها احساس نخواهد شد.
دوم: او دیگر تکرار نمیشود.../مأموریت غیر ممکن راه حلهای موجود برای بازیابی پشتیبانی سیاسی!
اصلاحطلبان اگرچه (متأسفانه) از همان ساعات ابتدایی اعلام خبر درگذشت مرحوم هاشمی، علاقه خود به مبحث «وارثان هاشمی» را با اشاره مستقیم به سمت چهرههایی همچون «حسن روحانی»، «ناطق نوری» و «سیدحسن خمینی» ابراز کردند و در این زمینه حتی صراحتاً از آقایان روحانی و ناطق بعنوان کسانی که میتوانند میراثدار مرحوم هاشمی باشند، نام بردند (اشاره به یادداشت حمیدرضا جلاییپور در شماره سهشنبه گذشته روزنامه شرق!) اما در این میان، حقیقتی وجود دارد که انکار آن ممکن نیست...
و آن حقیقت این است که اصلاحطلبان و اردوگاه اعتدالیون از این پس دیگر کسی را در مختصات و مقیاس مرحوم آقای هاشمی ندارند و نخواهند داشت.
سوابق انقلابی و مبارزاتی آن مرحوم، اُبژه بودن او در ذهن ایرانیان و امکانات بالقوه و بالفعلی که به سبب همین سوابق و شناختهشدگی در اختیار آن مرحوم بود و بسترساز پژواک بیشتر مواضع اصلاحطلبان و اعتدالیون در سطح جامعه محسوب میشد؛ حالا همگی با درگذشت ناگهانی مرحوم آقای هاشمی عملاً به تاریخ پیوستند و تحلیل و اطلاعات ما حکایت از آن دارد که مثل و همزاد مشابهی نیز در اردوگاه اصلاحطلبان و اعتدالیون وجود ندارد.
با این اوصاف میتوان نتیجه گرفت که درگذشت مرحوم هاشمی عملاً سبب کاسته شدن یک حلقهی مهم زنجیر شده است که به انقطاع آن میانجامد و جای خالی آنرا نیز هیچ چیزی پر نخواهد کرد.
اصلاحطلبان اساساً و غیر از مسئله «پشتیبانی»، به دلیل مسیر جداگانه خود، نیازی هم به مرحوم هاشمی نداشتند. و برای همین استغنا بود که در صحبتهایشان ضرورتی بر کتمان اختلافات با او نمیدیدند و گهگاه به صراحت به اختلافات خود با او اشاره میکردند.
در این میان البته بایستی پذیرفت که اصلاحطلبان هم در طول دوران حیات مرحوم هاشمی هرگز به گونهای رفتار نکردند که یک آلترناتیو مناسب را برای ایشان پیشبینی کنند و طوری رفتار کردند که نبود آقای هاشمی برای آنان (حتی با اینکه عملاً با تحلیل من فقط با مشکل پژواک مواضع مواجه شدهاند) تلاطمها و البته بحرانهای خاصی را ایجاد خواهد کرد.
بحرانهایی که محمد عطریانفر هم اخیراً طی یک یادداشت به آنها اشاره کرد.[1] (و در عمده آنها نیز بحث پشتیبانی مطرح است نه استوانگی!)
این تکرارناپذیری پشتیبانیهای مرحوم هاشمی برای اصلاحطلبان و اعتدالیون، موجب میشود تا آنها مجبور به تغییر استراتژیهای سیاسی خود شده و قید یک متغیر تعیین کننده در تأثیرگذاری و پژواک خواستههای خود را برای همیشه بزنند.
اینکه طراحی جدید آنها چه شمایل و اسلوبی دارد و نتیجه آن به انتخابات آینده میرسد یا خیر؟! گزارهایست که باید پس از گذشت زمان به پاسخ آن برسیم. ولی نکته آشکاری که از تحلیل مختصات صحنه به دست میآید این است که آنها در قبال نبود مرحوم هاشمی و پشتیبانیهای او، دو راه بیشتر ندارند. اینکه یا به سمت «تکثیر هاشمی در مقیاس کوچکتر» بروند و یا اینکه وارد آزمون و خطای «هاشمیسازی از یک چهره خاص» بشوند.
