کد خبر: ۴۰۳۲۰۱
زمان انتشار: ۱۴:۲۵     ۰۹ آذر ۱۳۹۵
جلسه بیست و سوم از سلسله جلسات تبیین مفهوم "برنامه‌ریزی با نگاه الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت"
جلسه بیست و سوم از سلسله جلسات تبیین مفهوم "برنامه‌ریزی با نگاه الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت" است که در تاریخ 1 آذر 1395 توسط حجت‌الإسلام و المسلمین علی کشوری(دبیر شورای راهبردی الگوی پیشرفت اسلامی) و با موضوع " بررسی نقش عوامل غیر بیانی در تحقق هدایت(1)" در دانشگاه صنعتی شریف برگزار گردید.

به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه 598، جلسه بیست و سوم از سلسله جلسات تبیین مفهوم "برنامه‌ریزی با نگاه الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت" است که در تاریخ 1 آذر 1395 توسط حجت‌الإسلام و المسلمین علی کشوری(دبیر شورای راهبردی الگوی پیشرفت اسلامی) و با موضوع " بررسی نقش عوامل غیر بیانی در تحقق هدایت(1)" در دانشگاه صنعتی شریف برگزار گردید.

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته بسم الله الرحمن الرحیم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمد$ و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین لاسیّما علی بقیة الله فی الأرضین ارواحنا لآماله الفداء و عجّل الله تعالی فرجه الشریف.

دیروز به محضر شما گزارش دادم که از نظر فکر اسلامی راه تحقق شاخصه‌های هویت اسلامی، فربه‌کردن امر هدایت است. یعنی اگر کسی بخواهد شاخصه‌های هویت اسلامی که عمده آن‌ها سه شاخصه است؛ معیت با رسول یا بسته شاخصه‌های رشد، اشداء علی الکفار یا بسته شاخصه‌های توازن و رحماء بینهم یا بسته شاخصه‌های رفق - را محقق کند، راه آن فربه‌شدن امر هدایت است. اگر این شاخصه‌ها معیار ارزیابی پیشرفت قرار بگیرد، نتیجه آن بهینه روابط انسانی است. همچنین عرض کردم که تصور نکنید مسأله هدایت، یک مسأله بسیط و تک‌بعدی است؛ به نظر ما پیچیده‌ترینِ مفهومی که در قرآن شریف راجع به آن بحث شده همین مفهوم هدایت است. مفهوم هدایت به قدری ذو ابعاد و کاربردی و مهم است که بدون توجه به این مفهوم نمی‌توان اصطلاحات مهم دینی را معنا کرد. به عنوان مثال در نظام اصطلاحات دینی با کلمه‌ای مهم به نام ولایت روبرو هستیم. کسانی که مزه‌ی فکر اسلامی را چشیده‌اند و اندکی با روایات و آیات مأنوس بوده‌اند به این معنا اذعان دارند که دینِ بدون ولایت در واقع یک دین پر از تحریف و یک دین غیرکاربردی است. اگر شما مفهوم ولایت را از نظام اصطلاحات شرع حذف کرده یا نادیده بگیرید در واقع زیرساخت تحقق دین را نادیده گرفته‌اید. ولایت مقام و جایگاهی است که می‌تواند دین را در جامعه جاری و محقق کند. اگر برای تعریف مفهوم ولایت از هدایت استفاده نکنیم، یک مفهومِ شهودی غیرقابل تفاهم خواهد شد و در این صورت هر کسی می‌تواند ادعا کند که سطحی از مقام ولایت را در اختیار دارد. شما حتماً با احوالات فِرق ضالّه آشنا هستید؛ معمولاً عمده دلیل اقطاب در فرقه‌ها برای اثبات برتر بودن خود این است که آن‌ها قدرت ولایت دارند. حال اگر ولایت زبان‌دار نشد، اگر تعریفش تفصیلی نشد، فرقه‌ها از آن سوء استفاده خواهند کرد.

