این روزها باندهای سازمانیافته برای درآمد بیشتر، دامنه فعالیتشان را وسیعتر کردهاند و از هر ابزاری هم که فکرش را بکنید بهره میبرند؛ اسپند، فال، پاک کردن شیشه و به کارگیری کودکان و نوزادان بیگناه.
گدایی چهارراهی
قدیمیترین نوع گدایی، گدایی چهارراهی است که با پیدایش گدایی مترویی و
پلکیدن در اماکن تجاری و حتی گدایی مجازی، همچنان جزو پردرآمدترین
شاخههای گدایی عمومی است. فرقی نمیکند چه سن و سالی باشند، فقط باید سر و
وضعشان ژولیده و درب و داغان باشد تا دل رهگذر و راننده را بسوزانند.
بعضیهایشان با فال و بیسکویت و آدامس پشت چراغ قرمز، لا به لای ماشینها
میلولند، برخی هم با تکه پارچه چرکمردهای که سالها پیش تار و پودش از
همه قهر کردهاند، دستی به شیشه ماشینها میکشند.
از همه این
تعاریف که بگذریم، نوع جدیدی از گدایی سر چهارراهی مد شده که با تغییر
جنسیت معنا پیدا میکند. تا همین چند وقت پیش در چند قدمی دفتر روزنامه،
چند دختر 13 - 12 ساله سرچهارراه خرمشهر- قنبرزاده، گدایی میکردند. یکی از
آنها پای راستش میشلید و آن یکی هم طوری راه میرفت که انگار دو قدم دیگر
که بردارد، غش میکند. پیش خودم فکر میکردم چرا باید این دو دختر تا این
اندازه زخمت باشند. تا اینکه هفته پیش متوجه شدم جای دختران زمخت را 2 پسر
با صورتهای سیاه زغال مالیده گرفتهاند. درست شبیه همان دخترها. چند
دقیقهای که زیر نظرشان گرفتم متوجه شدم ای داد بیداد، پسرها همان دختران
هفته پیش هستند. ادا و اطوارها همان بود اما خب لابد با تیپ و جنسیت
دخترانه، ترحم بیشتری برمیانگیختند و حالا هم تنوع لازم داشتند.
نمونه دیگرشان بچههایی هستند که برگههایی از گردنشان آویزان کردهاند
که مثلاً ما از فلان کشور جنگزده به اینجا آمدهایم. این شاخه از گدایان
چهارراهی اصلاً حرف نمیزنند تا کسی به زبان و لهجهشان شک نکند.
بعضیهایشان که باهوشترند چند جمله عربی یاد گرفتهاند تا گلیمشان را از
آب بیرون بکشند. البته هستند گدایانی که واقعاً خارجیاند و اتفاقاً نه به
زبان عربی بلکه با چند جمله انگلیسی به شما فرمان ایست میدهند: «کن یو
اسپیک انگلیش؟» بلدی انگلیسی حرف بزنی؟ کافی است پیش خودتان فکر کنید به
توریستی بر خوردهاید که از شما کمک میخواهد. مثلاً برای پیدا کردن هتل یا
سفارتخانهای جایی. اما کافی است معنی چند کلمه را بدانید: «هلپ» (کمک)،
«فامیلی»، (خانواده)، «مانی»، (پول) تا کاملاً مفاهیم ذهنیتان از گدایی و
گردشگری و کمک به همنوع جا به جا شود. این گدایان محترم انگلیسیدان از
کشورهای دور و بر شبهجزیره هند میآیند و خیلی از آنها هم در مزارع جنوب
تهران کار میکنند و اوقات فراغتشان را به گدایی میپردازند.
دسته دیگری هم که روی دست همه این گروهها بلند شدهاند آنهایی هستند که به
ماشینهای لوکس و مدل بالا نزدیک میشوند و پول میخواهند. اگر راننده
شیشهاش را پایین ندهد یا کمک نکند، با میخ، خط بزرگ و درشتی روی بدنه
ماشین میاندازند تا راننده ابدالدهر یادش بماند هیچ وقت به یک گدای محترم
بیاحترامی نکند. گاهی هم تهدیدها نتیجه میدهد و راننده دست به جیب
میشود.
