وبلاگ گروهی فصل انتظارهمایون
اسعدیان، کارگردانی بود در ردیف سایر فیلم سازان تا اینکه «طلا و مس» را
در جشنواره ی بیست و هشتم رونمایی کرد. طبیعی است که علاقمندان به سینما با
تماشای یک فیلم موفق و طلایی، تعریفشان را از فیلمساز تغییر می دهند و از
آن پس به انتظار می نشینند تا اثر بعدی؛ «بوسیدن روی ماه» فیلم جدید
اسعدیان و منوچهر محمدی است. فیلمی که پیش از هر چیزی ذهن امثال من را می
برد به فضای دوست داشتنی داستان «روی ماه خداوند را ببوس» اثر مصطفی مستور؛
هرچند بعد از تماشای فیلم دریافتم که نسبت روشنی بین این دو اتفاق وجود
ندارد. به هر تقدیر درباره اثر جدید کارگردان فیلم بیاد ماندنی «طلا و مس»،
نکات زیر به نظر می رسد:1. «بوسیدن روی ماه» همانند «طلا و مس» در
یک خانه ی قدیمی، با فضا و صحنه پردازی صمیمی و بی آلایش اتفاق می افتد.
کل قصه قبل از هرچیز روایت دلمشغولی ها و دغدغه های مادرانه ی دو پیرزن است
که تا میانه های فیلم دو خواهر تصور می شوند، در حالیکه ایندو، مادر دو
شهیدند که... . روابط عاطفی صمیمی و تماماً ایرانی بین اعضای خانواده،
فرزندان و حتی اعضای این محله ی قدیمی تهران، اتفاقی دوست داشتنی، باور
پذیر و آرامش بخش است. بازی روان و باور پذیر شیرین یزدان بخش در نقش
احترام السادات به موفقیت اسعدیان در پیاده سازی این فضا بسیار کمک کرده
است. ایرانی بودن «بوسیدن روی ماه» در تمام طول روایت حفظ می شود و فیلم را
از این جهت می توان در ادامه ی «طلا و مس» و البته نه به قوت آن، ارزیابی
کرد.2. «بوسیدن روی ماه» داستانی است که برای مخاطبان حس روشن و
غیر قابل انکاری در همدلی و هم افقی با مادران شهید فراهم می کند؛ بی تردید
برخی سکانس ها، از جمله صبر رویایی مادر شهید و مواجهه اش با خبر پیدا شدن
پیکر فرزند شهیدش پس از بیست سال، فوران احساسات و حتی گریستن مخاطبان را
موجب می شود. فیلم از این جهت مملو از احساسات صحیح، تعریف شده و مألوف
اسلامی و ایرانی است.3. اسعدیان در فیلم «بوسیدن روی ماه»، نگرانی و
دغدغه ای را که برخی منتقدین درباره ی «طلا و مس» مطرح کرده بودند، قوت
بخشید. طلا و مس یک فیلم دینی و ایرانی موفق بود، اما برخی در این خصوص به
نکته ی ظریفی اشاره کردند و آن اینکه عرفان و معنویت «طلا و مس» هیچ نسبتی
با مسوولیت های انقلابی برقرار نمی کرد. طلبه ای که قهرمان قصه است، حداکثر
انسانی جوانمرد، متخلق و صبور است که البته هیچ اثری از دلمشغولی های
اجتماعی، سیاسی و حضور در مختصات تاریخی در او دیده نمی شود؛ او یک «خوب
خنثی» است. پرداختن به «خوب های خنثی» شاید در بادی امر چندان جای گیرو
گلایه نداشته باشد، اما وقتی در ارتباط با مفاهیم و معانی ذاتاً انقلابی
دیده می شوند، ناکافی، ناقص و حتی خطرناک اند. قصه ی «بوسیدن روی
ماه» درباره ی شهید و شهادت و مادران شهید است؛ اینها موقعیت ها و مفاهیمی
ذاتاً انقلابی و سیاسی هستند. تهی کردن مفهوم شهادت و خانواده ی شهید از
خصلت های سیاسی و در عوض انباشتن آن از احساسات و عواطف صرفاً انسانی،
تقلیل و تخریب این جایگاه است. شهید در این قصه جوانی است که کاست های
فرهاد و داریوش گوش می کرده، عاشق شده و شر و شور بوده و همین.4.
