به گزارش پایگاه 598، پس از قرن ها استبداد شاهنشاهي در ایران، در دوره مشروطه نسيم آزادي خواهي و عدالت طلبي در جامعه سياسي ايران وزيدن گرفت. جامعه تشنه آزادي خواهي، خسته و پريشان احوال از بي عدالتي و استبداد شاهان به حركت درآمد و جنبشي را شكل داد كه فصل نويني در تاريخ معاصر ايران را رقم زد. جنبش مشروطيت كه در ابتدا به دنبال عدالت، در سوداي استقرار عدالت خانه بود خیلي زود خواسته هاي مهم تر و اساسي تري را مطرح كرد.
جنبش مشروطه نه تنها در آرمان ها پيروز بود بلكه تا قبل از صدور فرمان مشروطيت از سوي مظفرالدين شاه نيز فصلي پر افتخار را رقم مي زند. در اين دوران اعتراضات مردمي به شيوه اي موثر سازماندهي شده و به رغم ممانعت هاي دستگاه سلطنت توانست خواسته خود را به كرسي بنشاند. اين اتفاق در شرايطي رخ داد كه جامعه آن روز ايران فاقد نهادهاي مدني لازم براي سازماندهي توده ها بود.
در واقع عناصر تاثيرگذار بر جامعه ايران را روحانيون، روشنفكران، بازاريان، رهبران ايلات و دستگاه سلطنت تشكيل مي دادند كه هيچكدام از اين بخش ها به اندازه روحانيون از توان بالا و سازمان گسترده براي بسيج افكارعمومي برخوردار نبودند. علما و روحانيون طراز اول نظير آخوند خراساني، ميرزا عبدالله مازندراني و ميرزا خليل تهراني در نجف، سيدعبدالله بهبهاني، سيدمحمد طباطبايي و شيخ فضل الله نوري در تهران، مجتهد تبريزي و ثقه الاسلام در تبريز، آقا نجفي و حاج آقا نورالله اصفهاني در اصفهان، محلاتي و مجتهد لاري در فارس و... نقش مهمي در برانگيختن توده مردم در راستاي شكل گيري، پيروزي و تداوم نهضت مشروطه ايفا كردند.
در اين بين مراجع نجف از آغاز مبارزه يعني مهاجرت علما به قم حمايت خود را از نهضت اعلام كردند و معمولاً اين مراجع يك اطلاعيه و بيانيه را به صورت مشترك صادر مي كردند. از مجموعه اعلاميه ها، بيانيه ها، پاسخ ها و فتاواي اين مراجع عالي قدر استنباط مي شود كه آنها به مشروطه به عنوان ابزاري جهت حفظ اسلام و اجراي قوانين اسلام و همچنين حفظ استقلال سياسي، فرهنگي و اقتصادي كشور مي نگريستند و مشروطه را هم تراز حفظ اسلام مي پنداشتند.
بدين ترتيب مجتهدين طرفدار اصلاحات، طلايه دار جنبش عمومي شدند؛ چرا كه از اين طريق قادر بودند پيام فعالان را با اقتدار و اراده خود، در هم آميزند. از اين رو مي توان روحانيون را مهم ترين نيروي پشتيبان انقلاب مشروطه محسوب كرد. زيرا اگر آنان انقلاب را تأييد نمي كردند مسلماً در نطفه خفه مي شد.
امام خميني می فرماید:«در جنبش مشروطيت همين علما در رأس بودند، اصل مشروطيت اساسش از نجف به دست علما و در ايران به دست علما شروع شد و پيش رفت. اين قدر كه آنها مي خواستند كه مشروطه تحقق پيدا كند و قانون اساسي در كار باشد، شد.»
بنابراين روحانيت شيعه باتوجه به منزلت اجتماعي خود تلاش خود را جهت محدودکردن استبداد شاهنشاهي قاجار و تاسيس مجلس شورا و تدوين قانون اساسي در راستاي اصول اساسي اسلام و منافع عمومي مردم به كار گرفت. از اين رو مي توان يكي از جنبه هاي بارز انقلاب مشروطه را حمايت روحانيون از آزادي خواهان به حساب آورد. اين امر تقريباً در تاريخ جهان بي بديل است و به همين دليل نتايج مجتهدان از نهضت مشروطه و تكفير عملي شاه توسط آنها، از ديد هيچ كس پنهان نمانده است.
