کد خبر: ۳۹۴۸۰۳
زمان انتشار: ۱۵:۱۳     ۰۴ مهر ۱۳۹۵
شيخ وقتي به يك شهيد مي‌رسيد، من به چهره‌اش نگاه مي‌كردم كه عكس‌العملش چيست؟ مي‌ديدم كه چهره‌ شيخ عوض مي‌شود. قطرات اشك از چشمانش جاري مي‌شد، ولي وانمود مي‌كرد كه گريه نمي‌كند. مي‌ترسيد كه باعث ضعف شود.
به گزارش پایگاه 598، در خاطره اي درباره شهيد شيخ محمد حسن شريف قنوتي آمده است:

بيست و دوم مهر 1359، نزديكي‌هاي مسجد جامع ايستاده بوديم، كه يكي با وانتي آمد و گفت: «شيخ، يك شهيد آورده‌ام. شناسايي نمي‌كني؟»
شيخ شريف، دهان آن شهيد را بوسيد و گريه كرد و گفت: «اين را مي‌شناسم.»
شيخ، مشخصات آن شهيد را روي كاغذ نوشت و روي بدنش گذاشت. بعد به راننده گفت: «او را به سردخانه تحويل بده.»
شيخ وقتي به يك شهيد مي‌رسيد، من به چهره‌اش نگاه مي‌كردم كه عكس‌العملش چيست؟ مي‌ديدم كه چهره‌ شيخ عوض مي‌شود. قطرات اشك از چشمانش جاري مي‌شد، ولي وانمود مي‌كرد كه گريه نمي‌كند. مي‌ترسيد كه باعث ضعف شود.
هنگامي كه يكي از بچه‌ها شهيد مي‌شد، شيخ مي‌گفت: «اي كاش من به جاي او بودم.»
شريف، شيخ شهيد شهرمان – خرمشهر – را به ياد مي‌آورد كه بر جنازه هر شهيدي فرود مي‌آمد، مي‌بوسيدش، چشم‌هاي بازش را مي‌بست، چفيه‌ خونينش را از گردنش باز مي‌كرد و صورتش را مي‌پوشاند.

كتاب نفر هفتادوسوم، ص 108


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها