کیهان/ در مطلب حاضر پيرامون تفاوت
ميان سواد و علم، راهكار عملي رسيدن به مقام اخلاص و نيز ضرورت پرهيز از
هوي و هوس و حرص بر دنيا به عنوان موانع ظهور اخلاص سخن گفته شده است.
بندگان
پروردگار عالم، معمولا به دنبال علم اند. اتفاقا اولياء خدا، آنگاه علم را
علم بيان كردند كه حتما عمل در آن باشد. از نظر آنها عالمان حقيقي آن
كساني هستند كه بتوانند در معركه عمل، فقط عمل را براي خدا انجام دهند و
غير از اين را اهل علم نمي دانند.
آيت الله ملاصدراي عزيز(ره) نكته
بسيار عالي را به طلبه ها و شاگردانش بيان مي كرد: اولا مي فرمود: اگر كسي
اهل تهجد، شب خيزي و عبادت نباشد، من شركت در درس خودم را بر او حرام مي
دانم.
بعد هم ايشان در توصيه هايي كه به شاگردانش و طلاب مي كرد، فرمود:
اگر اهل عمل شديد، آن هم عمل براي خدا، آن وقت بدانيد عالم و مجتهد مي
شويد، اما اگر اهل عمل نبوديد، امكان دارد باسواد شويد، اما همين سواد عامل
گمراهي شما شود و شما را بيچاره تر كند؛ يعني به جاي اينكه به شما رشد دهد
و عامل ترقي شما شود، شما را به ضلالت و گمراهي مي رساند.
دليل اين است
كه آن وقت مدعي مي شويد و ادعا مي كنيد: من باسوادم، من عالمم، و خدا
نياورد كه انسان مدعي شود، ديگر آن لحظه، لحظه سقوط اوست. بارها عرض كرديم:
اگر كسي ولو به لحظه اي بگويد: چيزي شدم، همان لحظه لحظه سقوط اوست. اگر
مدعي شد من چنين و چنانم، نمي داند فريب نفس و شيطان را خورده است و ديگر
ساقط مي شود.
راه تشخيص ميان سواد و علم
اما آنها كه اهل عمل اند، آن
هم عمل براي خدا، يعني خالصين براي خدا، به حقيقت اهل علم مي شوند نه اهل
سواد. لذا اگر خواستيد بين سواد و علم تشخيص بدهيد، تشخيصش اين است: هركس
عملش فقط و فقط براي خدا خالص بود، بدانيد اهل علم است؛ چون ميوه علم، عمل
خالص است.
مولي الموالي(ع) عجب نكته زيبايي را به عنوان كد حياتي براي
بشر بيان فرمودند: «ثمره العلم اخلاص العمل» (1) ثمره و ميوه علم اين است
كه من و تو را در عمل خالص كند.
هر موقع ديديم عملمان براي خدا شد،
بدانيم كه حتما اين ميوه علم است و به علم رسيديم، والا اگر عمل خالص نشد،
امكان دارد باسواد شويم و (سوده) سياهي ها را بخوانيم، يعني ما فقط سياهي
ها را خوانده ايم، يك قدرت حافظه اي هم داريم كه تا حدودي اينها را حفظ مي
كنيم، اما چه درون آن هست؟ هيهات كه بدانيم! نمي فهميم.
ديگر بالاتر از
اين فرمايش مولي الموالي(ع) نداريم كه مي فرمايند: ميوه علم، اخلاص در عمل
است. همان اخلاصي كه پيامبرخدا(ص) فرمودند: سر خداست و آن را به همه كس نمي
دهند. آن را به كساني مي دهند كه اهل علم باشند. اهل علم به حقيقت همه
كساني هستند كه در عمل به حقيقت خالص اند.
يكي از چيزهايي كه، هم
ملاصدراي عظيم الشأن و هم آيت الله ميرفندرسكي، آن سيد بزرگوار و هم شيخ
العجايب، شيخ بها بر آن تأكيد داشتند، اين بود كه به طلبه ها مي فرمودند:
اگر آمديد، براي اجتهاد درس بخوانيد، اگر نيامديد، رها كنيد.
مرحوم آيت
الله ميرفندرسكي(ره) يك روز فرمودند: شما براي خدا اعمالتان را انجام دهيد و
مراقبه كنيد، تا به اين مقام (مقام اجتهاد) برسيد.
