یکی از این شاعران، مرضیه فرمانی است که در شعر خود با اشاره به مسموم شدن امام جواد توسط همسرش می سراید:
آشفتگی همیشه به دستان باد نیست
علم زیاد هیچ به سنّ زیاد نیست
باید چگونه از تو بگویند شاعران؟
بازار شعر، وصف تو باشد، کساد نیست
وقتی که در هوای تو پرسه نمی زند
دیگر دل کبوتر این صحن شاد نیست
وقتی که اهل خانه به تو زهر می دهند
دیگر به دستهای کسی اعتماد نیست
کم نیست در حریم تو چون « امّ فضل » ها
اما کسی میان کریمان، « جواد » نیست
امیر عظیمی هم از شعرایی است که در این مناسبت شعر دارد:
ای که بر جود تو عیسای نبی رو می زند
روبروی گنبد تو نوح زانو می زند
صحن و ایوان تو را جبریل جارو می زند
شمع عمرت در جوانی از چه سوسو می زند
بار دیگر شعله در محصول جان افتاده است
در تبار مرتضی داغ جوان افتاده است
ذکر مظلومیّتت در شهر، پُرآوازه شد
در جوانی رشته ی عمر تو بی شیرازه شد
زهری آمد رخنه کرد و درد بی اندازه شد
زخمهای کهنه ی آل پیمبر تازه شد
در دلت آقای من این زهر کار دشنه کرد
مثل جدّت، لحظه ی آخر تو را لب تشنه کرد
مثل جدّت، لحظه ی آخر تنت بی تاب شد
تشنه بودی و لبت محتاج قدری آب شد
و اینک بخشی از شعر سید محمد میرهاشمی را در این مناسبت جانسوز مرور می کنیم:
رزمنده ی عشقم مرا همسنگری نیست
مادر نه، فرزندی نه، یار و همسری نیست
جز مرگِ غربت با دل صد پاره از غم
بهر نجات از غصه راه بهتری نیست
غربت ببین فریاد من بر آسمان است
اما چه سازم، قاتلم را باوری نیست
جان دادم و دست خودی در کار باشد
زهر خودی خوردم که زهر دیگری نیست
شهادت امام جواد (ع) اما در شعر برخی از شاعران به مانند
شهادت حضرت امام مجتبی (ع) دانسته شده است. یکی از این شاعران، محمد فردوسی
است که در شعر خود چنین می آورد:
زهرش اثر کرد و گرفت از تو توان را
طوری که حتی تار دیدی این و آن را
وقت زمین افتادنت احساس کردی
در باغ سرسبز تنت رنگ خزان را
در گوشه ی حجره به خود پیچیدی از درد
یعنی چشیدی درد تلخ استخوان را
مثل عمو جانت حسن آزار دیدی
از بس شنیدی از خودی زخم زبان را
این زن که دست جعده را از پشت بسته
جاری نمود اشک زمین و آسمان را
از او تقاضای دو قطره آب کردی
وقتی تماشا کرد خشکی دهان را
در پیش چشمت آب ها را بر زمین ریخت
سوزاند قلب مادری قامت کمان را
با هلهله، با کف زدن، با پایکوبی
مانند عاشورا ورق زد داستان را
هر چند که لب تشنه جان دادی و لیکن
دیگر ندیدی رنگ و روی خیزران را
شکر خدا بالای بام آماده کردند
بال کبوترها برایت سایه بان را
دور و بر تو جز کبوترها نبودند
دیگر ندیدی خولی و شمر و سنان را
با نعل اسب از تو پذیرایی نکردند
دیگر نخوردی ضربه های ناگهان را
وحید قاسمی نیز درباره این سوگ عظیم و با اشاره به مظلومیت امام جواد (ع) و شهادت ایشان در سن جوانی، چنین سروده است:
تشنه ی آب و عاطفه هستی
از نگاهت فرات می ریزد
از صدای گرفته ات پیداست
عطش از ناله هات می ریزد
نفست بند آمده؛ ای وای
عاقبت زهر کار خود را کرد
عاقبت زهر، زهر خود را ریخت
جامه های عزا تن ما کرد
چقدر چهره ات شکسته شده
تا بهاری، چرا خزان باشی؟
به تو اصلا نمی خورد آقا
که امام جوانمان باشی
شهر با تو سرِ لج افتاده
مرد تنهای کوچه ها هستی
همسرت هم تو را نمی خواهد
دومین مجتبی شما هستی
تک و تنها چه کار خواهی کرد
همسرت کاش بی قرارت بود
چقدر خوب می شد آقاجان
لااقل زینبی کنارت بود
باز هم غیرت کبوترها
سایه بانت شدند ای مظلوم
بال در بال هم، سه روز تمام
روضه خوانت شدند ای مظلوم
و اما شعری از یوسف رحیمی را از نظر می گذرانیم؛ شعری که شاعر در آن، غربت را برای آل علی (ع)، چیزی عجیب نمی داند:
لب تشنه بود، تشنه ی یک جرعه آب بود
مردی که دردهای دلش بی حساب بود
پا می کشید گوشه حجره به روی خاک
پروانه وار غرق تب و التهاب بود
از بسکه شعله ور شده بود آتش دلش
حتی نفس نفس زدنش هم عذاب بود
در ازدحامِ هلهله های کنیزکان
فریاد استغاثه ی او بی جواب بود
یک جرعه آب نذر امامش کسی نکرد
رفع عطش اگر چه کمال ثواب بود
آخر شبیه جد غریبش شهید شد
آری دعای خسته دلان مستجاب بود
غربت برای آل علی تازگی نداشت
در آن دیار کشتن مظلوم باب بود
تا سایه بان پیکر نورانیش شوند
بال کبوتران حرم را شتاب بود
اما فدای بی کفن دشت کربلا
آلاله ای که زخم تنش بی حساب بود
هم تیغ و نیزه خون تنش را مکیده بود
هم داغدیده ی شرر آفتاب بود
او در این مناسبت جانسوز، شعر دیگری هم دارد که در
آن، حجره امام جواد (ع) را در هنگام شهادت، به صحرای کربلا تشبیه کرده است و
با اشاره به شادی ام فضل، همسر امام جواد (ع) از شهادت آن امام همام می
سراید:
دل من را چه مبتلا کرده
جلوه هایی که دم به دم داری
حضرت عشق! حضرت باران!
در دل خسته ام حرم داری
در هوای زیارت حرمت
در به در می شویم مثل نسیم
السلام علیک یابن رئوف
السلام علیک یابن کریم
جان من! بین خانه خود هم
به خدا آنقدر غریبی که
غربتت را کسی نمی فهمد
تویی و قلب بی شکیبی که
قفس غربت و دلی مجروح
پر و بال پرنده می ریزد
گریه می باری و کنارت باز
ام فضل است خنده می ریزد
سر به دیوار بی کسی داری
در غروب غریب فاصله ها
گم شده ناله های بی رمقت
در هیاهوی شوم هلهله ها
دگر آقا تو خوب می دانی
نالهی بی جواب یعنی چه
التماس نگاه لب تشنه
ندبهی آب آب یعنی چه
به فدای کبوترانی که
دست در دست آسمان دادند
بال در بال، گریه در گریه
به تنی خسته سایه بان دادند
حجره ات کربلا شده آقا
گریه های من اختیاری نیست
جای شکرش هنوز هم باقیست
در کنار تو نیزه داری نیست
قاسم نعمتی هم شعری از زبان امام جواد (ع) سروده است:
کسی خبر نشد از غربت نهانی من
نیامده به سرم بهر همزبانی من
فقط غریب مدینه غم مرا فهمد
که همسرم شده در خانه خصم جانی من
کجایی ای پدرم؟ حال و روز من بینی
کمی تو گریه کنی بهر ناتوانی من
برای مادرم آنقدر گریه کردم تا
غم جوانی اش آمد سر جوانی من
بیا و خوب ببین کوچه ی بنی هاشم
به جلوه آمده در وقت قد کمانی من
بیا و در رخ من روی مادرت را بین
کبود گشته چو او روی ارغوانی من
میان هلهله ها گمشده نوای دلم
ز بسکه کف زنند وقت روضه خوانی من
و اینک شعری از محمد سهرابی درباره شهادت امام محمدتقی (ع) که با بیتی معروف آغاز می شود:
«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد»
شنیده ام که گدا موج می زند به درت
سرای جود تو خالی ز مستمند مباد
تو خود مراد منی، پس چه حاجت است به باب
به جز به سوی تو این ناله ها بلند مباد
به آفتاب، مبادا که پیکرت افتد
جمال شمس تو در دست نیشخند مباد
بساط گریه، فراهم برای مرد غمین
اگر به گریه ی او خنده می کنند مباد
لب کبود تو ای وارث حسین عزیز
ز چوبدستی کفار، بند بند مباد
و اکنون بخشی از شعر مسعود اصلانی را از نظر می گذرانیم که شاعر در آن، امام جواد (ع) را «علی اکبر امام رضا» می خواند:
در وجود تو جود را دیدم
جلوه های سجود را دیدم
تشنه بودم تو را صدا زدم و
مهربانی رود را دیدم
در نگاه تو فصل بارانِ
آسمان کبود را دیدم
تو جواد الائمه ای حتی
در نبود تو بود را دیدم
دستهایت سخاوت محض است
با تو الطاف زود را دیدم
با نگاهی به آسمان بلند
پیش پایت قعود را دیدم
حضرت عشق، دست جود خدا
یا علی اکبر امام رضا
دل شکسته دعا که می خواهد
گریه بیصدا که می خواهد
گریه کردن برای تو خوب است
ور نه این گریه را که می خواهد؟
تا زمین، کاظمین را دارد
جنت کبریا که می خواهد
من گدای دخیل تا ابدم
راه باب الجواد را بلدم
چشم هایت همین که تر می شد
خون لب هات بیشتر می شد
همسرت هم سرت بلا آورد
هم برای تو دردسر می شد
کاش جای صدای بی اثرت
زهر جانسوز بی اثر میشد
او همچنین در شعر دیگری، شهادت امام جواد (ع) را، زمانِ پر کشیدن کبوترهای حرم امام رضا (ع) به سوی کاظمین می داند:
دلشان می تپد کبوترها
خاک ماتم به بال و پر دارند
از روی گنبد امام رضا
عزم یک گنبد دگر دارند
ای عزادارهای پر خاکی
کمی آهسته تر که جا ماندم
کاظمینی کنید بال مرا
بشکن ای بغض بی صدا ماندم
السلام علیک جود خدا
آشنا هستم اهل ایرانم
پدرت آبروی کشور ماست
سائل سفره ی خراسانم
و این نیز بخشی از شعر مهدی نظری است در سوگ امام جود و سخاوت:
کاش می شد که در حرم بودم
در شبی که شب شهادت توست
همسرت قاتلت شده آقا
این خودش راز سخت غربت توست
همسرت پیر و موسفیدت کرد
در جوانی تو را شهیدت کرد
گوشه حجره بی صدا بودی
به غم و غصه مبتلا بودی
جگرت سوخت، بالب تشنه
چون جگرگوشه رضا بودی
چه قدر زود پرپرت کردند
تو امام جوان ما بودی
رضا رسول زاده هم در شعری، شهادت امام جواد (ع) را خزان و پاییزِ جوانی و بهار آن امام همام می بیند:
پاییزی است حال و هوای جوانی ات
طوفان غم رسیده که سازد خزانی ات
تاثیر کرده زهر به اعضای پیکرت
چون لاله ای نموده تو را ارغوانی ات
در هلهله صدای ضعیف تو گم شده
لبخند می زنند به اختر فشانی ات
هرچه کبود می شوی و داد می زنی
می رقصد این شریک تو در زندگانی ات
آبت نمی دهد به خدا دست و پا مزن
رحمی نمی کند به تو و نیمه جانی ات
در لحظه های آخرت ای یاس فاطمه
بوی مدینه می رسد از روضه خوانی ات
از بس که یاد پهلوی بشکسته بوده ای
مویت سپید گشته به اوج جوانی ات
مثل حسن اگر چه ندیدی تو گفته ای
مادر! فدای صورت رنگین کمانی ات
محمد بختیاری هم شاعر آئینی دیگری است که در همین حال و هوا شعری به محضر اهل بیت (ع) تقدیم کرده است:
گم شد میان هلهله سوز صدایت
لبخند آمد در جواب نالههایت
فصل بهارت طعمه پاییز میشد
آری اجابت بود پایان دعایت
مظلومیت مثل عمویت حد ندارد
در خانه هم یاری نداری جز خدایت
در خنده های زهرآلودش نمیدید
یک خاندان را می نشاند در عزایت
از بس کرامت داشت چشمت، قاتلت هم
سهمی طلب میکرد از ابر عطایت
آبی ندادند و صدایت خشک می شد
یک حجره ی در بسته می شد کربلایت
راحت شدی از دست این دنیا و مادر
از حوض کوثر آب آورده برایت
و اینک این نوشتار را با بخشی از شعر جانسوز استاد غلامرضا سازگار، متخلص به «میثم» به
پایان می آوریم؛ شعری که در ابیات ابتدایی آن به شأن و مقام امام محمدتقی
(ع) و در ابیات پایانی به مظلومیت شهادت آن امام همام اشاره شده است:
ای باب حاجت همه، ای قبله مراد
نور الهُدی، ولیِّ خدا، سید العِباد
خیرالامم، محیط کرم، آسمان جود
ابن الرضا، امام نهم، حضرت جواد
باب عطا و مظهر جود خدا تویی
مولا تویی، امام تویی، مقتدا تویی.
***
مظلوم چون تو کیست کز آغاز زندگی
با دخت قاتل پدرش زندگی کند
یک عمر بود تلخ ترین زندگانی ات
تا آنکه کُشت یار به فصل جوانی ات
هرگه تو را به چهره مأمون نظاره شد
بر غربت پدر، جگرت پاره پاره شد
روزی که عقد بست به تو دخت خویش را
سر تا به پات شعله ز داغ دوباره شد
پیوسته حبس بود به دل سوز و آه تو
دردا که گشت خانه تو، قتلگاه تو
پیوسته بود سوز درون، شمع محفل ات
با تو چه می گذشت خدا داند و دل ات
دندان نهاده روی جگر سالها بسی
تا دخت قاتل پدرت گشت قاتل ات
هر تیر غم که داشت قضا بر دل تو دوخت
از بس که سوختی جگر زهر بر تو سوخت
یار تو مار گشت و به جانت امان نداد
یک لحظه روی خوش به تو مولا نشان نداد
بعد از حسین هیچ امامی به وقت مرگ
مثل تو ای ولی خدا تشنه جان نداد
از شعله های سوز درون سوخت حاصل ات
بگریست بر غریبی تو چشم قاتل ات
عمر تو در بهار جوانی تمام شد
تشییع پیکر تو به بالای بام شد
افتاد بین کوچه، تن ات از فراز بام
این گونه از جنازه ی تو احترام شد
تا هست آسمان و زمین داغدار تو
پیوسته اشک دیده «میثم» نثار تو