1. «بوسيدن روي ماه» همانند «طلا و مس» در يك خانه ي
قديمي، با فضا و صحنه پردازي صميمي و بي آلايش اتفاق مي افتد. كل قصه قبل
از هرچيز روايت دلمشغولي ها و دغدغه هاي مادرانه ي دو پيرزن است كه تا
ميانه هاي فيلم دو خواهر تصور مي شوند، در حاليكه ايندو، مادر دو شهيدند
كه... . روابط عاطفي صميمي و تماماً ايراني بين اعضاي خانواده، فرزندان و
حتي اعضاي اين محله ي قديمي تهران، اتفاقي دوست داشتني، باور پذير و آرامش
بخش است. بازي روان و باور پذير شيرين يزدان بخش در نقش احترام السادات به
موفقيت اسعديان در پياده سازي اين فضا بسيار كمك كرده است. ايراني بودن
«بوسيدن روي ماه» در تمام طول روايت حفظ مي شود و فيلم را از اين جهت مي
توان در ادامه ي «طلا و مس» و البته نه به قوت آن، ارزيابي كرد.
2. «بوسيدن روي ماه» داستاني است كه براي مخاطبان
حس روشن و غير قابل انكاري در همدلي و هم افقي با مادران شهيد فراهم مي
كند؛ بي ترديد برخي سكانس ها، از جمله صبر رويايي مادر شهيد و مواجهه اش با
خبر پيدا شدن پيكر فرزند شهيدش پس از بيست سال، فوران احساسات و حتي
گريستن مخاطبان را موجب مي شود. فيلم از اين جهت مملو از احساسات صحيح،
تعريف شده و مألوف اسلامي و ايراني است.
3. اسعديان در فيلم «بوسيدن روي ماه»، نگراني و
دغدغه اي را كه برخي منتقدين درباره ي «طلا و مس» مطرح كرده بودند، قوت
بخشيد. طلا و مس يك فيلم ديني و ايراني موفق بود، اما برخي در اين خصوص به
نكته ي ظريفي اشاره كردند و آن اينكه عرفان و معنويت «طلا و مس» هيچ نسبتي
با مسووليت هاي انقلابي برقرار نمي كرد. طلبه اي كه قهرمان قصه است، حداكثر
انساني جوانمرد، متخلق و صبور است كه البته هيچ اثري از دلمشغولي هاي
اجتماعي، سياسي و حضور در مختصات تاريخي در او ديده نمي شود؛ او يك «خوب
خنثي» است. پرداختن به «خوب هاي خنثي» شايد در بادي امر چندان جاي گيرو
گلايه نداشته باشد، اما وقتي در ارتباط با مفاهيم و معاني ذاتاً انقلابي
ديده مي شوند، ناكافي، ناقص و حتي خطرناك اند.
قصه ي «بوسيدن روي ماه» درباره ي شهيد و شهادت و مادران شهيد است؛ اينها موقعيت ها و مفاهيمي ذاتاً انقلابي و سياسي هستند. تهي كردن مفهوم شهادت و خانواده ي شهيد از خصلت هاي سياسي و در عوض انباشتن آن از احساسات و عواطف صرفاً انساني، تقليل و تخريب اين جايگاه است. شهيد در اين قصه جواني است كه كاست هاي فرهاد و داريوش گوش مي كرده، عاشق شده و شر و شور بوده و همين.
4. نگراني اصلي درباره «بوسيدن روي ماه» پيوند دادن
مفهوم شهادت و خانواده هاي شهيد به تم هاي تلخ و مايوس كننده است. پيش از
اين در سينماي ايران به كرّات با تم «وضع خراب است» در
فيلم هاي روشنفكرانه مواجه بوده ايم و اساساً فيلم هاي روشنفكرانه بدون نق
زدن به وضع موجود و سياه نمايي و ابراز يأس از آينده اصلاً روشنفكرانه نمي
شوند. اما شيفت دادن اين فضاي تلخ و مأيوس كننده به فضاهاي انقلابي بي شك
اتفاق جديدي است. شفاف تر اينكه تصور كنيد بجاي يك از فرنگ برگشته يا يك
بورژواي از همه جا بيخبر در فيلم هاي روشنفكرانه ي تقوايي و مهرجويي،
اينبار در فيلم هاي اسعديان يك مادر شهيد از خرابي اوضاع و گرفتاري هاي
زمانه حرف بزند. مادر شهيدي كه در خانه اش هيچ عكسي از امام(ره) يا رهبر
انقلاب نيست و در عوض در كل فيلم با قطب منفي فيلم يعني كارمند جوان جاه
طلب، كم فهم و بي حوصله ي بنياد شهيد –بخوانيد نماينده ي حاكميت متاخر در
ايران- درگير است. كارمندي كه در كل سكانس هاي مرتبط با او زير عكسي از
امام و رهبري در حال هم زدن چاي نبات است و دغدغه ي رسيدن به مراتب بالاتر
او را از شنيدن درد دل هاي مادر شهيد باز مي دارد!
