بحران میانسالی چه تغییراتی را برای خود فرد در پی دارد؟
زمانیکه جامعه با بحران میانسالی روبهرو میشود، افراد از نشاط لازم برای ارتباطات و حوصله برای زندگی اجتماعی برخوردار نیستند و کمترین سرزندگی در ارتباطات مشاهده میشود. از این رو افراد با نوعی التهاب روانشناختی هم روبهرو میشوند که به موجب آن با کاهش میزان تعامل و کارایی اجتماعی همراه است. از آنجایی که توان لازم برای ارتباطات و حضور در زندگی وجود ندارد و از طرفی نیروی جوان جامعه کم شده است، عقبه با نشاط و سرزنده ای هم در اطراف میانسالان وجود ندارد. برای ناامیدی که در این سن رخ میدهد چند مولفه وجود دارد که به ریشههای میانسالی برمی گردد. وقتی سن ازدواج در جامعه بالا میرود، نرخ باروری هم پایین میآید و نشاط در جامعه کاهش مییابد. بدینترتیب حجم افسردگی در جامعه زیاد میشود، این افراد نسبت به آینده خود احساس ناامیدی دارند و نسبت به زندگی خود رضایت ندارند. امروزه بسیاری از افراد میانسال یک تا ۲ فرزند دارند و قاعده تکفرزندی در جامعه ما باب شده است. تک فرزندی یکی از ریشههای بروز بحران میانسالی است. زندگی اجتماعی افراد با وجود فرزندان است که بانشاط میشود و امید را به دنبال دارد. رشد فرزندان است که خلاهای روانشناختی والدین را پر میکند و آنها آینده پدر و مادرها هستند. وقتی در زندگی اجتماعی، سخن از آن به میان آید، امید ایجاد میشود. خانوادههایی که تک فرزند هستند، فرزندشان پس از مدتی راه تحصیل و زندگی خود را در پیش میگیرد. در این شرایط هم خانوادهها دچار استرس و اضطراب میشوند و هم فرزند؛ چون این استرس از آنها به فرزند منتقل میشود. بنابراین رابطه خشک میان آنها و فرزندشان ایجاد میشود و دائم در این فکر هستند که فرزند از آنها جدا خواهد شد.
بحران میانسالی تنها به روحیه افراد مربوط میشود یا عوامل جسمی هم در آن دخیل است؟
این مساله خیلی با شرایط جسمی ارتباط ندارد مگر اینکه افراد در مسیر سلامت جسم و روان حرکت نکرده باشند. کسانی که بیماریهای ارگانیکی و مزمن دارند ممکن است بیشتر دچار این امر شوند اما ریشههای بحران میانسالی در بیماریهای جسمی نیست. بیماری جسمی میتواند به تشدید بحران میانسالی کمک کند اما به خودی خود نقشی در این امر ندارد.
تغییرات جسمی مثل سفیدی مو یا چروک شدن پوست چطور؟
به لحاظ رشدی افراد از یک مرحله به مرحله بعد با تغییرات هورمونی، جسمی و همچنین تغییرات وابسته به جنس خود روبهرو میشوند. برای مثال در زنان یائسگی اتفاق میافتد یا در مردان بعد از یک سنی کاهش توان جنسی رخ میدهد و نیازهای غریزی سرکوب میشوند. نوع روابط و فعالیتهای این افراد در جامعه کمرنگ میشود و این مسائل میتوانند روی روان و روحیه افراد میانسال اثرگذار باشند. در کل، بیماریهای جسمی به طور مستقیم تاثیر نمیگذارند بلکه تشدید کننده هستند اما علائم، ظواهر و تغییرات جسمی که ناشی از جنس و فرایند رشد افراد است و انتظارات جامعه از افراد را تغییر میدهد، میتواند روی روحیه افراد و بروز بحران میانسالی تاثیر گذار باشد. البته باید توجه داشت زمانیکه تغییرات رشدی رخ میدهند، چون افراد از توانایی لازم برای کنترل شرایط برخوردار نیستند، این فقدان مهارت کمک میکند به تخریب روحیه افراد که نتوانند با شرایط سازگار شوند. کسانی که از تغییرات جسمی ناشی از فرایند رشد آگاه هستند، از این شرایط به نحو خوبی استفاده میکنند اما به طور کلی جامعه از این مهارت برخوردار نیست و افراد کمی هستند که از این شرایط با خردمندی استفاده میکنند.
ارزیابی شما از این مساله که زنان بیشتر از مردان دچار این بحران میشوند، چیست؟
زنان بیشتر دچار استرس خانواده و مسئولیتهای زندگی هستند، از طرفی به لحاظ فیزیولوژی جسمی و روانشناختی بیشتر دچار آسیبها میشوند. همچنین زنان به دلیل اینکه عاطفیتر و حساستر از مردان هستند، بیشتر در معرض چنین مسائلی قرار میگیرند. البته باید توجه داشت زنان بیشتر از مردان درگیر ظواهر خود هستند، زمانیکه این ظواهر تحلیل میرود و یا حتی تن صدا تغییر میکند، زنان بیشتر نسبت به این مساله واکنش منفی نشان میدهند و این میتواند در شرایطی که ما سازوکار کنترلی نداشته باشیم، مشکلساز شود. برای مثال زنی که وارد دوران میانسالی میشود، اگر برنامههایی برای پرکردن فراغت یا تامین نیازهای عاطفی و حساسیتهای شخصی او وجود نداشته باشد، مجبور است درگیر زندگی باقی بماند و این مساله میتواند در بروز بحران میانسالی نقش موثری داشته باشد. البته نکته دیگری هم در مورد تحولات فیزیولوژیکی زنان وجود دارد که تغییرات هورمونی و آغاز یائسگی است که میتواند روی باروری آنها اثرگذار باشد و به نظر میرسد زنان ما در دوران کنونی بیشتر آسیب ببینند چون سن ازدواج بالا رفته و نرخ باروری کاهش یافته است. مسائلی که یاد شد میتواند در بروز بحران میانسالی در زنان نقش داشته باشد.
راههای غلبه بر بحران میانسالی برای هر دو جنس چیست؟
بهترین راه برای از بین بردن بحران میانسالی افزایش نرخ باروری جامعه است. ما در گذشته جامعه ای جوان و بانشاط بودیم. امروز در اثر سیاستهای غلط وزارت بهداشت در دو دهه اخیر، باروری کاهش پیدا کرد، سن ازدواج بالا رفت و تک فرزندی در جامعه باب شد. بعد از فرمایشات مقام معظم رهبری در مورد باروری جامعه، سیاستهای کنترلی جمعیت حل شده اما برخی آثار آن همچنان در جامعه باقی مانده است. باید تلاش کرد تا با رویکردهای جدید نرخ باروری جامعه بالا برود و با جمعیت جوان، نشاط به جامعه بازگردد. دومین راهکار برای این امر، نیازسنجی از طیف میانسال جامعه است تا نیازهای روانشناختی و عاطفی این افراد تشخیص داده شود و براساس این نیازها، برنامه ریزیهای کوتاه مدت و میان مدتی برای تامین فضاهای مورد نیاز این بخش از جامعه که نیازمند آگاهی بخشی و نشاط است، انجام شود که این مساله میتواند در چهارچوب برنامههای توسعه ای نظام هم مدنظر قرار گیرد تا جامعه از این حالت افسردگی و التهاب روانی که برخی آمارها نشان میدهند، رهایی یابد. همچنین باید زمینههای ازدواج در جامعه تسهیل شود تا نگرشهای غلطی که در مورد مهریه و جهیزیه باب شده، حل شود. در کنار این مسائل ایجاد فضای مثبت اندیشی در جامعه کمک کننده است. این امر نیازمند ایجاد یک فرایند فکری در جامعه است که باید در نظام تعلیم و تربیت اتفاق بیفتد تا از دانشآموزان به خانوادهها منتقل شود.
چطور میتوان قبل از اینکه افراد به سن میانسالی برسند نسبت به این سن و بحران احتمالی آن آگاه شوند؟
بهترین پایه آموزش برای جامعه، نظام تعلیم و تربیت است. اگر از آموزشهای مدرسه گذشتیم باید آموزشهای رسانهای مدنظر قرار گیرد. در غیر این صورت نگاه مقطعی به آموزشها کارایی لازم را نخواهد داشت. ما نیازمند تجهیز نظام آموزشی برای فرایند آگاهیبخشی به فرزندان هستیم و از سوی دیگر باید نظام آموزش اجتماعی برقرار شود تا در حوزه سلامت روان و آگاهیبخشی فعالیت کند.