کد خبر: ۴۰۶۴۹۲
زمان انتشار: ۱۴:۲۴     ۰۵ دی ۱۳۹۵
به بهانه میلاد حضرت مسیح علیه اسلام:
مسیح زنده است و از آسمان به ما نگاه می کند و منتظر روزی است که ما آماده استقبال از وی در خانه و محله و شهرمان باشیم و بخواهیم که جهان را با کمک ایشان و در رکاب منجی بزرگ عالم، پر از عدالت و مهربانی کنیم. تا آن روز، گناه ظلم به کودکان فقیر و گرفتار خشونت، بر گردن کسانی است که آماده آمدن مسیح نیستند.
سرویس اندیشه دینی پایگاه 598 - حجت الاسلام دکتر ابولفضل امامی/ به لطف خداوند و قوه تفکر و مجاهدت انبیای الهی و یاران وفادار و فداکار آنان، مسیر اندیشه توحیدی، نفی شرک و بهره مندی از تعالیم وحیانی باز است؛ ولی متأسفانه هنوز هم افراد زیادی هستند که نمی توانند به قدر آزاد اندیشی، لیاقت و صداقت شان، از آن بهره مند شوند و مهمتر آن که از لابلای آنچه به اسم دین حق عرضه می شود، حقیقت را دریابند.

در این راستا دو مانع وجود داشته و دارد؛ یکی دشمنان درونی دین که در پی تحریف دین یا تفسیرهای غیر دینی از تعالیم انبیاء (علیهم السلام) هستند و دیگری دشمنان بیرونی و مخالفان آشکار دین که در حال جنگ مستقیم با دین هستند. به نظر می رسد که اثر گروهی که با تحریف دین، از درون به جنگ حقایق دینی می روند، بیشتر است تا کسانی که از برون به جنگ دین می آیند.



حضرت موسی علیه السلام به جنگ کسانی رفت که دشمن برونی دین بودند و آشکارا دین آسمانی را تمسخر می کردند و ادعای خدایی می کردند! حضرت موسی خدای واقعی را به مردم نشان داد که نتیجه آن رهایی مردم از ظلم و نا امنی و به بردگی گرفتن قوم بنی اسرائیل بود؛ یعنی اصلاح دنیا و آخرت؛ و نه فقط دل خوش کردن به وعده بهشت!

اما بزرگان همین قوم، که تاب ساده زیستی و فداکاری و دین داری واقعی نداشتند، دست به تحریف برخی مسائل زدند و این بار، به اسم دین، مردم به بردگی و ذلت کشاندند و مشغول رباخواری و مال اندوزی شدند.

فضای ستم بر مردم خیلی سنگین شد. متولیان دین به جای تمسک به تعالیم و مدیریت انبیای الهی در تأمین دنیا و آخرت مردم، با نقاب دین، هم دنیا و هم آخرت مردم را تباه می کردند.

مردم تا مدت ها مثل آونگ ساعت، از ستم این جریان به شعارهای جذاب آن جریان کشیده شدند و از ستم این قبیله و جناح خسته شدند و به ریاکاری آن قبیله دل بستند و سالها مثل ماهی ای که در آتش سرخ می شود، پشت و رو شدند، اما چیزی عوض نشد.

در این هنگام علمای راستین به مدد فطرت پاک مردم، آنان را به قدرت آفریدگار عالم متوجه کررند و در پی راه نجات از وضعیت ظلم و ستم رفتند؛ ظلمی که آشکارا در زندگی روزمره مردم جریان داشت:

ظلم در بازار، ظلم در اداره ها، ظلم در مالیات ها، ظلم در قوانین جنگ، ظلم در حقوق مدنی، ظلم برای لشکر کشی و کشتار دیگران، ظلم در حقوق اساسی و … .

شاید تعداد انگشت شماری بودند که به ظلم در معنویات و ارتباط با خداوند توجه داشتند. اساساً اگر کسی خواهان ارتباط با خداوند باشد، کسی نمی تواند مانع ارتباط قلبی وی با خداوند بشود؛ و مانع ارتباط، هر چه قوی تر بشود، بیشتر بر ضد خود عمل می کند و انسان معتقد و معنوی، بیشتر متوجه خداوند می شود.

پس آن ظلمی که مردم، بیشتر از آن رنج می کشیدند، همین ظلم در روابط ناعادلانه اقتصادی و اجتماعی و سیاسی بود. ظلم در مدیریت بر زندگی و نیازهای زندگی این همین جهان.

در این حال و به سبب این ستمها، مردم به کمک علمای راستین، اما اندک، متوجه خداوند و قدرت نجات دهندگی وی شدند و در جستجوی «نجات دهنده» برآمدند، مسیح یعنی نجات دهنده!

نجات دهنده از چه چیزی؟ ظلم! چه ظلمی؟ ظلم در روابط جاری اقتصادی و اجتماعی و سیاسی. این ظلم از سوی چه کسانی بود؟ از سوی کسانی که به اسم دین به جنگ دین رفته بودند و همدست دنیاپرستان زورگو بودند.

در این حال، چه چیزی می تواند مردم را از رنج نجات دهد؟ از رنج دنیا و رنج آخرت؟ چه چیزی می تواند روابط عادلانه حاکم کند؟

کدام قانون عادلانه است؟ آیا منجی می تواند با قوانین ظالمانه ربوی، مردم را از رنج برهاند؟ یا آیا یک ستمگر منفعت پرست می تواند مجری قوانین خوب و تعالیم نجات بخش باشد؟

کاملاً بدیهی و صد در صد روشن است که رفع ظلم و ستم به دو چیز نیاز است:

1. قوانین اقتصادی، اجتماعی و سیاسی عادلانه؛

2. فردی که دارای چهار صفت مهم باشد: آ. عالم باشد تا این قوانین و تعالیم را به درستی بشناسد؛ ب. شجاع باشد که بتواند در برابر تهدیدها نهراسد و از اجرای قوانین درست دست نکشد؛ ج. عادل باشد تا این قوانین را به نفع شخصی یا خانوادگی یا حزبی و قبیله ای به کار نگیرد؛ د. مدیر باشد تا بتواند همه این عناصر را به موقع و به اندازه لازم به کار ببرد.

روشن است که مردم تحت ظلم را چیزی جز این دو مؤلفه (قانون درست و مجری صالح) نمی تواند از ظلم نجات بدهد و مردم هم دقیقاً می دانستند به دنبال چه چیزی هستند؛ رفع ظلم و تحقق عدالت.

این امر در گرو ظهور یک منجی به نام «مسیح» بود؛ مسیح هم تعالیم و قوانین حق و عادلانه را می شناخت و هم مجری عالم، شجاع، عادل و مدیر بود.

اساساً برخی از سران آلوده یهود که در پی ترور حضرت عیسی علیه السلام بر آمدند، همان هایی بودند که تولد ایشان از مادری باکره را نیز (پناه بر خدا) زنازادگی قلمداد کرند و حضرت مریم را زناکار دانستند! همان هایی که ظلم اقتصادی و اجتماعی شان مردم را به بردگی و اسارت کشانده بود.

علت اقدامات تروریستی آنان چه بود؟ احساس خطر نسبت به «منافع نامشروع دنیایی خود» به سبب حضور حضرت مسیح به عنوان منجی بنی اسرائیل. یعنی چنین نبود که مسیح، خطری برای منافع نامشروع آنان ایجاد نکند و آنان این لکه ننگ اقدام به ترور یک پیامبر اولوا العزم را بر دامن خود بنشانند.

مسیح متولد نشد که همه جمع شوند، کیک تولد بخورند و شمع تولد فوت کنند و جشن تولد بگیرند! مسیح متولد نشد که همیشه مثل یک کودکی سنگی، مجسمه اش را در آغوش حضرت مریم در میدان های شهر و کلیساها بگذارند. مسیح متولد شد که قوانین زندگی و مدیریت بر جهان را درست کند و به همین سبب، دنیاپرستان در پی ترور وی برآمدند.

بعد از مسیح علیه السلام دوباره جهان پر از ظلم و ستم شد و این بار خداوند، حضرت محمد که از سوی انبیاء پیشین نیز بشارت آمدنش داده شده بود، متولد شد و حجاز و سرزمین های اطراف را از ظلم و ستم و توحش و جاهلیت رهایی بخشید؛ اما پس از ایشان نیز جریان انحرافی اسلام، بر روی کار سوار شد و پس از اندک زمانی، اهل بیت پیامبر را با فجیع ترین وضع در کربلا به شهادت رساندند. و ظلم و ستم از سوی این گروه انحرافی از حرم اهل بیت پیامبر شروع شد و به همه سرزمین های جهان کشیده شده است.

نه مسیحیت کنونی توان نجات خود و جامعه خود را دارد و نه مسلمانانی که منحرف هستند می توانند خود یا جهان را نجات بدهند. هر چند گاه و بی گاه، برخی مواضع مسیحیان کور سوی امیدی را به نمایش می گذارد که مسیحیان هنوز هم زنده اند و از این سو نیز اسلام ناب توانسته است با مقاومت در برابر اسلام تکفیری و اسلام قاتل اهل بیت پیامبر و مروج ترور بی گناهان، نشان دهد که می تواند زمینه سازی ظهور منجی نهایی عالم باشد.

پیام مسیح و محمد، تنها «پیام» نیست، بلکه پیام آور هم هست. تنها قانون زندگی اقتصادی و اجتماعی و سیاسی درست نیست، بلکه مجری درست قانون هم هست.

