به گزارش پایگاه 598 به نقل از باشگاه خبرنگاران تسنيم، حرّ
بن يزيد از نژاد قبيله تميم است. وي از خاندان حرّ است كه در زمان جاهليت
و در دوره اسلام از بزرگان بودند. حرّ كه از بزرگان و جنگآوران شهر كوفه
بود، از قادسيه مأمور شد همراه با سپاهش جلوي كاروان امام حسين(ع) را بگيرد
كه سرنوشت چيز ديگري براي او رقم زد.
اما اين نكته در رفتار حر بن يزيد رياحي بسيار حائز اهميت است كه در طول
مدتي كه امام حسين(ع) را مشايعت ميكرد تا مانع ورود حضرت به كوفه شود، يك
مورد هم نسبت به حضرت جسارت به خرج نداد و معلوم بود كه او داراي طينتي پاك
و فطرتي زلال است كه نياز به مقداري تلنگر از جانب خليفةالله دارد تا به
سوي اوج آسمانها كشيده شود و به درجات عالي برسد.
حرَ در طي مدتي كه پا به پاي كاروان امام حسين(ع) حركت ميكرد، مدام شيفته
رفتار و اخلاقيات حضرت ميشد تا جايي كه در مكاني همراه با سپاهش پس از
اذن امام(ع) پشت سر ايشان و ساير كاروانيان نماز خواند. (كوفي، ابن اعثم،
الفتوح، ج5، ص79).
اما اولين طليعههاي ايجاد تحول در جناب حرّ زماني ايجاد شد كه امام حسين (عليهالسلام) در كربلا فرياد زدند: «أَ مَا مِنْ مُغِيثٍ يُغِيثُنَا لِوَجْهِ اللَّهِ أَ مَا مِنْ ذَابٍ يَذُبُ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ؛
آيا دادرسى نيست كه براى رضاى خدا به داد ما برسد؟ آيا دفاعكنندهاى
نيست كه از حرم رسول خدا دفاع كند؟». راوى گفت: چون حسين عليهالسلام اين
دادخواست را داشتند، حرّ بن يزيد رو به عمر بن سعد كرد و گفت: راستى با اين
مرد خواهى جنگيد؟ گفت بله به خدا، جنگى كه آسانترين مراحلش آن باشد كه
سرها از بدنها بپرد و دستها از پيكرها بيفتد. پس حرّ از نزد عمر بن سعد
گذشت و در جايى نزديك سربازانش ايستاد و لرزه بر اندامش افتاده بود تا جايي
كه اطرافيان او ميگفتند تا به حال او را در چنين حالتي نديده بوديم، زيرا
دلاوري جنگاور بود.
مهاجرين اوس به او گفتند به خدا قسم كه من در كار تو در ماندهام زيرا
اگر از من پرسش مىشد دلاورترين افراد اهل كوفه كيست؟ من جز تو نامى از
ديگرى نميبردم. اين چه حالتى است كه در تو مىبينم؟ گفت: به خدا كه خود
را بر سر دو راهى بهشت و دوزخ مىبينم؛ أُخَيِّرُ نَفْسِي بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ.
به خدا قسم به جز راه بهشت نخواهم رفت، هر چند پاره پاره شوم و پيكرم به
آتش بسوزد. او كه همگام با نام خود كه حرّ نام داشت، خود را از بند هواهاي
نفساني رها كرد و تسليموار سوار اسب شد و به سمت سپاه امام حسين
(عليهالسلام) حركت كرد و در حالي كه دست بر سر خود گذاشته بود و با حالتي
گريان رو به سوي خدا عرض ميكرد: اللَّهُمَّ إِلَيْكَ أَنَبْتُ فَتُبْ عَلَيَّ فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِيَائِكَ وَ أَوْلَادِ بِنْتِ نَبِيِّك؛ بار الها به سوى تو بازگشتم، توبهام را بپذير كه من دلهاى دوستان تو و فرزندان دختر پيغمبر تو را لرزاندم».
پس با بغض و اشك و شرمندگي و در حالي كه سر به زير داشت، به امام حسين
(عليهالسلام) عرض كرد: فدايت شوم، من همانم كه به همراه تو بودم و نگذاشتم
تو بازگردى و كار را بر تو تنگ گرفتم، اما گمان نمىكردم كه اين مردم كار
را با تو تا به اين حدّ خواهند رساند و من اكنون به سوى خدا بازگشتهام؛
آيا توبه مرا پذيرفته مىبينى؟ سپس امام حسين (عليهالسلام) به ايشان
فرمودند: «نَعَمْ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْكَ فَانْزِل؛
بله، خداوند توبه تو را ميپذيرد، از اسب پياده شو. حر گفت: سواره بودنم
بهتر است تا پياده شدن و پايان كارم به پياده شدن ميانجامد. سپس گفت: چون
من نخستين كس بودم كه راه تو را گرفتم اجازه بفرما تا اولين شهيد راه تو من
باشم؛ شايد فرداي قيامت از افرادي باشم كه با جدّت محمد(ص) مصافحه
مىكنند.
حرّ بن يزيد رياحي پس از اينكه اذن ميدان از امام حسين(ع) گرفت، وارد
ميدان شد و پس از اينكه در مقابل امام خويش جنگ نماياني كرد، به شهادت
رسيد. بعد از آن پيكر مطهرش را نزد امام حسين عليهالسلام آوردند و حضرت در
حالي كه با دست خود گرد و غبار از صورت حرّ پاك ميكرد، ميفرمود «أَنْتَ الْحُرُّ كَمَا سَمَّتْكَ أُمُّكَ حُرّاً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ؛ همچنان كه مادرت تو را حرّ ناميد، واقعاً تو در دنيا و آخرت آزاد هستي».