به گزارش پایگاه 598 به نقل از خبرگزاری فارس- گروه کتاب و ادبیات: این روزها شاید بزرگترین مسئلهای که در برخورد با آثار ادبی و خصوصاً شعر ذهنم را درگیرکرده است بررسی خردهفرهنگها در آثار شاعران هم روزگار است. بررسی اینکه چقدر از زبان ترجمه تأثیر گرفتهایم و چقدر تأثیر گذاشتهایم. بیشک ادبیات هر کشور بافرهنگ آن کشور دیالکتیک دارد و هیچ محققی نمیتواند ادبیات یک مملکت را جدا از فرهنگ قومی و ملیتی آن کشور بداند. اما بیایید یکقدم جلوتر برویم و به این سؤال برسیم که اتفاقها و رخدادهای بزرگ همچون جنگ، زلزله، آتشسوزی، سیل و ... تأثیری بر فرهنگ و خردهفرهنگهای قومی آن کشور میگذارند؟ بهطور مثال انفجار هیروشیما تا چه حد بر فرهنگ و آثار فرهنگی ژاپن نقش داشت؟ یا اصلاً چرا راه دور برویم! همین هشت سال جنگ میان ایران و عراق آنقدر در فرهنگ و ادبیات ما سازگار شده است که حتی با کمترین زحمت نشانههای فرهنگی آن قابلدسترسی است.
مجدداً یادآوری میکنم که ما یکقدم جلوتر آمدهایم و میخواهیم نگاهی به وقایع و اتفاقات اخیری که تأثیر بسزایی داشته و هنوز هم دارند بیندازیم. جنگ ایران و عراق حدود یکمیلیون جانباخته در برداشته است. جنگی که در فاصله زمانی هشت سال با قطعنامه 598 به پایان رسید و اگر آن را کنار حادثه دلخراش زلزله بم کرمان در دیماه سال 1382 بگذاریم، مشاهده میکنیم که جانباختن حدود 6500 نفر تنها در یکلحظه اتفاق بزرگی محسوب میشود و تأثیر بسیاری بر هنرمندان که از تأثیرپذیرترین اقشار جامعه محسوب میشوند گذاشته است.
درست است که این مقدمه از متن بیشتر است اما هدف نگارش این حقیر ایجاد سؤال در ذهن مخاطب برای بررسی آثار هنری بهویژه شعر است و از آن مهمتر رویارویی در مجموعه شعرهای سالهای اخیر که تقریباً در اکثر آنها به آثاری مرتبط با جنگ و اتفاقهای تاریخی برخوریم. متأسفانه بسیار دیده میشود که مخاطبان در برخورد با این آثار موضعگیری میکنند و گویی هنوز نپذیرفتهاند اتفاقهای بزرگ در فرهنگ پیش رو تأثیر بسزایی دارد و خالق ین آثار هنری نیز از این تأثیر بیبهره نیستند. باید پذیرفت که خارج از مباحث اقتصادی و انتقادی و هنری خالقین آثار به فرهنگ وزندگی جامعه اطراف و زیست جهان خود پرداختهاند. به اموری که بدون هیچ تأملی باید در آثار هنریشان نقش داشته باشد و میبایست تأثیر آن را با کمک صنعت ترجمه بر ادبیات جهان نمایان نمود.
مجموعه شعر "پای حرفهای حروف" سروده سید محمدامین جعفری حسینی، ازجمله آثاری ست که گویا پس از چند سال با یادداشت کوتاهی از محمدعلی بهمنی توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است. هرچند بعضی از شعرها به دلیل اصطکاک کلمات با عنصر زمان از رونق دوره خود افتادهاند اما بارزترین ویژگی این مجموعه نکتهای است که پیشتر مطرح شد و پس شما را با سؤال مطرحشده و دو شعر از محمدامین جعفری حسینی تنها میگذارم.
.1
ساعت شش بامداد
اینجا دنیاست
زیر بامهای بم
صدای ما را
از زیر خشتهای خشن
و بیشترین ریشترها میشنوید
برادر!
بیدار شو!
اینهمه خبرنگار و خبرندار
دارند خانههای خراب ما را
به تیراژهای بیشترشان مخابره میکنند و
ماهوارهها
بدون کوچکترین سانسوری
اشک هامان را
به گوشهای فراموش جهان نجوا میکنند
تا بم
دیگر جزیرهای نباشد
که حتی به ارگ
حتی به کرمان
راه نداشته باشد
حالا حتی اگر در ذهن یک نقشه
پاک
یا خاک شده باشیم،
جهانگردان چشم سبز جهان
هر وقت یادی از آن تل بزرگ خشتی کنند،
گونههای خشتیِ خیسمان را
جلوی چشم هاشان میآورند
تا ما هم
در نقشههای مچاله آنها نقطهای باشیم.
فکرش را میکردی
شهر بیدروپیکر ما
اینهمه دیوار
برای آوار شدن داشته باشد؟
فکرش را بکن
آنقدر مهم شدهایم
که در کنار بحث داوری
تجزیه میشویم و
تحلیل میرویم
و نام ما هم
مثل کرانۀ باختری در اخبار برده میشود
گریههای زن پیرمرادی را نگاه کن
اگر دوربین داشتم،
جایزۀ نخل طلاییِ جشنوارۀ چه میدانم
شاید میتوانست
جای خالی نخل افتادۀ حیاط خانهای
که دیشب داشتیم را پُر کند
خوشحالت کنم
مدرسه با خاک یکسان شده و
تو دیگر لازم نیست
اضطراب امتحان جغرافیا را داشته باشی و
شش شبانهروز
بالای سرم بنشینی و
تکرار کنی
کنیا ... کلیمانجارو
کنیا ... کلیمانجارو
کتابها همتغییر خواهد کرد
و شاید
بدون آنکه خرمایمان را حلوا کنند و
بادمجانمان آفت داشته باشد
نامی از ما در کتابها باشد
راستی
مگر تو دیشب بیدار نماندی و
جغرافیا نخواندی؟
حالا چرا مثل مردهها خوابت برده
بیدار شو!
چند روز بعد:
جایی نمانده
تا صدای ما را آنجا بشنوید
حالا سالهاست
که اخبار نامی از ما نمیبرد و
جادههای جهان به بم ختم نمیشوند
از ارگ هم که خبری نبود
برادر!
راحت بخواب
راحت بمیر!
2.
حالا نشستهای و
تمام نشستههای جهان را
به احترام ایستانیدهای و
ما را
به آوازهای شنیدنیات
مهمان کردهای
یک نان و ماست هست
باهم میخوریم و
باز مثل دیروز
مثل هرروز
پونهها
در امتداد پینههای دست هات
خاک میشوند و خاک میخورند
مادر!
الهی خیر از جوانیات ببینی
که گریههای سرزمین مادریام را
تو در من سرودهای
اینجای سرودهام
باید خاکستری باشد و
برگردانم به روزهای زرد "رفیقمون میروند نوبت به نوبت"
صدات بپیچاند
گوش کوچههای شهر را
و هرکس که این شعر را میخواند
بیآنکه چیزی از بم شنیده باشد،
در خود زلزلهای احساس کند شعر باید خاکستری باشد و
برگرداندم به اولین آوازهای شنیدنیات
تا شعرهام
حرفهای تازهای برای شنیدن داشته باشد.
یادداشت: مجید سعدآبادی