مسیح که بیاید، نخستین اشتباهاتی را که اصلاح می کند این باور است که قانون اقتصادی و اجتماعی و سیاسی باید عادلانه باشد. قانون عادلانه را نظریات آشفته کنونی تأمین نمی کند، بلکه تعالیم انبیاء تأمین می کند. حضرت مسیح، دین را از صلیب سکولاریزم آزاد می کند و البته زمام امور هم به دست علمای دنیاپرست که به اسم دین ستمگری ها کرده اند، نخواهد داد.

مسیح که بیاید همه مستضعفین عالم حتی افرادی که به دین حق هدایت نشده اند را دستگیری خواه کرد؛ سیاه و سفید و زن و مرد و کوچک و بزرگ و فقیر و غنی.

مسیح که بیاید عدالت جهانی را با خود می آورد و عدالت جهانی با سکولاریزه کردن و واتیکانیزه کردن مسیح سازگار نیست. مسیح که بیاید قدرت های زورگو و ستمگر امروز برای سرش جایزه می گذارند؛ مسیح که بیاید دوران کودک کشی کسانی به سر می رسد که با اقدام به بر صلیب کشیدن حضرت عیسی، هزینه آن را پیشاپیش پرداخت کردند. مسیح که بیاید کودکان یمنی دیگر بمباران نمی شوند و کودکان آفریقایی دیگر جلوی چشم مادران شان خوراک کرکس ها نمی شوند. مسیح که بیاید قدس برای همه آزاد می شود چنان که دیوارهای غمبار کعبه نیز به قامت امام دوازدهم و منجی بزرگ نسل پیامبر را تکیه خواهد کرد.

مسیح و محمد، فقط پیام ندارند، پیام آور هم دارند، مسیح خودش می آید و محمد، ذریه اش مهدی می آید. باید به فرزندان مان درس واقعی بیاموزیم و نیازهای واقعی آنان را با افسانه آمدن هر ساله بابانوئل پاسخ ندهیم.

بابا نوئل، عروسکی است که بزرگان کودک را بازی می دهد!

هر روز که از خیابان رد می شویم دهها آگهی تبلیغاتی، مثل چراغ قرمزی بر سر راه مان سبز می شود؛ که به بهانه تبریک میلاد، رهگذران را به همه چیز دعوت می کنند به جز آنچه مسیح علیه السلام می خواهد!

مسیح جان! می بینی چطور تو را فراموش کرده ایم؟ تو تنها کسی هستی که روز تولدت را در روز روشن و جلوی چشم همگان با یک عروسک جا زنی کرده اند و به جای تو، بابانوئل را در شهر، آذین بسته اند!

چقدر برای آذین و سرود و نمایش بابانوئلی وقت می گذاریم که خودمان قصه کرده ایم، اما برای مسیحی که خداوند برای نجات ما از دامن مریم مقدس آفریده است، برنامه شایسته ای نداریم!

مسیح زنده است و از آسمان به ما نگاه می کند و منتظر روزی است که ما آماده استقبال از وی در خانه و محله و شهرمان باشیم و بخواهیم که جهان را با کمک ایشان و در رکاب منجی بزرگ عالم، پر از عدالت و مهربانی کنیم. تا آن روز، گناه ظلم به کودکان فقیر و گرفتار خشونت، بر گردن کسانی است که آماده آمدن مسیح نیستند.

ما هر اندازه هم که بابانوئل را تبلیغ کنیم، او واقعاً پدر کودکان دنیا نمی شود. او تنها پدری است که هیچ گاه برای کشته شدن هیچ یک از فرزندانش گریه نکرده است؛ او همیشه می خندد، حتی در مراسم قتل کودکان مسیحی در سوریه به دست وهابیت و داعش!

اما من می توانم قسم بخورم که حضرت مسیح بر مصائب کودکان یتیم و بی خانمان و کودکان بدون پدر و مادر پرورشگاه ها گریه می کند؛ همراه با مریم مهربان، که خسته شده است از بس که فقط مجسمه سنگی کودکی عیسی را در میدان شهر و کلیساها در آغوش گرفته است و سر پا ایستاده است. حتی قلب مجسمه مریم هم سنگی نیست؛ می خواهد خم شود و یتیمانی که برای سال نو فقط دردهای تازه دارند را بغل کند و کودکان گرفتار ترور و خشونت را محکم در آغوش بفشرد و مادرانه نوازش کند.

ای کاش در روز میلاد تو، مردم رُم منتظر میلاد دوباره بودند و وعده آمدنت را به همدیگر تبریک بگویند! راستی اگر کسی فقط تولدت را تبریک بگوید ولی زندگیت را انتظار نکشد، آیا ادامه ترا بر صلیب پسندیده است؟
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها