تربیت چنان واژه گسترده و فراگیری است که توضیح همه ابعاد و سطوح آن به معنای ارتباط با همه واژه های مختلفی است که بشر با آن سر و کار دارد؛ معنا و مفهوم اصلی تربیت در همه ی لایه های آفرینش و در تار و پود هر موجود زنده ای ساری و جاری است. با این همه، حقیقت فوق در هر جایی با لفظی خاص بیان می شود.
«انسان، هستی و جامعه» را به عنوان سه موجود زنده و تربیت پذیر ملاحظه کنید، فرضاً وقتی از تربیت بعد روحی انسان سخن به میان می آید از واژه هایی همچون سیر و سلوک، تزکیه، تهذیب، خود سازی و...استفاده می شود. هنگامی که موضوع بحث، تربیت بعد ذهنی و عقلی انسان است الفاظی مثل پرورش عقلانی، تقویت قوای فکری، ورزش فکری، تمرکز حواس و... را بکار می بریم و در زمانی که بعد مادی و جسمانی ملاحظه می گردد از واژهایی همچون تربیت بدنی، بدن سازی، پرورش جسم و ورزش استفاده می شود. در مورد هستی نیز وقتی می خواهیم مفهوم تربیت را بکار ببریم از واژه «تکامل» استفاده می کنیم، ابعاد مرتبط با هستی مانند ابعاد درونی انسان نیز هر کدام در جای خود لفظ خاصی را به خود اختصاص داده اند. جامعه نیزکه یک موجود زنده و دارای حرکت و حیات می باشد و نسبت به هستی، یک موضوع پایین دستی محسوب می شود، معنا حقیقی تربیت را می پذیرد. اما با واژه هایی همچون رشد، پیشرفت و توسعه بیان می شود. ابعاد داخلی جامعه نیزمشمول این قاعده شده و درباره آن ها از واژهایی مانند توسعه سیاسی، توسعه فرهنگی و توسعه اقتصادی استفاده می شود.
بنابراین وقتی سخن از تربیت می شود، نباید تنها تربیت فرزندان یا یک بعد خاص از تربیت به ذهن آید. پدر و مادرها نیز باید تربیت شوند چنانچه جامعه نیز باید پیشرفت کند، چنانچه هستی دارای تکامل است. همه ابعاد «انسان، هستی و جامعه» مشمول موضوع تربیت قرار می گیرند. همه چیز جز خدای متعال، تربیت پذیر و درحال تربیت، تکامل و پیشرفت است.
همانطور که موضوعات تربیت و مفاهیم بیان کننده تربیت در یک سطح نیستند، همه واژه هایی که بیان کننده معنای واقعی تربیت در موضوعات مختلف هستند بار معنایی یکسانی ندارند. بعضی نسبت به بعض دیگر پایین دستی و تابع شمرده می شوند. فرضاً توسعه جامعه نسبت به تکامل هستی یک واژه پایین دستی است. یا در ابعاد داخلی جامعه، بسته به هستی شناسی های متفاوت، رابطه و نسبت توسعه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی باهم متفاوت می شود. در یک نگاه کاملاً مادی به آفرینش و جامعه، توسعه اقتصادی نسبت به دو بعد دیگر یعنی توسعه سیاسی و فرهنگی، ارزش و اشراف بیشتری دارد در حالی که در نگاه توحیدی به جهان، توسعه فرهنگی جهت دهنده سایر بخش هاست. در ابعاد داخلی انسان نیز همین سخن قابل تکرار می باشد؛ یعنی در نگاه مادی، تربیت انسان تماماً به بعد جسمی و فیزیکی او خلاصه می شود و اصولاً چیزی غیر از ماده در انسان شناسی لحاظ نمی شود. لذا وقتی از رابطه ابعاد و تقسیم بندی های درونی انسان بحث می شود در حقیقت به دنبال تحلیل حالات گوناگون ماده و تبیین نسبت آن ها با یکدیگر هستند.