حتي فردي همچون احمد كسروي كه از مخالفان سرسخت دخالت روحانيون در سياست به شمار مي آمد، نقش عالمان در پيروزي مشروطه را ناديده نگرفته تا جایی که می نویسد:"اين نكته را نبايد فراموش كرد كه مشروطه را در ايران علما پديد آوردند. در آن روزها كه در ايران غول استبداد درفش افراشته، كسي را ياراي دم زدن نبود، تنها علما بودند كه دل به حال مردم سوزانيده گاهي سخناني مي گفتند. نمي گويم ديگران چيزي نمي فهميدند؛ مي گويم ياراي دم زدن نداشتند. شماره هاي حبل المتين را بخوانيد. در آن زمان كه توده انبوه در بستر غفلت خوابيده و هرگز كاري به نيك و بد كشور نداشت در بسياري از شهرها علما پيشقدم گرديدند. بنياد مشروطه را علما گذاردند."
یا در جای دیگری اشاره می کند:"آنچه مشروطه را نگه داشت، پافشاري هاي مردانه دو سيد ـ بهبهاني و طباطبائي ـ و آخوند خراساني و حاج شيخ مازندراني بود. اينان، با فشارهايي كه ديدند و زيان هايي كه كشيدند، از پشتيباني مجلس و مشروطه بازنايستادند و آن را نگه داشتند."
بدين ترتيب مشاهده مي شود كه از يك سو پايگاه وسيع مردمي به عنوان مهم ترين عامل قدرت روحانيت محسوب مي شد و از سوي ديگر روحانيون به عنوان تنها پناهگاه مردم در برابر ظلم و ستم حاكمان به شمار مي رفتند. از اين رو روشنفكران غربگرا نيز با آگاهي از قدرت و نفوذ عظيم روحانيان در دل مردم مي كوشيدند، به اين كانون قدرت نزديك شوند و خواسته هاي خود را در پوشش اسلام و شريعت بيان كنند.
شاید بتوان نقطه اجماع نخبگان وقت جامعه از روحانيون گرفته تا روشنفكران را بر روي محدود كردن اختيارات شاه دانست. استقرار نهادهاي مدني مانند پارلمان از جمله راه هايي بود كه مي توانست قدرت شاه را محدود كند. اين خواسته همچون تيري بود كه از كماني بيرون مي رفت كه يك سر آن بي عدالتي و سر ديگر آن ضدآزادگي بود. دستگاه شاهنشاهي در محدودكردن آزادي مردم و نخبگان و استقرار بي عدالتي آنقدر افراط به خرج داد كه دو سر كمان به شدت به هم نزديك شدند و در سرانجام در يك بزنگاه تاريخي تیر مشروط كردن قدرت از این کمان بر سينه سلطنت فرود آوردند.
گستره اعتراضات سرانجام مظفرالدين شاه را مجبور به پذيرش خواسته ملت و صدور فرمان مشروطيت كرد. اما همه چيز اين گونه ختم به خير نشد. بعد از صدور فرمان مشروطه اختلافات فكري و منافع شخصي بيشتر خود را نمايان كرد تا جايي كه منازعات شديدي بين رهبران جنبش در گرفت. در نتيجه اين منازعات روشنفكران سكولار موفق شدند روحانيون پيشروي جنبش را به حاشيه بكشانند. در ادامه اما افراط گري اشخاصي چون يپريم خان ارمني و شيخ ابراهيم زنجاني در كنار عدم انعطاف شيخ فضل الله نوري، كار جنبشي كه قرار بود به مشروط كردن قدرت مطلق بينجامد را به جايي رساند كه با اعدام شيخ استبداد جمعي را به نمايش گذاشت.
بدين ترتيب مشروطه ايراني گرچه در آرمان ها پيروز شد و هنوز هم جامعه ايران به دنبال مشروطه خواهي است ولي در عمل به بازتوليد استبداد پرداخت استبدادي كه آخوند خراساني از آن به عنوان «استبداد مركب» ياد مي كند.
منبع: نشریه کرماشاه فردا