گدایی مترویی
اغلب گدایان شاخه مترو هممحلیاند و شبها هم زیر یک سقف جمع میشوند.
فهمیدن این چیزها چندان تحقیق گستردهای نمیخواهد. اغلب آنها شبیه هم
هستند و با یک لهجه و حتی تکیه کلامهای کاملاً مشابه گدایی میکنند:
«برادرا... خواهرا... پدرم مرده، مادرم بیمارستانه...» البته بعد از چند
سال تقریباً مترو سوارهای حرفهای متوجه این موضوع شدهاند و آنهایی که
غریبه هستند گاه و بیگاه با گدایان درگیر میشوند: «بچه گناه دارد خانم،
تو گدایی میکنی گناه بچه چیه؟ چقدر کرایهاش کردی؟» و جواب زن: «نگاش کن
ببین شبیه خودمه! خجالت بکش، کمک نمیکنی زخم زبان هم میزنی؟» البته درصد
زیادی از این گداها زیر نظر باندهای تکدیگر فعالیت میکنند و درآمد
آنچنانی ندارند؛ جای خواب و یک وعده غذای گرم برایشان کافی است تا شب به
شب جیبها را جلوی رئیس خالی کنند.
جالب آنکه هر خط مترو هم به
یک باند تعلق دارد اما در نهایت هر تیم از نظر تیپ و گویش و نوع گدایی با
هم تفاوتهایی دارند و بخوبی از باند دیگر قابل تشخیصاند.
مترو گدایان
مستقلی هم دارد که البته مجبورند خلاقیت بیشتری به خرج بدهند. یکی خودش را
به لالی میزند و لا به لای مسافران اصوات عجیب و غریبی بیرون میدهد.
گدای دیگری پایش را تا زانو بالا میکشد و کج کج راه میرود. یکی گریه
میکند و توی سر خودش میزند و خانم مسنی هم با نمایش شخصیتی مادرانه دل
مسافران را به درد میآورد. در این میان هستند کسانی هم که نقش یکی از
مسافران محترم و دلسوز را بازی میکنند و مثلاً برای زن یا مردی که خجالت
میکشد دستش را دراز کند، گدایی میکنند: «خانمها آقایان! من خودم بیشتر
از 10 هزار تومان نداشتم که کمک کنم، آدم محترمی است و خجالت میکشد دستش
را دراز کند، خدا کسی را نیازمند نکند. اگر دارید دست به جیب شوید که مشکل
بنده خدا حل بشود.» و البته هستند مسافران خوشمزهای که جمله طرف تمام نشده
داد میزنند: «به تو چه؟ مگر تو نماینده کمیته امدادی؟ خودش زبان دارد،
مردم هم عقل دارند.»
باندهای پخش فال هم یکی از باندهای قدرتمند گدایی
یا شبهگدایی خطوط مترو به شمار میرود که بازار پررونقی دارد. کودکان چهار
پنج سالهای که خیلی زود مرد زندگی و زن زندگی شدهاند، آنها تند تند
فالها را بین مسافران پخش میکنند و رد میشوند. به انتهای واگن که
رسیدند، دوباره برمیگردند و چند فال کاسب میشوند.
گدایی اتوبوسی
تعداد گداهای اتوبوسی کمتر از سایر همصنفیهاست. آنها معمولاً برای رفتن
به منطقه فعالیتشان در مرکز و شمال شهر از اتوبوس استفاده میکنند و در
راه هم دم را غنیمت میشمارند. گدایان اتوبوسی از ساعت 6 صبح کرکره را بالا
میزنند و با اتمام ساعت کار اتوبوسها کار آنها هم تمام میشود. چراغها
را خاموش میکنند و برمیگردند. این نوع گدایی ترکیبی است از دورهگردی و
اتوبوس سواری. چند روز پیش با یکی از آنها بدون اینکه بویی ببرد در تعقیبش
هستم، همسفر شدم تا میدان ولیعصر. تا زمانی که برسیم 10 بار اتوبوس را سر و
ته کرد. فکر کنم 15 – 10 هزارتومانی هم به جیب زد. لباسهایی که بهتن
داشت تمیزتر از خودش بود. ایستگاه آخر پیاده شد و از کیسه سیاهرنگی که
همراهش بود اسپند دود کن را بیرون آورد، چند تا زغال از قهوهخانه گرفت و
رویش اسپند ریخت و شروع کرد به سرکشی از تک تک مغازهها. تا از این راسته
به راسته دیگر برسد 2 ساعتی طول کشید. وقتی از مغازهها بیرون میآمد توی
دستش یا 500 تومانی بود یا هزاری. پیش خودم حساب کردم که اگر روزی از 300
مغازه همین پول را بگیرد و با احتساب زحمتی که در اتوبوس میکشد، دستکم
300هزارتومان کاسب است.
به قول خودشان اسمش بد است اما درآمدشان
از یک مهندس هم بیشتر است. یکی از گدایان اتوبوسی که مدام از این خط سوار
خط بعدی میشود، مدارک پزشکی دختر جوانی را به مسافران نشان میدهد و با
عجز و لابه و اشک تمساح ریختن سعی میکند دل مسافران را به درد بیاورد.
چند روز قبل پیش من هم آمد. گفتم میخواهم مدارک را ببینم. اولش طفره رفت
ولی وقتی متوجه شد همه نگاهش میکنند، مجبور شد. محل تولد دختر جوان استان
خراسان بود و لهجه این مرد که ادعا میکرد پدر اوست لهجه استانی دیگر.
تاریخ تشکیل پرونده هم سال 85. همه اینها را گفتم یکی یکی گفتم تا اینکه با
عصبانیت پرونده را از دستم کشید. سرتان را درد نیاورم. گدای محترم با این
مکر و حیله در کمتر از 2 ساعت 50 هزار تومان پول مفت درآورد. بدون هیچ کد
یمین و عرق جبینی!
گدایی مراکز تفریحی و تجاری
گدایی شاخه مراکز تفریحی و تجاری، در نوع خود منحصر به فرد است. مثلاً
توی رستوران نشستهای و هنوز کارد را روی پیتزا نبردهای که سر و کلهشان
پیدا میشود. چشمانشان را تنگ میکنند، حالت نزار به خود میگیرند و
میمانی لقمه را برداری، لقمه را بدهی، اصلاً چکار کنی؟ به قول معروف غذا
زهرمار آدم میشود. گدای پنهان در سایه بیرون رستوران ایستاده و بچهای را
که معلوم نیست مال خود اوست یا اجاره کرده، داخل میفرستد تا سنگ و قلابت
کند. خیلیها چارهای جز دست به جیب شدن ندارند.
اگر برای
دورهمی خانوادگی در پارک هم برنامهای دارید، حتماً به اندازه کافی پول
بردارید و به اندازه 6-5 نفر غذای اضافی. اگر میتوانید قید شام در پارک را
بزنید و خانه یکی از فامیلها جمع شوید وگرنه باید برنامه دورهمی با
گدایان بگذارید.
به هرحال تا شب زحمت کشیدهاند و دلشان میخواهد کنار
شما پایشان را دراز کنند و غذای حسابی بخورند و اگر شد قلیان دوسیبی
بزنند و چند هزار تومانی هم برای زن خیالی که مریض است و گوشه خانه افتاده
پول ببرند. یک قاچ هندوانه هم بدهید که بنده خدا گلویش خشک شده.
گدایان
مراکز تجاری وقتی شما را یقه میکنند که دقیقاً وسط چانهزنی با مغازهدار
هستید. نمیدانید دقیقاً باید چه کاری کنید! به فروشنده پول بدهید، به
دوست گدا کمک کنید، یا اصلاً چی! گاهی هم این عزیزان شما را جلوی عابربانک
به دام میاندازند، درست زمانی که پول از ایتیام بیرون میآید و هنوز
اسکناسها را توی جیب یا کیفتان نگذاشتهاید. خیلیها چارهای جزتسلیم شدن
ندارند.
گدایی مجازی
گدایی مجازی که جزو جدیدترین شاخههای این تخصص است، خود به رشته مجزایی
از گدایی تبدیل شده که در گزارش جداگانه ای به آن خواهیم پرداخت.