سلام علیکم و رحمة الله و برکاته. بسم الله الرحمن الرحیم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین لاسیّما علی بقیة الله فی الأرضین ارواحنا لآماله الفداء و عجّل الله تعالی فرجه السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
از این جلسه به بعد وارد مباحث اثباتی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت میشویم. در جلسات گذشته عرض کردیم که علت مخالفت فکر اسلامی با برنامهریزی مبتنی بر توسعه غربی این است که برنامهریزی مبتنی بر توسعه غربی، نظم اجتماعی را به شکلی بازتعریف میکند که شاخصههای هویت اسلامی در نهایت تضعیف میشوند. بنابراین به صورت طبیعی باید دو دستور کار جدی در راستای بازتعریف نظم اجتماعی تعریف شود؛ اولین دستور کار این است که ما باید به سمت تعریف شاخصههای هویت اسلامی برویم و در ادامه باید مکانیزم ایجاد نظم جدید را هم بحث کنیم. بنده به صورت طبیعی بحث را از مهره نخست آغاز میکنم به دلیل اینکه - همانطور که در جلسات گذشته به صورت مکرر عرض کردم – مشکل و دغدغه اصلی ما این است که شاخصههای هویت اسلامی باقی بمانند. ما به این دلیل با نظام برنامهریزی کشور، سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور و مرکز تحقیقات مجمع تشخیص مصلحت نظام مخالفت میکنیم که پایه برنامهریزی آنها شاخصههای هویت اسلامی نیست.
بنابراین جا دارد ابتدا به صورت تفصیلی وارد بحث از شاخصههای هویت اسلامی شویم. اگر به صورت تفصیلی وارد این بحث نشویم، دو آفت جریان برنامهریزی مطلوب ما را تهدید خواهد کرد؛ آفت نخستِ عدم بحث تفصیلی از شاخصههای هویت اسلامی این است که ملاک تفاهم داخلی تضعیف میشود؛ به عنوان مثال فرض کنید میخواهیم ارزیابی کنیم که در سال 1395 جامعه ما در حال پیشرفت است یا در حال توسعه و پسرفت؛ اگر شاخصههای هویت اسلامی تفصیلی بحث نشود در جامعه نخبگانی کشور، سطح مردم و جامعه مدیران کشور اختلاف جدیای باقی میماند. ممکن است عدهای مسألهای را مصداق پیشرفت و [عدهای دیگر همان مسأله را مصداق پسرفت] تلقی کنند. نمونه بارز این اتفاق داستان برجام است. قاطعیت این است که در کشور ما عدهای تعامل با استکبار را لازمه پیشرفت معرفی میکنند. پس رمانی که در مورد ارزیابی علمیِ یک واقعه یا پدیده اجتماعی اختلاف وجود دارد، ریشه این اختلاف به عدم اجماع در مورد شاخصههای هویت اسلامی و ارزیابی پیشرفت باز میگردد. به دلیل اینکه راجع به شاخصههای هویت اسلامی بحث تفصیلی شکل نگرفته است ما در امثال این موضوع با اختلاف روبرو میشویم؛ پس یکی از آفات عدم ورود به بحث تفصیلی راجع به شاخصهها، به چالشکشیدهشدن اجماع – که کشور ما به آن احتیاج دارد – است. آفت دوم هم این است که همیشه حرفهای کلی با حرفهای قدیمی یکسان انگاشته میشوند.
بنده در جلسات گذشته برای این قضیه مثالهای متعددی ذکر کردم و الآن به چندتای آن اشاره میکنم؛ به عنوان مثال در حال حاضر در جامعه ما همه قبول کردند که معادله ضریب جینی یک معادله محاسبه عدالت است. در معادله ضریب جینی چه اتفاقی میافتد؟ اختلاف درآمدی دهکها محاسبه میشود تا متوجه شوند که فاصله درآمدی دهکهای بالا و پایین چه مقدار کاهش پیدا کرده است، یعنی در این پدیده اصلِ فاصله طبقاتی و درآمد مفروض گرفته شده و صحبت بر سر این است که در این معادله فاصله درآمد کمتر شده یا بیشتر. یعنی معادلهای که برای میزان فاصله طبقاتی طراحی شده و دقیقاً 180 درجه برعکس محاسبه عدالت است به عنوان محاسبه عدالت به مردم تحویل دادهاند و همه قبول کردند. مرکز آمار ایران اخیراً نرخ ضریب جینی را اعلام کرده است؛ نرخ ضریب جینی در این دولت نسبت به دولت قبل، اینطور بود که فاصله دهکهای درآمدی بیشتر شده است. این که بنده عرض میکنم "ظلمات فوق ظلمات" یکی از مصادیقش همین قضیه است. با این کار فاصله طبقاتی بین دهکهای درآمدی را مفروض گرفتند و هیچگاه با این معادلات این فاصله طبقاتی از بین نمیرود. ما دلخوش هستیم که با این کار این فاصله کم شود اما واقعیت مسأله این است که معادله ضریب جینی، معادله محاسبه میزان فاصله طبقاتی در یک جامعه است نه معادله محاسبه عدالت. چرا این اتفاق افتاده است؟ به دلیل اینکه راجع به مفهوم عدالت به تفصیل بحث نشده است. ضمن اینکه ما معتقدیم هدف نظام مبارک جمهوری اسلامی تحقق عدالت است، راجع به ابعاد عدالت بحث نکردهایم و در مورد اینکه عدالت چیست گفتوگو نکردیم. بسیاری از اوقات این کلمات دائماً تکرار میشود که ما باید عدالت و قسط و مساوات داشته باشیم اما تفاوت میان این مسائل واضح نیست. به عنوان مثال در آیه شریفه میفرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُبِالْقِسْطِ» در این آیه از واژه قسط استفاده شده است. در تعبیر دیگری میفرمایند: «اِعدِلوا هُوَ أَقرَبُلِلتَّقوی» در این آیه هم از کلمه عدالت استفاده شده است. حال تفاوت میان این کلمات چیست و چگونه باید راجع به این واژههای دینی بحث کرد؟ راجع به این سؤالات بحث نشده است. اگر بحث در همین حالت کلی باقی بماند و متوقف شود، جریان توسعهگرا به مردم میقبولاند که ضریب جینی همان معادله محاسبه عدالت است. بنابراین ما دو آفت جدی داریم. ما میخواهیم به سمت بازتعریف نظم اجتماعی مطابق با شاخصههای هویت اسلامی برویم یعنی میخواهیم برای جامعه خود نظمی تعریف کنیم که شاخصههای هویت اسلامی در مرکز این نظم باشد اما به دلیل اینکه به دنبال تعریف تفصیلی شاخصههای هویت اسلامی نمیرویم کار با چالش روبرو میشود. بنده بیش از این راجع به ضرورت گفتگوی درباره شاخصههای هویت اسلامی سخن نمیگویم زیرا فکر میکنم باید وارد اصل بحث شویم.
همانطور که در جلسات گذشته عرض کردم ما دودسته شاخص داریم که با این شاخصهها، ارتقاء هویت اسلامی یا اسلامیت در جامعه یا تکامل در جامعه یا پیشرفت در جامعه را محاسبه میکنیم. دسته اول این شاخصهها، شاخصههای کلان ارزیابی است؛ یعنی این شاخصهها سه شاخصه اصلیای است که با اینها مجموع فعالیتهای منجر به پیشرفت را ارزیابی میکنیم. بخش دوم شاخصهها شاخصههای بخشی است. به عنوان مثال ما میخواهیم بدانیم در حوزه آموزش، اقتصاد یا قانونگذاری یا بخشهای مختلف دیگر رشد پیدا میکنیم یا خیر.
قبل از اینکه شاخصههای بخشی و کلان را توضیح دهم مقدمهای عرض کنم؛ به دلیل اینکه در جامعه اسلامی روابط انسانی اصل است، بنابراین مهمترین چیزی که در جامعه اسلامی به آن احتیاج داریم هدایت انسانهاست. برای بررسی تمام بخشها - مثلاً بخش اقتصاد یا سیاست یا فرهنگ یا آموزش یا صنعت - باید بدانید که نقطه مشترک تمام این بخشها رابطه انسانها است. انسانها با هم همکاری میکنند تا یک کار آموزشی، صنعتی یا تقنینی متولد میشود. نقطه آغاز بحث در برنامهریزی اسلامی این نیست که ویژگیهای خاص بخشها را بررسی کنیم بلکه نقطه آغاز این است که روابط معادلات عام روابط انسانی را استنباط و اجرایی کنیم به دلیل اینکه میوه و ثمره هر بخشی بیش از اینکه به روابط خاص آن بخش وابسته باشد، به رابطه انسانها در آن بخش وابسته است. این نکته مهمی است. حال اگر بخواهیم رابطه انسانها را با هم بسنجیم تا متوجه شویم این روابط بهینه هستند یا دچار مشکل است، یا اگر میخواهیم مجموع روابط انسانها در تمام بخشها را بهینه کنیم، دو راه پیش روی ما وجود دارد؛ یک راه این است که درباره یک رابطه مطلوب یا وضعیت تکاملی مطلوب با خود انسانها تفاهم درونی کنیم و راه دیگر این است که در قالب سند چشمانداز بیانیه مأموریت، وضعیت مطلوب را ترسیم کنیم یعنی آن را تبدیل به دستورالعمل و خواسته کنیم. البته نمیخواهم بگویم که قبل از ایجاد شاخصه و وضعیت مطلوب در درون انسانها، بیرون از آنها تصویر مرسوم نداریم بلکه میگویم نخستین گام یک مدیر این نیست که وضعیت مطلوب مجموعه را در حوزه روابط انسانی تبدیل به بیانیه مأموریت کند بر خلاف نحوه برنامهریزی فعلی که ما با آن روبرو هستیم. در آنجا وضعیت مطلوب را ترسیم میکنند و در قالب دستورالعمل و تقسیم کار از افراد تقاضا میکنند که در تحقق وضعیت مطلوب نقش ایفا کنند. علامت اینکه این نظم، نظم مطلوبی نیست این است که اگر افراد اجیر آن مجموعه نباشند هیچ عُلقهای راجع به آن نظم ندارند. بنابراین در این روش نوعی جبر و از بیرون القاءکردن مطلب وجود دارد. اصل بحث را خوب تصور کنید؛ ما میخواهیم به این سمت برویم که در تمام بخشها یک جامعه مطلوب اسلامی تشکیل دهیم بنابراین در تمام بخشها به دنبال بهینه روابط انسانی هستیم به دلیل اینکه انسان محور مشترک تمام بخشها است. حال در تفاهم با انسان یا یک مطلب را از خارج برای او تصویر میکنیم و دیگران را مجبور میکنیم تا در این تصویر مطلوب نقش ایفا کنند و مهمترین اهرم مورد استفاده هم این است که معاش او را تأمین کنید، یعنی با تأمین معاش او را همراه خود میکنید. راه دیگر هم این است که فردی که برای تحقق وضعیت مطلوب با شما همراهی میکند واقعاً از بن دندان به این وضعیت مطلوب معتقد شود و آن را کمال خود ببیند و در واقع به اصطلاح دینی نسبت به این مسأله عقیده پیدا کند. تعبیری که رایج و مورد استفاده است این میباشد که مثلاً میگوییم فلانی از روی عقیده کاری را انجام میداد و شخص دیگر از روی ریا یا به خاطر منفعت دنیایی کاری را انجام داد. ما از این راه اول به هدایت انسان تعبیر میکنیم.
اگر میخواهید به سمت سازماندهی اجتماعی بروید، باید اولین مراقبت شما این باشد که با انسانها تفاهم درونی ایجاد کنید. بنابراین یک مراقبت این بود که برای بهینه بخشهای مختلف از معادلات اختصاصی آن بخش شروع نکنیم. انشاءلله وارد بحث صنعت شدیم عرض خواهم کرد که صنعت معادلات اختصاصی دارد. کسی هم که قصد دارد وارد بخش قضا و قانونگذاری شود باید بداند که آن بخش هم معادلات اختصاصی دارد. نقطه شروع برنامهریزی در تمام بخشها معادلات اختصاصی آن بخشها نیست. واضحتر عرض کنم؛ فرض کنید داریم با نگاه الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت سرفصلهای درسی رشتههای مختلف را تنظیم میکنیم؛ در این سرفصلهای درسی – از حوزه دفاع و صنعت گرفته تا حوزه پزشکی و تمام حوزهها – بخش اول آموزشها، آموزشهای مربوط به بهینه روابط انسانی است. اصل مهم در بهینه روابط انسانی این است که شما انسانها را متذکر و معتقد نسبت به این مطلب بار بیاورید تا اصل مشارکت و همراهی آنها تضمین شود. به دلیل آنکه در تمام بخشها و واحدها مسأله مشارکت، همراهی و تقسیم کار یک امر ضروری و اصل جدی است. حال اگر بتوانید در طرف مقابل خود هدایت ایجاد کنید در واقع مشارکت را تضمین کردهاید. این نکته اول بود.
بحث بر این است که برای ارزیابی مقدار مشارکت در یک جامعه در تمام بخشها سه شاخصه اصلی وجود دارد که ما به آنها شاخصههای اصلی پیشرفت میگوییم. سه بسته شاخصه وجود دارد؛ 1. بسته شاخصههای رفق 2. بسته شاخصههای رشد 3. بسته شاخصه توازن. این سه، سه مفهوم اصلی هستند که به ما نشان میدهند روابط انسانی در تمام بخشها به سمت اصطکاک است یا به سمت برهمافزایی و عمیقشدن مشارکت است. این سیر استدلالی است که ما این سه شاخصه را سه شاخصه اصلی میدانیم. جریان توسعهگرا میگویند شاخصههای gdp شاخصههای اصلی هستند. میگویند رشد در جامعه شاخصه اصلی است. در خط اول برنامه ششم پیشنهادی دولت نوشته شده هدف از این برنامه دستیابی به رشد هشت درصد است. شاخصه اصلی خود را ابتدا بیان کردهاند. از ما سؤال میکنند که چرا شما از این نقطه – gdp - شروع نمیکنید؟ بنده استدلال آن را عرض کردم به دلیل اینکه وقتی شما این بحث را مطرح میکنید – چه در بخش خدمات و چه در بخش تولید صنعت – روابط انسانی اصل است.
بنابراین اگر موضوع اصلی همه بخشهای جامعه روابط انسانی است شاخصههای ارزیابیِ روابط انسانی شاخصه اصلی خواهند شد. این استدلال است. شاخصههایی که منجر میشوند افراد نسبت به موضوع مشارکت معتقد شوند اصلی هستند. وگرنه – همانطور که عرض شد - کارکردی که تمدن مدرنیته ایجاد کرده، حتی در شرکتهایی مانند تویوتا و یا شرکتهای بزرگی که بینالملی محسوب میشوند و بالاترین نوع مشارکت را دارند، در گام اول بر پایه اعتقاد نیست بلکه بر پایه تأمین معاش آنها شکل میگیرد، بعد که از پایه تأمین معاش گذشت بر پایه تحریک هویت کار میکنند. یعنی مثلاً یک طرحی را ثبت میکنند و آن را به اسم خود شخص نامگذاری میکنند. یعنی موضوع را به هویت او گره میزنند تا سطح مشارکت او در سیستم افزایش پیدا کند و یک درصد مدیریت او را ارتقا خواهند داد. در هر صورت موضوع مشارکت تحریک مَنِ افراد است، تحریک منیت افراد است، یعنی این موضوع را اصل قرار داده و کار خود را جلو میبرند.