در چهار دهه تجربه حکومت جمهوری اسلامی ما مشاهده می‌کنیم که یکی از شبهات پر تکرار که توسط جبهه معاند انقلاب اسلامی مطرح می‌شود این است که آن‌ها در ادبیات و گفتمان خود، ولایت فقیه را معادل با مسأله دیکتاتوری می‌انگارند و بعضاً این قضیه بین مردم جا می‌افتد. یا در یک سطح بالاتری در ذهن بخش قابل توجهی از نخبگان ما، کارآمدی تئوری حکومت مبتنی بر دموکراسی بیشتر از تئوری ولایت فقیه است؛ عمده استدلال آن‌ها هم این است که دموکراسی بر مبنای مشارکت مردم است. یعنی از منظر برخی از جریان‌های روشنفکری در ایران، چون دموکراسی می‌تواند مردم را مشارکت دهد، کارآمدی‌اش از ولایت فقیه بالاتر است. حال چرا مفهوم ولایت که در نظام اصطلاحات دینی یک مفهوم محوری است این‌طور راحت به چالش کشیده می‌شود و بعضاً در ذهن‌ها کارگر واقع می‌شود؟ به دلیل این‌که تعریف تفصیلی از مفهوم ولایت در جامعه نشده است. به نظر ما ولایت یعنی قدرت ایجاد هدایت. کسی ولیّ است که می‌تواند هدایت را در جامعه فربه کند. حال اگر شما به مفهوم هدایت توجه نکنید، نمی‌توانید این مسأله مهم را تحلیل کنید. حضرت% در انتهای آن روایت مهم که ارکان دین اسلام را بیان می‌کردند، فرمودند: «وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَةِ » بین تمام استوانه‌هایی که اسلام بر پایه آن‌ها بنا نهاده شده، مسأله ولایت از همه مهم‌تر است. اگر بخواهیم این مسأله مهم را شرح دهیم به مفهوم هدایت نیاز داریم. جایگاه مفهوم هدایت جایگاه روشن‌کننده‌ای برای تمام نظام اصطلاحات دینی است. اگر ما از ابتدای انقلاب مفهوم هدایت را جدی می‌گرفتیم[1] و آن را به عنوان بنیاد و محور در نظر می‌گرفتیم یعنی آن را به جایگاه خود باز می‌گرداندیم و راجع به آن گفت‌وگو می‌کردیم، مفهوم ولایت تعریف تفصیلی پیدا می‌کرد و برای برخی روشنفکران زمینه پیدا نمی‌شد تا ادعا کنند نوع حکومتِ دموکراسی کارآمدتر از نوع حکومت ولایت فقیه است و استدلال آن‌ها هم این باشد که حکومت دموکراسی مشارکت را زیاد می‌کند. اگر ما مفهوم هدایت را بفهمیم، متوجه خواهیم شد که هدایت یعنی درونی‌سازی یک مطلب. اگر مطلبی تبدیل به معتقَدات فرد شود، نه فقط رأی خود بلکه مال و جان خود را هم در راه آن امر درونی‌شده فدا خواهد کرد.

بنابراین سطح مشارکت در مبنای هدایت خیلی بالاتر است. دموکراسی با تبلیغات و پروپاگاندا و بمباران اطلاعاتی مشارکت سطحی آن هم فقط در سطح اعلام رأی که من مخالفم یا موافق مشارکت ایجاد می‌کند، اما اگر هدایت راهبرد اصلی ما شود مشارکت مردم دیگر فقط اعلام رأی نیست. ما در بسیاری از انتخابات‌ها می‌بینیم که مردم می‌گویند ما بین بد و بدتر را انتخاب کردیم. یعنی خود آن‌ها اعلام می‌کنند که مجبورند مشارکت کنند و این مسأله را با صدای بلند اعلام می‌کنند. در حالی که اگر هدایت و مکانیزم درونی‌سازی جدی گرفته شود، دیگر مشارکت در سطح اعلام رأی نخواهد بود بلکه مشارکت با جان و مال خواهد شد.

همان‌طور که در زیارت جامعه کبیره وجود دارد شما خطاب به امام معصوم - که در وعاء فکر شما تصرف کرده و شما به مطلبی معتقد شدید عرض می‌کنید که «بابی انت و امی و نفسی و مالی و عسرتی یابن رسول الله» ای رسول خدا! هم پدر و مادرم هم خانواده‌ام هم مالم هم جانم فدای تو باد. این سطح از مشارکت بی بدیل است. ما سطحی از این نوع مشارکت را در زیارت اربعین مشاهده می‌کنیم. در آن‌جا نه امنیت جانی است و نه دولت ما روی این مسأله توجه جدی کرده که این زیارت را تسهیل کند و نه امداد و کمک مالی وجود دارد؛ یعنی تمام اموری که در دنیا انگیزه مشارکت است در این مسأله وجود ندارد، ولی با این حال دیده می‌شود که افراد زیادی از هفته‌های قبل و از مسافت‌های طولانی به سمت مرقد مطهر امام حسین% حرکت می‌کنند آن هم نه یک سال بلکه هزار سال. بعد از این هم این قضیه ادامه خواهد داشت. این یک معنای مشارکت است؛ مشارکت با تمام ابعاد وجود در راهی آن هم بین‌ نسلی، مشارکتی که مقطعی نبوده و مبتنی بر تحریک مادی نیست.

اگر بتوانید روی مفهوم هدایت تکیه کنید، قدرت مانور از روشنفکران جامعه گرفته می‌شود. حکومت فقیه حکومت هدایت است؛ اصلاً ولی یعنی کسی که قدرت هدایت دارد، فقیه یعنی کسی که قدرت هدایت دارد. اگر مفهوم هدایت جدی گرفته نشود، سطح زبان‌داری شما در فضای نظام‌ مقایسه به شدت تقلیل پیدا خواهد کرد. این عرض بنده در جلسه گذشته بود.

پس ما باید بحث مفصلی در ابعاد مفهوم هدایت داشته باشیم. حال اگر فرصت شد نسبتِ بین هدایت و عدالت را هم بحث خواهیم کرد. به دلیل این‌که افرادی در جلسات به بنده گفتند یا به صورت مکتوب برای بنده نوشتند که در نظام اصطلاحات دینی باید مفهوم عدالت را محور قرار دهیم، بنده همین‌جا اشاره‌ای کنم؛ در آیه‌ای که توصیف رفتار پیامبران است و بنده آن را مکرراً در جلسات تلاوت کردم آمده که: « لَقَدْ أَرْسَلْنٰا رُسُلَنٰا بِالْبَيِّنٰاتِ وَ أَنْزَلْنٰا مَعَهُمُ اَلْكِتٰابَ وَ اَلْمِيزٰانَ لِيَقُومَ اَلنّٰاسُ بِالْقِسْطِ» آیه پیامبران را توضیح می‌دهد و می‌فرماید که ما پیامبران را با بینات فرستادیم. « وَ أَنْزَلْنٰا مَعَهُمُ اَلْكِتٰابَ وَ اَلْمِيزٰانَ » به پیامبران کتاب و میزان هم دادیم. در نهایت میفرماید: « لِيَقُومَ اَلنّٰاسُ بِالْقِسْطِ» برای این‌که مردم قیام به قسط کنند. یعنی نتیجه رفتار پیامبران این است که مردم به این نتیجه می‌رسند که خودشان قیام به قسط کنند. پس پیداست در دورن مردم اتفاقی می‌افتد که قسط را به ظلم ترجیه می‌دهند. این اتفاق همان هدایت است. لذا اگر شما در کلمات امیرالمؤمنین% می‌بینید که ایشان دعوت به قیام قسط و اقامه عدل می‌کند. باید بدانید که زمینه‌ساز قسط و عدل هم گسترش مسأله هدایت است. حال باید این مسائل را در جلسات دیگری مفصل‌تر بحث کنیم.

در جلسه گذشته هم با اشاره از این مسأله رد شدیم که ما نیاز به بازخوانی مفهوم هدایت داریم. بدون توجه به مفهوم هدایت، نظام اصطلاحات دینی تعریف روشنی پیدا نکرده و بعد هم متهم به همین اشکالات و شبهاتی که دنیا و تمدن مدرن علیه دستگاه پیامبران طراحی می‌کند که در حال حاضر در سطح شبکه‌های اجتماعی هم گسترش پیدا کرده و یک موج جدی به راه افتاده است. بنده دوباره برای یادآوری عرض می‌کنم، هدایتی که باید آن را بازخوانی کنیم، دارای یک مغزی است و آن هم تحریک وعاء فکر است. یعنی خود هدایت مغز همه‌ی اصطلاحات دینی است، همه‌ی ارکان دین وابسته به مسأله هدایت است، بدون هدایت حتی رسول هم نمی‌تواند کار خود را به جلو ببرد؛ «هُوَ اَلَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدیٰ» در آن زمان به صورت بالهدی جلو خواهد رفت. خود این هدایت که برای همه چیز مجرا درست می‌کند، همه چیز را توصیف می‌کند، خود این هدایت دارای یک مغز است که مغز آن مسأله تفکر است. پس یک بابی را برای دوره‌های بعد باز بگذارید تا مفهوم هدایت را بازخوانی کنیم.

در جلسه گذشته به این نقطه رسیدم که حال این هدایتی که هم مسیر تحقق شاخصه‌های اسلامی را به ما نشان می‌دهد و هم همه چیز را روشن می‌کند را چگونه در جامعه فربه کنیم؟ یعنی در واقع سؤال اصلی ما در ده جلسه سوم دوره تبیین مدل برنامه‌ریزی در دانشگاه شریف این بود که چگونه شاخصه‌های هویت اسلامی را محقق کنیم؟ در همان جلسات اول عرض کردم که راه آن فربه شدن امر هدایت است. لذا از دل آن سؤال یک سؤال دیگری به وجود آمد که چگونه باید مسأله هدایت را فربه کنیم؟ در روز گذشته بیان شد که دو احتمال برای حل مسأله وجود دارد؛ یک احتمال این است که شما بیان کنید که فربه شدن هدایت دارای یک امر نظری و یک فرآیند نظری است، یعنی فرآیند کلامی دارد. مثلاً شما کلام حکیمانه بیان کنید. کلام حکیمانه یک تلنگری در طرف مقابل ایجاد خواهد کرد و او به فکر فرو خواهد رفت. یا خیر و شما جدال احسن انجام دهید، شما قرائت یا تلاوت و یا ابلاغ کنید که در این موارد - دوباره متذکر می‌شوم - همه دارای معانی متفاوتی هستند. گاه پیامبران در مقام قرائت هستند، گاه پیامبران در مقام تلاوت بوده و گاه در مقام ابلاغ‌اند، باید بعداً تفاوت‌های این موارد را بحث کنیم. اما به هر حال همه این موارد "بیان" هستند. پس یک نظر این است که اگر ‌خواستیم مسأله هدایت را فربه کنیم، باید ابعاد مسأله بیان را بشکافیم؛ مثلاً با یکدیگر یک بحث قرانی شروع کرده [تا مشخص شود] که قرائت چه فرقی با تلاوت دارد، قرائت و تلاوت چه فرقی با ابلاغ دارند؟ قرائت و تلاوت و ابلاغ چه نسبتی با ذکر دارند؟ جدال احسن که در قران راجع به آن بحث شده است چه معنایی می‌دهد؟ موعظه دارای چه معنایی است؟ این موارد همه با هم دارای یک نسبت‌هایی هستند. پس اگر معتقد شدیم که راه فربه کردن امر هدایت در مسأله بیان انحصار دارد، بحث ما به این سمت می‌رود که ابعاد بیان را بحث کنیم.

بنده در همین قسمت و در داخل پرانتز بگویم؛ ما در حوزه فکری خود با یک مشکلی روبرو هستیم، بنده از این مشکل به بیماری فلسفه تعبیر می‌کنم، این بیماری فلسفه، بیان را تحت قضیه و شبه قضیه و مغالطه و یک تقسیمات محدودی منحصر می‌کند. یعنی مثلاً وقتی شما منطق می‌خوانید، در منطق می‌گویند که قضیه صادق است و شما اگر می‌خواهید شخص را به تصدیق برسانید باید یک قضیه‌ای را بحث کنید. بعداً یک شرایطی هم برای انتاج قضیه بحث خواهد شد. لذا کسی که فلسفه می‌خواند در نهایت در ذهن خود یک فرمت خاص برای بیان پیدا خواهد کرد و با همان فرمت وارد بیان خواهد شد. بنده به یاد دارم که در محضر یکی از اساتید در حوزه علمیه قم بودیم، ایشان بیان می‌کرد که فلان آیه کبرای قضیه است و فلان آیه در سوره دیگر صغرای قضیه است، بعد هم در بحث نتیجه‌گیری می‌کرد. یعنی فرمت فلسفی و منطقی(به معنای منطق صوری) و همین فرمت تعریف قضیه را اصل قرار داده بود و بعد آیات قران را در آن چارچوب بحث می‌کرد. این مشکلی که بنده از آن تعبیر می‌کنم و حاضر هستم که بر روی آن مباحثه و مناظرات جدی‌ای انجام دهم، بیماری فلسفه نام دارد. یعنی ما چارچوب قضیه را اصل قرار دهیم و بعد همه محتواهای خود را در این چارچوب ساماندهی کرده و به جلو ببریم. این یک سوی قضیه است. اما عرض بنده این است که اگر ما بیان را مسیر فربه شدن هدایت دانستیم، بیان انحصاری در آن قضیه ندارد. این عرض بنده است، بیان دارای مدل‌های مختلفی است. مثلاً آن بیانی که مد نظر وحی است، حتماً باید همراه رفق باشد. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم «أُبَلِّغُکمْ رِسٰالاٰتِ رَبِّی وَ أَنَا لَکمْ نٰاصِحٌ أَمِینٌ» پیامبران وقتی که در مقام ابلاغ قرار می‌گرفتند، بیان می‌کردند که من خیرخواه و ناصح هستم، طرف مقابل هم خیرخواهی پیامبر را درک می‌کرد. خداوند متعال یک شرایطی را برای بیان در نظر گرفته است و فرموده است که بیان حتماً باید همراه با خیرخواهی باشد. در حالی که ما در منطق این بحث‌ها را نداریم و خیلی خشک در قالب قضیه آن را بحث می‌کند.

بیانی که ما در ادبیات وحی راجع به آن صحبت می‌کنیم به عدد مشکلات و سطح ظرفیت مردم، نقطه شروع‌های متفاوتی دارد. وقتی انبیا( راجع به بیان صحبت می‌کنند، خیلی تأکید می‌کنند که ظرفیت طرف مقابل را در نظر بگیر و بعد بحث کن. ظرفیت طرف مقابل را در نظر بگیر، یعنی مشکل و حال او را در نظر بگیر. با همه نمی‌توان از همه‌جا وارد بحث شد. پیامبران( می‌فرمایند: «إنّامَعاشِرَالأنبیاءِ اُمِرنا أن نُکلِّمَ النّاسَ علی قَدرِ عُقولِهِم» عقل‌ها متفاوت هستند در حال حاضر می‌خواهیم راجع به ویژگی‌های بیان بحث کنیم بیان، برای عقل درجه یک با بیان برای عقل درجه دوم متفاوت است. بعداً بحث خواهم کرد که اگر سطوح عقل تابع سطوح ایمان باشد، به دلیل اینکه درجات ایمان دارای ده درجه است، پس ده درجه سطح عقل داریم و به همین دلیل باید بتوانید مثلاً راجع به نماز ده نوع بحث بیان کنید و نماز را از ده ورودی بحث کنید. این موارد نکات مهمی است، این موارد که در منطق که بحث نمی‌شود. لذا بیان ما علیل، خشک و غیرجذاب خواهد شد. فلاسفه نمی‌خواهند مشکل خود را اعتراف کنند؛ از یک سوی مدعی می‌شوند که ما برای تحریک وعاء فکر آمده‌ایم و از یک سو کلاً در هر عصری تنها یک جمعیت محدودی دارید که علاقمند به فلسفه هستند. یعنی آن‌قدر مدل خاص و متناسب با ظرفیت‌های عقلی متفاوت نیست که علاقه عمومی نسبت به فلسفه وجود ندارد.

البته بله به دلیل اینکه فلاسفه پیچیده صحبت می‌کنند و کسی متوجه صحبت‌های آنها نمی‌شود، عامه مردم آنها را به عنوان افراد باسواد تلقی می‌کنند، در حالی که سواد به معنای این است که شما بتوانید با ظرفیت‌های مختلف حرف عقلی بزنید. در اصل این معنای سواد است. علامت سواد این نیست که شما به شکلی حرف بزنید که طرف مقابل متوجه نشود، علامت سواد به این معناست که با همه‌کس با توجه به ظرفیت هر کدام حرف زده و بعد هم بتوانی قواعد آن را نیز بحث کنید.

البته برخی از فلاسفه ما به دلیل اینکه با روایات مأنوس هست خود آن فیلسوف می‌تواند بیان خود را در سطح ظرفیت‌های مختلف تنزل دهد. اما بحث بنده این است که در فلسفه این قواعد بحث نمی‌شود. - دقت کنید؛ یک وقت در ذهن شما اشتباهی ایجاد نشود - مثلاً شما با یک برادر فیلسوفی که منبر هم می‌رود روبرو شوید، خود او به صورت تجربی بحث خود را تنزل داده و در سطح ظرفیت شما با شما صحبت خواهد کرد. اما آیا در کتاب‌های فلسفی هم این قواعدِ بیان بحث شده است؟ قواعدِ عقل به این معنا بحث شده است؟ به نظر ما بحث نشده است. همیشه در آن کتا‌ب‌ها یک قواعد ثابتی وجود دارد. حال بنده نمی‌خواهم موضوع بحث خود را عوض کنم، ان‌شاءالله بعداً در جلسات و گفت‌وگوی‌های جدی عرض خواهم کرد، بنده محکم بر روی این معنا ایستاده‌ام، عقل و فلسفه دو چیز هستند. فلاسفه نمی‌توانند ادعا کند که فلسفه‌ی موجود برابر با عقلی که در دین بحث شده است. این یک بحث جدی‌ای است و ما تا آخر هم بر سر آن ایستاده‌ایم، اگر مباحثه شد، مباحثه خواهیم کرد، مناظره اتفاق افتاد، حتماً شرکت خواهیم کرد، آنها کتاب نوشتن ما هم در مقابل کتاب خواهیم نوشت، دوره برگزار کردند ما هم دوره برگزار خواهیم کرد، زیرا عقل یک بحث دیگری است. البته بله بنده قبول دارم که دین، عقل‌بنیان است. الان هم از مجموعه مباحث بنده واضح است که بنده آدم اَخباری نیستم و به همان اندازه که به برادران فلسفی خود انتقاد می‌کنم به برادران اخباری خود نیز منتقد هستم، اما به نظر بنده این حرف، حرفِ گزافی است که ما فلسفه را با عقل برابر بدانیم.

اصل بحث بنده این است که اگر شما معتقد شدید که طریق فربه شدن امر هدایت مسأله بیان و مکانیزم‌های بیانی است، باید بیان را با ادبیات وحی یک دور بازخوانی کنیم. امیرالمؤمنین% فرمود: «نحن امراء الکلام». پیچیدگی مسأله کلام از پیچیدگی یک سفینه بیشتر است. لذا فرمودند «من صمتَ نجی»، به دلیل اینکه کلام امر بسیار پیچیده‌ای است، واقعاً اگر کسی ابعاد صحبت کردن را نمی‌داند، سکوت برای او بهتر است. بر روی مسأله بیان و چطوری حرف زدن باید خیلی کار کنیم، متأسفانه ما در حال حاضر فقه‌البیان نداریم، ان‌شاءالله این کار راه خواهد افتاد و وقتی که حوزه علمیه متحول شد یک بابی هم تحت عنوان فقه‌البیان باز خواهد شد. لذا باید ابعاد بیان بحث شود. حتی اگر شما به سمتی رفتید که بیان کردید طریق فربه شدن امر هدایت مسأله بیان است، پیشنهاد می‌کنم که مدل بیان را با مدل‌های فلسفی مطرح نکنید. مدل‌های فلسفی نحیف و لاغر و نهایتاً - با نرمش قهرمانانه می‌گوییم - یک سطح از عقل می‌باشند. بنده این بحث را در سر جای خود خواهم گذاشت و ان‌شاءالله در چهل جلسه تفاوت‌های بین عقل و فلسفه را بحث کرده و مفصل به این موضوع خواهیم پرداخت.

سؤال خود را دوباره تکرار می‌کنم؛ آیا ما فقط از طریق بیان می‌توانیم به هدایت برسیم؟ یا هدایت مکانیزم‌های غیربیانی هم دارد؟

اجازه دهید که دو آیه از سوره نحل را خدمت شما بخوانم؛ - بنده می‌خواستم از آیه 35 تا 54 را مختصر توضیح دهم اما به دلیل اینکه وقت کم است و به اصل بحث نمی‌رسم، بیان خود را مختصر می‌کنم برای این حرف ما که می‌گوییم هدایت فقط زیرساخت بیانی ندارد، چند نوع استدلال وجود دارد؛ یک استدلال آن آیه 38 است که خدای متعال به پیامبر$ می‌فرماید: - البته قبل از آن یک بحث‌هایی راجع به هدایت وجود دارد که بنده آنها را توضیح نمی‌دهم - «إِنْ تَحْرِصْ عَلىٰ هُدٰاهُمْ فَإِنَّ اَللّٰهَ لاٰ يَهْدِي مَنْ يُضِلُّ وَ مٰا لَهُمْ مِنْ نٰاصِرِينَ » ببینید اصلاً بحث، بحث هدایت است؛ می‌گوید اگرچه که تو نسبت به هدایت آنها حریص هستی ولی خداوند متعال آنها را به دلیل این‌که گمراه هستند و گمراهی را انتخاب کرده‌اند هدایت نمی‌کند. پیامبر$ خیلی سعی می‌کند که جمعیت‌هایی را هدایت نماید و بحث از اینجا آغاز می‌شود. البته قبل از آن هم بحث راجع به ابلاغ پیامبر$ است؛ یعنی آغاز کار از ابلاغ است و این را توضیح می‌دهد. حال با توجه به بحث‌هایی که بنده آنها را توضیح ندادم، خداوند متعال در توصیف کسانی که هدایت نمی‌شوند می‌فرماید: « أَقْسَمُوا بِاللّٰهِ جَهْدَ أَيْمٰانِهِمْ» بله اینها خیلی جدی سوگند شدید می‌خورند و می‌گویند: « لاٰ يَبْعَثُ اَللّٰهُ مَنْ يَمُوتُ» خدا کسی که مرده است را زنده نمی‌کند. پس اختلاف بر سر این است که زندگی بعد از مرگ وجود ندارد. بعد خداوند متعال می‌فرماید: « بَلىٰ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا» اجرای این وعده‌ی حق به عهده خداوند است، خدا این کار را انجام می‌دهد و قیامت را برپا خواهد کرد. « وَ لٰكِنَّ أَكْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ يَعْلَمُونَ » اما بیش‌تر مردم این را نمی‌دانند. شاهد بحث بنده این‌جاست؛ پس یک نزاعی اتفاق افتاده و دعوا بر سر این است که عده‌ای به شدت منکر قیامت و بعث و زنده‌شدن بعد از مرگ می‌شوند. خدای متعال در جواب آن‌ها می‌فرماید که قطعاً ما این کار را انجام خواهیم داد و در آیه بعد دلیل این مسأله را بیان می‌کند و می‌فرماید: « لِيُبَيِّنَ لَهُمُ اَلَّذِي يَخْتَلِفُونَ فِيهِ وَ لِيَعْلَمَ اَلَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ كٰانُوا كٰاذِبِينَ» خدا قیامت را برپا می‌کند تا آنچه مردم بر سر آن اختلاف کرده‌اند را تبیین نماید. ببینید خداوند کلمه تبیین را به کار برد. اختلاف هم در اینجا بر سر مسأله روز قیامت است. « وَ لِيَعْلَمَ اَلَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ كٰانُوا كٰاذِبِينَ » تا کسانی که اهل کفر و تکذیب بودند بدانند که این حرف درست بود. بحث بنده در مورد دو واژه است؛ یکی لیبین و دیگری لیعلم خدا قیامت را برپا می‌کند که هم لیبین کند و هم لیعلم. یعنی بیان نمی‌کند که لیبین کند، بلکه قیامت را برپا می‌کند.

قیامت یک کار غیر کلامی و یک فعل در دستگاه ربوبی است، ولی خداوند می‌فرماید این فعل برای اینکه تبیین نماید انجام می‌شود. پس پیداست وقتی در قرآن کلمه تبین به کار می‌رود مراد از تبین همیشه مسائل کلامی نیست؛ یعنی تبیین نتیجه کلامِ به تنهایی نیست و همیشه لیعلم نتیجه بیان نیست، اتفاقاً نتیجه‌ غیر بیان است. حال بر فرض اگر کسی بگوید روز قیامت خدا با کسانی که منکر بودند گفت‌وگو می‌کند؛ مراد آیه این است که قیامت مقدمه این گفت‌وگو است ولی لیبین ناظر به آن کلام در روز قیامت است، باز هم ما به مراد خود در بحث دست پیدا کرده‌ایم، زیرا ابتدا یک کار غیر بیانی شکل گرفت بعد بیان اتفاق افتاد. بنابراین حرف اول بنده این است که ما نمی‌توانیم بگوییم در کلمات قرآن تبیین به مفهوم نظری انحصار دارد. پس مثلاً اگر خداوند در آیه‌الکرسی فرموده: « قَدْ تَبَيَّنَ اَلرُّشْدُ مِنَ اَلْغَيِّ» کسی نمی‌تواند بگوید که تبین مسأله کلام محض است، خیر به استناد این آیه ما می‌توانیم بگوییم تبیین نتیجه امور غیر بیانی هم هست. این یک آیه در این زمینه بود و آیه دیگر آیه 44 سوره نحل است که می‌فرماید: «بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» دوباره رفتار پیامبران گذشته را توضیح می‌دهد.