ثمره علم حقيقي
پس
اگر كسي بخواهد به علم برسد، طبعا بايد اولين مراحل اخلاص را در خود به
وجود بياورد، و وقتي كه به علم رسيد، خود كمال، علم، ثمره و ميوه علم،
اخلاص مي شود. عملي كه با اخلاص توأم است؛ يعني عمل براي خدا.
وقتي اين علم حقيقي، اين علمي كه ميوه آن اخلاص است، به وجود آمد، نتيجه آن اين است كه عالمان حقيقي آرزوهايشان كم است.
اگر
كسي علم را به عنوان منبع درآمد ديد، بيچاره مي شود. مثلا بگويد: درس
بخوانم كه قاضي شوم! اگر گفتند: تكليف است كه قاضي شوي و به قضا ورود پيدا
كني، بحثش جداست- دقت كنيد و تفاوت را ببينيد- اما اگر بگويي: علم را مي
خوانم براي اينكه قاضي شوم و اگر قاضي شوم اين قدر درآمد دارد و...،
بيچارگي است.
متأسفانه يك عده علم را منبع درآمد ديدند. گاه بيان مي
شود: عزيزم! فرزندم! درس بخوان و علم بياموز براي اين كه فردا دستت پيش
ديگران دراز نباشد و سري پيش سرها داشته باشي! معلوم است، ديگر او علم را
براي عمل نمي خواند، بلكه علم را براي اين مي خواند كه اعلان كند: من هم
كسي شدم. آن وقت انسان را بيچاره مي كند.
براي همين باز مولي الموالي(ع) مي فرمايند: «قلل الامال تخلص لك الاعمال»(2) اگر مي خواهي به اخلاص برسي، آرزوهايت را كم كن.
راهكارهاي عملي رسيدن به اخلاص
چه كنيم كه مخلص شويم و به اين مقام برسيم؟
يك
اصل اين است: «الياس مما في ايدي الناس»(3) اصل ديگر اين است كه آرزوها را
كم كنيم. اگر كسي آرزوهايش را كم كرد، طبيعي است اعمالش خالص مي شود. تمام
درد ما اين است كه آرزو داريم.
ميرداماد عظيم الشأن(ره) مي گويد: اينكه
بزرگان به شاگردانشان بيان مي فرمايند: درس بخوانيد كه به مقام اجتهاد
برسيد و اگر آمده ايد كه درس را شل بگيريد، ما راضي نيستيم؛ وظيفه آنهاست،
اما اگر درس را هم خوانديد كه بگوييد يك روز مي خواهم مجتهد شوم؛ اين خودش
جز آمالي است كه امكان دارد شما را بيچاره كند.
نكته مهم اينجاست: بايد
بگوييد: خدايا! تكليف كردي كه علم بدانم و فرمودي: طلب علم بر هر مسلم و
مسلمه اي واجب است: «طلب العلم فريضه علي كل مسلم و مسلمه»(4) آيا فرمودي:
از گهواره تا گور انسان بايد به دنبال دانش باشد، يا فرمودي: «هل يستوي
الذين يعلمون و الذين لايعلمون»(زمر/9)، پس من هم براي علم آمدم؛ چون تو
امر فرمودي و من اين را بر خود واجب ديدم.
اما اگر بگوييد كه من مي
خواهم مجتهد شوم، به اين معنا كه چنين و چنان، بيچاره مي شويد و اين همان
آرزوست. بايد بگوييد: من مي خواهم تكليفم را انجام بدهم؛ چون تو فرمودي:
برو به دنبال علم.
همان گونه كه امثال شهيد بزرگوار، احمدي روشن، تكليف
ديدند كه وارد اين علم هسته اي شوند تا نظام مقدس جمهوري اسلامي سربلند
باشد. آن ها براي اينكه خودشان كاره اي شوند، ورود پيدا نكردند. ملاك اين
است: خدا! تو گفتي، چشم. استاد مي گويد: حتما بايد درس بخواني تا اجتهاد،
چشم. مطيع امرم. مهم اين است.
ميرداماد(ره) مي فرمايند: اين كه اساتيد
مي گويند: بايد تا اجتهاد بخوانيد، براي اين است كه آنها وظيفه دارند. چه
طلبه و چه دانشجو نبايد يك موقعي سست باشد، بلكه بايد تلاش و كوشش و جهدش
زياد باشد. اما اگر گفتي: مي خواهم مجتهد شوم كه دكترا بگيرم و... كه
نعوذبالله، نستجير بالله پشتش مطالب ديگر باشد، فخر باشد و...، اين همان
سوادي است كه علم نيست؛ چون اخلاص در آن نيست.
اميرالمؤمنين (ع)
فرمودند:«ثمره العلم اخلاص العمل» ميوه علم، اخلاص درعمل است.مخلصين عالم
اينطورند، فقط براي خدا كار مي كنند. آنها مي گويند:امروز امر اين است،چشم.
همين
چيزي كه اخيرا سيصد دانشجوي عزيز ما در دانشگاه صنعتي شريف بيان كردند،
آنها اعلام كردند: مي خواهيم تغيير رشته به رشته هسته اي بدهيم، اگر آنجا
مهم است، چشم ما آن جا مي رويم. اين علم مي شود و دشمن به واسطه اين مطلب
مي لرزد.
اين كه كدام رشته بروم، پولدارتر مي شوم، يا كدام رشته براي
من عاقبت دارد، اين سواد مي شود. اما اين كه وظيفه من امروز چيست، حكم، من
ناحيه الله تبارك و تعالي، من ناحيه الحجه، من ناحيه الامام المسلمين، ولي
فقيه چيست، هرچه باشد من همان را انجام مي دهم، اخلاص درعمل است. انسان
بداند كه از ناحيه خدا براي او چه چيزي را مي خواهند.
جواني به من گفت:
با بحث اخلاص يك تغيير و تحول عجيبي درمن رخ داده. گفتم: چطور؟ گفت: يك
موقعي مي گفتم: اگر من بكوب درس بخوانم-تعبير خودش را مي گويم- استاد مي
شوم، بعد، از اين طريق مي توانم معاون دانشگاه شوم و بعد... درذهنم اين
آرزوهاي دراز بود، اما اخلاص راه من را عوض كرد.
تناقض آرزو با عمل
لذا
ميرداماد عظيم الشأن، آن مرد الهي فرموده بودند: اينكه اساتيد مي فرمايند و
من هم مي گويم كه بايد تا اجتهاد درس بخوانيد، وظيفه است، ولي اگر كسي به
اين عنوان درس بخواند كه مجتهد شود و اين آرزويش باشد، بداند اخلاص درعمل
از بين مي رود. اما اگر امر استاد است، بحثش جداست. فرق است بين اينكه من
چه مي خواهم و استاد و پروردگار عالم چه مي خواهد- حرف بسيار زيبا و ظريفي
است.
براي همين حضرت مي فرمايند:«قلل الامال تخلص لك الاعمال»، آرزوهايت را كم كن تا به اخلاص برسي و اعمالت خالص شود.
عزيزم! تو آرزو نداشته باش، ببين خودش چگونه لطف مي كند.تو فقط بگو: من دنبال تكليفم.
اين
نكته بسيار مهم را به ذهنتان بسپاريد: اصلا شاخصه مهم مخلصين عالم اين
است كه فقط تكليف الهي را انجام بدهند. آن ها بدنبال تكليف الهي هستند، مي
گويند: تكليف چيست؟ چشم، سمعاً و طاعتاً. هرچه تكليف بود همان را انجام مي
دهند.
اگر كسي با اين ديد وارد شود، ببينيد چه غوغايي درزندگي اش،
افكارش، روشش، حركات و سكناتش به وجود مي آيد. اگر كسي فقط و فقط ملاكش
تكليف الهي بود، ديگر معلوم است،آرزويي ندارد. فقط يك آرزو مي ماند و آن
اينكه چه كنم كه تكليف الهي را به خوبي انجام دهم تا حضرت حق، ذوالجلال و
الاكرام، از من راضي باشد. تنها آرزوي او همين است، ديگر آرزو ندارد كه
فلان موقع مدير مي شوم يا نه، اين براي من پله ترقي است يا نه و... كه
عجبا! اسفا! كه انسان دراين وادي ها باشد.
براي همين است كه اين شعر
معروف كه هم منسوب به مولي الموالي (ع) است و هم منسوب به وجود مقدس حضرت
ابي عبدالله (ع)، بيان مي فرمايد:«يا من بدنيا اشتغل قد غره طول الامل» اي
كسي كه به دنيا مشغولي و آرزوهاي بلند و زياد تو را مغرور كرده كه بعداً
اين طور مي شوم و...«الموت يأتي بغته القبر صندوق العمل» مرگ ناگهاني مي
آيد- «بغته » همان بختكي است كه ما مي گوييم. وقتي ناگهاني آن حالت پيش مي
آيد، مي گويند: بختك افتاده كه همان «بغته » است-مرگ ناگهاني مي آيد، كسي
هم باور نمي كند، مي گويد: تا همين ديروز با ما بود، يك دفعه رفت. «القبر
صندوق العمل» و قبر صندوق اعمال انسان است. آن وقت چه دارد؟ هيچ، تمامش
آرزو است.
سلطان العارفين، آيت الله سلطان آبادي بزرگ (ره) بيان
فرمودند: كسي كه با آرزوها سير مي كند، كي مي رسد عمل انجام بدهد؟- حرف
بسيار عجيبي است، كوچك و بزرگ، دانشجو، طلبه، اساتيد محترم، عزيزان روحاني
اين را يادداشت كنيد و هر روز به آن نگاه كنيد. جدي تأمل كنيد، حرف زيبا و
حكيمانه اي است.
كسي كه با آرزوها سير مي كند، ديگر نمي رسد عمل انجام
بدهد، چه برسد به اخلاص در عمل. سير در آرزوها و آمال، جدا اجازه ورود به
عمل نمي دهد.
پس اين كد را يادداشت كنيد: هر كه در آرزوها سير كرد، در
عمل درجا مي زند. ديگر بعيد است يك عمل الهي براي خودش داشته باشد. اين
آرزوها بايد كم شود. اگر آرزوها كم شد، طبعا به انسان اجازه رشد مي دهد.
بستر آرزوها
اصلا
بستر آمال و آرزوها، هوي و هوس است. اگر سوال كنند: بستر آرزوها چيست؟ چرا
انسان دائم آرزوي اين را دارد كه اين طور شود يا آن طور شود؟ اولياء خدا،
خصيصين حضرت حق و عرفاي عظيم الشان يك صدا بيان فرمودند: بستر آرزوها، هوي و
هوس و نفس اماره است.
معلوم است كسي كه در هوي و هوس باشد، در عمل درجا
مي زند. ديگر كجا مي تواند رشد كند، اصلا رشدي نخواهد داشت و صددرصد براي
او اثر منفي خواهد داشت.
لذا آن قدر مهم است كه وجود مقدس خاتم رسل،
محمد مصطفي(ص) در خطبه اي كه خواندند، فرمودند: «ايها الناس انه من لقي
الله عز و جل يشهد ان لااله الاالله مخلصا لم يخلط معها غيرها دخل الجنه
(5)» اي مردم! هر كس خالصانه شهادت بدهد كه خدايي جز خداي يگانه نيست، وارد
بهشت مي شود. فقط بگويد: «لااله الاالله» و هيچ كسي را داخل او نكند. اصلا
«لااله الاالله» يعني اول نفي همه اله ها. فقط الله به عنوان معبود باشد.
نفي
همه اله ها چيست؟ گاه نفس اماره و هوي و هوس، اله انسان است. اگر كسي جدي و
خالص گفت: «لااله الاالله» و كسي را هم ولو به لحظه اي درونش داخل نكرد،
يعني نفس اماره اش، شيطان لعين و هيچ كس در آن داخل نبود، اگر به اين حال
خدا را ديدار كند، معلوم است وارد بهشت مي شود.
عامل دوري از اخلاص
مگر پيامبر(ص) نفرمودند: «قولوا لا اله الاالله تفلحوا»(6) آيا يك «لااله الاالله» بگوييم، كار تمام است؟ خير.
همان
گونه كه حضرت داشتند ثواب اذكار را مي گفتند، فرمودند: با گفتن هر «لااله
الاالله» يك درخت براي شما در بهشت غرس مي شود. يكي از اصحاب بلند شد، گفت:
يا رسول الله! اگر اين طور باشد كه خيلي عالي است! ما مي توانيم باغ هايي
براي بهشت خودمان درست كنيم. فرمودند: اما يك شرط دارد و آن اين كه با آتش
گناه، درختانتان را نسوزانيد، چون گناه، آتش است.