مادر شهيد در فيلم اسعديان ناچار است براي بيرون رفتن ماسك بزند تا هواي زمانه نفسش را تنگ نكند، اتوبوس سوار مي شود و هربار از كنار يك اتفاق تلخ همچون تصادف خونبار يك موتور سوار يا دعوا و جنجالي خياباني عبور ميكند، براي ديدن كارمند سابق بنياد شهيد كه بيست سال حرف او را شنيده و همدلانه كمكش كرده است به گورستان ماشين هاي فرسوده مي رود، جايي كه آقاي «مصطفوي»(!) به آنجا تبعيد شده است تا جلوي چشم نباشد و جايگاه او به ديگراني كه ديگر از جنس او نيستند رسيده است و... اينها استعاره هايي است كه اسعديان براي القاي انفكاك و نااميدي مادران شهيد از ايران امروز بكار مي گيرد. اضافه كنيد جملاتي چون «ما مال اين روزگار نيستيم» يا «ما هم بايد مثل ماشين هاي اسقاطي برويم توي دستگاه» از زبان مادر شهيد كه تاكيد اسعديان در رسيدن به مقصود خود است.
5. ترديدي نيست كه از خانواده هاي شهدا و ايثارگران و جانبازان هيچگاه آنچنان كه شايسته است قدرداني نشده و نخواهد شد، همچنين ترديدي نيست كه از مسوولين و نهادهاي اين حوزه نيز گلايه هاي جدي وجود دارد؛ ليكن ماجرا اينجا وارونه مي شود كه در بازي زمانه، خانواده هاي شهدا اتفاقاً همواره استوارترين و كم توقع ترين حاميان انقلاب بوده اند و آشكارترين نشانه هاي انقلاب اسلامي و حمايت از رهبري و نظام اسلامي در اينان پيداست و به سختي مي توان باور كرد كه در لفظ و احساس با جريان هاي روشنفكري واگرا با انقلاب اسلامي همداستان بشوند و يا مظلومانه و نااميدانه احساس كنند «انقلاب به دست نامحرمان افتاده است».
تامل برانگیز بودن «بوسيدن روي ماه» در كليد زدن گسست ميان خانواده هاي شهدا و حاكميت است. يعني القاي جدايي جدي ترين حاميان انقلاب از انقلاب و خطرناك تر اينكه هزينه ي القاي اين جدايي اينبار نه از جيب ژست هاي روشنفكرانه از نوع شعارهاي حقوق بشري يا فقدان آزادي بيان كه از عواطف و احساسات پردامنه و عميق در فضاي شهيد و شهادت پرداخته مي شود. به عبارت ديگر همايون اسعديان در «بوسيدن روي ماه» براي اولين بار دو قطبي خير و شر را در دوگانه ي خانواده ي شهدا و جمهوري اسلامي پردازش كرده است!
بعد از تحرير:
"زندگي خصوصي" ساخته ي حسين فرح بخش، نخستين فيلم بخش
مسابقه ي جشنواره ي سی ام بود كه متاسفانه رنج تماشايش را به جان خريدم.
كابوسي كه حتي حوصله ي نوشتن درباره اش را هم ندارم. ولي جالب اينكه سكانس
هاي مشابهي در هر دو فيلم وجود دارد. در "زندگي خصوصي" نيز در يك سكانس بي
ارتباط با روايت اصلي فيلم، سعيد نيك پور به عنوان يك رزمنده ي خسته و
نالان، از عوض شدن زمانه و خراب شدن اوضاع و "افتادن انقلاب به دست نامحرمان" مي گويد و مظلومانه و معترضانه از آينده ابراز نا اميدي مي كند!