ایران: ترم سوم دانشگاه چند وقتی بود که به دختری به نام ریحانه اهل تهران
علاقهمند شده بودم و هر روز برای دیدنش قند توی دلم آب میشد.
او
که دختری شیکپوش به نظر میرسید چهرهای جذاب و مهربان داشت و دیدنش برایم
بسیار جالب و لذتبخش به نظر میرسید. هر روز مادرش او را با اتومبیل
گرانقیمتی به دانشگاه میرساند و خود ریحانه گهگاهی با خودرویی گرانقیمت و
باکلاس به دانشگاه میآمد.اما من دانشجویی ساده و بیپول بودم که تمام دار
و ندارم تنها یک عدد ساعت مچی و تعدادی کتاب و جزوه بود. چگونه میتوانستم
ادعای ازدواج با دختری را بکنم که از نظر اقتصادی و پایگاه اجتماعی با هم
کیلومترها فاصله داشتیم.
با همه این تفاسیر فکر و ذکر ریحانه
بدجوری آزارم میداد تا اینکه تصمیم گرفتم به هر طریقی خودم را به او نزدیک
کنم تا بتوانم حرف دلم را بزنم.
با اینکه از نظر مالی وضعی مناسب
نداشتم اما با تعریف و تمجید اطرافیان و دوستان در مورد قد وبالایم کمی
نسبت به آینده و حتی خودم امیدوار شدم و بعد از اینکه به عنوان دو
همدانشگاهی با هم آشنا شدیم، با اعتماد به نفس بالایی به ریحانه پیشنهاد
ازدواج دادم.
اما در اوج ناباوری با صحنهای مواجه شدم که به حقارت سخت و شدیدم منجر شد.
او خیلی بیاعتنا و بیتفاوت به خواستهام در کمترین فرصت پشت پا زد و دست رد بر سینهام زد.
بعد
از آن قضیه هیچ توجهی به من نمیکرد و سعی داشت از من فاصله گیرد و من
مانند عاشق دیوانهای هر روز به بهانهای سعی میکردم خودم را به وی نزدیک
کنم یا با فرستادن واسطههای نزدیک و دور درصدد به دست آوردن دل او برآیم
اما هرچه کردم تیرم به سنگ خورد.اما همیشه در روی یک پاشنه نمیچرخد و از
قدیم نیز گفتند که جوینده یابنده است و اگر اراده کنی به هر چه که بخواهی
دست مییابی. بالاخره پافشاریها و اصرار و التماسهای بیش از حد من دل
ریحانه را که از عواطف خاص زنانه برخوردار بود نرم کرد.
ریحانه
بالاخره بعد از بیش از یک سال به خواستهام جواب مثبت داد و سخن از
نارضایتی شدید والدینش به میان آورد. با پیش آمدن وضعیتی جدید دو نفری برآن
شدیم تا راهی را برای راضی کردن والدینش بخصوص پدر سرسخت او که به هیچ
عنوان حاضر نمیشد دخترش را به فرد دانشجو و بیپولی چون من بدهد، پیدا
کنیم. هرچه التماس کردم و هرچه گفتم که دیوانه دخترش شدهام او نیز مانند
ریحانه ابتدا به خواستهام نه گفت و هیچ محلم نگذاشت حتی چیزی نمانده بود
تا خانوادهام را در جلسه خواستگاری از منزلش بیرون کند.
اما با
گذشت زمان همه چیز عوض شد و ریحانه یک تنه در مقابل مخالفتهای پدر و
مادرش ایستاد و با تهدید آنها به فرار از خانه آنها را راضی به ازدواج با
من کرد. بعد از ازدواج، من فکر میکردم با دختری میلیاردر گام اول را برای
خوشبختی در زندگیام برداشتهام و بعد از این با حمایت پدر ریحانه در رفاه
خواهم بود ولی به یکباره دیدم که پدرش با آن همه مال و منالش به هیچ عنوان
دستش در جیبش نمیرود و به دلیل ازدواج ریحانه با من و ایستادنش در مقابل
آنها هیچ گونه حمایت مالی از ما نخواهد کرد.
بعد از چند ماه در حالی
که ریحانه در ابتدا سعی میکرد با نداشتههایم کنار بیاید و با سختیهای
زندگیام بسازد به تحریک و خواسته اعضای خانوادهاش به دلیل عدم پرداخت خرج
و مخارج یا همان نفقه در حد شأن و منزلت ریحانه از من شکایت کردند.
آنها
با ارائه اسناد و مدارک و شواهدی درباره اینکه همسرم در خانه پدریاش از
چه نوع امکانات رفاهی برخوردار بوده از دادگاه خواستند که مرا وادار به
پرداختن هزینههای بالایی که مد نظر همسرم بود و خریدن همان امکانات و
خودرویی که پدرش هنگام مجردیاش در اختیارش گذاشته بود، بکند.
در
اوج ناباوری، دیدم که به دستور قاضی من مجبور به تهیه خواستههای همسرم
شدهام و باید همان امکاناتی را تهیه کنم که ریحانه در منزل پدریاش از
آنها برخوردار بوده. بعد از مدتی در حالی که قادر به تهیه کوچکترین
خواستههای ریحانه و خانوادهاش نبودم، به دستور قاضی دادگاه به دلیل عدم
پرداخت خرجی و نفقه در حد شأن و منزلت همسرم و حتی مهریهاش به زندان
افتادم و هنوز در حبس ماندهام.
نظر کارشناس حقوقی
سید
امرالدین حجازی وکیل پایه یک دادگستری میگوید: نفقه در هر شرایطی به زوجه
تعلق میگیرد. بر اساس قانون مدنی، زوج باید نفقه را مطابق شرایطی که زوجه
در منزل پدری برخوردار بوده است مهیا کند، در غیر این صورت زن میتواند از
انجام وظایف زناشویی امتناع کند اگر چه این عمل زوجه، نافی حق نفقه وی
نیست و چنانچه زوج از پرداخت نفقه براساس رأی دادگاه خودداری کند زوجه
میتواند تقاضای طلاق به استناد عسر و حرج از دادگاه صادرکننده رأی کند.