ابتدا می‌فرماید: «بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ » در اینجا منظور از بینات معجزه‌ها است. معجزه‌ها هم اعم از کتاب و غیر کتاب است. همان‌گونه که همه درک داریم گاهی پیامبران معجزات غیر کلامی داشته‌اند ولی گاهی هم معجزه بیانی بوده است. حرف بنده این است که وقتی در قرآن کلمه تبیین و تبین به کار می‌رود، نمی‌توانیم آنها را در امور نظری منحصر کنیم، در غیر این صورت اگر بگویم که بِالْبَیِّناتِ مشتقی از تبیین است آنگاه نمی‌توانیم آن را ناظر به معجزات ببینیم. پس این دو دلیل بود که بنده آن‌ها را از ظهور آیات استفاده کردم. لذا بعضی از آقایان گفته‌اند: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» این لتبین للناس به معنای حجیت حدیث است. به دلیل اینکه شخص در پیش‌فرض ذهن خود این‌گونه می‌پندارد که ما برای هدایت، مدام باید بیان کنیم، پس هر وقت به کلمه لتبین، لیبین و تبین و امثالهم از این اصطلاحات قرآنی می‌رسد مدام آن را در کلام منحصر می‌کند. خیر «لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ » هم حجیت حدیث است هم حجیت امور غیر بیانی، هر دو مورد را بحث می‌کند. این بحث‌ها را بعداً به صورت تفصیلی‌تر نیز بیان خواهیم کرد.

پس بنابراین نکته بحث بنده این است که وقتی ما به قرآن شریف رجوع می‌کنیم و راجع به کلمه تبیین بحث می‌کنیم باید بدانیم تبیین در بعضی از موارد نتیجه کلام و در بعضی موارد دیگر نتیجه غیر کلام است؛ حال سؤال این است که آن امور غیر بیانی مؤثر بر هدایت چیست؟ بنده این مطلب را جلسه بعد بحث خواهم کرد. البته اول جلسه فردا با استدلال دیگری کنار این استدلالِ به ظهور آیات بحث خواهم کرد که هدایت زیرساخت‌های غیر کلامی هم دارد تا بحث منقح‌تر شود. اما اگر بخواهم بحث‌ را در یک جمله جمع‌بندی نمایم باید بگویم برای ایجاد هدایت نمی‌توان خود را منحصر در بیان نمود به دلیل اینکه هدایت مکانیزم‌های غیر بیانی هم دارد. حال جمله آخر را هم عرض کنم؛ - إن‌شاءالله فردا دوباره بحث را ادامه خواهم داد - چرا مسأله هدایت - هدایت اعم از اینکه برای آن زیرساخت‌های غیر بیانی متصور باشیم یا خیر - برای ما مهم است؟ علت آن یک جمله است؛ این‌که هدایت نقطه آغاز نظام‌سازی و تغییر نظم اجتماعی است. پس در واقع راه تحقق شاخصه‌های هویت اسلامی تغییر نظم اجتماعی است؛ یعنی هدایت نقطه شروع تغییر نظم است. إن‌شاءالله این مسأله را در جلسه آینده بیشتر تشریح خواهم کرد.

وصلی الله علی سیدنا و نبینا ابی‌القاسم محمد$



[1]. در اثناء مباحثات ما راجع به الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت برخی از مسئولین و نخبگان به بنده می‌گفتند: مسأله هدایت یکی از کارکردها است و قصد داشتند هدایت را در کنار مسأله دیگری تقلیل دهند.

انتقال از متن


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها