به گزارش سرویس اندیشه دینی 598، حجت الاسلام و المسلمین محمدمهدی بهداروند از اساتید و پژوهشگران حوزه علمیه قم در یادداشتی خطاب به حجتالاسلام والمسلمین اعرافی مدیر جدید حوزه علمیه قم پیشنهاداتی را در راستای رسالت حوزه علمیه قم و نسبت آن با انقلاب اسلامی بیان داشتند.
این یادداشت که در اختیار پایگاه 598 قرار گرفته است در ادامه می آید.
شیخنا الاستاد جناب حجتالاسلام والمسلمین اعرافی
سلام علیکم
خبر مسرتبخش انتصاب حضرت عالی به مدیریت حوزه مبارکه قم حال و هوای روحی بسیاری از طلاب انقلابی را تغییر داد.
با آرزوی توفیق در انجام وظیفه خطیری که برعهده حضرت عالی نهاده شده است به نظر رسید مواردی را از باب پیشنهاد در اوان حرکت در مدیریت استراتژیک حوزه علمیه خدمت شما مطرح نمایم.
مستحضرید که مدتی است رهبر معظم انقلاب و رد کلامش در طی ماههای اخیر انقلاب و انقلابیگری در عرصههای مختلف بوده است که این موضوع در احکام، سخنرانی و پیامهای ایشان هویداست.
ایشان در دیدار مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه علمیه قم در 25، اسفند 1391 فرمودند: اگر بخواهیم نظام اسلامی همچنان «اسلامی و انقلابی» بماند باید حوزه علمیه، «انقلابی» بماند زیرا اگر حوزه علمیه انقلابی نماند، نظام در خطر «انحراف از انقلاب» قرار خواهد گرفت.
ایشان با تأکید بر اینکه باید از هرگونه تلاشی برای «انقلاب زدایی» از حوزه های علمیه احساس خطر کرد، افزودند: باید با فکر و تدبیر و برنامه ریزی حکمت آمیز، با این خطر مقابله کرد تا حوزه علمیه قم همواره یک حوزه انقلابی و مهد انقلاب باقی بماند و بینش و حرکت انقلابی در آن توسعه یابد.
ایشان با اشاره به شیوه های مخالفت با انقلاب افزودند: گاه به صراحت با اصل انقلاب مخالفت می شود اما گاهی غیرمستقیم با مبانی و مبادی اعتقادی انقلاب مخالفت می شود که باید در این زمینه حساس بود و تأکید مکرر بر ضرورت هوشیاری در مقابلِ استکبار و امریکا به همین علت است.
ایشان علت اصلی مخالفت نظام سلطه با جمهوری اسلامی را ایستادگی ایران در مقابل نظام ظالمانه جهانی برشمردند و خاطرنشان کردند: اگر این ایستادگی نباشد هر اسم و شکلی داشته باشید، نظام سلطه با شما مخالفتی نخواهد داشت.
و یا در دیدار اعضای شورای عالی حوزه فرمودند: باید به کارهای حوزه به صورت کاری بزرگ و انقلابی نگریست و ضمن استفاده از همه ابزارها لازم با همت و پشتکار، اهداف مورد نظر را محقق ساخت.
و یا در دیدار طلاب و فضلا و اساتید حوزه علمیه قم در مورخ 29 مهر 1389 فرمودند: يك مسئلهى ديگر در زمينهى نظام رفتارى و اخلاقى حوزه، مسئلهى گرايشها و احساسات انقلابى در حوزه است. عزيزان من! فضاى انقلابى در كشور دشمنان عنودى دارد، دشمنان كينهورزى دارد. با حاكميت فضاى انقلابى در كشور مخالفند؛ ميخواهند اين فضا را بشكنند. شما ديديد در يك دورهاى شهادت را زير سؤال بردند، جهاد را زير سؤال بردند، شهيد را زير سؤال بردند، نظرات امام را زير سؤال بردند، پيغمبران را زير سؤال بردند! مسئله اين نيست كه فلان زيدى با اين مفاهيم مخالف است؛ مسئله اين است كه اين مخالفت از نظر دشمن بايد در جامعه مطرح شود؛ فضاسازى شود و فضاى انقلابى بشكند. در حوزهى علميه همه بايد به اين مسئله توجه كنند. در متن جامعه اينجور است، طبعاً در حوزههاى علميه هم اينجور است. ميدانند كه شُماى روحانى فقط يك فرد نيستيد؛ مستمع داريد، علاقهمند داريد؛ بنابراين در محيط پيرامون خودتان اثر ميگذاريد. ميخواهند فضاى انقلابى را بشكنند، روحانى انقلابى را منزوى كنند. تحقير بسيج، تحقير شهيد، تحقير شهادت، زير سؤال بردن جهاد طولانى اين مردم اگر خداى نكرده در گوشه و كنار حوزه به وجود بيايد، فاجعه است. بزرگان حوزه بايستى مواظب و مراقب باشند و مانع بشوند. و در ادامه فرمودند: اگر بخواهیم نظام اسلامی همچنان «اسلامی و انقلابی» بماند باید حوزه علمیه، «انقلابی» بماند زیرا اگر حوزه علمیه انقلابی نماند، نظام در خطر «انحراف از انقلاب» قرار خواهد گرفت.
پس از این دیدار و طرح این سخنان درباره "حوزه انقلابی" برخی از شخصیتهای حوزوی به بیان دیدگاهها و تفسیرهای خود پرداختند. این دیدگاهها از "حوزه انقلابی" ممکن است همراه با تنوعی در ارائه تفسیر باشد.
با توجه به آن چه گذشت در صدد بیان این حقیقت مهم و محوری هستم که چون شما را فقیهی فرهیخته، مهذب، انقلابی و ولایتمدار میشناسم انتظار من طلبه و تمام همفکران عزیزم در فضای حوزه علمیه این است که مطالبه اصلی فعلی رهبری را که انقلابیگری حوزه و پرهیز از افتادن در ورطه سکولاریزیم است را در سرلوحه کارهایتان قرار دهید.
از شما اجازه میگیریم و مطالبی را به رسم شاگردی در باب حوزه انقلابی و مؤلفه های آن محضر مبارکتان عرض مینمایم:
1. اولین مؤلفه حوزه انقلابی، تربیت طلاب و فضلا با تقوا میباشد. بیشک امام خمینی با کسب تقوای فردی و اجتماعی در دوران ستمشاهی در تحصیلات حوزویاش توانست فقیه متأله و متقیای گردد و با توکل به خدا به نبرد با رژیم پهلوی برآید و مؤسس حکومت جمهوری اسلامی ایران گردد.
2. مؤلفه دوم حوزه انقلابی، آگاهی و درک سیاسی اجتماعی طلاب از وقایع و حوادثی است که در درون نظام اسلامی و منطقه و جهان اسلام و بینالملل میگذرد. بیشک عدم ادراک از فضای اجتماعی حربهای برای به بیراهه بردن طلاب و نهاد روحانیت خواهد شد که نباید بشود.
3. حمایت و دفاع از موجودیت نظام مقدس اسلامی و بالاخص ولایت فقیه میراث مبارک امام خمینی (ره)، باید دغدغه محوری طلاب باشد. بیشک اگر حوزه انقلابی پشتوانه نظامی که ثمره خون شهدای بیشماری است نباشد، نفوذ دشمن به راحتی در ارکان قدرت و ثروت و اطلاع قرار خواهد گرفت و دیگر کاری از دستمان ساخته نخواهد بود. بهتر می دانید که دشمن برای این قسمت طرحها و برنامهها و بودجههای کلانی را ترتیب داده تا به اهداف خود دست یابد.
4. الگوپذیری حوزه از نمادهای انقلابی خصوصاً قافله سالار انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی و خلف صالح ایشان حضرت امام خامنهای میتواند زمینه پیمودن قلههای علم و تهذیب نفس و سیاست باشد.
5. تحول در متون آموزشی و پرهیز از صرف وقت گرانبهای طلاب به دروسی که کمترین ثمره اجتماعی را در برندارد.
6. شناخت آرمانها و اهداف انقلاب اسلامی این مؤلفه میبایست به عنوان متن درسی در دستور کار معاون آموزشی قرار گیرد تا انقطاع نسل جدید از عقبه تاریخی رخ ندهد.
7. داشتن روحیه استکبار ستیزی بیشک نظام ایمانی و نظام شرک و کفر هیچ گاه با هم به صورت مسالمتآمیز دیوار به دیوار هم نخواهند بود. امام امت این ندا را داد که تا ظلم هست ما هستیم و تا ما هستیم مبارزه بر علیه ظلم و ستم برقرار است. بهتر میدانید که در نظام اجتماعى، جز اين واقعيت وجود ندارد، هر نظامى چون هست و مىخواهد باشد، به دنبال رشد و گسترش خويش است و اين رشد خواهى و گسترش طلبى در حدى محدود و در مرزى محصور نمىگردد و تا آنجا كه قدرت دارد و امكان مىيابد موانع را رفع و بر گستره حاكميت و نفوذ خويش مىافزايد، و براى آنكه امكان تداوم اين گسترش خواهى فراهم و نيز مديريت امكانات گسترش يافته ممكن گردد، خود بخود به تقسيم مشاغل و تخصصى شدن امور تن در مىدهد.
نظام الهى اين گسترش طلبى را طالب است چرا كه حاكميت حق را در همه جا و براى همه مىخواهد و دستيابى به هر كيفيت زمينهساز اعلاء كلمه حق و پرستش خداوند متعال در زمين را ضرورى مىداند و گذر از امتحان سختتر و ابتلاء سنگينتر را بدليل گسترده شدن امكان طاعت با طغيان براى وصول بر عزت قرب پروردگار معتنم مىشمرد و اين را نه تنها عقلا مىخواهد كه بدليل نقل نيز آنرا مىطلبد كه: »واعدو الهم ما استطعم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدواللَّه و عدوكم»
و نظام كفر نيز خواهان اين گسترش است كه شدت عشق به دنيا، درك لذائد مادى و تداوم آنها، و استغراق دائمى در تمتعات دنيوى جز بدينوسيله ممكن نمىگردد. لذا اگر در گذشته ديديم كه سران استكبار در دنياى مادى از پوسيدگى مرزهاى ملى دم مىزدند، و در خيال رسيدن به دنيائى بودند كه در آن از محدوديتهاى منطقهاى خبرى نبوده و به اصطلاح نخست يك »نظم نوين جهان« يكپارچه شده و اداره مىگردد، اگر به تشكيل و تأسيس سازمانهاى بينالمللى تثبيت كننده منافع آنان و نيز تدوين قوانين و ضوابط پايمال كننده حقوق محرومان رسميت دادن به غارتگرى، يغما برى، چپاول هستى و نيستى پا برهنگان زمين دست يا زيده و كيفيت استقرار سكوت و آرامش براى ايجاد مساعدترين زمينه چپاولگرى و قلدرى را تحت يك »مديريت واحد مادى« تجربه كرده و مىكنند و اگر كيفيات رفع حوائج مادى و نيازهاى زندگى عادى ملل گوناگون را از طريق شركتهاى ويرانگر چند مليتى در هم گره زده و هر شركت چونان اختاپوسى هزار سر هز نيش خود را در بدنه مملكتى محروم و مردمى بدبخت و در بند فرو برده، امكان حيات و رمق زندگى آنان را به قيمت افزودن بر بزرگى جثه خويش مىمكد، همه به همين دليل است كه نظام مادى حاكم بر دنياى فعلى، گسترش طلبى تا مرز هضم تمامى نيروها و امكانات را لازمه تداوم حيات و ضرورت بقاء خويش مىداند وى بيند. بنابراين نظام مادى چون مىخواهد بماند، بايد گسترش و افزايش مداوم و قدرت و امكانات خود را طالب باشد و پى گيرد و در اين پروسه هر توقف، ترديدى در اصل بقاء او تلقى مىگردد.
بعلاوه از آن جهت كه نظام كفر از درون نيز متشتت است و نامتعادل لذا اگر به انتفال نارسائيهاى گوناگون اقتصادى از داخل مركزيت سرمايهدارى به خارج از آن دست نزند و به اصطلاح در صدور فشار و فقر اقتصادى حاصل از چرخش نظام مبتنى بر بهره )ربا( به خارج از مرزها و تحميل آن به ممالك محروم و ضعيف جهان غفلت ورزد با بنبست روبرو خواهد شد و اين مسئله ديگريست كه نظام كفر را به گسترش طلبى وادار مىسازد يعنى اگر اين ناتوانيهاى اجتناب ناپذير درونى را از طريق واردات و صادرات گران و نيز بالا و پائين كشيدنهاى نرخ ارزها و بخصوص دلار به خارج از پايگاههاى اصلى تحرك ماشينيزم ويرانگر مادى منتقل نسازد، اختلاف ناحش حاصل از رشد نرخ بهره كه دقيقاً هماهنگ با سرعت تحرك سيستم توليدى است در ميان دو طبقه متمايز مصرف كننده و حتى توليد كننده جزء نسبت به طبقه صاحب سرمايه كلان خود بخود پديد آمده و رفته رفته فاصله ميان ملل گوناگون دست نشانده براى حفظ سلامت ظاهرى نظام سرمايهدارى، انگيزه مهم ديگريست كه علاوه بر مطلوبيت نفس گسترش طلبى، نظام كفر را به تجاوز نسبت به ديگران و افزودن بر گستره سيطره خويش مجبور و مأمور مىسازد.
اينك با توجه به مطلوبيت و ضرورت گسترش طلبى براى هر دو قطب كفر يا ايمان بايد دانست که هر يك از دو مجموعه كفر و ايمان به مثابه دو نيروى متناقض با يكديگر، به ميزانى حيات مىيابد و پا مىگيرد كه ديگرى را به همان نسبت از هستى ساقط كرده و از پا انداخته باشد، مگر هدفى كه كفر دنبال مىكند جز از بن بر كندن ايمان و استقرار ايمان جز با نابودى كفر تحقق مىپذيرد؟ و مگر رشد طغيان غير از نكث طاعت و رشد طاعت غير از افول طغيان نسبت به حضرت حق است كه هر كدام در سهيمه خويش بتواند بىبرخورد با ديگرى تحقق يابد؟ و مگر جز اينست كه زمينه تحرك اين هر دو نيرو جهانى است كه هر دو تسلط كامل بر آن را ضرورت دوام و قوام خويش مىدانند و دستيابى هر يك به بخش از آن بدين معنى است كه ديگرى را از آن محروم و در گسترهاى كوچكتر محدود مىسازد؟
تصور ابطال گفتار فوق بدليل وجود دو نيروى متناقض كفر و ايمان در كنار هم در عنيبت گذشته جهانى، نابجا و نشان سادهانديشى است چرا كه اگر همسايگى اين دو ضد را در گذشته شاهد بودهايم نه به خاطر پذيرش »همزيستى مسالمت آميز« با يكديگر بلكه بدليل ضعف امكان يكى در حذف ديگرى و عدم وجود قدرت در نابودى رقيب بوده است و تاريخ جز سرگذشت اين جدال دائمى و تلخ و شيرين اين واقعيت را باز نمىگويد. كدام نظام الهى را مىتوان يافت كه تا آخرين رمق براى نابودى طغيان بر خدا و طاغوتيان نجنگيده باشد؟ كدام بخش از تاريخ است كه از درگيريهاى آشكار او رو در روى نظام حق و باطل و يا عقب نشينىهاى تاكتيكى براى ممانعت از شكست و يا كسب آمادگى كاملتر براى هجوم خالى باشد؟
بهر حالا اگر روشن است كه كافر از كفران و مؤمن از ايمانش نمىتواند دست بكشد و رشد كفران دقيقاً همان افوال ايمان است ديگر مطمئناً نمىتوان توقع داشت كه نظام كفر نيز در كنار نظام ايمان و بىارتباط با آن تعيين يابد.
بنابراین اگر جمع ميان هوى و تقوى در فرد ممكن باشد تصور سازش نظامهاى اجتماعى حق و باطل احتمال طرح مىيابد، بدين معنى كه اگر فرد بتواند به شكلى اوقاتش را تقسيم كند، بخشى را به امورى تخصيص دهد كه خدا را خوش مىآيد و به جوار قرب حضرت حق مقربش مىسازد و بخشى ديگر را به هوسرانى و شهوت پرستى پردازد و عيش و نوش دنيوى سپرى نمايد و سرانجام هم در ايمان به خداوند و تخلق به فضائل الهى و ايمانى توفيق يافته و هم در درك تلذذات و بهره ورى از ماده، شيفتگى و عشق به دنيا، گوى سبقت را از همگان ربوده باشد، در اين صورت مىتوان احتمال تحقق سازش ميان نظامهاى اجتماعى كفر و ايمان را، بى آنكه يكى از مواضع خويش عقب نشينى كند، پذيرفت، اما اگر چنين فرضى به مسخره و شوخى بيشتر مىماند تا به واقعيت، پس ديگر از سازش نظامى كه بر ايمان مبتنى است با نظامى كه اركان و اجزاء و اصول و فروعش بر دنيا پرستى استوار گشته است نمىتوان سخن به ميان آورد. مگر سازش جز بر منافع مشترك تحقق مىپذيرد؟ و مگر نظام عبوديت الهى را با نظام طغيان عصيان عليه خداوند، مىتواند منافعى مشترك باشد كه بر اساس آن سازش ممكن گردد؟ مگر تصور اشتراك منافع در دنيائى كه همه چيزش در قبضه حاكميت حاكمان كفر است جز به معناى پذيرش محروميت خويش و سكوت براى تأمين منافع كفر مىتواند باشد. و بدين ترتيب مگر سازش با كفر جز به معناى چشم از منافع خود، دست شستن از ايمان و عقب نشينى از مواضع حق قابل تفسير است؟ و بر فرموده رهبر انقلاب اسلامى:
«مگر تحقق ديانت جز اعلام محبت و وفادارى نسبت به حق و اظهار خشم و برائت نسبت به باطل است؟ حاشا كه خلوص عشق موحدين جز به ظهور كامل نفرت از مشركين و منافقين ميسر شود!»
و حاكميت خداوندى بر گستره پهناور گيتى جز با قلع و قمع منافع مستكبران و طغيانگران نسبت به حضرت حق و نابودى نظام كفر و شرك جهانى مستقر گردد! سازش با كفر جز در اين دو معنا نمىگنجد، يا به معناى عقب نشينى ايمان است تا كفر پيشروى كند و يا به معنى كوتاه آمدن كفر است كه به رشد ايمان مىانجامد و نظام كفر حاكم خوب مىداند كه عقب نشينى در برابر اسلام تا مرز نابودى او ادامه خواهد يافت و لذا اگر بتواند، تحرك ايمان، حتى در كمترين حد متصور را نمىخواهد و نمىپذيرد لذا اگر به اهتراز در آوردن پرچم پرافتخار حكومت حق را بر بلنداى افق ارض اراده كردهايم و اگر در تحكيم و گسترش مواضع ايمان، با خون كودكان، جوانان، پيرانمان به قوت دلبستهايم و اگر شكست و خفت و زبونى عرو سكان صحنه پرداز و بازيگر دنياى كفر را در گرو استقامت الهى خويش تجربه كردهايم، و اگر هرگز حتى يك قدم به نفع كفر عقب نخواهيم نشست و كفر نيز عقب نشينى را جز شكست هميشگيش تفسير نمىتواند بكند، پس بايد گفت كه »سازش كفر با ايمان، امرى ممتنع است و بىمعنا».
بنابراين در اين تقابل آشكاراى ايمان و كفر، كه نه بىارتباطى ممكن است و نه سازش ميسور، تنها يك راه بيشتر باقى نمىماند و آنهم مبارزه پيگير تا نفى كامل كفر و طغيان على اللَّه است و قطعاً جز تكرار فرياد رساى قرآنى و بكار بستن اين فرمان راه ديگرى قابليت تصور و امكان تحقق ندارد كه: »و قائلوهم حتى لاتكون فتنه و يكون الدين كلهللَّه» يعنى كه تا قلب دنياى طغيانگر كفر مىطپد، تا عصيان بر خداوند عالميان تشكيل مىيابد، تا فساد در پهنه زمين جان مىگيرد و تا فتنه و فتنه گرى در جهان باقيست، مبارزه آنانكه نشان عبوديت حق بر چهره دارند براى محو تمامى مظاهر شرك و كفر و نفاق يعنى اقامه عدل و ايمان، قطعى و اجتناب ناپذير است و اين مبارزه، مبارزهاى دائمى است كه ابلاغ كلام ابدى »اننى برى مما تشركون» از سوى پيامبر نور)ص( سرعت گرفته و مىرود تا با استقامت خونين پيروان محمدى)ص( و فضل و عنايت خداوند، قانون حتمى »ان الحكم الا للَّه» را، در تمامى گستره ارض عينيت بخشد، و يا استقرار خلافت مؤمنان و صالحان بر زمين پايان يابد كه: «وعداللَّه الذين آمنو منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنكم فى الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم و ليبد لنهم من بعد خوفهم امنا، يعبد و ننى لايشركون بى شيئا»
و بفرموده رهبرى امت، اين والاترين دُرّ آموز مكتب استقامت: «سلامت و صلح جهان بسته به انقراض مستكبرين است و تا اين سلطه طلبان بىفرهنگ در زمين هستند مستضعفين به ارث خود كه خداى تعالى به آنها عنايت فرموده است نمىرسد.»
8. پاسخگویی به نیازهای روز. امروز با وجود نظام اسلامی و عنوان امالقری بودن آن برای جهان اسلام، ضرورت دارد حوزه در برخورد با شبهات، سؤالات و نیازمندیهای اجتماعی از موضعی فعال برخورد نموده و از حالت انفعال و تنها بسنده نمودن به پاسخگویی به مسایل مستحدثه پرهیز نماید.
بنابراین حوزه انقلابی یعنی حوزه ای که نبض حوادث آینده منطقه و جهان را رقم می زند. نه این که دیگران حادثه ها را رقم می زنند وحوزه می ایستد، جبهه می گیرد و پاسخ می دهد. بعنوان مثال بگذاریم آنها نظام جهان را تعریف کنند سپس ما با فقه در صدد حل مشکلات انها براییم.
حوزه انقلابی یعنی حوزه ای که طرح می دهد برای این که نظام
پولی اسلام، جایگزین نظام مالی سرمایه داری بشود؛ نظام ولایی اسلام جایگزین
دموکراسی بشود و امثال آن. حوزه انقلابی یعنی حوزه ای که در این مقیاس پژوهش می
کند در این مقیاس پژوهشگر می پروراند. آموزششان می دهدو بعد هم در همین مقیاس
اسلام را ابلاغ می کند. ابلاغ هم تنها ابلاغ به بدنه عمومی جامعه نیست، بخشی از
مأموریت حوزه همکاری پژوهشی با دستگاه های علمی برای تولید علم دینی است؛ بخشی
همکاری برای ایجاد برنامه ریزی اسلامی یا به تعبیری الگوی پیشرفت اسلامی است؛ بخشی
همکاری برای تولید دانش اسلامی، حداقل علوم انسانی اسلامی است؛ اینها مأموریت های
حوزه است. حوزه ای که در این مقیاس پژوهش نکند نمی تواند انقلابی بماند.
حوزه ای که احساس نکند که وارد درگیری عظیم جدیدی شده و این احساس به موضوع کار تبدیل نشود نمی تواند انقلابی بماند؛ حوزه ای که واحد مطالعه اش ایجاد تمدن نیست نمی تواند انقلابی بماند، ودر فاصله زمانی اندکی صف خود را جدا می کند. و در این صورت انقلاب اسلامی هم نمی تواند ادامه پیدا کند. اسلامیت انقلاب به این است که رفتار انقلابی متصل به فرهنگ اسلام شود و نقطه اتصال منطقیش حوزه است. حوزه است که می تواند با تفقه دقیق، برنامه ریزی حکومت را طراحی کند ؛حکومت جدیدی را تعریف کند. آیا دولت اسلامی همین دولتی است که براساس مثلاً تحلیل منتسکیو قوه مقننه و مجریه و قضائیه هم عرض دارد؟ براستی از فقهای عظیم الشان حوزه باید پرسید ساختار کلان قوای اسلامی چیست؟ آیا انچه امروزه در قانون اساسی است کافی است؟ در مرحله بعد دولت اسلامی دولتی است که سی وزارتخانه دارد و مثل دولت های مدرن غربی کشوررا اداره می کند یا نه، ساختار اجتماعی دولت اسلامی اصلا متفاوت است؛ ساختار قدرتش متفاوت است. این را اگر حوزه نگوید چه کسی باید بگوید؟ استاد عزیز اینها مشکلات فراروی شما در وانفسای فضای علمی می باشد.
امید است با سکانداری مدیریت اجرایی حوزه در دوره جدید شاهد تحولی اساسی و پویا در حوزه علمیه و در عرصه مختلف سخت افزاری و نرم افزاری آن که از مطالبات جدی مقام معظم رهبری است باشیم.
امید است چنین شود
شاگرد کوچک ـ محمدمهدی بهداروند