به هر حال، نگاه شامل و مشمولی و طبقه بندی شده به واژه های فوق موجب می شود نظرات ما در مورد تکامل هستی و هر نوع گزاره ای که در تحلیل و تعریف هستی بیان می کنیم بر همه ابعاد توسعه ی جامعه سایه افکن شود بطوری که توضیح و شرح حقیقت پیشرفت جامعه بدون توجه به نظرات مطرح شده در هستی شناسی ممکن نباشد. واژه های فوق درهم تنیده و یک منظومه واژگانی را تشکیل می دهند که سخت با هم در ارتباط بوده، کوچکترین تغییر و اعمال نظری در قسمتی از آن لاجرم به همه آن سرایت می کند.
روابط موضوعات، مفاهیم و الفاظ در منظومه ترسیم شده از چنان نظم و انسجام منطقی برخوردار است که می توان از نسخه یک روان شناس یا روش یک مربی یا تئوری یک جامعه شناس، مبانی فکری او را در انسان شناسی، هستی شناسی و جامعه شناسی بدست آورد. یا اگر دانشمندی در مورد هستی و تکامل آن، نظریه ای را مطرح کرد، می توان استلزامات آن را در مورد جامعه، غایت تشکیل جامعه، اوصاف حاکمان جامعه و حتی شاخصه های پیشرفت جامعه پیش بینی نمود.
فرضاً از نظریه مادی داروین، نظریه های خاصی در مورد جامعه و شاخصه های پیشرفت آن تولید می شود که از سایر نظریه ها بدست نمی آید چنانچه می توان مدعی شد داروینیسم مبتنی بر تلقی خاصی از انسان و ابعاد وجودی اوست. همین برداشت غلط در قدم بعدی بستر شکل گیری نظریه هستی شناسانه داروین شده است و در قدم بعدتر، در جامعه شناسی، غایت جامعه را تامین نیاز های بشری دانسته است و سپس تمام شاخصه های توسعه را بر این اصل بنیان نهاده است و سپس الگوی توسعه را برای ملل عقب مانده کشورهای خاصی از بلوک غرب معرفی نموده است. فرضاً در بیان شاخصه های انسان های پیشرفته در چنین جوامعی گفته می شود که یکی از معیار ها این است که نباید از چهره های صاحب اقتدار از جمله پدر و مادر پیروی کرد!! در چنین الگویی برای تربیت نسل جدید باید علاوه بر نافرمانی نسبت به بزرگتر ها، انسان روحیه جاه طلبی و شهرت طلبی را در خود تقویت نماید. این روحیه است که عامل برانگیختن انسان برای رشد و پیشرفت بیشتر می شود.[1]
نگاه منظومه ای به مقوله تربیت در سایر مباحث این بخش تأثیرگذار بوده و آن ها را نیز در مجموعه های شامل و مشمولی تحلیل می کند. مانند اینکه ضرورت تربیت انسان از ضرورت تکامل هستی و از ضرورت پیشرفت جامعه منفک نیست. اگر در چرایی تربیت انسان سخنی بر زبان راندیم، نمی توانیم در هنگام بیان چرایی تکامل هستی و ضرورت پیشرفت جامعه سخن خود را ندیده بگیریم. اگر یکی از ضرورت های تربیت انسان را آمادگی برای ورود به عالم آخرت بر شمردیم بایستی درهنگام تحلیل ضرورت های پیشرفت جامعه، توجه به عالم آخرت را از یاد نبریم. یا اگر تربیت را بگونه ای خاص تعریف کردیم (مانند ازبین بردن رذائل و جایگزینی فضائل) ناچاریم شاخصه های آن را در همین راستا شناسایی کنیم و در جامعه شناسی نیز تعریف پیشرفت و شاخصه های آن را در همین بستر مطالعه نماییم. یا اگر برای تربیت انسان «مبانی، اصول و روش های» خاصی را قائل شدیم در هنگام نظریه پردازی در مورد «مبانی، اصول و روش های» پیشرفت جامعه نیز باید ملتزم به ایده خود در انسان شناسی باشیم.
اجازه دهید این بحث را با یک مثال به پایان ببریم؛ ما به عنوان مسلمان و شیعه اهل بیت علیهم السلام برای فاطمه زهرا علیها سلام و سخنان ایشان، در کل آفرینش، از آدم تا خاتم، از ابتداء تا انتهای عالم، در عرش و ملکوت و ملک، در دنیا و برزخ و قیامت و... جایگاه فوق العاده ای را اعتقاد داریم، کلمات ایشان را حاکم بر روند تاریخ و مربوط به همه زمان ها و الگوی تربیتی برای همه انسان ها در همه ابعاد می دانیم. به جمله زیبا و تاریخی حضرت در ضمن یک جریان توجه کنید:
«رُوِيَ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ كُنَّا جُلُوساً عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ أَخْبِرُونِي أَيُّ شَيْءٍ خَيْرٌ لِلنِّسَاءِ فَعَيِينَا بِذَلِكَ كُلُّنَا حَتَّى تَفَرَّقْنَا فَرَجَعْتُ إِلَى فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلَامُ فَأَخْبَرْتُهَا الَّذِي قَالَ لَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَّا عَلِمَهُ وَ لَا عَرَفَهُ فَقَالَتْ وَ لَكِنِّي أَعْرِفُهُ خَيْرٌ لِلنِّسَاءِ أَنْ لَا يَرَيْنَ الرِّجَالَ وَ لَا يَرَاهُنَّ الرِّجَالُ فَرَجَعْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ سَأَلْتَنَا أَيُّ شَيْءٍ خَيْرٌ لِلنِّسَاءِ وَ خَيْرٌ لَهُنَّ أَنْ لَا يَرَيْنَ الرِّجَالَ وَ لَا يَرَاهُنَّ الرِّجَالُ قَالَ مَنْ أَخْبَرَكَ فَلَمْ تَعْلَمْهُ وَ أَنْتَ عِنْدِي قُلْتُ فَاطِمَةُ فَأَعْجَبَ ذَلِكَ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ قَالَ إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي»
على عليه السّلام فرمودند: ما نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نشسته بوديم آن حضرت فرمود: به من بگوييد چه چيزى براى زنان بهتر است؟ همه ما از جواب بازمانديم و متفرّق شديم. من نزد فاطمه آمدم و آنچه را كه پيامبر از ما پرسيده بود و ما نتوانسته بوديم جواب دهيم، براى او باز گفتم. فاطمه گفت: ولى من جواب اين سؤال را مىدانم، بهترين چيز براى زنان آن است كه مردان را نبينند و مردان نيز آنان را نبينند. على عليه السّلام می فرمایند: من به نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم برگشتم و به آن حضرت گفتم: اى رسول خدا! من پاسخ آن سؤال را مىدانم و آن اين است كه «بهترين چيز براى زنان آن است كه مردان را نبينند و مردان نيز آنها را نبينند».رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمودند: چرا هنگامى كه نزد من بودى اين جواب را بيان نكردى، بگو بدانم چه كسى آن را به تو یاد داده است؟ گفتم: فاطمه، پس رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از اين امر تعجّب كردند و فرمودند: همانا فاطمه پارهاى از تن من است.[2]
این جمله تاریخی و عرشی باید برهمه ابعاد تربیتی انسان و بر همه ساختارهای جامعه اسلامی حاکم و تاثیر گذار باشد. بر همه سر فصل های تربیتی که برای زن مسلمان برنامه ریزی می شود از جمله بر حوزه تربیت بدنی بانوان، باید سایه افکن باشد. آیا در عینیت جامعه فعلی ما و بر مبانی ساختارهای فعلی ورزش بانوان، چنین حدیثی حکومت می کند؟ اگر در جمع عده ای از ورزشکاران زن، کارمندان زن مختلط با مردان، خانم هایی که به همراه مردان نامحرم بر سر ساختمان های بلند یا در جاده ها مشغول به کار هستند، این حدیث شریف قرائت شود عکس العمل آنها چه خواهد بود؟!
[1] .آلوین.ی.سو، تغییر اجتماعی و توسعه، ترجمه محمود حبیبی، 1386
[2] . علامه مجلسی(ره)،بحار الأنوار ج43 ص 19