کد خبر: ۳۹۸۲۳۲
زمان انتشار: ۱۱:۰۰     ۰۱ آبان ۱۳۹۵
قدیر جامعه قرآنی از خانواده شهدا غیاثوند قیصری؛
مراسم دیدار و تقدیر از خانواده شهدای قرآنی امروز، ۲۸ مهرماه در منزل شهیدان رضا و علی غیاثوند قیصری برگزار و از خاطرات و زندگی این شهدای بزرگوار یاد شد.
به گزارش پایگاه 598 به نقل از «بسیج جامعه زنان»، مراسم دیدار جامعه قرآنی با خانواده شهدا در منزل شهیدان رضا و علی غیاثوند قیصری با حضور رحیم قربانی، رئیس سازمان قرآن و عترت بسیح تهران، محمد خواجوی، رئیس سابق سازمان دارالقرآن الکریم و جمعی از جامعه قرآنی برگزار شد.
مادر این شهدا، زنی مهمان‌نواز و دوست‌داشتنی بود که هرگز کسی از هم‌صحبتی با او خسته نمی‌شود، مادری که همه را مانند فرزندان خود می‌داند و دلسوزی‌هایش از زبان شیرین و نصیحت‌های پُربارش کاملاً هویدا است. زنی که مادر دو شهید و همسر جانباز شهید است، هنوز هم از موضع خود کوتاه نیامده و به تربیت جوانان کشور می‌پردازد، طبقات پایینی منزل پُر مهر و برکتش محفل قرآن است و بنیاد اسوه در این منزلگاه به ترویج امور هنری، فرهنگی و دینی می‌پردازد، او که مدیر مدرسه شاهد بوده فرزندانی قرآنی و غیور را بار آورده است.

منزلی که هنوز شور عشق شهادت در آن موج می‌زند/شهیدانی که بنیان‌گذار محافل قرآنی بودند

این مادر شهید درمورد فرزندانش گفت: رضا متولد سال ۱۳۴۴ بود و سال بعد علی به دنیا آمد به دلیل مشغله‌هایی که داشتم بچه‌ها در کنار مادرم بزرگ شدند. وقتی بچه‌ها کودک بودند مادرم که نماز می‌خواند در کنار او ادای نماز خواندن را در می‌آوردند و در دوران نوجوانی نماز خواندن را از مادر بزرگشان آموختند. بسیار خوشحالم که دوران نوجوانی آن‌ها با انقلاب اسلامی همزمان بود. خیلی نگران بودم که مبادا در جامعه‌ای که وضع مناسبی ندارد به راه خلاف کشیده شوند اما با انقلاب شدن و برگشتن امام نگرانی‌های من به خوشحالی تغییر کرد. در دوران انقلاب نیز در کنار پدرشان در تظاهرات شرکت می‌کردند، زمانی که جنگ شروع شد بسیاری اسرار داشتند که به جبهه بروند اما مادر بزرگشان که بسیار دل بسته آن‌ها بود مخالف به جبهه رفتنشان بود.
وی در مورد چگونگی رفتن شهدا به جبهه گفت: دو برادر برای رفتن به جبهه اقدام کردند، اما از آن‌ها رضایت‌نامه خواستند، رضا رضایت نامه‌ای تنظیم و به جای پدرش امضا کرد. وقتی به پادگان اعزام شدند، فرماندهان متوجه کم بودن سن آن‌ها شدند و آن‌ها را از پادگان بیرون کردند. دو برادر پشت در پادگان در هوای سرد روی یخ‌ها منتظر نشستند و فرماندهان وقتی متوجه این اتفاق شدند، آن‌ها را به داخل پادگان راه دادند. آن‌ها اصرار می‌کردند به جبهه بروند حتی اگر برای شستن ظرف‌ها باشد.


منزلی که هنوز شور عشق شهادت در آن موج می‌زند/شهیدانی که بنیان‌گذار محافل قرآنی بودند

این مادر دلسوز در ادامه به شهادت فرزندانش اشاره کرد و افزود: آن‌ها امانت‌های خداوند بودند و خدا امانت‌هایش را از من گرفت. در سال ۶۱ روز عید فطر بود که خبر آوردند که رضا مفقودالاثر شده است. علی نیز در سال ۶۵ در شلمچه به شهادت رسید. از رضا خبری نبود و من نیز هر از چند گاهی به بنیاد شهدا سر می‌زدم گاهی شهیدانی می‌آوردند که شبیه رضا بودند اما رضا نبود. مادرم در سال ۷۴ فوت کرد او بسیار دلبسته فرزندانم بود و داغ شهادت علی را به سختی تحمل می‌کرد و تحمل داغ رضا را نداشت. سال ۷۵ پیکر رضا پیدا شد، وقتی به دیدن پیکر شهید رفتم متوجه شدم رضا سر ندارد رضا را نیز همان جایی که علی به خاک سپرده شده بود، دفن کردیم.
وی در مورد فعالیت‌های قرآنی فرزندانش بیان کرد: از جبهه که باز می‌گشتند پاتوق علی مسجد بود، همیشه صدای زیبای اذان با سبک موذن‌زاده از مسجد پخش می‌شد که البته بعدها فهمیدم این صدا صدای علی بود، او هرگز در منزل و جلوی چشم دیگران کار انجام نمی‌داد تا ریا نشود.
جانباز و رزمنده اسلام، مقدسی، از دوستان دوران کودکی شهید علی غیاثوند در مورد فعالیت‌های آن شهید گفت: شهید علی غیاثوند در حقیقت بنیان‌گذار محفل قرآنی محل بود، در مسجد محل، محفلی را راه‌اندازی کردیم که بر اساس توانایی قرائت آن‌ها در سه سطح فعالیت می‌کرد. جلسات ما در روزهای پنج‌شنبه تشکیل می‌شد و بچه‌ها در آن روز روزه می‌گرفتند، او بسیار مقید به اعتقادات بود و حتی در رفتار و برخورد اجتماعی او قرآن و آیات قرآن مشهود بود.
در ادامه مراسم، همتی، یکی دیگر از دوستان شهید، در مورد شهید علی غیاثوند بیان کرد: شهید غیاثوند به جز فعالیت‌های قرآنی خود، یک جلسه قرآنی دیگر نیز داشت، او در این جلسه نوجوانان محل را دعوت می‌کرد.


منزلی که هنوز شور عشق شهادت در آن موج می‌زند/شهیدانی که بنیان‌گذار محافل قرآنی بودند

وی از خاطرات جبهه با شهید علی غیاثوند گفت: علی بسیار به مقدسات حساس بود و همه چیز را رعایت می‌کرد. اردوگاه ما در فکه بود و آنجا باد شدیدی می‌وزید و لباس‌های شسته شده بچه‌ها را با خود می‌برد، شهید غیاثوند لباس‌ها را جمع می‌کرد و خودش می‌شست و تحویل خدمات می‌داد. روزی که شهید شد را به‌خاطر دارم، لشکر توسط دشمن محاصره شده بود و معبری بسیار کوچک و خطرناک باز بود، فرمانده دستور داد تا علی و بچه‌های دیگر از این معبر عبور کنند و دشمن را دور بزنند و از پشت به آن‌ها حمله کنند، علی و دیگر بچه‌ها بعد از اقامه نماز از معبر عبور کردند که بعضی از آن‌ها در راه شهید شدند، آن‌ها که از معبر عبور کرده بودند تانک‌های عراقی را می‌زدند و بعد از رشادت‌های بسیار دشمنان آن‌ها را شهید می‌کنند، در کتاب «یادداشت‌های ناتمام» در مورد شهید علی غیاثوند نوشته شده است که علی هفت بار تیر خورد و هر بار اسلحه خود را عصا می‌کرد و می‌ایستاد تا ثابت کند هنوز مردان با غیرت ایرانی ایستاده‌اند.
در پایان این مراسم جامعه قرآنی ضمن تقدیم هدایا از مادر این شهدای بزرگوار تقدیر کردند.


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها