كيهان
«فرمول ضرب شست» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن ميخوانيد؛
1-
هنوز 48 ساعت از خطبههاي متين امام خامنهاي در نمازجمعه تهران نگذشته
بود كه نخست وزير رژيم صهيونيستي، اعضاي كابينه را فراخواند و با اشاره به
اين بيانات كليدي از آنها خواست ديگر درباره تهديد نظامي عليه ايران سخني
نگويند؛ كمي محترمانه تر از اين عبارت كه «خفه خون بگيريد» ! ايهود باراك
وزير دفاع و موشه يعالون معاون نخست وزير، پنج شنبه گذشته در كنفرانس
امنيتي هرتزليا ادعا كرده بودند اسرائيل توان حمله به تأسيسات اتمي ايران
را دارد. واكنش نتانياهو پس از شنيدن بيانات ولي امر مسلمين جالب بود.
«آقا» روز جمعه با رد ادعاي دخالت ايران در حوادث بحرين، تصريح كردند «ما
آنجايي كه دخالت كنيم صريح ميگوييم. ما در قضاياي ضديت با اسرائيل دخالت
كرديم؛ نتيجه اش هم پيروزي جنگ 33 روزه و پيروزي جنگ 22 روزه بود. بعد از
اين هم هر جا هر ملتي با رژيم صهيونيستي مقابله كند، ما پشت سرش هستيم و
كمكش ميكنيم و هيچ ابايي هم از گفتن اين حرف نداريم... ». اثر ضرب شست و
سيلي آبداري كه به اعتبار اين كلمات در گوش سران اسرائيل نواخته شد، بسيار
بيشتر از سيليهايي بود كه با انهدام غيرمترقبه دو ناوچه ساعر 5 و حدود 90
تانك اسطورهاي مركاوا در جنگ 33 روزه به گوش صهيونيستها نواخته شد. حالا
آويوكوخاوي رئيس اطلاعات ارتش اسرائيل ميگويد 200 هزار موشك دوربرد و
كوتاه برد، عمق تل آويو و هر جاي ديگر اسرائيل را نشانه رفتهاند.
نتانياهو
كه خود در زياده گويي كم از باراك و يعالون ندارد، نتوانست در برابر ضرب
شست امام خامنهاي چيزي بگويد. در برابر حرف حق و ماجرايي كه در انظار
ميلياردها انسان كنجكاو واقع شده، چه بگويد؟! او فقط توانست به اعضاي دولت
خويش نهيب بزند «اصلا در مورد تهديد عليه ايران چيزي نگوييد. اين گونه
سخنان چيزي جز زيان ندارد و موجب ميشود اسرائيل در خط مقدم رويارويي با
حكومت اسلامي ايران قرار گيرد و تلاش براي تحريم را با مشكل مواجه سازد.
شما سخنان برخي رهبران منطقه را شنيديد كه هيچ چيز مانع آنها نيست و به
سادگي همسايگان (!؟) خود را تهديد به قتل عام ميكنند. در روزهاي اخير درك
كرده ايم كه در چه محيطي زندگي ميكنيم. سخنان رهبر ايران را درباره نابودي
اسرائيل شنيديد». همين روزها اگر واشنگتن پست خبر ميدهد «مقامات آمريكا
به اسرائيل گوشزد كردهاند درگيري نظامي باعث تقويت و قدرتمندتر شدن ايران
خواهد شد»، هاآرتص نيز بعد از گرفتن پيام ولي امر مسلمين نوشته است «جنگ
2006 با حزب الله لبنان، مصيبت بارترين جنگ براي اسرائيل بود. بر همين اساس
اسرائيل بايد پيش از هر اقدامي، خاطره جنگ لبنان را در ذهن مرور كند.
اسرائيل در جنگ 33 روزه و 22 روزه، بيشتر از آنچه به دست آورد، از دست
داد». ظاهرا ماجرا اين است كه رسانههاي غرب كوشيدند تصوير و پيام نمازجمعه
باشكوه تهران را سانسور كنند. اما آنها كه بايد ميديدند و ميشنيدند،
تمام پيام را گرفتند؛ چه آنجا كه امام المسلمين با ظرافت تمام از كلمات
صريح و صادقانه و حكيمانه، پتكي بر سر تهديدكنندگان ساخت و چه آنجا كه
درياي مواج جمعيت از دانشگاه تهران تا وسعت بلوار كشاورز و خيابان طالقاني
(بعد از تقاطع خيابان ولي عصر«عج» ) با فرياد تكبير به خروش آمد. سرماي
استخوان سوز و اين همه جمعيت پاكباخته و مشتاق؟! آنها كه بايد پيام را
گرفتند، اگرچه بسياري از ناگفتهها ماند براي وقتش. «ولسنا نرعد حتي نوقع
ولا نسيل حتي نمطر».
2- مقتداي انقلاب فرمودند «مهم ترين نقطه قوت
ما در اين 32 سال، عبارت است از غلبه بر چالش ها... يكي ديگر از نقاط قوت
ما، بنيه قوي و ساخت محكم كشور و نظام ما در مواجهه با دشمني هاست. ما در
مقابل دشمنيها مضطرب نميشويم، نگران نميشويم... تهديد به جنگ به ضرر
آمريكاست؛ خود جنگ 10 برابر به ضرر آمريكاست». اين غلبه بر چالشها كه
دشمنان نيز هر روز بر آن شهادت ميدهند، و شجاعت و طمأنينه و صلابت در
برابر مستكبران از كجا آمد؟ پيتر جنكينز نماينده سابق انگليس در آژانس
(2006-2001) چند روز پيش به روزنامه تلگراف گفته است «9 سال پيش كه اولين
بار با ديپلماتهاي ايراني مذاكره كردم، كاملا موافق محروم كردن ايران از
هرگونه ظرفيت غني سازي بودم ولي اينك مسائل را به گونه ديگري ميبينم زيرا
برخلاف سال 2003 خيلي چيزها تغيير كرده و غرب درباره اينكه ايران نبايد غني
سازي كند، تقريبا در دنيا منزوي شده است... همه شواهد نشان ميدهد شخصيت
ايرانيها با جسارت و بي اعتنايي به تهديدهاي ما همخواني دارد نه كوتاه
آمدن در برابر فشار». خاستگاه اين مقاومت پيروز كجاست؟ وعده الهي كه «رعب و
هراس را در دلهاي كافران مياندازم» (انفال-12 و آل عمران- 151) از متن
كدام قانونمندي و كدام فرمولها جوشيد؟ اينكه خداوند ميفرمايد «بأسهم
بينهم شديد تحسبهم جميعا و قلوبهم شتّي. نزاع دشمنان ميان خودشان شديد است.
گمان ميكني يكي هستند درحالي كه دل هايشان پراكنده است» (حشر- 4)، از كجا
ناشي ميشود و اردوگاه كفر و جبهه احزاب چگونه به آشفتگي ميل ميكند؟ «انا
فتحنا لك فتحاً مبينا» هست، ناكامي و محروميت از رحمت و حمايت الهي هم
هست. نقطه ثقل اقتدار ما كجاست و پاشنه آشيل ما كجا ميتواند باشد؟
3-
«امت و امام» ما به شهادت اين 32سال، نه از شيطان بزرگ و نه شيطان كوچك
نميهراسند. نه از تهديدهاي آمريكا ميهراسند و نه فريب ميخورند و تن به
سازش ميدهند. اين شجاعت و بصيرت هم مستظهر به قانون تغييرناپذير الهي است.
«انما ذلكم الشيطان يخوّف اوليائه فلا تخافوهم و خافون ان كنتم مؤمنين.
همانا شيطان منحصراً، دوستان و پيروان خود را ميترساند پس از آنان نهراسيد
و از خدا بترسيد اگر كه مؤمن هستيد. » (آل عمران-175). باور داريم كه
«شيطان هيچ سلطهاي بر مؤمنان و اهل توكل به پروردگار ندارد. تسلط شيطان
صرفاً بر كساني است كه پيروي او را ميكنند. » (نحل- 99و 100). يقين آزموده
مؤمنان است كه «لله جنود السماوات و الارض» همه لشكريان آسمان و زمين، از
آن خداست. » (فتح-7) يعني كه سپاه آمريكا و اسرائيل هم وقتي به عراق و
لبنان يورش ميبرند، در خدمت خداوند هستند. اما همه اين فرمولهاي قدرت، يك
«كليد راهبردي» و يك نقطه «تمركز و انطباق» دارد. كليد راهبردي، آيه29
سوره فتح است آنجا كه ويژگي شاخص پيامبر خدا(ص) و پيروان او را «اشداء علي
الكفار رحماء بينهم» - سخت گير و نفوذناپذير در برابر كفار، و مهربان و
عطوف در ميان خويش- تعريف ميكند. نقطه تمركز و انطباق فرمولهاي قدرت،
وفاداري به ميثاق حق، حسن ظن به وعدههاي خداوند و اطاعت از اولياي الهي
است. خداوند بشارت «فتح مبين» را معطوف به بيعت رضواني ميداند كه اهل
ايمان در بحبوحه تهديد و محاصره با رسول خدا بستند و در مقابل، سكينه الهي و
وعده پاداش پيروزي قريب الوقوع بر آنان نازل شد.