راهکارهایی که البته با توجه به آنچه توضیح دادم، هیچیک توانایی ایجاد یک هاشمی جدید را برای اصلاحطلبان نخواهند داشت اما علیایّحال، بی تأثیر هم نخواهند بود.
و سوم: مسیر جداگانه جریان خاص از مرحوم هاشمی/بحرانهای فراروی اصلاحطلبان در فقدان او...
از حواشی مربوط به پروپاگاندای سیاسی و رخدادهای مربوط به حیات و ممات مرحوم هاشمی که عبور کنیم، یک نکته فلسفی نیز در صفحات تاریخ تعاملات مرحوم هاشمی و اصلاحطلبان خود را در منظر تماشا قرار میدهد.
سوابق انقلابی و مبارزاتی آن مرحوم، اُبژه بودن او در ذهن ایرانیان و امکانات بالقوه و بالفعلی که به سبب همین سوابق و شناختهشدگی در اختیار آن مرحوم بود و بسترساز پژواک بیشتر مواضع اصلاحطلبان و اعتدالیون در سطح جامعه محسوب میشد؛ حالا همگی با درگذشت ناگهانی مرحوم هاشمی عملاً به تاریخ پیوستند و تحلیل و اطلاعات ما حکایت از آن دارد که مثل و همزاد مشابهی نیز در اردوگاه اصلاحطلبان و اعتدالیون وجود ندارد.
و آن اینکه اصلاحطلبان اساساً و غیر از مسئله «پشتیبانی»، به دلیل مسیر جداگانه خود، نیاز چندانی هم به مرحوم هاشمی نداشتند...
و برای همین استغنا بود که در صحبتهایشان ضرورتی بر کتمان اختلافات با او نمیدیدند و گهگاه به صراحت به اختلافات خود با او اشاره میکردند.
(سوگمندانه بیان میکنم که این سرنوشت در انتظار رئیسجمهور روحانی هم هست و نحوه تعامل اصلاحطلبان با مرحوم هاشمی، کپی برابر اصل رفتاریست که آنها با رئیسجمهور دولت یازدهم نیز دارند. این مسئله برای رئیسجمهور روحانی یقیناً جای عبرت دارد.)
اصلاحطلبان نه در سیاستگذاریهای خود اهل استجازه هستند و نه در تشخیص مصلحت خود اهل استشاره!
و برای همین هم بود که پس از عبور از دوران سرد اختلافات میان مرحوم هاشمی و اصلاحطلبان بویژه در دهه 70، شاهد ادامه راه جریان خاص بر سبیل قبلی و انقیاد مرحوم هاشمی از سیاستهای کلان تعیین شده در ستاد جریان چپ هستیم.
انقیادی که به هر دلیلی، جناب آقای هاشمی را وا داشته بود تا فقط نقش پژواکدهنده را برای جریان خاص ایفا کند و از ارائه فرمولهای سیاسی و اجرایی سالهای دورش بر حذر دارد.
این استغنای جریان خاص از مرحوم هاشمی، اصلیترین تحلیلی است که نشان میدهد نبود آقای هاشمی، هرچند یک جای خالی پر ناشدنی برای اصلاحطلبان و اعتدالیون به لحاظ «پژواک مواضع» محسوب میشود اما یک نقصان راهبردی هم لااقل برای اصلاحطلبان محسوب نمیشود و اهداف آنها دستخوش تغییر خاصی قرار نمیگیرد.
آنها کما فیالسّابق در مسیر همیشگی خود گام برمیدارند با این تفاوت که دیگر کسی در مقیاس مرحوم هاشمی نیست که سببساز تسرّی بیشتر مواضع آنها باشد و در مواقعی نیز نقش مدافع را برای این جریان بر عهده گیرد.
و همین کسر شدن
پشتیبانیهای مرحوم آقای هاشمی از جریان خاص، بر عمق بحرانهای پیشروی
اصلاحطلبان و اعتدالیون خواهد افزود. بحرانهایی نظیر بیدستاوردی برجام و
البته «انتخابات»...
***
1_ http://sharghdaily.com/News/112168
*مسعود یارضوی