چند ماه پیش ما را در یکی از وزارتخانهها بهعنوان مشاور یک طرحی دعوت کرده بودند – برخی از آقایانی که در این جلسه حضور دارند در آنجا بودند – بحث بر سر این موضوع بود که یک طرحی را برای آموزش نیروی انسانی وزارتخانه خاص در نظر گرفته بودند. بعد محتوای آموزشی را پیشنهاد داده بودند، آن محتوای آموزشی فارق از اینکه چه چیزی است، - بنده کاری ندارم – اما طراحِ بحث یک سرفصلی تحت عنوان عوامل انگیزش نسبت به طرح بازکرده بود، در آن بخش انگیزش، برای علاقهمندشدن افراد به آن طرح، دو مطلب را بیان کرده بود؛ یکی اینکه سطح درآمدی آنها بعد از این دوره افزایش پیدا میکند – یعنی رتبه اداری آنها را افزایش بدهند و دوم اینکه آنها را در سیستم مشارکت دهند، یعنی تحریک هویتی میکنند. یعنی وقتی مقام و مرتبه شما در سیستم ارتقا پیدا میکند، عزت و احترام شما هم بیشتر خواهد شد. با این دو عامل گفته بود که ما این طرح را پیاده خواهیم کرد. یعنی برندگان این طرح از مزیت بهره میبرند. ببینید [این مسأله بسیار مهم است] که اگر بخواهید یک طرح، ایده، واحد و یا یک مجموعهای را مدیریت کنید، شما با انسان روبرو هستید نه با یک ماشین.! خب مکانیزمی که با آن بتوان انسان را درگیر و علاقهمند به طرح خود کرد چیست؟ به همان میزانی که شخص درگیر طرح شما میشود با شما همراهی و مشارکت خواهد کرد. در ادبیات دینی از این مکانیزم به هدایت افراد تعبیر شده است. لذا پیامبران( خیلی عاقل بودند به دلیل اینکه پایه کار خود را هدایت جامعه قرار میدادند. هدایت یعنی معتقد کردن انسانها از درون. به همان میزانی که قدرت این کار را نداشته باشید – که تمدن مدرنیته قدرت این کار را ندارد - مجبور میشوید با تحریک عوامل بیرونی این کار را انجام دهید.
لذا در نگاه دینی وقتی یک فرد هدایت پیدا میکند حتی برای تحقق آرمانهای خود ایثار مالی هم انجام میدهد و برای او این کار یک امر معناداری خواهد شد. بر خلاف آن زمانی که فرد هدایت نایافته است و ابتدا سهم خود را محاسبه میکند و به میزان سهم خود در سیستم مشارکت میکند. – بنده به بیان رکیک بحث میکنم – که بهرهوری در یک مجموعه کاهش مییابد. یعنی اگر در روابط انسانی هدایت وجود نداشته باشد؛ اولاً افراد فقط به میزان سهم خود مشارکت میکنند، یعنی مشارکت بیشتر سهم ارتقا پیدا نمیکند، دوماً پایداری مشارکت به پایداری منافع آنها وابسته است. به خلاف مدیریت و سازماندهی هدایتبنیان که شما وقتی ورود پیدا میکنید به سمتی میروید که در افراد جامعه نسبت به آرمانهای جامعه اعتقاد ایجاد کنید. معنای این کار هم این است که آن فرد در حالت بعد از اعتقاد، به شما میگوید که : بأبی أنت و امی و نفسی و مالی و اسرتی – که البته اصل روایت برای ابن رسولالله است – اوج ایثار در مقابل امام اتفاق خواهد افتاد، یعنی پدر و مادر و فرزندان و مالم فدای این راهی که شما پیشنهاد دادهاید. در این صورت مشارکت تا این سطح اتفاق خواهد افتاد.
پس ببینید در اداره یک جامعه روابط انسانی اصل است و حال اگر بخواهیم روابط انسانی در همه سطوح جامعه عمیق شود – بین سطوح بالادستی و پاییندستی – دو راه است؛ یا بهوسیله آییننامه و بیان مأموریت و نوشتن چشمانداز و از بالا به پایین حرکت کردن و یا خیر بلکه سعی در معتقد کردن افراد نسبت به آن آرمانها میکنید که ما از آن به هدایت جامعه تعبیر میکنیم. حال شاخصههایی که به ما نشان میدهد یک جامعهای هدایت یافتهتر است، یعنی اینکه نسبت به آرمانهای آن جامعه اعتقاد ایجاد شده است - که ثمره ایجاد اعتقاد هم مشارکت عمیق است - با این سه بسته شاخصه او را میسنجیم. این اصل بحث است.
بنابراین وقتی میخواهیم پیشرفت اسلامی را محاسبه کنیم، باید توجه کنیم که پیشرفت یک جامعه را با تورم نمیسنجیم، پیشرفت یک جامعه را با gdp نمیسنجیم، پیشرفت یک جامعه را با نرخ بهرهبری هم نمیسنجیم، پیشرفت یک جامعه را به نسبت t با gdp که معادله مالیات هست هم نمیسنجیم؛ بلکه پیشرفت یک جامعه را با یک قواعدی میسنجند که آن قواعد حاکی از استحکام روابط اجتماعی است و این موضوع را اصل قرار میدهند. این قواعد - که بنده در این دوره در چندین جلسه بهصورت تفصیلی وارد بحث از آنها خواهیم شد – به ما نشان میدهد که چقدر روابط انسانی آن جامعه بهینه است، روابط انسانی آن مبتنی بر اعتقاد و هدایت است و نه هر چیز دیگر. در مقابل آن قواعدی که به ما نشان داد یک جامعه چقدر ازهمگسسته است. به همان میزانی که یک جامعه ازلحاظ روابط انسانی ازهمگسسته است، سطح مشارکت و بهرهوری پایین خواهد آمد و به همان میزانی که یک جامعه از حیث روابط انسانی پیوسته است، سطح مشارکت بالا خواهد رفت. این موضوع در همه بخشها اتفاق خواهد افتاد.
بنده در این موضوع بحثهای مفصلی دارم، بنده آمار اختراعات دوره دفاع مقدس را در همین جلسات به تفکیک عرض خواهم کرد. بازه زمانی دفاع مقدس نسبت به قبل از انقلاب و نسبت به بعد از جنگ. دقیقاً در دوره دفاع مقدس استقلال ما به لحاظ تکنولوژی پایهگذاری شده است، یعنی یک حوزه کاملاً فنی. از اُوِرحال(OVERHAUL) هواپیماها گرفته که یک پروژه پیچیده است تا طراحیهای جدید و تا مهندسی جنگ پر از ایده است که شامل چند هزار طرح است که همه ساختهشده است. اما در یک فضایی ساختهشدهاند که روابط انسانی بهینه است. یعنی اگر ما روابط انسانی خود را بهینه کردیم همه بخشها ازجمله بخشهای صنعتی، بخشهای اقتصادی و غیره رشد قابلتوجهی پیدا خواهند کرد. حال این موضوعات را بعداً عرض خواهم کرد.
در این جلسه میخواهم پایه بحث را بشکافم؛ - سؤال را دوباره تکرار میکنم - چرا ما ارزیابی را از هفت نماگر اصلی حوزه اقتصاد را شروع نمیکنیم؟ این یک سؤالی است دیگر. آقای رئیسجمهور دائماً شاهکار خود را بحث کنترل تورم معرفی میکنند. البته بنده به شما بگویم که محاسبات ما نشان میدهد که این تورم در آیندهای نهچندان دور به چالش کشیده خواهد شد. استدلال بنده هم این نیست که دلیل تورمی که ایشان ایجاد کرده رکود است و با به چالش کشیده شدن تولید این تورم کاهش پیدا کرد، این تحلیل را بنده عرض نمیکنم بلکه استدلال من این است که تحریک تقاضا با مدل توسعه غربی کماکان در اوج خودش اتفاق میافتد، دولت موقتاً مسأله عرضه را کنترل کرده که نتیجه آن رکود میشود. این موضوع در تأمین خواستههای مردم یک حالت انفجاری ایجاد کرده است. یعنی از یک طرف دائماً تقاضاهای مردم تحریک میشود و از یک طرف عرضه، پاسخگوی این تقاضاها نیست. پس بنابراین معادلهای که دوستان در کنترل تورم اصل قرار دادهاند در جایی به چالش کشیده خواهد شد. یعنی دوباره از پایگاه روابط انسانی مسأله تورم هم حل خواهد شد. حالا با همه این بحثها عرض بنده این است که چرا ما مانند دوستان توسعهگرا بحث خود را از تورم شروع نمیکنیم؟ چرا از gdp شروع نمیکنیم؟ چرا این موارد را شاخص ارزیابی قرار نمیدهیم؟ در حال حاضر کشورهای توسعهیافته را که بیان میکنند - کشورهای توسعهیافته مانند آمریکا، چین، ژاپن و غیره - همه این کشورها به خاطر مقدار gdp است، بر اساس این شاخص ارزیابی میکنند. علت این است که ما به دنبال بهینه روابط انسانی هستیم. روابط انسانی هم به این صورت نیست که اثر آن فقط در خانواده معلوم شود هرچند که آنهم اثر خیلی مهمی است، هر جا روابط انسانی را بهینه کردیم در همان بخش هم میوه برداشت خواهیم کرد. لذا قرآن کریم میفرماید: « وَ لَوْ آن أَهْلَ اَلْقُرىٰ آمَنُوا وَ اِتَّقَوْا لَفَتَحْنٰا عَلَيْهِمْ بَرَكٰاتٍ مِنَ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ » یعنی فایده دنیایی هم دارد، فایده بخش صنعت هم دارد، فایده برای بخش قضا هم دارد. این استدلال قضیه بود که بنده عرض کردم.
در این قسمت وارد اصل شاخصهها خواهیم شد. همانطور که عرض کردم شاخصههای ارزیابی روابط انسانی روح اصلی پیشرفت و اسلام است. این شاخصهها در سه بسته دستهبندی شدهاند. - همانطور که عرض کردم - بسته اول شاخصهها، بسته شاخصههای رفق است. اگر به دنبال بهینه روابط انسانی هستیم مهمترین مسأله در نفوذ بین ارادهها و همگرا کردن ارادهها مسأله رفق و محبت در یک جامعه است. یعنی بیش از اینکه انسانها به غذا و آب احتیاج داشته باشند به مسأله رفق و محبت احتیاج دارند. اگر رفق و محبت یک انسانی به چالش کشیده شد، ضربهای که میخورد بیش از ضربهای است که از فقدان آب و غذا به او وارد خواهد شد. مسأله جایگاه رفق و محبت در انسانها یک جایگاه انکارناپذیر است. حالا اگر ما به اسم نظم اجتماعی و به اسم اداره جامعه، کاری کردیم که مسأله دریافت رفق و محبت در انسانها با چالش روبرو شد، اثر بد آن در روابط اجتماعی حاصل خواهد شد. یعنی وقتی دریافت رفق یک نفر با چالش روبرو است، صادرات رفق او هم با چالش روبروست. زیرا خود او دچار عقده بوده و یک نقطه خلأ جدی در زندگی دارد. پس وقتی بررسی میکنیم هم رفاه خود فرد به رفق وابسته است، هم در صورت وجود رفق، در روابط اجتماعی با دیگران اصطکاک ایجاد نمیکند و هم وجودش باعث میشود که روابط انسانی بهینه شود. لذا شاخص اصلی در بهبود روابط انسانها با یکدیگر مسأله رفق و محبت است.
حالا رفق و محبت در محیطهایی دریافت میشود که در اصطلاح به آنها محیط دریافت رفق گفته میشود. یعنی مسأله رفق و محبت خودرو نیست و محصول یک ساختارها و نهادهایی است. پس نباید تدبیر و نظامسازی در جامعه نهادهای تولیدکننده رفق و محبت را به چالش بکشد. این حرف اصلی ما است که در جلسات آینده سطوح محیطهای دریافت رفق را بحث کرده و تفصیلی آن را بعداً عرض خواهم کرد. سطح اول آن مسأله خانواده است، یعنی مثلاً نظم اجتماعی، امنیتی، آموزشی و اقتصادی کشور که ما در حال حاضر داریم، خانواده را به چالش کشیده است. یعنی افراد مسأله ازدواج خود را بعد از مسأله سربازی، آموزش و معاش تعریف میکنند در حالیکه فطرت انسانی تا قبل از سن استقلال، پدر و مادر محیط اصلی دریافت رفق او هستند اما بعد از سن استقلال محیط دریافت رفق او از پدر و مادر به همسر تغییر پیدا میکند. بنابراین کسانی که ازدواج آنها به تأخیر میافتد دریافت رفق آنها با چالش کشیده خواهد شد و به همان میزان هم عدم تعادل را در خود و جامعه تزریق میکنند.
پس نظم اجتماعی باید به شکلی باشد که محیط دریافت رفق را به چالش نکشد. پس اولین شاخصه ارزیابی پیشرفت اسلامی عمق محیط دریافت رفق افراد است. هر جامعهای که محیط دریافت رفق آن عمیقتر باشد، آن جامعه با این سیر استدلالی که عرض کردم پیشرفتهتر است، قابلیت ارزیابی جدی هم دارد. یعنی به این صورت نیست که نشود آن را در جامعه اجرا کرد. بنده در آینده در نحوه محاسبه آن بحث خواهم کرد، مثلاً یکی از عواملی که میتوانیم با آن شاخصه عمق محیط دریافت رفق را محاسبه و ارزیابی کنیم، همین سن ازدواج است. میتوان از تأخیر سن ازدواج نتیجهگیری کرد که محیط دریافت رفق افراد کمعمق شده است. این شاخص هم به شکلی نیست که فقط در حوزه علمیه قم و شهر تهران و در نجف و غیره کارآمدی داشته باشد، بلکه در همه جای دنیا قابلیت تفاهم دارد. یعنی مثلاً اگر بنده به کشورهای اسکاندیناوی بروم – که دوستان در حال طراحی سفری هستند که بنده به آنجا بروم و راجع به پیشرفت اسلامی صحبت کنم – و به آنها بگویم که شما کشور عقبافتادهای هستید به دلیل اینکه عمق محیط دریافت رفق شما کم است، تفاهم حاصل خواهد شد. زیرا آنها واقعاً خلأ مهر و محبت و پدر و مادر را احساس میکنند. این مسأله مهمی است. عمق محیط دریافت رفق افراد یک شاخصه اولاً جهانشمول است، دوماً قابلمحاسبه است. این موارد مهم است زیرا یکی از معایبی که ما در بحثهای دینی داریم این است که توصیفی حرف میزنیم و حرف ما قابلیت محاسبه ندارد. این شاخصهای که بنده عرض میکنم این عیب را ندارد و خود شما میتوانید آن را ارزیابی کنید. مثلاً همین حالا شما میتوانید عمق محیط دریافت رفق خود را ارزیابی کنید. در جامعه پیرامون خود هم میتوانید این موضوع را محاسبه کنید. اینیک شاخص است که بنده نمیخواهم وارد آن شود و فقط میخواهم سرفصلهای آنها را بیان کنم. پس اولین شاخص اصلی و کلان پیشرفت، شاخص عمق محیط دریافت رفق افراد است.
دومین شاخصی که ما بهوسیله آن پیشرفت یک جامعه اسلامی را ارزیابی میکنیم مسأله رشد افراد است. در مورد کلمه رشد در اول باید بیان کنم که رشد یککلمهای قرآنی است – آن چیزی که مدنظر بنده است - بنده این واژه را از آیهالکرسی گرفتهام. میفرماید :« قَدْ تَبَيَّنَ اَلرُّشْدُ مِنَ اَلْغَيِّ » رشد در مقابل گمراهی است. یعنی یک فرد چه مقدار هدایت یافتهتر است. [البته در جامعه] رشد به معنای اقتصادی هم هست، در روانشانسی هم از این کلمه استفاده میکنند اما مراد ما از رشد همان رشدِ در قرآن است. حالا مهمترین متغیر رشد در انسانها مسأله مدارای آنهاست. در روایت هست که مدارا نصف عقل است، عقل عامل رشدیافتگی آدمها محسوب میشود و اینکه انسانها چقدر مدارا کنند؛ موضوع میزان رشد آنها را نشان خواهد داد. پس مسأله مدارا اصل در روابط انسانی است. پس اگر میزان را بهبود روابط انسانی قرار دهیم، دومین شاخصه ارزیابی مسأله رشد انسانهاست و رشد هم به معنای سطح درآمد افراد نیست، سطح آگاهی آنها نیست، به معنای امید به زندگی هم نیست، بلکه به میزان مدارای آنهاست. حالا اینکه چطور میزان مدارا را ارزیابی کنیم را بعداً عرض خواهم کرد. در نهایت بیان شد که بسته دوم شاخصههای ما شاخصهی رشد است.
از بسته سوم شاخصههایی که ما در هویت اسلامی ارزیابی میکنیم به شاخصههای توازن تعبیر کردهایم. برای واضح شدن جایگاه شاخصههای توازن باید به این نکته توجه کرد که معادلهی اصلیِ پیشرفت، رفق ضرب در رشد است. این مسألهی اصلی است. یعنی اگر شما معتقدید که در جامعه روابط انسانی اصل است و حالا میخواهید روابط انسانی را بهبود ببخشید، باید توجه کنید که به میزان ضرب رفق در رشد، -رشد در بستر رفق – روابط انسانی بهینه میشود. این معادله از بیرون دچار تهدیداتی است. بنابراین در جامعهی اسلامی عامل مُضر بر معادلهی رشد انسانها باید کنترل شود که ما این بسته از شاخصهها را بستهی شاخصههای توازن مینامیم. یعنی به هر اندازه که جلویِ آفات معادلات اصلی را بگیرید در واقع به رشد کمک کردهاید.
فردا إنشاءلله با قرائت مستندات قرآنیِ این بحث ها، توضیحات بیشتری را عرض خواهم کرد. اما همین حد عرض کنم که در آیه آخری که در سوره فتح آمده است - که إنشاءلله فردا راجع به خودِ سورهی فتح و ارتباط آن با ادارهی جامعه و این مباحث و ارتباط بین بیعت و معیت صحبت خواهم کرد تا بیشتر واضح شود - یک بحثی وجود دارد که میفرماید:«وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ » این آیه جامعه مؤمنین و جامعه حول پیامبر$ را در انجیل به کشاورزی تشبیه نموده است. خداوند متعال این آیه از انجیل را برای ما در سوره فتح نقل کرده است. در فضای کشاورزی – اگر بخواهیم فضای کشاورزی را تصویر کنیم - برای یک کشاورزی خوب یک زمین حاصلخیز نیاز داریم که این لازمه یک کشاورزی مطلوب است. بدون یک زمین حاصلخیز، کشاورزی به نحو مطلوب اتفاق نخواهد افتاد. آنچه در وجود انسانها به کشاورزی تشبیه شده است و وجود انسانها را حاصلخیز میکند مسأله رفق و محبت است. هیچ چیز در وجود انسانها کشت نخواهد شد مگر اینکه وجود انسانها را حاصلخیز کند. حاصلخیز شدن آن هم با محبت و رفق به انسانها اتفاق میافتد. اصلاً رفق باعث آمادگی انسان برای پذیرش یک مطلب خواهد شد. بعد از آن دومین چیزی که در کشاورزی مهم است کشت یک بذر مرغوب است. این نیز مسأله مهمی است که حالا این بذر مرغوب همان رشدی است که ما به افراد جامعه پیشنهاد میکنیم. این هم مسأله دوم. در کشاورزیِ خوب مبارزه با آفات هم اصل است. یعنی حتی با وجود حاصلخیزی زمین کشاورزی و مرغوب بودن بذر ممکن است همان بذر خوب از ناحیه یک آفت کشاورزی به چالش کشیده شود. در واقع بسته شاخصههای توازن مبارزه با آفات است. بنده بیان تمثیلی انجیل را عرض میکنم. ما باید به سمتی حرکت کنیم که مواظبت دائمی داشته باشیم تا جامعه ما دچار آفت نشود. بعداً آیات و روایات آن را خواهم خواند که آفت جامعهی ایمانی مسألهی تسلط کفار است. بنابراین ما در مجموع سه شاخصه داریم؛ بسته شاخصههای رفق، بسته شاخصههای رشد و بسته شاخصههای توازن، این شاخصهها را ارزیابی کرده و میزان پیشرفت یا پسرفتِ یک جامعه را بیان میکنیم. اینها بستههای اصلی هستند که بعداً نحوه آمارگیری و تولید شناسنامههای آن را بحث خواهیم نمود. مدیران جمهوری اسلامی از میزان عمقِ محیطِ دریافتِ رفقِ افراد باید متوجه پیشرفت یا عدم پیشرفت یک جامعه شوند. چرا؟ – بنده برای بار چندم با تأکید عرض میکنم- چون متغییر اصلی در پیشرفت یک جامعه بهینه روابط انسانیِ آن جامعه است، هرکجا روابط انسانی به چالش کشیده میشود اصطکاک پیشفرض قرار خواهد گرفت و اصطکاک توانایی به چالش کشیدن همه بخشها را دارد.
بنابراین در سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور و هیئت وزیران جمهوری اسلامی نباید برای برنامهریزی کشور ابتداً شاخصههای gdp و سایر شاخصهها را مورد ارزیابی قرار دهند بلکه باید شاخصههای هویت اسلامی را شاخص اصلی قرار دهند. وقتی بنده به شرح شاخصههای اختصاصیِ بخش اقتصاد رسیدم آنها را نیز بحث خواهم کرد. یک سری شاخصههای بخشی هم داریم. اما این شاخصههای بخشی لجستیک این شاخصههای اصلی هستند. اینها باید مورد محاسبه قرار بگیرد که هم اکنون اینگونه نیست و میبینید که آقایان در خارج از کشور درس خواندهاند و اسناد و نظرات تئوریهای غربی هم در درون کشور در حال ترجمه است و وقتی میخواهند میزان پسرفتگی و پیشرفتگی جامعهای را بیان کنند با رشد هشت درصدی یا t به gdp و یا بهرهوری آن را ارزیابی میکنند. وقتی به سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور میگوییم چهلودو درصد طلاق در شهر تهران اتفاق افتاده است بدلیل تفاوت نوع شاخصگذاری در ذهن آنها نمیتوانند نسبت این مسأله را با ادارهی جامعه ببینند. اما چرا ما چهلودو درصد طلاق را مهمترین خطر میبینیم؟ بنده همیشه عرض کردهام که خطر بمب اتم از فروپاشی نهاد خانواده در این حد، کمتر است یعنی وقتی انسان آثار آن را که محاسبه میکند متوجه میشود که خیلی کمتر است. به وسیله بمب اتم یک لحظه همه از بین میروند اما این مسأله مرگ مداوم است. خشم، کسالت، عدم فرح، عدم تفریح و عدم روحیهی شاد مرگ دائمی است اینها مسائل واقعی هستند. چهل و دو درصد طلاق یعنی چه؟ یعنی در چهلودو درصد جامعه و در چهلودو درصد ازدواج ها محیطِ دریافتِ رفق دچار چالش شده است. در واقع در این جامعه آسایش و رفاه به چالش کشیده شده است. حال چرا مثلاً در برنامه ششم نمیتوانند اینگونه تحلیل کنند؟ به دلیل اصل قرار دادن یک سری شاخصههای دیگر.
البته سر خود و سر مردم را کلاه میگذارند. حتماً بخشی از این مناظرات بنده را در مورد برنامهی ششم[در تلویزیون] مشاهده نمودهاید! آن آقا میگفت اگر ما مسأله اشتغال را حل کنیم مسأله ازدواج حل خواهد شد. یعنی انصافاً اگر انسان چند دقیقه در این خصوص فکر کند متوجه خواهد شد که این معادله در ذهن هم ثابت نیست چه برسد به عینیت. یعنی حتی در ذهن هم نمیتوان از مسألهی اشتغال، احیای نهاد خانواده را استنتاج کرد. یعنی حتی به لحاظ ذهنی - که ما آن را معادلات ناکارآمدی میدانیم - هم به دهها دلیل این معادله علیل است که دلیل آخرِ آن هم 85 درصد طلاق در کشور آمریکاست که بالاترین gdp را دارد در حالیکه بالاترین طلاق دنیا را نیز به خود اختصاص داده است. اینها مسائل مهمی هستند. یک دروغ هم بیان میکنند و یک تحلیلهای غلطی ارائه میدهند که البته تحلیلهای غلطِ جریان توسعهگرا زیاد هستند. یکی از آنها همین است که میگویند اگر مسألهی اشتغال حل شد مسأله خانواده نیز حل خواهد شد و مثال دیگر اینکه گفتند اگر با آمریکا مذاکره کنیم مسائل اقتصادی حل خواهد شد. پر از تحلیلهای غیر واقعی است که إنشاءلله فردا بنده مسأله اصل شاخصههای کلان را بیشتر میشکافم تا تفاوت پیشرفت اسلامی و توسعهی غربی یک قدم واضحتر شود.
و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابیالقاسم المصطفی محمد$