اين مهندسي قدرت
ميتواند مهندسي معكوسي نيز داشته باشد كه همان مهندسي ضعف و آشفتگي و شكست
است. بني اسرائيل از چنگال فرعون و هامان نجات يافتند و خود را قوم
برگزيده خدا دانستند اما آن قدر «نقض پيمان» كردند و كلمات الهي را به ميل
خويش وارونه كردند و دور زدند كه مورد «لعنت» قرار گرفتند؛ يعني رابطه آنها
با كانون قدرت براي هميشه قطع شد. دلهاشان را به امر خدا قساوت گرفت تا
نتوانند به سوي پروردگار و قدرت و رحمت لايزال او بازگردند. «فبما نقضهم
ميثاقهم لعنّاهم و جعلنا قلوبهم قاسيه ًيحرّفون الكلم عن مواضعه» (مائده-
31). ما و نخبگان ما- و هيچ قوم ديگري- از شمول تبعات پيمان شكني و بي
وفايي مستثنا نيستيم، همچنان كه از آثار وفاداري به ميثاق. عجيب است. شايد
تصور شود پيمان شكني ادامه نفاق است اما آيه 77 سوره توبه تأكيد ميكند «به
خاطر اينكه پيمان شكستند و آن را دروغ خواندند، خداوند نفاق را در دلهاي
آنها قرار داد. » عظمت قصه براي ما معلوم است؟ برسر پيمان نماندن و نقض
ميثاق، آدمي را منافق ميكند- مانند منافقين عجيب و غريبي كه در روزگار
اميرمؤمنان(ع) و در تاريخ 23ساله انقلاب ما پديدار شدند- منافق اصالتاً كسي
است كه به خداوند بدگمان است. «و خداوند عذاب ميكند منافقان و مشركان را
كه سوءظن به پروردگار دارند. حوادث ناگواري را كه براي مؤمنان انتظار
ميكشند، بر خود آنان نازل ميشود و غضب و لعنت الهي نيز شامل آنهاست»
(فتح- 6). نتيجه اين ميشود كه انسان و گروه بدگمان به خدا، به شياطين و
مستكبران پناه ميبرد، فريب لبخند دشمن را ميخورد و در برابر ارعاب ها، كم
ميآورد. «و اي پيامبر پيش از تو هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر اينكه
هرگاه او طرحي ريخت، شيطان القائاتي كرد سپس خداوند آيات خود را محكم ساخت
تا القائات شيطان را مايه فتنه و گمراهي كساني قرار دهد كه قلبهايشان بيمار
و دچار قساوت است». (حج- آيات35و 25)
4- وعده نصرت الهي حق است اما
فقط براي آنها كه «قالوا ربّنا الله ثم استقاموا». مؤمنان و مجاهداني كه
پشت به ميثاق و بيعت الهي كردند، تمام سرمايه سالها مجاهدت و جانبازي و
شكنجه و زندان را يك شبه به آتش كشيدند. قرآن حكيم تصريح ميكند كار اينان
عين حماقت است. «دست خداوند بالاتر از دست دشمنان است. پس هركس پيمان
بشكند، به زيان خود پيمان شكسته و هر كه به عهد خود با پروردگار وفا كند،
پاداش بزرگي به او داده خواهد شد. » (فتح-01) و نيز «و لا تكونوا كالتي
نقضت غزلها من بعده قوه » انكاثا... و مانند آن زن عرب- كه به حمقاء معروف
شد- نباشيد كه رشته خود را بعد از تابيدن و محكم كردن، وا ميتابيد و
ميگشود... سوگندها و پيمانهاي خود را وسيله خيانت و فساد قرار ميدهيد به
خاطر اينكه گروهي جمعيت شان بيشتر از جمعيت شماست... چنين نكنيد كه در اين
صورت قدم شما بعد از ثبات ميلغزد و (طعم تلخ) بدي را ميچشيد... و همانا
صابران را بهتر از آنچه ميكردند پاداش ميدهيم. هركس از زن و مرد، عمل
صالح انجام دهد و مؤمن باشد، همانا او را به حيات طيبه زنده ميداريم و
پاداش آنان را بهتر از آنچه ميكردند، ميدهيم» (آيات29 تا 79 سوره نحل).
ملت ما
«خيال باطل رژيم صهيونيستي» عنوان سرمقاله امروز روزنامه ملت ما به قلم مصيب نعيمي است که در آن می خوانید:
پس
از وتوي دوگانه طرح غربي- عربي توسط چين و روسيه، سناريو غرب عليه سوريه
تغيير خواهد كرد. پس از وتو طرح حملات چند جانبه و شديدي را عليه سوريه و
چين شاهد بوديم. غرب در تلاش است تا اثرات اين وتو دوگانه را در افكار
عمومي كاهش دهد، چرا كه باور نميكرد در چنين شرايطي قرار گيرد. در همين
حال معاون نخستوزير رژيم صهيونيستي سقوط نظام بشار اسد را براي اين رژيم و
منافع آن مثبت توصيف كرده است.
اين موضوع مطلب تازهاي نيست و
رژيم صهيونيستي بارها و بارها از ديربازاعلام كرده كه وجود گروهي حامي
مقاومت در كنار فلسطين براي اين رژيم زيانبار است. در حال حاضر گروه
اخوانالمسلمين در راس گروههاي مخالف قرار داردوبا توجه به حمايتهاي غرب
شرايط سوريه با شرايط مصر كاملا متفاوت است. مردم سوريه بهخوبي ميدانند
كه حركتهاي اسلامي در مصر، رژيم وابسته به صهيونيست حسني مبارك را حكومت
ساقط كرده است و از صحنه بيرون رانده است.
نظامي كه حاميان آن با
هرگونه دخالت خارجي مخالف هستند و در خط مقدم جبهه ضد صهيونيستي قرار
دارند، حتي اگر اخوان المسلمين جايگزين مناسبي براي بشار اسد باشد، بسيار
غيرواقع بينانه است كه اخوانالمسلمين گامي در راستاي منافع رژيم اشغالگر
بردارد. در هر حال هجمه تبليغاتي وانمود ميكند كه جريانات ساختگي و تشنج
در سوريه مشابه با مصر و تونس است و بهشدت ادامه دارد.
بايد درنظر
داشت كه در مصر شاهد ورود سلاح از خارج نبوديم در حالي كه كمكهايي كه
گروه مخالفين سوريه از خارج دريافت ميكنند كاملا مشخص و مشهود است. جامعه
عرب كه تاكنون در مقابل ساير حركتهاي اعتراضآميز در خاورميانه سكوت كرده
بود به يكباره مبدل به بازيگر نقش اول اين سناريو شده است.
در نظر
داشته باشيد كه جامعه عرب كه در مسائل تونس و ليبي و مصر دخالت چنداني
نداشت، در مسائل سوريه به يك سمت اصلي بحرانها در مصر مبدل شده است. پس از
وتوي دوگانه طرح در شوراي امنيت كه در راستاي اهداف اسرائيل و آسيبرساندن
به مقاومت بوده است كل سناريوي غرب و امريكا به هم ريخته است.
بسيار
واضح و روشن است كه سوريه در ليست سياه امريكا و اسرائيل قرار دارد و رژيم
صهيونيستي در بروز تشنجها ازبعد تبليغاتي و فعالكردن گروههاي مخالف نقش
دارد و بهطور غيرمستقيم با مخالفان در ارتباط است و منشأ مخالفان در
پاريس است. با توجه به اينكه غرب و امريكا در مسائل سوريه حامي منافع رژيم
صهيونيستي است،
ديگر نيازي به ايفاي نقش مستقيم و واضح اسرائيل
درباره سوريه نيست، چرا كه وضع اسرائيل در منطقه بسيار شكننده و نابسامان
است و اگر دخالتهاي رژيم صهيونيستي براي دولت سوريه محرز شود دمشق با جديت
تمام به آن پاسخ خواهد داد و شرايط رابراي اسرائيل سختتر و شكندهتر
ازپيش خواهد كرد.
بنابراين رژيم صهيونيستي كه در تمامي بحرانها
پيشگام بود به ناچارو براي حفظ منافعش بهطور غيرمستقيم در بحران سوريه
ايفاي نقش ميكند و به جنگهاي تبليغاتي بسيار محدود خود ادامه ميدهد تا
متحمل هيچ ريسكي در مسائل سوريه نشود. از طرف ديگر رژيم صهيونيستي به هر
طريق ممكن سعي در تضعيف موقعيت ايران دارد.
ولي تحولات در مصر،
تونس، ليبي و يمن در راستاي استراتژي ايران و با هدف مقابله با هرگونه
دخالت و نفوذ خارجي بهويژه غرب در منطقه است، بنابراين آسيبرساني به
ايران از طريق سوريه ممكن نيست. در هر حال پيشينه مردم سوريه بهگونهاي
است كه به هيچ عنوان نسبت به رژيمهاي حامي امريكا و اسرائيل ديد خوبي
ندارند و حتي اگر سقوط اسد را محتمل بدانيم، اينكه حكومتي حامي منافع رژيم
صهيونيستي بر سر كار بيايد يك خيال واهي است.
خراسان
«چند قطره اشک براي سه دختر راهي نور» عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعي است كه در آن ميخوانيد:
آقا چرا بچههاي مردم را به کشتن ميدهيد؟ چرا به فکر جان اين بچههاي بي گناه نيستيد؟
اصلا چرا اين بچهها را به اين مناطق ميفرستيد؟ چرا مراقبتهاي اساسي و لازم را انجام نميدهيد؟
چرا
اين دانش آموزان و دانشجويان را با قطار به اين مناطق اعزام نميکنيد؟ اين
حرفها و سوالاتي از اين قبيل بالاخره هرچند هم کم تعداد در ميان برخي از
مردم مطرح ميشود.
البته پاسخ اين سوالات هم وجود دارد و تا حد زيادي با پاسخهاي منطقي ميتوان افراد سوال کننده را قانع کرد.
يکم-
از جمله اين که احتمال بروز سانحه و تصادف در هر سفري وجود دارد چه سفر يک
سفر سياحتي و گردشگري خانوادگي يا اردويي باشد و چه سفري زيارتي و معنوي
خانوادگي يا اردويي؟
دوم- دانش آموزان و دانشجويان اعزامي به مناطق
جنگي دوران دفاع مقدس با ميل و رغبت و به صورت داوطلبانه در کاروانهاي
راهيان نور ثبت نام ميکنند، حتي از اين عزيزان مبالغي نيز به عنوان هزينه
سفر دريافت ميشود. با اين وجود هرساله تعداد زيادي از داوطلبان همچنان در
نوبت اعزام ميمانند. گر چه طرح اعزام دانش آموزان در قالب تحول درس آمادگي
دفاعي جاي تأمل و بررسي جدي دارد.
سوم- پس از سانحه دلخراش جان
باختن ۲۲تن از دانشجويان شرکت کننده در کاروان راهيان نور در اسفند ۸۶
اقدامات قابل قبولي براي تامين امنيت اين سفرها انجام شده است.
با
اين وجود چند نکته اساسي درباره اعزام کاروان راهيان نور قابل طرح است که
بايد بيش از پيش نه تنها مورد توجه مراجع و مسئولان ذي ربط استاني بلکه
بايد مورد توجه مسئولان کشوري هم قرارگيرد.
۱ - دانش آموزان و اکثر
قريب به اتفاق دانشجويان شرکت کننده کاروانهاي راهيان نور به خاطر کم
بودن سن و سالشان و گذشت بيش از ۲۰ سال از پايان جنگ تحميلي و رحلت امام
(ره)، نه امام را ديدهاند و نه حتي يک نفر از شهيداني که در دوران دفاع
مقدس به شهادت رسيدهاند.
اين عزيزان شرايط خاص دوران دفاع مقدس را هم نديدهاند.
اين
عزيزان در عصر و شرايطي زندگي ميکنند که هزاران سايت و وبلاگ در فضاي
مجازي هزاران برنامه را در قالب ناتوي فرهنگي طراحي و اجرا ميکنند، حتي
برخي رسانهها و بعضي برنامههاي رسانه ملي نيز رنگ و بويي از فرهنگ حاکم
بر آن دوران را ندارد.
همچنين عرفانهاي کاذب و دروغين و فرقههاي گوناگون در فضاي مجازي و غيرمجازي جولان ميدهند.
هم
چنين خواسته يا ناخواسته الگوهاي غيرمعنوي و غيربومي را برخي در عرض
الگوهاي واقعي و بومي کشور در عرصههاي گوناگون از جمله حماسه آفرينان دفاع
مقدس قرار ميدهند و بعضا بي تعارف قصد خارج کردن اين الگوهاي واقعي را از
عرصههاي گوناگون اجتماعي و فرهنگي کشور دارند.
جمهوري اسلامي
«بيداري اسلامي و ميوهچينان» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد:
واقعيتهاي
ملموس در كشورهائي كه ظرف يكسال گذشته صحنه انقلابهاي مردمي بودند و
ديكتاتورهاي آنها سقوط كردند، نشان داد كه "بيداري اسلامي" عامل اصلي
انقلاب در اين كشورها بوده است ولي آيا نتيجه هم همين خواهد بود؟
هر
چند نميتوان منكر وجود گروههاي ملي، كمونيست و سكولار در ميان مخالفان
نظامهاي حكومتي كشورهاي تونس، مصر، ليبي و يمن شد، لكن اين واقعيت نيز
غيرقابل انكار است كه آنچه قيامهاي مردمي در اين كشورها را سازماندهي كرد
و به سرانجام رساند، انگيزههاي اسلامي مردم بود. گروههاي غيراسلامي نيز
با اسلاميها همراهي كردند و به همان اندازه كه اكنون در مجالس تونس و مصر
كرسي به دست آوردهاند در اين انقلابها سهم داشتند.
در انتخابات
مجلس مصر، اسلاميها 70 درصد كرسيها را تصاحب كردند و 30 درصد بقيه، سهم
گروههاي ديگر شد. اين، ميتواند نشان دهنده ميزان حضور اسلاميها و
غيراسلاميها در انقلاب نيز باشد. همين نسبت را ميتوان در تونس نيز در نظر
گرفت ولي در يمن و ليبي احتمال بالاتر بودن سهم اسلاميها زياد است. بطوري
كه ممكن است گروههاي ديگر حضوري كمتر از 10 درصد داشته باشند. اين واقعيت
را علاوه بر شرايط خاص فرهنگي اين دو كشور، از شعارهاي آنها در راه
پيمائيهاي اين روزها كه با دست نوشتههاي "الاسلام هوالحل" (چاره كار فقط
اسلام است) اعلام مينمايند، ميتوان تشخيص داد.
در عين حال، نبايد
از كشورهائي همچون مصر، تونس، ليبي و يمن انتظار داشته باشيم به نظام
حكومتي مشابه آنچه در ايران تأسيس شده است روي آورند. شرايط اين كشورها از
جهات مختلف با ايران متفاوت است و نظام حكومتي آنها نيز براساس همين شرايط
اقتضائاتي دارد كه آن را متفاوت ميكند. آنچه قطعي است اينست كه نظامهاي
حكومتي در اين كشورها، سكولار يا لائيك نخواهند بود و حتي صبغه اسلامي نيز
خواهند داشت هر چند ميزان حضور احكام و مقررات اسلامي در قوانين هر كشوري
با كشور ديگر متفاوت خواهد بود.
علاوه بر اين، يكي از آثار مهم
حضور بيداري اسلامي در كشورهاي عربي انقلاب كرده اين خواهد بود كه حاكمان
با آراء مردم و در انتخابات آزاد تعيين خواهند شد و همين امر، عدم وابستگي
دولتها به بيگانگان را تضمين خواهد كرد. اين، يعني تأمين استقلال و آزادي
در اين كشورها، همان چيزي كه گمشده مردم بود و اكنون به بركت اين بيداري و
قيام و البته به بهاي سنگين تقديم هزاران شهيد به دست آمده است.
نكته
حساسي كه بايد مورد توجه قرار گيرد اينست كه همواره در انقلابها آنچه از
اصل به دست آوردن استقلال و آزادي مهمتر است، حفظ آنهاست. چه بسا
انقلابهاي مردمي و حتي ديني كه به بركت فداكاريها و ريخته شدن خونهاي
زياد به ثمر رسيدند ولي ادامه نيافتند و حتي به ضد خود تبديل شدند و
حكومتهاي فراهم آمده از آنها سر از استبداد و ديكتاتوري در آوردند. خطرهاي
ديگري نيز بعضي انقلابها را تهديد كرده و آنها را از مسير اصلي منحرف
ساختهاند كه اكنون همان خطرها در كمين انقلابهاي كشورهاي عربي هستند.
در
مصر، وجود سلفيها در كميت قابل ملاحظه اي، كه خود را در انتخابات مجلس
اين كشور نشان داده، اكنون يك خطر عمده است. سلفيها حدود يك چهارم
كرسيهاي مجلس جديد مصر را در اختيار دارند و اين به معناي حضور قابل توجه
آنها در بدنه نظام حكومتي اين كشور تازه انقلاب كرده است، زيرا سلفيها با
تفكر افراطي خود ميتوانند انقلاب مصر را به ورطه هولناكي بكشانند كه از دل
آن يك تفكر تفريطي در قالب سكولاريسم ظاهر شود و در آيندهاي نه چندان
دور، خود را بر نظام حكومتي مصر تحميل نمايد.
اخوان المسلمين، كه
حدود دو برابر سلفيها در مجلس مصر حضور دارند، در عين حال كه داراي مشي
اعتدالي هستند، متأسفانه گرفتار تفكر ليبرالي شدهاند و همين امر ميتواند
آنها را از چشم مردم بياندازد و راه را براي افراطيون سلفي هموار نمايد.
سلفيها نيز با سوءاستفاده از اين فرصت و دنبال كردن مشي افراطي خود، همان
بلائي را بر سر انقلاب مصر خواهند آورد كه همواره عناصر افراطي بر هر
جامعهاي نازل ميكنند.
مسامحه در برابر رئيس شوراي نظامي حاكم بر
مصر كه دستش به خون دهها نفر از انقلابيون مصري آلوده است و موضع عجيب
اخوان المسلمين درباره قرارداد ننگين كمپ ديويد كه خود را به آن وفادار
اعلام كرده، از نشانههاي بارز مشي ليبرالي و غيرانقلابي گروه اخوان
المسلمين مصر است.
چگونگي برخورد با مسائل مربوط به رژيم صهيونيستي
از قبيل استمرار روابط سياسي با آن، ادامه كار سفارت اين رژيم در قاهره،
ادامه فروش گاز به صهيونيستها، نوع تعامل با مسأله فلسطين و بسياري مسائل
ديگر كه به زودي در دستور كار حاكميت جديد مصر قرار خواهند گرفت، از
موضوعاتي هستند كه گروه اخوان المسلمين را با آزمون دشواري مواجه خواهند
كرد.
بافت اجتماعي مصر، سابقه گروههاي غيراسلامي در جامعه مصر،
نفوذ غرب در اين جامعه، ماهيت فكري سلفيها كه در عملكرد آنها به ويژه در
جايگاه قانونگذاري و مسئوليتهاي سياسي ظاهر خواهد شد و از همه مهمتر
توقعات انقلابيون مصري كه در زمينههاي مختلف بسيار بالاست، اقتضائاتي دارد
كه اگر رهبران اخوان المسلمين نتوانند آنها را درك نموده و به موقع
برآورده كنند، خطري كه در كمين است انقلاب نوپاي مصر را تهديد خواهد كرد.
اين، خطري است كه ساير كشورهاي انقلاب كرده عربي را نيز تهديد ميكند.
اكنون سلفيها در شكل و شمايل گوناگون درحال نفوذ در نظامهاي حكومتي اين
كشورها هستند و از شرايط خاص حاكم بر جوامع انقلاب كرده سوءاستفاده
ميكنند. قدرتهاي استعماري و سلطه گر غربي نيز با درك همين واقعيت، به
صورت پنهاني از سلفيها حمايت ميكنند تا در موقع مقتضي بتوانند از آب گل
آلود شده در اثر برخوردهاي افراطي و تفريطي، ماهي مقصود را بگيرند و اين
انقلابها را مصادره نمايند و به مسيري كه خود ميخواهند هدايت كنند.
اين
واقعيتهاي غيرقابل انكار، وظيفه كساني را كه براي حمايت از موج بيداري
اسلامي و گسترش آن مسئوليتهائي برعهده گرفتهاند، سنگين ميكند. آنها بايد
بدانند كه با نشست و برخاستها نميتوان به جائي رسيد. كساني كه براي اين
موج "بيداري اسلامي" نام و عنوان "بهار عربي" را در نظر گرفتهاند،
بيصبرانه در انتظار فصل ميوه چيني هستند تا با ترفندهاي عملي خود، ميوهها
را به سبدهاي خود سرازيز كنند.