درست است هر ذكر
«لااله الا الله» درختي است در بهشت اما يك شرط دارد، اگر گناه كردي، در
حقيقت گويي تو آن درختان را آتش زدي. اگر اين را رعايت كردي، رستگار مي شود
«تفلحوا».
حضرت مي فرمايند: هر كس «لا اله الا الله» را خالصانه بيان
كرد و هيچ كس را هم در آن شريك قرار نداد، پروردگار عالم را ملاقات مي كند و
وقتي پروردگار عالم را اين طور ملاقات كرد، طبعاً وارد بهشت مي شود.
در
اين لحظه مولي الموالي قيام كردند و فرمودند: يا رسول الله! پدر و مادرم
به فدايت- ادب را ببينيد. مولي الموالي(ع) است، برادر پيامبر و باب علم
الهي است، اما اين گونه مي فرمايد. بعد فرمودند: «وكيف يقولها مخلصا لا
يخلط معها غيرها»، چطور خالصانه بگويد: «لا اله الا الله» و آن وقت با آن
كسي نباشد؟ «فسر لنا هذا حتي نعرفه» سر اين مطلب را براي ما بيان كن تا ما
بشناسيم؟ - حضرت دارند نكته اساسي را سؤال مي كنند، البته ايشان مي دانند
اما اين سؤال را كردند كه ما بفهميم. پيامبر عظيم الشأن(ص) هم در جواب
فرمودند: «فقال نعم حرصا علي الدنيا و جمعا لها من غير حلها و رضي بها» آن
چيزي كه باعث مي شود انسان از اخلاص، عمل خالص و اين كه به حقيقت، «لا اله
الا الله» گفته باشد، دور شود، اين است كه به دنيا حريص باشد و دنيا را از
راه غيرحلال جمع كند. اصلاً اخلاص با آزمندي و حرص به دنيا به وجود نمي
آيد.
راه حكيم شدن
در باب حكمت روايتي است كه خيلي مهم است. مي دانيد
انبياء عظيم الشأن آمدند كه همه ما حكيم شويم. اصلاً پروردگار عالم مي
خواهد همه ما حكيم باشيم، خودش در قرآن فرمود: «هوالذي بعث في الاميين
رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه و ان
كانو من قبل لفي ضلال مبين» (جمعه/ 2)، انبياء آمدند كه ما را در نهايت به
حكمت برسانند و حكيم شويم، اما ما حكيم نيستيم و براي همين است كه وقتي از
حكماي عالم مي شنويم، تعجب مي كنيم كه چرا اينها اين حالات را دارند و چه
كردند كه به اين مقامات و مقام حكمت رسيدند!
وجود مقدس امام جعفر
صادق(ع) مي فرمايند: «من زهد في الدنيا أثبت الله الحكمه في قلبه و انطق
بها لسانه»(7)، هر كس از دنيا دوري جست، زاهدانه در دنيا زندگي كرد و حريص
نبود- به قول مرحوم ابوي (ره)، بعضي وقتي به سجده مي روند، به جاي «سبحان
ربي الاعلي وبحمده»، مي گويند: «سبحان ربي الاعلي و به من ده!!!» دائم به
فكر خود هستند - اگر دنبال دنيا و دنياطلبي نبود، پرودگار عالم حكمت را در
قلبش ثابت و استوار مي كند و ملعوم است، چنين كسي تا شروع به گفتن «بسم
الله الرحمن الرحيم» مي كند، اين منابع حكمت جوشان مي شود و از قلبش به
زبانش جاري مي شود «و انطق بها لسانه».
پس راه حكيم شدن اين است: حريص
به دنيا نباشيم. مخلصين عالم هم همين گونه هستند، حضرت مي فرمايند: حريص به
دنيا نيستند. تا مي گويند: «بسم الله الرحمن الرحيم»، مطالب مي آيد؛ چون
همان «بسم الله» تمام است.
«بسم الله الرحمن الرحيم»
هست كليد در گنج حكيم
گنجينه حكمت با يك «بسم الله»، باز مي شود، همه مطالب از قلب به لسان جاري مي شود و درافشاني مي شود.
راه
همين است كه انسان به دنيا اعتنا نكند؛ چون دنيا فريب مي دهد. اين روايت
بسيار عجيبي است. اينجاست كه وجود مقدس پيامبر عظيم الشأن (ص) مي فرمايند:
معلوم است كسي كه حريص به دنيا باشد و مال جمع كند، آن هم از راه غيرحلال و
به اين رزق و روزي راضي باشد، «و رضي بها»، ديگر هيچ موقع نمي تواند به
اين مقام برسد.
و بايد دانست اين لقمه انسان را بيچاره مي كند. معلوم
است، با اين حال، اعمالش هم اعمال جبابره مي شود. ولو به اين كه بگويد:«لا
اله الا الله»، طبعاً در دنيا نخواهد بود الا به اين كه با دنياست و دنيا
به عنوان «مزرعه الاخره» (8)براي او نمي شود و نمي تواند وارد بهشت شود.
براي
همين است كه به ما بيان مي كنند بايد آرزوها كم شود و حرص به دنيا نباشد
تا بتوانيم به عمل خالص برسيم. تا بتوانيم واقعاً با يك «لا اله اله الله»،
جدي همه اله ها را بيرون بريزيم. مگر مي شود دراين خانه دل، دراين قلب،
هم خدا باشد، هم شيطان؟! هم خدا باشد و هم نقش اماره؟! محال است.
بايد
خالص كرد و راهش هم همين است: آرزوها كم شود، حريص به دنيا نباشيم، لقمه را
مواظبت كنيم، در دنيا زاهدانه زندگي كنيم كه اگر زاهدانه زندگي كرديم،
ديگر حريص به دنيا هم نمي شويم.
وابستگان به دنيا، آبشان با اولياء الهي
دريك جوي نمي رود. اصلا نمي توانند دريك خط حركت كنند. مدام مي آيند، اما
نمي توانند. براي همين هم عملشان خالص نمي شود و جلوات دنيا فريبشان مي
دهد. براي همين است كه اگر يك موقعي به تنگنا افتادند، خداي ناكرده به حرام
مي افتند.
مرحوم چلويي نكته بسيار عالي و بكري را بيان فرموده بودند .
گفتند: چگونه است كه شما اين قدر در بازار هستيد ولي وابسته به دنيا
نيستيد؟ فرمودند: وقتي داخل مغازه مي آيم، مي گويم: من خادم هستم و مغازه
براي من نيست. از مغازه هم كه بيرون مي روم، مي گويم: فردا ديگر معلوم نيست
برگردم، مغازه بي مغازه. اين مغازه من نيست.
لذا آيت الله العظمي اديب (ره) فرمودند: ايشان ولو به لحظه اي به اين مغازه خودش و... نگاه نكرد!
موقعي
كه انسان مي ميرد، بدن را مي آورند درخانه مي چرخانند و مي برند، بعضي ها
به اموالشان نگاه مي كنند، مي بينند مثلا كسان ديگري دارند وسيله نقليه شان
را سوار مي شوند، يا خانه شان مال كس ديگري شده آنها كه وابسته اند، وقتي
مي خواهند بروند، دل بكنند، روح اجازه نمي دهد، اما آن هايي كه وابسته
نيستند، همين كه رفتند، ديگر رفتند، راحت هستند؛ چون احساس تعلق به دنيا
نمي كنند، چيزي ندارند.
اگر فكر كرديم كه به دنيا وابسته شويم و با اين
راه ها مي توانيم سري از سرها در بياوريم، اشتباه كرديم و اين ما را بيچاره
مي كند. بارها گفتم: هر كس ما را به دنيا دعوت كرد، بدانيد حسب روايات
«قطاع الطريق» يعني راهزن (9) است.
بگذاريم، راحت برويم. بزرگواراني
مثل آيت الله مولوي قندهاري، آيت الله مرعشي نجفي، آيت الله بهجت، آيت الله
سيد محمدرضا بهاءالديني، آيت الله قاضي، آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني،
بيان فرمودند: اگر كم داشتي راحت مي روي.
حرف اولياء اين است كه اگر يك
خانه داشتي، به اندازه آن وابسته اي، اما اگر يك خانه داشتي، يك ويلا هم در
فلان جا داشتي، وابستگي ات دو برابر مي شود.
روايت داريم، شيطان ملعون
موقع جان كندن اموال را جلوي چشم انسان مي آورد. چگونه دل بكنم؟! خانه،
ويلا، مغازه آن چناني، پاساژ، وسيله نقليه آن چناني و... همه اينها موقع
جان كندن مدام جلوي چشم مي آيد، مي گويد: از اين دل بكنم، از آن دل بكنم،
از آن چه؟! هرچه وابسته بوديم، بيچاره تر مي شويم.
خصايص مخلصين عالم
اين است: وابسته به دنيا نيستند، حريص نيستند، آرزوهاي زياد آنها را نمي
گيرد، مي گويند: خدا چه مي خواهد؟! تكليف چيست؟ آن را انجام بدهند.
در محضر معدن تقوا
هميشه
عرض كردم، يك راه هم براي اين كه وابسته نشويم، اين است كه در حصن حصين
برويم؛ پيش اولياء خدا، آنهايي كه ما را عوض مي كنند، متقين عالم؛ چون
عاقبت به خيري فقط براي متقين است، «والعاقبه للمتقين»
(اعراف/821)
پيش
اين معدن تقوا برويم. پيامبر اكرم محمد مصطفي(ص) فرمودند: «لكل شي ء
معدن»(01) براي هر شيئي معدن است، طلا معدن دارد، نقره معدن دارد، ذغال سنگ
هم معدن دارد، اما «و معدن التقوي قلوب العارفين»، معدن تقوا قلوب عارفين
است!- من اين روايت را روزي چند بار براي خودم تكرار مي كنم و مخصوصاً هر
از گاهي به آن اشاره مي كنم كه براي شما هم تذكار شود.
انسان بايد
بزرگاني مثل آيت الله بهجت، آيت الله بهاءالديني، آيت الله مولوي قندهاري،
آيت الله اديب، أب العرفا، آيت الله شاه آبادي (رحمهم الله)، بزرگان و
كساني كه مردان الهي هستند را رها نكند و در حصن حصين باشد.
مهم تر از
همه اين حصن حصين ها، خود وجود مقدس آقاست. شب ها قبل از خواب دقايقي با
آقا حرف بزنيم و ثمراتش را ببينيم. خيلي ها ديدند و به من گفتند كه چه
ثمراتي دارد. هر شب، موقعي كه تاريك شد، از هم حجره اي ات، اگر در خوابگاه
هستي، از دوستانت، در منزل هستي، از همسرت، فرزندانت، پدر و مادرت جدا شو،
در خاموشي، شروع كن به صحبت كردن با آقا. يك مقدار خودماني با آقاجان حرف
بزن.
از او بخواهيم كه آقا! ما را درياب كه ما را دنيا نبرد. آقاجان!
دست ما به دامن شماست، ما خودمان نمي توانيم. هر شب يك طوري با آقا حرف
بزن، يك شب پهلوي شكسته مادرش را قسم بده، يك شب آن سيلي را قسم بده، يك شب
مادرش نرجس خاتون(س) را قسم بده، يك شب هم رگ هاي بريده ابي عبدالله(ع) را
قسم بده، اين طور با آقا حرف بزن. آن قدر آقاجان دوست دارد با ايشان حرف
بزنيم. نمي دانيد چقدر خوشحال مي شود. خيلي دوست دارد. بگو آقا جان! دست ما
را بگير، ما جز شما كسي را نداريم.
1- غررالحكم/ص:64، حديث: 997
2- غررالحكم، ص155، حديث 6092.
3-
اشاره به روايات: «اول الاخلاص الياس مما في ايدي الناس» غررالحكم، ص:
819، حديث: 8193 و «اصل الاخلاص الياس مما في ايدي الناس» غررالحكم، ص:
839، حديث: 9429
4- بحارالانوار، ج1، ص 717، باب1
5-بحارالانوار، ج37، ص360، باب 76
6-الحديث- روايات تربيتي، ج3، ص74
7- الكافي، ج 2، ص 821
8- بحارالانوار، ج 76، ص 522،
باب 45
9- بحارالانوار، ج1، ص451، باب4.
01- ارشاد القلوب، ج1، ص51