سرویس سیاسی پایگاه 598 -میثم گودرزی/ فارغ از همه نكاتي كه قبل و بعد از بيانات رهبري گفته شد، از منظر شخصي «تازه مسلمان شده» به بيانات رهبـري گـوش جان سپردم تا ببينم در بيانات اين «مولاي حكيم» چه نهفته است؟ ايشان را در جايگاه «نائب الامام» قرار دادم و طبق همـان «قواعـد عرفـي» كه «اصوليين» به استناد آنها به سراغ مستندات ديني ميروند، به استحصال ظهورات بيانات ايشـان در «حـوزه سرپرسـتي جامعـه» پـرداختم و نهايتا نكات زير به ذهن اين حقيرِ كمترين، خطور نمود:
1. فرد مذكور در شرايطي كه هيچ «فشار و اكراهي» نداشته براي تعيين وظيفه ديني، خود را ملزم دانسته «حركت اجتماعي» خـود را با «ولی جامعه» چك كند و بر اساس آن «تنظيم رفتار» نمايد؛ لذا نكات مطرح شده در سالهاي اخير نظير «حاكميـت دوگانـه» و ... طبق «آيه 12 سوره حجرات»، «آيه 36 سوره يونس» و «آيه 23 سوره نجم: إِنْي تَّبونَ إِلَّـا الظَّـنَّ مـاتَهوى الْـأَنْفُس :آنـان فقـط از گمانهاى بى اساس و هواى نفس پيروی می كنند» مصداق «ظنون باطله» بوده و مروجين آن، مرتكب فعل حرام شده اند.
2. رهبري فرمودند از بيانات بنده «سوء برداشت شده؛ البته سوء برداشت في نفسه چيز مشكلي نيست لكن وقتي منتهي بـه بگومگـو -بخصوص در فضاي مجازي- شود مايه كدورت و دل چركيني برادران مومن بشود چيز بدي است» سوء برداشت و بالتبع آن؛ مايه كدورت شدن اين قضيه، مورد ذم رهبري قرار گرفته است؛ پـس بـر همـه واجـب اسـت يكبـار ديگـر «مكانيزم فهم خود» را مرور كنيم و ببينيم كجا و توسط چه كساني «سوء برداشت» رخ داده است؟ چرا برخي همچنان اصرار دارنـد رهبري نظام را از «دريچه تعلقات خويش» تفسير كنند؟
3. رهبري فرمودند: «بنده اصرار دارم به وحدت قلوب و حركت در مسير واحد و اتحاد كشور به خصوص «گروههاي مومن و انقلابي» ... نبايد اين چيزها را مايه اختلاف كرد.» پس با اين اوصاف؛ برخي رفتارهاي فرد مذكور نظير «اتفاقات مجلس»، مورد ذم رهبري ست چراكه موجب اختلاف شد اما توجه بـه اين نكته هم مهم است كه «اصلي فرعي» نكردن مسائل هم موجب اختلاف شد؛ چگونه مي توان ميـان عنـوان «گروههـاي مـومن و انقلابي» و عنوان «جريان انحرافي» جمع كرد؟؟!! قطعا ميان «شاخص انقلابي گري» از منظر رهبري با «شـاخص انقلابـي گـري» از منظر برخي تفاوتي فاحش وجود دارد؛ چراكه رهبري فرد مذكور را جزو «نيروهاي مومن و پاكار» معرفي ميكند اما برخـي همچنـان بر «توهمات» خويش اصرار مي ورزند!! «امروز كشور به اتحاد نيروها احتياج دارد بخصوص نيروهاي مومن و پاكار»
4. از تعابير تلويحي نظير «به شما علاقه مندم»، خطاب چندباره «برادر مومن» و ... عبور ميكنم لكن نكته قابل توجه اين بود كه معظم له فرمودند «از آنجاكه «النصيحه للمومنين» است؛ پس بر خود «واجب شرعي» مي دانم كه چنين نكاتي را گوشزد نمايم.» «شروط وجوب نصيحت» را همه ما مي دانيم؛ يكي از آنها «احتمال تاثير» است يعني كسي كـه نصـيحت مـي كنـد بايـد بدانـد يـا احتمال قوي بدهد كه نصيحت او تاثيرگذار است. ايشان شروط نصيحت را رعايت ميكنند و در بخش ديگري ميفرماينـد «آدمهـايي كه صدها جلسه با ما نشستند و برخاستند را بهتر از ديگران مي شناسيم». حال اگر اين كلام رهبري را در كنار نص صريح ايشان در نماز جمعه 29/3/88 قرار دهيم: «من همان وقـت - بعـد از منـاظره - بـه آقاي رئيس جمهور هم تذكر دادم؛ چون ميدانستم ايشان ترتيب اثر ميدهند.»
پس تهمت هايي نظير «ضد ولايت» و ... چه وجه شرعي دارد؟ چرا برخي همچنان اصرار دارند فرد مذكور را نه تنها از دايره انقلابيـون ساقط كنند بلكه حق «حيات سياسي» را نيز از وي سلب نمايند.!! بنظر ميرسد معناي «تبعيت از ولايت» براي برخي از مـا نيـاز بـه «بازتعريف» دارد.
5. با توجه به علني شدن اين قضيه آنهم از لسان مبارك رهبري، بايد منتظر «واكنش علني» فرد مذكور بـود كـه در ايـن صـورت مـي تواند «باطل السحر» تلاش رمالان و جادوگران خيالي باشد!!