رسالت
«انتخابات مصونيت بخش» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمود فرشيدي است كه در آن ميخوانيد:
محمود
فرشيديدشمنان مردم همواره فرهنگ انزوا و ترس از اجتماع را رواج دادهاند و
توصيه كردهاند كه: «دلا خو كن به تنهايي كه از تنها بلاخيزد» چرا كه از
ارتباط و پيوستن انسانها به يكديگر و سيل خروشان مردم وحشت داشتهاند. اما
امام خميني (ره) كه به دليل آگاهي از مباني اسلامي، شناختي واقعبينانه
از جامعه داشت با تكيه بر نيرويي كه خداوند در همدلي و همراهي مردم قرار
داده است، توانست رژيم شاهنشاهي را ساقط كند و حكومتي براساس مردمسالاري
ديني بنيان نهد و با همين شناخت و باور بود كه همواره ضرورت حضور مردم را
در صحنه، خصوصا در انتخابات، به مردم و مسئولين يادآور ميشد و از آن به
عنوان يك تكليف و پشتوانه حكومت ياد ميكرد.
با اين نگاه، انتخابات
در نظام مردمسالاري ديني، امتحان و مسابقهاي هيجانبرانگيز است كه
بازندهاي ندارد مگر آنكه كسي در امتحان «جرزني» كند و در پايان اين مسابقه
و رقابت فشرده، مردم به عنوان داور در يك كميته ارزشيابي به بزرگي كشور
گردهم ميآيند و در فضايي آرام به گزينه يا گزينهها نمره ميدهند و به
همين سادگي و متانت، رئيسجمهور يا نمايندهاي را كنار ميگذارند و فرد يا
افرادي را جايگزين ميكنند و پس از اداي اين فريضه و تفويض قدرت، همه به
زندگاني خويش باز ميگردند تا حضور متكثر انتخابات به «وحدت» جامعه،
خدشهاي وارد نياورد و به راستي چه راهكاري كارآمدتر از اين ميتوان براي
مهمترين مسئله جامعه، يعني امر حكومت، پيشنهاد و پيشبيني كرد؟!
برگزاري انتخاباتي اينچنين آثار و بركات فراواني براي جامعه دارد، از جمله:
نياز
مسئولان به مردم و احساس مسئوليت مردم در قبال تعيين سرنوشت خويش را
يادآوري ميكند و موجب تقويت دلبستگي مردم به حكومت ميشود.
جهتگيري
كارگزاران حكومت از طريق مراجعه به آراي عمومي، تصحيح ميشود زيرا
انتخابات صحنهاي است براي تضارب افكار گوناگون در ارتباط با حل مشكلات
كشور، كه آراي عمومي مهمترين اولويتها و بهترين راه حلها را مشخص ميكند.
انتخابات فرصتي است براي شناسايي استعدادهاي جديد و ورود نيروهاي
تازه نفس به گردونه حكومت كه موجب ارتقاي جايگاه و اعتبار ملت ايران نزد
جهانيان ميشود و حكايت از بينش سياسي مردم ما دارد.
در انتخابات مجلس، مجلسي قوي، موجب تقويت نظارت بر قوه قضائيه و قوه مجريه ميشود.
براي حل مشكلات، روح اميد در ملت ميدمد.
اما
از همه مهمتر آنكه انتخابات بخصوص در شرايط كنوني، موجب مصونيت بخشي به
كشور ميشود. چنان كه مقام معظم رهبري در خطبههاي نماز جمعه به اين نكته
مهم اشاره و يادآوري فرمودند كه: «ملت عزيز ايران بدانند و ميدانند كه
حضور مردمي، اصليترين عاملي است كه هيبت ايران را به رخ دشمنان ميكشد و
دشمنان را از تعرض به اين كشور ميترساند. » (1)
هزينهاي كه هر
ملتي براي برگزاري يك انتخابات باشكوه ميپردازد در برابر دستاوردهاي عظيم
اين حضور شكوهمند، بسيار اندك است و اهميت اين دستاوردهاي عظيم تنها با
فقدان اين حضور شكوهمند احساس ميشود، يعني زماني كه ملتي به دليل عدم حضور
فعال در حمايت از دولت و حكومت خويش دشمن را به طمع تجاوز مياندازد و
استقلال خود را به خطر ميافكند. به همين دليل است كه دشمنان ملت ايران
بيوقفه تلاش ميكنند تا مردم ما را از حضور در انتخابات مايوس نمايند زيرا
ملتي كه مايوس شد آماده شكست و سزاوار پذيرش سلطه دشمن است. اما ملتي كه
شور و اميد در رگهايش ميجوشد دائما در طريق پيشرفت گام بر ميدارد و هر
روز قلههاي تازهاي را فتح ميكند.
خوشبختانه انتخابات در كشور ما
به بركت پشتوانه ديني و نگاه تكليفي مردم به آن همواره با شور و نشاط خاصي
برگزار شده است اما هر انتخاباتي و از جمله انتخابات مجلس نهم ويژگيهاي
خاص خود را دارد كه ميبايست مورد واكاوي و تحليل قرار گيرد تا افكار عمومي
جامعه با آگاهي بيشتري در صحنه انتخابات حضور يابند.
تهران امروز
«وحدت
اصولگرايان و پريشاني تفرقهافكنان» عنوان يادداشت روز روزنامه تهران
امروز به قلم سيد جواد سادات رضوي است كه در آن ميخوانيد:
اصولگرايان
نشان دادند كه وحدت در عمل سياسي قابل دستيابي است. بهرغم تلاشها و
كوششهاي تخريبي بسياري كه صورت گرفت، اصولگرايان با جديت بر محور وحدت و
يكپارچگي در عين تنوع و تكثر گروهها و جريانهاي سياسي اصولگرا، پافشاري
كردند.
نشانهها حاكي از آن است كه اصولگرايان با اقبال عمومي
مواجه خواهند شد چرا كه افكار عمومي از تنش و تفرقه بيزار است و در برابر
آن واكنش نشان ميدهد.
از سوي ديگر آنان كه مسير خود را از
اصولگرايان جدا كردهاند، از هماكنون نگران آينده سياسي خويش هستند.
براساس برآوردها، رقباي سياسي اصولگرايان از بخت چندان زيادي براي كسب
كرسيهاي مجلس برخوردار نيستند.
در اوضاع و احوال كنوني از جريان
اصولگرايي همين انتظار ميرفت كه رفتارشان وحدتمحور باشد. اختلاف
سليقههاي جزئي در جريان ساماندادن به ليستهاي انتخاباتي در تهران و ديگر
شهرها، مانع از آن نشد كه اصولگرايان با همراهي و همدلي گونهاي همگرايي
سياسي در طيف خويش ايجاد كنند.
با اين حال انتظار ميرود كه وحدت
اصولگرايان همواره ادامه داشته باشد و ليستهاي تهران و شهرستانها مستقل
از ساير جريانات باشد و از آوردن افراد و اشخاص مشترك با ساير ليستها
پرهيز شود چه در اين صورت احتمال دارد ساير جريانها و اضلاع جبهه نيز به
اشتراكگذاري يا مشتركگيري با ساير ليستها بپردازند و عملا باعث تشتت در
نظر رايدهندگان شوند. وحدتشكنان نبايد سودي از تفاهم، اتحاد و همدلي خيل
گستردهاي از اصولگرايان داشته باشند.
مردودين فتنه 88 و منحرفين،
به رغم هجمههاي تبليغاتي رسانهاي خود نتوانستند به اهداف و اغراض سوء خود
دست يابند. در واقع اصولگرايان با حفظ وحدت، ميزان ولايتمداري خويش را
نشان دادند اما برخي از جريانهاي تفرقهافكن در عمل فاصلهگذاري با ولايت
را نمايان ساختند.
اكنون بايد منتظر آينده بود و ثمره شيرين وحدت
را در روز انتخابات چشيد. گوارايي ميوه وحدت، ملت را شاد و دشمن را
سرافكنده خواهد كرد. دشمني كه از مدتها پيش كوشيده است چنين القا كند كه
يأس سياسي مردم را فرا گرفته است. انتخابات مجلس نهم نشان خواهد داد كه
اميد و شادابي و نشاط سياسي در مردم بيشتر از پيش شده و جريان اصولگرايي از
يكسو با ولايتپذيري، نظام را پشتيباني ميكند و از سوي ديگر ريشههاي
ژرفي در لايههاي مختلف اجتماعي دارد.
مردم سالاري
«پيراهن عثمان و جنگ روميزي» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم علي ودايع است كه در آن ميخوانيد:
پرونده
اتمي ايران آنقدر حجيم است که براي صفحات آن شايد چندين هکتار فضا نياز
باشد. ايستادگي و مقاومت ايرانيان، منفعت طلبي برخي رفقا، حملات غربيها و
دشمنان ايران، همه و همه پروندهاي مهلک براي غربيها ساخته است. آن هم نه
به دليل حمايت قدرتهاي سابقا بلوک شرق که در طول ساليان سال که غرب براي
تهران خط و نشان ميکشيد همواره برخي کلمات به عنوان کليد واژه تکرار
ميشدند; البته اين موضوع در پروندههاي ديگري همچون القاعده، عراق،
افغانستان و تمام کشورهايي که در جبهه مقابل غرب تلقي ميشوند، تکرار شده
است. واشنگتن و به خصوص تل آويو همواره گفتهاند «گزينه حمله به ايران روي
ميز است» ; آنها مدعي هستند «تهران ممکن است به تسليحات هستهاي دست يابد و
امنيت اسرائيل و ايالات متحده يک امر حياتي براي جامعه جهاني است».
اقدامات خرابکارانه عليه فعاليتهاي هستهاي ايران يکي از اصول اصلي
ديپلماسي کاخ سفيد، پنتاگون، موساد، اتحاديه اروپا و در نهايت آژانس انرژي
اتمي محسوب ميشود و در همين راستا تحريمهاي رنگارنگي عليه تهران وضع شده
است تا آنکه ماه گذشته ميلادي (23 ژانويه) تحريمهاي سخت گيرانهاي عليه
مبادلات نفتي ايران با مصرف کنندگان و خريداران تشنه انرژي وضع شد. اگرچه
اگر هيچ مشتري جديدي براي نفت ايران پيدا نشود که غيرممکن است، در بد
بينانه ترين حالت ايران 600 هزار بشکه نفت را در جيب ميگذارد و بخشي از
درآمد نفتي خود را از دست ميدهد اما اروپاييها هم متحمل دردسرهاي سختي
ميشوند.
در کنار شرکتهاي نفتي اروپا، شرکتها و صنايع وابسته به
نفت هم چشم انداز روشني براي آينده خود نميبينند و شاهد افزايش قيمت جهاني
نفت خواهيم بود. درگيرو دار بحث تحريمهاي غرب عليه ايران به ناگاه، لئون
يانه تا در مصاحبه با روزنامه واشنگتن پست خبر از توطئهاي داد که ذهن همه
را درگير کرد. وزير دفاع ايالات متحده اعلام کرد، اسرائيل برنامه ريزي کرده
بين ماههاي آوريل تا ژوئن به ايران حمله خواهد کرد. در تل آويو خاخامهاي
تندرو در آرزوي وقوع جنگ مقدس هستند. رژيم صهيونيستي پس از پايان جنگ شش
روزه که گاه حملاتي را عليه دشمنان «سرزمين موعود» انجام داده است، در سال
1981 زماني که ديکتاتوري صدام حسين مشغول جنگ با ايران بود، عراق در يک
حمله برق آسا به راکتور اوسيراک که توسط ايرانيها پيشتر مورد حمله قرار
گرفته بود، آن را با خاک يکسان کرد. رژيم صهيونيستي اعلام کرد «عراق قصد
دستيابي به سلاحهاي اتمي دارد»، پس اجراي عمليات اوپرا براي تل آويو مشروع
تلقي ميشد! اسرائيليها در سال 2007 هم در عمليات اورچرد به تاسيسات اتمي
سوريه حمله کردند. رسانههاي غربي در آن سال ادعا کردند اين تجهيزات توسط
کره شمالي ساخته شده است. عراق و کره شمالي به ناگاه ذهن مخاطب را به ميان
سخنان جنگ طلبانه جورج بوش پرتاب ميکند، اين کشورها در کنار ايران، «محور
شرارت» را تشکيل ميدادند. آيا جمهوريخواهان جنگ طلب سالها پيشتر بهانه
براي حمله به ايران را تراشيدهاند؟ آري، جنگ طلبان عادت خود را ترک
نکردهاند، بهانه همان پيراهن عثمان «جنگ با تروريسم است» که سال 2001 کليد
واژه رسانههاي غربي بود. اين بار جمهوري اسلا مي«قصد دستيابي به سلا
حهاي اتمي دارد»، اما موضوع همان جنگ است. در سال 2001 غرب براي حذف
تروريسم به افغانستان لشکرکشي کرد اما با يک لشکر مصدوم و کشته و مرگ
هزاران غيرنظامي هنوز نتوانسته پيروزي شگرفي در مقابل طالبان و القاعده کسب
کند.
امروز در سلا مت دولت افغانستان ترديدهاي جدي وجود دارد و «تروريست ها» در همه جاي جهان پخش شدهاند.
القاعده
امروز در آفريقا و شرق آسيا به راحتي قدرت نمايي ميکند و سيستمهاي
امنيتي مثلا مخوف غربي توان مقابله با گسترش قارچ گونه تروريستها را
ندارند.
عراق هم سرنوشتي بهتر از افغانستان نداشت; غربيها به عراق
لشکر کشي کردند تا جلوي روند ساخت تسليحات شيميايي و ميکروبي را بگيرند
اما با گذشت چندين سال از اشغال عراق و گريز ارتش آمريکا همچنان اين کشور
با مرگ و ترور دست و پنجه نرم ميکند.
به راستي چرا مرد سابق سيا، بهار را به عنوان موعد حمله به ايران اسلا مياعلا م کرده است؟
بهار
موعد شش ماهه غرب به پايان ميرسد پس بايد آنچنان تبليغاتي عليه ايران
انجام شود که تهران وادار به عقب نشيني شود. واشنگتن به همراه تلآويو جو
سنگين براي تهران راهانداخته است تا بوي باروت مشام ايرانيها را کور کند.
اما در نگاه تحليل گران غربي حمله به ايران موقعيت جمهوري اسلا ميرا در
طولا ني مدت تثبيت ميکند و در کوتاه مدت شوک سنگيني به اقتصاد جهاني که در
لبه پرتگاه ايستاده است، وارد خواهد کرد.
در راهروهاي اتحاديه
اروپا ميتوان نگراني را به خوبي در چشمان ديپلماتها ديد. هر حمله به
ايران ممکن است همانند يک جرقه در اطاق گاز و باروت، خاورميانه را به آتش
بکشد و در اين بين قاره سبز نيز مصون نيست.
سرانجام دو روز پس از
پيام صريح مقام معظم رهبري مبني بر ايستادگي پارسيان در مقابل تهديدهاي
غرب، اوباما که ظاهرا نگران وقوع يک جنگ مرگبار دامنه دار بود، حمله به
ايران را منتفي اعلا م کرد. البته او در اين بين فشار افکار عمومي بر کاخ
سفيد که حمله به ايران را نفي ميکنند رد کرد. جالب اينجاست که واشنگتن به
برخي عناصر نابخرد در داخل ايران نيز اميد زيادي دارد.
شرق
«گامی در مسیر وحدت ملی» عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم محمدعلي سبحاني است كه در آن ميخوانيد:
روز
گذشته يكي از مهمترين اتفاقات تقويم سياسي فلسطين رقم خورد. به خصوص پس
از حدود چهار سال كه از جنگ و درگيري ميان حماس و سلطه خودگردان فلسطين
ميگذرد، جهان عرب با يك تحول عميق مواجه شده است. حماس با ورود به
انتخابات در سال 2006 و پيروزي در آن انتخابات به تسلط كامل فتح كه همه
تاريخ سياسي فلسطين را به دنبال خود كشيده بود، پايان داد. در واقع میتوان
گفت فلسطين پيشتاز تحولات دموكراتيك در جهان عرب بوده است. حماس با به دست
آوردن اكثريت كرسيهاي مجلس قانونگذاري، صاحب دولت فلسطين شد اما از زمان
وقوع اين حادثه تا زماني كه موافقتنامه فعلي توسط رييس دفتر سياسي حماس و
رييس سلطه خودگردان و با مشاركت دولت قطر به امضا برسد و درگيري ميان قدرت
سنتي فتح و نيروي اسلامي مقاومت كه مدعي جديد قدرت سياسي در فلسطين به
حساب ميآيد، به پايان برسد.
نبايد فراموش كرد كه اين نزاع در
شكلهاي مختلف جامعه فلسطيني را تحتتاثير دوگانگي عميق و خستهكنندهاي
قرار داده است. درگيريهايي كه به جدايي منطقه غزه و كرانه غربي رود اردن
انجاميد، مردم را به عكسالعمل واداشت. همزمان با تحولات بهار عرب،
فلسطينيها نيز به تغيير فكر ميكنند و در حال فاصلهگيري از اختلافات
مأيوسكننده چند سال گذشته هستند. بالاخره پس از ماهها قرارداد امضا شد و
خالد مشعل و محمود عباس در قطر و با حضور رييس دولت قطر توافق كردند كه
محمود عباس همزمان با حفظ سمت كنوني يعني رياست سلطه فلسطين، رييس دولت
انتقالي نيز باشد و دولت انتقالي توافقي وظيفهاش برگزاري انتخابات باشد و
همچنين به تشكيل مجدد مجلس ملي فلسطين مبادرت كند. طرفين موافقت كردند كه
براي حمايت از حقوق مشروع مردم فلسطين براي تشكيل دولت مستقل به پايتختي
قدس يك صلح كامل و واقعي بين خود را محقق كنند.
پس از امضاي
توافقنامه، محمود عباس- كه اكنون به چهره ملي فلسطين تبديل شده- تاكيد كرد
كه اين توافقنامه فقط براي انتشار، امضا نشد بلكه براي تحقق وحدت ملي در
فلسطين بهطور واقعي است. خالد مشعل هم با خوشبيني نسبت به اين توافقنامه
گفت: اجراي توافقنامه زمان زيادي طول نميكشد و در خلال چند ماه آينده
انتخابات مجلس قانونگذاري و مجلس ملي و نيز انتخابات رياستجمهوري برگزار
خواهد شد. اين توافق از نظر بينالمللي و منطقهاي و نيز از جهت داخلي
فلسطين داراي اهميت است.
در اين يادداشت كوتاه صرفا به دو نكته كه
به بعد داخلي فلسطين مربوط ميشود، اشاره ميكنم: 1- در آينده نزديك،
تمامي گروههاي فلسطيني در قاهره در اجلاسي شركت كرده و توافقات مشعل و
عباس كه مناسب است از آن به عنوان موافقتنامه «وحدت ملي» ياد شود را تاييد
خواهند كرد و در اين صورت پس از دهها سال، يك سند ملي جديد كه همه ملت
فلسطيني به آن پايبند خواهند شد، مورد قبول قرار خواهد گرفت؛ سندي كه
ميتواند مبنايي براي همكاري مشترك همه نيروهاي فلسطيني باشد.
آناني
كه از آنها با عنوان مقاومت ياد ميشود و ديگراني كه به طرفداران صلح با
اسراييل معروف شدند. نفس امضاي قرارداد مهم است اما در صورت عملي شدن آن،
تاثيراتش در ميان فلسطينيها و در تحولات منطقه و جهان عرب بسيار مهمتر
خواهد بود. 2- حماس و فتح و ساير نيروهاي فلسطيني از دو طرف طرفداران
مقاومت و هواداران صلح با اسراييل از نزديك شاهد تحولات يكساله اخير جهان
عرب بودهاند.
آنها تحولات در مصر و سوريه را بهتر از هر جهت خارجي
ديگر درك كردهاند. حماس همراهي مردم فلسطين و جهان عرب با مردم سوريه را
مشاهده و درك كرده است و بدون شك براي آنها همراهي با مردم سوريه
بااهميتتر است و منافع آينده خود را در همراهي با آنان جستوجو ميكنند.