نگرانی اصلی درباره «بوسیدن روی ماه» پیوند دادن مفهوم شهادت و خانواده های
شهید به تم های تلخ و مایوس کننده است. پیش از این در سینمای ایران به
کرّات با تم «وضع خراب است» در فیلم های روشنفکرانه مواجه بوده ایم و
اساساً فیلم های روشنفکرانه بدون نق زدن به وضع موجود و سیاه نمایی و ابراز
یأس از آینده اصلاً روشنفکرانه نمی شوند. اما شیفت دادن این فضای تلخ و
مأیوس کننده به فضاهای انقلابی بی شک اتفاق جدیدی است. شفاف تر اینکه تصور
کنید بجای یک از فرنگ برگشته یا یک بورژوای از همه جا بیخبر در فیلم های
روشنفکرانه ی تقوایی و مهرجویی، اینبار در فیلم های اسعدیان یک مادر شهید
از خرابی اوضاع و گرفتاری های زمانه حرف بزند. مادر شهیدی که در خانه اش
هیچ عکسی از امام(ره) یا رهبر انقلاب نیست و در عوض در کل فیلم با قطب منفی
فیلم یعنی کارمند جوان جاه طلب، کم فهم و بی حوصله ی بنیاد شهید –بخوانید
نماینده ی حاکمیت متاخر در ایران- درگیر است. کارمندی که در کل سکانس های
مرتبط با او زیر عکسی از امام و رهبری در حال هم زدن چای نبات است و دغدغه ی
رسیدن به مراتب بالاتر او را از شنیدن درد دل های مادر شهید باز می دارد! مادر
شهید در فیلم اسعدیان ناچار است برای بیرون رفتن ماسک بزند تا هوای زمانه
نفسش را تنگ نکند، اتوبوس سوار می شود و هربار از کنار یک اتفاق تلخ همچون
تصادف خونبار یک موتور سوار یا دعوا و جنجالی خیابانی عبور میکند، برای
دیدن کارمند سابق بنیاد شهید که بیست سال حرف او را شنیده و همدلانه کمکش
کرده است به گورستان ماشین های فرسوده می رود، جایی که آقای «مصطفوی»(!) به
آنجا تبعید شده است تا جلوی چشم نباشد و جایگاه او به دیگرانی که دیگر از
جنس او نیستند رسیده است و... اینها استعاره هایی است که اسعدیان برای
القای انفکاک و ناامیدی مادران شهید از ایران امروز بکار می گیرد. اضافه
کنید جملاتی چون «ما مال این روزگار نیستیم» یا «ما هم باید مثل ماشین های
اسقاطی برویم توی دستگاه» از زبان مادر شهید که تاکید اسعدیان در رسیدن به
مقصود خود است.
5. تردیدی نیست که از خانواده های شهدا و
ایثارگران و جانبازان هیچگاه آنچنان که شایسته است قدردانی نشده و نخواهد
شد، همچنین تردیدی نیست که از مسوولین و نهادهای این حوزه نیز گلایه های
جدی وجود دارد؛ لیکن ماجرا اینجا وارونه می شود که در بازی زمانه، خانواده
های شهدا اتفاقاً همواره استوارترین و کم توقع ترین حامیان انقلاب بوده اند
و آشکارترین نشانه های انقلاب اسلامی و حمایت از رهبری و نظام اسلامی در
اینان پیداست و به سختی می توان باور کرد که در لفظ و احساس با جریان های
روشنفکری واگرا با انقلاب اسلامی همداستان بشوند و یا مظلومانه و ناامیدانه
احساس کنند «انقلاب به دست نامحرمان افتاده است».
تامل برانگیز
بودن «بوسیدن روی ماه» در کلید زدن گسست میان خانواده های شهدا و حاکمیت
است. یعنی القای جدایی جدی ترین حامیان انقلاب از انقلاب و خطرناک تر اینکه
هزینه ی القای این جدایی اینبار نه از جیب ژست های روشنفکرانه از نوع
شعارهای حقوق بشری یا فقدان آزادی بیان که از عواطف و احساسات پردامنه و
عمیق در فضای شهید و شهادت پرداخته می شود. به عبارت دیگر همایون اسعدیان
در «بوسیدن روی ماه» برای اولین بار دو قطبی خیر و شر را در دوگانه ی
خانواده ی شهدا و جمهوری اسلامی پردازش کرده است!
بعد از تحریر:
"زندگی
خصوصی" ساخته ی حسین فرح بخش، نخستین فیلم بخش مسابقه ی جشنواره ی سی ام
بود که متاسفانه رنج تماشایش را به جان خریدم. کابوسی که حتی حوصله ی نوشتن
درباره اش را هم ندارم. ولی جالب اینکه سکانس های مشابهی در هر دو فیلم
وجود دارد. در "زندگی خصوصی" نیز در یک سکانس بی ارتباط با روایت اصلی
فیلم، سعید نیک پور به عنوان یک رزمنده ی خسته و نالان، از عوض شدن زمانه و
خراب شدن اوضاع و "افتادن انقلاب به دست نامحرمان" می گوید و مظلومانه و
معترضانه از آینده ابراز نا امیدی می کند!