از
طرفي سقوط حسنيمبارك و شكلگيري دولت مردمي در مصر امكان فعاليت حماس در
مصر را افزايش داده است و حماس همراهي نيروهاي انگيزهدار و پيروز صحنه
سياسي جهان عرب را ترجيح ميدهد؛ نيروهايي كه تاكنون مصر، ليبي، تونس، يمن و
سوريه را درنورديدهاند و فعالان دموكراسيخواهي كه همه دولتهاي عرب را
به انفعال كشيدهاند. نيروهاي فلسطيني از جمله حماس به اين نتيجه رسيدهاند
كه براي عبور از اين مرحله بحراني در جهان عرب بايد در چارچوب وحدت ملي در
فلسطين گام برداشته شود.
حمايت
«سالگرد پیروزی انقلاب و دستاوردهای حقوقی» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد:
در
آستانه سی و چهارمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی هستیم و طبیعتاً دستگاه
های مختلف در تلاشند تا خاطرات پیروزی انقلاب اسلامی را به نسل امروز معرفی
و درسها و عبرت های آن را یادآوری نمایند. همچنین نهادهای مختلف در
تلاشند تا سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی با شکوه و مشارکت وسیع مردم در
سراسر کشور برگزار شود. طبیعتاً در جهت همراهی با این رویداد بزرگ منطقی
است که از منظر دغدغه های ستونِ به سوی عدالت، نگاهی به دستاوردهای حقوقی
انقلاب اسلامی داشته باشیم با این امید که قدر موفقیت های خود را بدانیم و
برای رفع نقصان های موجود یا جبران ناکامیها نیز تلاش شایسته معمول داریم.
به هر حال نکاتی از این منظر به شرح زیر تقدیم می شود:
اولین
دستاورد مهم انقلاب اسلامی از منظر حقوقی، تدوین قانون اساسی است که در سال
1358 با رفراندوم عمومی به تصویب ملت رسید. این دستاورد کمی نیست. اگر به
انقلاب های مردمی اخیر در برخی کشورها از جمله مصر یا تونس یا لیبی توجه
شود اهمیت اقدام انجام شده در جمهوری اسلامی ایران را بیشتر می فهمیم. در
برخی از کشورهای یاد شده پس از انقلاب مردمی، همچنان نیروهای نظامی رژیم
قبلی به استمرار قدرت خود ادامه می دهند و کشتار یا محدودسازی مردم ادامه
دارد و یا برای رسیدن به توافقی حقوقی برای تدوین قانون اساسی شایسته، فراز
و فرودهای مختلفی در جریان است ولی در انقلاب اسلامی ایران با رهبری امام
خمینی (ره)، به سرعت قانون، ملاک امور قرار گرفت و در قانون اصلی موضوعه
یعنی قانون اساسی، فصلی به حقوق ملت اختصاص یافت.
در این قانون
تأکید شد که همه امور کشور از طریق اتکا به آرای عمومی انجام خواهد شد؛
تصریح شد که حقوق و آزادی های مشروع مردم را به هیچ نحو، حتی با وضع قانون
عادی نمی توان سلب کرد؛ تصریح شد که مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر مخل
به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد، تاکید شد حتی در مورد مجرمین سیاسی که
طبیعتاً با نظام سیاسی مشکل پیدا می کنند و نظر مخالف دارند نیز باید هیئت
منصفه باشد و دادگاه علنی و دهها باید و نباید دیگر که جملگی در جهت تضمین
حقوق ملت است. از آن زمان، بیش از سه دهه می گذرد و بسیاری از آن اصول در
قوانین عادی نیز شرح و تفصیل یافتهاند و البته برخی از اصول نیز هستند که
هنوز در قوانین عادی تعیین تکلیف نشدهاند، از قبیل همان اصل 168 در مورد
مجرمین سیاسی یا اصل هشتم در حیطه امر به معروف و نهی از منکر و برخی اصول
دیگر.
در این سه دهه، از حیث تدوین قوانین عادی مربوط به حیطه های
مختلف حقوق مردم نیز قانونگذاریهای بسیار صورت گرفته است. از حیث افق حرکت
آینده کشور نیز سند چشم انداز 20 ساله تهیه شده که در آن بر حقوق و کرامت
انسانها تأکید بسیار صورت گرفته است. همچنین در بخشهای مختلف قضایی و
اجرایی، دستاوردهای حقوقی متعددی به وقوع پیوسته که شرح هر مورد تفصیل
زیادی می طلبد.
از این موارد گذرا چند نكته را میتوان استنباط
کرد: اول اینکه انقلاب اسلامی، مردم را محور تعیین سرنوشت خود قرار داد و
دوم اینکه مردم نیز با لحاظ مبانی اعتقادی خود که همانا اسلام است، همواره
تلاش کردهاند تا مردم سالاری مبتنی بر اندیشه اسلامی را به پیش ببرند.
نکته دوم اینکه با همه دستاوردهای حقوقی چه در بُعد هنجارها و قواعد حقوقی و
چه از حیث سازوکارها و نهادهای متناسب با حقوق ملت، هنوز مشکلات و
کمبودهای مختلف فراروی حرکت بزرگ ملت ایران قرار دارد. برخی از این مشکلات و
کمبودها و نارساییها ناشی از سوء عملکرد و بی تدبیری هاست و برخی از
مشکلات به متغیرهای بیرونی مربوط می شود.
مثلاً در حیطه حقوق
اقتصادی، اگرچه بی تدبیری های مختلف متولیان امور در هر دوره را نمی توان
نادیده گرفت ولی از متغیرهای مهمی مثل فشارهای سیاسی، اقتصادی و روانی قدرت
های خارجی نمی توان غافل شد یا در عرصه حقوق فرهنگی مردم اگرچه به هرحال
متولیان امور فرهنگی در هر دوره نقصان هایی د اشته و خطاهایی درعملکرد
دارند ولی از جنگ رسانه ای و فرهنگی فراملی علیه کشورمان نمی توان غافل شد
یا در بُعد سیاسی و حقوقی اگرچه کوتاهی هایی در هر دوره دولت های مختلف
قابل احصاء است ولی از مداخلات مختلف متغیرهای خارجی برای بر هم زدن فرایند
طبیعی پیشرفتها و اصلاحات مورد نظر در کشورمان نمی توان به سادگی گذشت.
در همین بخش، این واقعیت را نمی توان نادیده گرفت که هرگاه متولیان امور
کشور خواستهاند فضای سیاسی و عمومی جامعه را بازتر کنند و تکثر آراء و
دیدگاهها را دامن زنند بلافاصله قدرت های بزرگ در صدد برآمده تا از تکثر
دیدگاهها و فضای باز برای ساقط نمودن نظام جمهوری اسلامی بهره مند شوند.
نمونه
بارز این امر را در وقایع دو سال قبل شاهد بودیم که هنوز برخی از آثار آن
ادامه دارد. پس ضمن اذعان به کوتاهیها و سوءعملکردهای خودمان در مسیر تحقق
مدینه فاضلۀ مورد نظر انقلاب اسلامی، از نقش مخرب و موانع متعدد بازیگران
جهانی نباید به سادگی گذشت و در سالگرد انقلاب اسلامی جا دارد همه یکصدا به
این نقش مخرب و ضدانسانی آنان اعتراض کنیم در عین اینکه به عملکردهای خود
نیز توجه لازم را معمول داریم. نکته سوم اینکه همه دستاوردهای حقوقی انقلاب
اسلامی، چه آنچه در قوانین و معیارهای حقوقی متبلور شده است و چه آنان که
شکل عینی و ملموس در عرصه های مختلف حیات جامعه پیدا کردهاند به برکت
همدلی و همبستگی مردم و مسئولان و صبوری و پایداری به دست آمده است. این
عامل مهم را باید قدر نهاد و همواره مراقب بود که آسیب نبیند.
متأسفانه
در مقاطعی از سیر حرکت ملی و اسلامی مان به علل و عوامل مختلف بین برخی
افراد و مسئولان یا بین برخی گروهها با یکدیگر یا بین خود مسئولان با هم
شقاقها و قهر و کدورت هایی بروز یافته که همین امر، عواقب و آثار منفی در
داخل وخارج کشور از خود برجای گذاشته است ومی گذارد. در سالگرد پیروزی
انقلاب اسلامی جا دارد این کدورتها و شقاقها را نیز بشناسیم و با تدبیر و
دلسوزی رفع کنیم و همه خود را موظف بدانیم که همدلی و همبستگی ملی تقویت
شود و نشاط و شادابی جامعه ارتقا یابد.
آفرينش
«وتو ابزاري امنيتي يا امتيازگير» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن ميخوانيد:
دومين
قطعنامه ضد سوري ظرف چهارماه گذشته در شوراي امنيت به راي گذاشته شد که
توسط چين و روسيه وتو گرديد. اين قطعنامه براساس طرح اتحاديه عرب بود که
براساس آن بشاراسد بايد از قدرت کناره گيري ميکرد و ظرف دوماه کابينه وحدت
ملي با حضور مخالفان و موافقان تشکيل ميشد تا با برگزاري انتخابات، مجلس
موسسان راهاندازي ميگرديد. گرچه اين اقدام روسيه و چين رفتاري به حق،
ديپلماتيك و پسنديده بود و نميتوان آن را انكار كرد اما اينکه با چه هدفي
ميان قدرتهاي بزرگ شکاف ايجاد شده و از همراهي و همگرايي به واگرايي
رسيدهاند موضوع مورد بحث ما ميباشد.
درمورد روسيه و مخالفتش با
افزايش فشارها برسوريه بايد گفت که اين کشور معمولا براي رسيدن به دوهدف
دست به چنين اقداماتي ميزند. اولين دليل آن، عرض اندام و اعلام موجوديت در
عرصه سياسي- امنيتي جهان است. روسها درپي اين هستندکه نزد جهانيان خود را
کشوري قدرتمند و تاثيرگذار نشان دهند که همچنان از قدرت تصميم گيري
برخوردارند.
دومين دليل روسها براي انجام چنين مخالفتهايي
انگيزههاي منفعت طلبانه ميباشد. روسها به بهانه عدم همراهي با سياستهاي
غرب شرايطي را ايجاد ميکنند که درآن غرب با دادن امتيازهايي به آنها
موافقتشان راجلب نمايد. نمونههايي از اين اقدام سياسي و منفعت طلبانه
روسها را در مورد پرونده کشورمان در شوراي امنيت مشاهده کرده ايم، که چگونه
روسها ابتدا به مخالفت با افزايش فشارها عليه ايران اصرار ميورزند و يک
دفعه با رايزني با غرب، به قطعنامهها راي مثبت ميدهند.
اما
درمورد چين بايد گفت که اين کشور اغلب موارد منافع اقتصادي خويش را محور
تصميم گيريهاي خود قرار ميدهد و از همراهي با تصميماتي که به ضرر
اقتصاديش باشد، سرباز ميزند. اما معمولا به سبب حفظ بازارهاي غربي وسطح
مراودات اقتصادي- سياسي خود با غرب، مخالفت چنداني با تصميمات ديگراعضاي
شوراي امنيت ندارد. اين يک سطح تحليل از استفاده وتوي اين دوکشوربود. اما
موارد ديگري که در اين وتوي سياسي روسيه و چين مورد توجه است، بدين شرح
است:
اينکه روسيه تاکنون در جريان تحولات مختلف خاورميانه و
انقلابهاي عربي نتوانسته نقشي داشته باشد به عنوان نقطه ضعفي براي اين
کشور محسوب ميگردد. لذا اگر روسيه آخرين پايگاه خود در خاورميانه يعني
سوريه را ازدست بدهد عملا ديگر هيچ جايگاهي درخاورميانه نخواهد داشت. روسها
سعي کردهاند تا با نقش آفريني در سرنوشت سوريه خود را از انزواي بين
المللي خارج و عقب افتادگي سياسي نسبت به امريکا را جبران نمايند و از سوي
ديگر عمق استراتژيک خود در خاورميانه را حفظ کنند. اما ديدگاه ديگري که
درمورد وتوي اين دوکشور مطرح است اينکه، به نظر ميرسد نوعي شکاف و اختلاف
ميان قدرتهاي بزرگ دنيا درحال شکل گيري است. همانطور که گفته شد کشورچين
معمولا با تصميمات اکثريت اعضا همراه بوده و کمتر از حق وتوي خود استفاده
کرده است. اما درحال حاضر علنا به مخالفت با طرحهاي غرب پرداخته است.
آنطور که مشخص است کشورهاي شوراي امنيت اقدام به يک بلوک بندي ميان خود
نمودهاند. در يک سوي ميز آمريکا، انگليس و فرانسه قرار دارند و در طرف
ديگر روسيه و چين. اما نتيجه اين بلوک بنديها چيزي جز ناکارآمدي شوراي
امنيت را به همراه نخواهد داشت.
دراين صورت هريک از طرفين هر
تصميمي را که برخلاف منافعشان باشد را وتو ميکنند و از دستورخارج
ميسازند. جنبه منفي ديگرآن افزايش امتيازخواهيها و زد و بند کردن قدرتها
بايکديگر خواهد بود. دراين ميان نقش اصلي شورا که حفظ امنيت و ثبات جهان
ميباشد از بين خواهد رفت و بنگاه تامين منافع کشورهاي بزرگ تبديل خواهد
شد.
ابتكار
«پاهايي کوچک در کفشهايي بزرگ» عنوان سرمثقاله روزنامه ابتكار به قلم سيد علي محقق است كه در آن ميخوانيد:
«تو
در اينجا ميهماني، پس احترام خودت را نگه دار و بهاندازه خودت سخن بگو.
من اساساً با تو حرف نميزنم؛ من به نام روسيه بزرگ، فقط با بزرگان حرف
ميزنم. اگر يك بار ديگر با من اينگونه صحبت كني، بعد از امروز ديگر چيزي
به اسم قطر وجود نخواهد داشت».
روز شنبه گذشته، «ويتالي چوركين»
ديپلمات ارشد روس در سازمان ملل، دقايقي پيش از آغاز نشست شوراي امنيت، در
اوج عصبانيت و در پايان يک مشاجره لفظي اين جملات را بر زبان راند و مخاطبش
نيز، کسي نبود جز «شيخ حمد بن جاسم» نخستوزير، وزير امور خارجه و مرد
شماره دوي يکي از کوچکترين کشورهاي جهان؛ يعني قطر. مشاجره اين نماينده
پهناورترين کشور دنيا با شيخ قطري که با خط و نشانکشيدنهاي شيخ حمد براي
طرف روسي شروع شده بود و از سوي کانال تلويزيوني «فرانس2» منتشر شد، در نوع
خود بسيار غريب اما معنادار است. اين مشاجره از يک سو، نشان از تلاش
نوکشورها براي قد علم کردن در تحولات و مناسبات بينالمللي دارد و از سوي
ديگر نشاندهنده تحمل نشدن پديدههايي از اين دست، از سوي برخي از قطبها و
قدرتهاي سنتي جهان است.
تا همين يکي دو دهه پيش، کمتر تحليلگر و
پيشگويي پيشبيني ميکرد که در دومين دهه از قرن بيست و يکم، کشور کوچک و
کمجمعيتي مانند قطر، بدون کمترين پيشينه تاريخي و وسعت جغرافيايي، به
سطحي از اعتماد به نفس و قدرت چانهزني در عرصه بينالمللي برسد که
اينگونه با يکي از قدرتهاي سنتي جهان رو در رو قرار گيرد و نمايندگان دو
کشور براي هم خط و نشان و شاخ و شانه بکشند.
اما در عصر نوين،
مناسبات بينالمللي بهگونهاي متفاوت و طنزآلود شدهاست که حکومتها به
مثابه شرکتها و کارتلهاي بزرگ اقتصادي و نه به شکل دولت ملتها عمل
ميکنند. در اين بين، اثرگذاري اين دسته از کشورهاي شرکتگونه در عرصه
بينالمللي، گويي هيچ نسبتي با قواعد سياسي و اجتماعي معمول در جهان و يا
شرايط تاريخي، جغرافيايي، هويتي و فرهنگي ملتها و حتي قابليتهاي حاکمان
آن کشورها ندارد.
اينگونه از حکومتها به دو نيروي پيشبرنده ثروت
و فرصت، اتکا دارند و صرفاً با اتکاي به اين دو نيرو، بدون هيچگونه احساس
نياز به ديگر مولفهها و شاخصهاي تعيينکننده اجتماعي، تاريخي، فرهنگي و
جغر افيايي ميتوانند به راحتي به عضوي مؤثر و برجسته در جامعه جهاني مبدل
گردند.
قطر، عليرغم قرار داشتن در جايگاه سومين کشور دارنده ذخاير گاز
جهان، از کشورهايي است که در بين جغرافيدانها به کشورهاي ذرهبيني معروف
هستند. امير ميانسال کشور قطر که با کودتا عليه پدر خود بر تخت سلطنت و
ثروت سرشار ناشي از دلارهاي گازي تکيه زدهاست، طي سالهاي اخير به پشتوانه
دو پارامتر ثروت سرشار و فرصتشناسي، تحرکات مرموزي را در قبال همسايگان
کشورهاي حوزه خليج فارس و ساير کشورهاي عرب منطقه آغاز کردهاست.
مردان
شماره يک و دوي قطر کوچک؛ يعني شيخ حمد بن خليفه آل ثاني، امير قطر و شيخ
حمد بن جاسم، نخست وزير که روياي بدل کردن دوحه را به نيويورک و يا ژنو
خاورميانه به عنوان پايتخت سياسي منطقه در سر ميپرورانند، در دو سال گذشته
بيش از رهبران هر کشور ديگري به رفتوآمد، چانهزني و رايزني براي
ميانجيگري يا آتشافروزي مشغول بودهاند.
قطر در بحران ليبي نقش
فعالي را بازي کرد؛ در حمايت از انقلابيون ليبي، ناتو را هم در عرصه سياسي و
هم عرصه مالي، تا فتح طرابلس و سقوط خاندان قذافي همراهي کرد. اين کشور با
فارغ شدن از ليبي، آتشبيار معرکه سوريه شد و در ميانه راه حتي در تشديد
اختلافات داخلي در سوريه، ابتکار عمل را از ترکيه گرفت. لغو عضويت سوريه در
اتحاديه عرب، همسوسازي گزارش ناظران اتحاديه عرب با خواست غربيها،
بينالمللي کردن پرونده سوريه و ارسال آن به شوراي امنيت و همراهي در تدوين
قطعنامه اخير عليه سوريه که نتيجه آن، مشاجره عجيب شيخ حمد با ويتالي
چورکين و در نهايت، وتوي قطعنامه شد؛ همه و همه با فعاليت و ميانداري قطر
اتفاق افتاده است.
همانگونه که تعريف حاکميت در قطر متفاوت از هر کشور
ديگر و چندان بر پايه قواعد سياسي دولت- ملتها استوار نيست، ديپلماسي هم
براي مردان قطري تعريف متفاوتي دارد. امير قطر که با اعتماد به نفسي عجيب،
پاهاي کوچک خود را در کفش بزرگان منطقه از تهران و رياض گرفته تا قاهره و
آنکارا ميکند، در رابطه با حکومتهاي مهم منطقه خود را از قيد هرگونه
محدوديتي رها کردهاست و با هرکدام به نوعي متفاوت ارتباط برقرار
مينمايد.
امير و نخست وزيرش از يک سو محرمانه اما صميمانه، دست در
دست سران صهيونيست ميگذارند و از سوي ديگر، از در دوستي و روابط
مثالزدني با تهران بر ميآيند؛ بهگونهاي که در فاصله زماني کوتاهي، دوحه
هم ميزبان شيمون پرز اسرائيلي ميشود و هم احمدينژاد را براي شرکت در
اجلاس سران شوراي همکاري خليج فارس، ميهمان ميکند.
دنياي اقتصاد
«آیا لایحه بودجه محقق میشود؟» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم پویا جبل عاملی است كه در آن ميخوانيد:
تئوری
مالی سطح قیمت (Fiscal Theory of Price Level) اگرچه از نظریههای جریان
رایج اقتصادی نیست، اما حکایت از موضوعی دارد که برای ما ایرانیان بسیار
ملموس است و گویی ما نیاز به آن نداریم تا این تئوری برایمان اثبات شود. به
طور خیلی خلاصه این نظریه باور دارد که سیاستهای مالی دولت بر تورم تاثیر
مستقیم دارد. یعنی بر خلاف نظریه جریان رایج مبتنی بر عرضه پول و تورم
میگوید که اگر دولت نتواند در دورههای زمانی یک بودجه متوازن را پیش برد و
دچار کسری بودجه ساختاری باشد، آن گاه سطوح قیمتی افزایش مییابد.
توجه
کنید که این تئوری میتواند کاملا با اسلوب نظریه جریان رایج که از همان
تئوری مقداری پول ناشی میشود، هماهنگ و مکملی برای آن باشد. در حقیقت
افزایش عرضه پول میتواند ناشی از فشار کسری بودجه و وابستگی بانک مرکزی به
دولت و پر کردن خلأ عملکرد دولت با قدرت مقامات پولی باشد. این چرخه حتی
پیش از زمانی که کسانی چون وود فورد آن را تئوریزه کنند برای سالیان سال در
ایران رخ داده و اقتصاددانان ایرانی به آن خو کردهاند و راهحلها نیز
بارها و بارها ارائه شده است. راهحلهایی چون نظم بیشتر دولت در دخل و
خرجش و استقلال بانک مرکزی. راههایی که گویی به این آسانی، رهرویی برای آن
نیست.
لایحه بودجه سال 1391 برای آنانی که نگاهی به کل آن
انداختهاند، امیدوارکننده نبوده و البته برخی از ارقام اصلی بودجه نشانی
از این نگرانی دارد؛ هر چند تحولی نیز در آن دیده میشود. مهمترین تحول
کاهش قریب 7 درصدی بودجه جاری است که میتواند اتفاق میمونی باشد، اگر
واقعا قابل اجرا باشد. فراموش نکنیم که در سال گذشته دولت با تاکید بسیار
بر رقم 5/34 هزار میلیارد تومانی بودجه عمرانی، آن را باعث تحولی در اقتصاد
میدانست؛ اما متاسفانه آمار حکایت از تحقق 29 درصدی آن دارد و این
میرساند که چون همیشه هزینههای جاری بر گرده بودجه عمرانی یکهتازی
میکند.
به این مساله توجه کنید که هر چه بودجههای عمرانی به شکل
کارآ محقق شود، به این معنا که مثلا دولت هزینه دیر کرد پروژه ندهد، نه
تنها رشد اقتصادی افزایش مییابد که میتواند آثار تورمی بودجه را تقلیل
دهد. با این وجود حجم ناچیز محقق شده در سال جاری ناامیدکننده است و معلوم
نیست که چرا دولت این رقم را واقعی نکرده است.
اما نکته جالب توجه
بودجه شرکتهای دولتی است. در حالی که دولت میگوید 11 درصد از شرکتهای
دولتی به بخش خصوصی واگذار شده است، بودجه شرکتهای دولتی بیش از 3 درصد
رشد داشته است.
آیا بودجهریزان دولت تنها ارقام سال پیش را معیار
قرار دادهاند و بر مبنای آن بودجه را تهیه کردهاند؟ یا مساله دیگری وجود
دارد؟ البته یک پاسخ بسیار هوشمندانه وجود دارد و این پرسش به جای خود باقی
است که دولت به آن اندیشیده یانه و آن مساله تورم است. اگر شما با احتساب
تورم بیش از 22 درصدی اقتصاد ایران در ماه آذر که توسط بانک مرکزی ارائه
شده به مساله نگاه کنید، میبینید که تمام ارقام بودجه به طور واقعی افت
کردهاند.
یعنی کارشناسان دولت میتوانند مدعی باشند که مثلا در
مورد شرکتهای دولتی بودجه واقعی 19 درصد کاهش دارد. با توجه به تورم
میتوان مدعی بود که دولت کاملا بودجهای انقباضی را بسته است؛ اما مشکل
آنجاست که تحقق آن بسیار کمرنگ است و بیم آن میرود تا با کسری بودجه مشکل
حادتر شود. بودجه برای این طرحریزی میشود تا دولت نظم بیشتری در درآمدها
و مخارج خود پیدا کند، اگر قرار است تا بودجهای غیرواقعی ریخته شود و از
آن سو دولت در طول سال بارها و بارها از آن تخطی کند، عملا نوشتن بودجه
معنایی ندارد.
پیشنهادی که میتوان مطرح کرد آن است که مجلس ارقام
را واقعی کند و حتی بر مبنای خرجکرد امسال و نگاه به استقراض دولت از بانک
مرکزی یا برداشت از صندوق توسعه ملی بر بودجه جاری لایحه بیفزاید و حتی
بودجه عمرانی را با توجه به تحقق معیارهای امسال کاهش دهد؛ اما دولت را
ملزم به انجام آن کند و با تعریف درصدی انحراف از بودجه، هزینه عمل نکردن
به آن را افزایش دهد. این تنها راه برای احیای معنای بودجه است که اگر محقق
شود، میتواند آثار بسیار مثبتی را بر متغیرهای کلان بگذارد.
جهان صنعت
«ضرورت کنترل جریان سفتهبازانه در بخش مسکن» عنوان سرمقاله روزنامه جهان صنعت به قلم علی دینی ترکمانی است كه در آن ميخوانيد:
1-
کنترل بازار داراییهای نقدپذیر ارز و طلا به معنای هدایت نقدینگی موجود
در این بازارها به سوی شبکه بانکی و داراییهای جایگزین از جمله مسکن است
بنابراین بخش مسکن باید بهگونهای مدیریت شود که جذب بخشی از این نقدینگی
موجب رشد حبابی قیمت آن نشود.
2- تجربه سالهای گذشته نشان میدهد
که قیمت مسکن به دنبال سکونی چندساله با درصد رشد قابل توجهیافزایش پیدا
میکند تا هزینههای افزایش یافته عوامل تولید را پوشش دهد؛ به عبارتی دیگر
با چنین افزایشی نسبت قیمت مسکن به قیمت سایر داراییها تعدیل میشود به
این اعتبار میتوان گفت که تابع قیمت مسکن و به طور کلی مستغلات از نوع
تابع پلهای است؛ یعنی چند سال ساکن و بعد یک جهش دوباره چند سال ساکن و
بعد یک جهش. دلیل این امر آن است که وقتی قیمت مسکن افزایش مییابد، درصدی
از تقاضای بالفعل به دلیل ناتوانی در تامین واحد مسکونی مورد نیاز در
قیمتهای جدید به تقاضای بالقوه تبدیل و بازار راکد میشود، با گذشت چند
سال و تامین پسانداز لازم توسط متقاضیان، این تقاضای بالقوه به بالفعل
تبدیل و بازار دوباره تب و تابی دیگر پیدا میکند. از این منظر، یعنی
تحولات واقعی مربوط به طرف عرضه و تقاضا، افزایش قیمت مسکن به نحوی که
هزینههای عوامل تولید و حاشیه سود منطقی را پوشش دهد توجیهپذیر است اما
درصدی از تقاضای موجود در بازار معطوف به تقاضای سفتهبازانه است که منافعش
در افزایش هرچه بیشتر قیمت در زمان التهاب بازار است، این تقاضای
سفتهبازانه به نظر میرسد که از بنگاههای معاملاتی به مثابه بالی برای
پرواز خود استفاده میکند.
تردیدی نیست که بدون بنگاههای معاملاتی
امکانی برای انجام معاملات وجود ندارد. در اینکه این بنگاهها نقش مهمی در
رتق و فتق امور مربوط به خرید و فروش در بازار مسکن و مستغلات ایفا
میکنند، شکی وجود ندارد اما آنچه از نظر این قلم به عنوان یک اقتصاددان،
محل تردید است رابطه میان تعداد بنگاههای معاملاتی و نقش واسطهگری صرف
است.
3- در متون اقتصادی، معمولا فرض میشود که هرچه رقابت بیش از
اندازه باشد و هرچه بازار ذرهای باشد، مصرفکننده منفعت بیشتری میبرد،
چراکه نتیجه رقابت زیاد و ذرهای شدن بازار کاهش قیمت به حداقل میزان ممکن
خود است. طبیعی است چنانچه رقابت زیاد زمینهای برای تلاش جهت افزایش
تحولات فناورانه و در تحلیل نهایی کاهش هزینههای تمام شده کالاها و خدمات
باشد، انتظار میرود که قیمت نیز کاهش یابد. اما اگر تحولات فناورانه به هر
دلیلی کششپذیر نباشد در این صورت ذرهای شدن بازار میتواند به کاهش سهم
بازاری هرکدام از عرضهکنندگان کالاها و خدمات بینجامد که نتیجه آن هماهنگی
مکتوب یا نامکتوب آنها جهت افزایش قیمت کالاها و خدمات به منظور پوشش
هزینهها و دسترسی به سود موردنظر است.
بازار خدمات مسکن به نظر
میرسد که شاهد خوبی بر این فرضیه است. وقتی تعداد زیادی بنگاه معاملاتی
مسکن در مکانی واحد تاسیس میشود و رشد قارچگونه پیدا میکند، تنها راه
پیش روی آنها با فرض ثبات تعداد معاملات انجام شده در این بازار- یا میزان
رشد اندک آن در مقایسه با بنگاههای تازه تاسیس یا حتی در برخی از مواقع
رکودی کاهش معاملات- تلاش برای افزایش قیمت مستغلات و بازارگرمی در این
زمینه است، تنها با افزایش قیمت واحدهای مسکونی و مستغلات است که کاهش
سهمبری از بازار را میتوان جبران کرد.
به عبارتی دیگر، ذرهای
شدن بازار خدمات مستغلات به معنای کاهش سهم هرکدام از بنگاهها از کل
معاملات انجام شده است، با ثبات درصد پورسانت و با فرض سهل و آسان نبودن
تغییر کاربریهای واحدهای موردنظر به دلیل هزینههای ثابت صورت گرفته. تنها
راه برای جبران هزینهها و دسترسی به سود موردنظر افزایش قیمت مستغلات است
در چنین شرایطی، کارکرد این کارگزاریها و آژانسها از واسطهگری صرف در
بخش مسکن به دمیدن و داغ کردن تنور بازار مستغلات تغییر ماهیت میدهد به
این صورت، به یکی از بالهای جریانهای سفتهباز تبدیل میشوند و با
بازارگرمی و بازیهای روانی نقش مهمی در افزایش بیش از اندازه قیمت مستغلات
ایفا میکنند.