به گفته «ریچارد پلز» ، «تصویر فرهنگ فرانسوی به
مولفه مهمی از دیپلماسی فرانسه تبدیل گشت» و خیلی زود کشورهایی دیگر نظیر ایتالیا
و آلمان نیز این ایده را دنبال نمودند.
در سال 1937 آنتونی ایدن وزیر خارجه
بریتانیا تصریح کرد: «بهترین سیاست های دیپلماتیک نیز در صورتی که وظیفه اصلی خود
یعنی تفسیر و اقناع را نادیده بگیرد، شکست می خورد.»
در اواخر دهه 1930 دولت
روزولت متقاعد شد که «امنیت آمریکا به توانایی اش در گفت و گو و جلب حمایت مردم
سایر کشورهای دنیا بستگی دارد.» به این ترتیب به مرور زمان و با تحول جوامع،
مفاهیم قدرت و امنیت نیز تغییرکرد. تا پیش از آن، کشوری از قدرت بیشتر برخوردار
بود که سرزمین ها و مستملکات بیشتری در اختیار داشت.
لشکرکشی اسکندر مقدونی، نادرشاه افشار و جنگ های اول و دوم جهانی، همگی بر این اساس بود. اما با گذشت زمان که حضور مستقیم قدرت ها و امپرطوری ها در سرزمین ها پر هزینه شد، حکومت ها به اشغال سیاسی در می آمدند به این معنا که به جای اشغال سرزمین، تلاش می شد افراد وابسته در مسند قدرت قرار گیرند. نتیجه چنین فرآیندی شکل گیری کشورهایی بود که از نظر سرزمینی مستقل اند ولی از نظر فکری، سیاسی، اقتصادی یا نظامی به یکی از قدرت های اصلی در محیط بین الملل وابسته هستند.
با پایان یافتن جنگ جهانی دوم و ظهور شوروی سابق به عنوان یک قدرت بزرگ جهانی، مناسبات بینالمللی وارد مرحلهی جدیدی شد. اتحاد جماهیر شوروی با در اختیار داشتن بزرگترین ارتش جهان و برخورداری از موشکهای قارهپیما و فناوری هستهای در یک سوی مناسبات و در سوی دیگر نیز امریکا قرار گرفت. رهاورد این رویارویی، عملاً جهان را به دو بلوک شرق و غرب تقسیم کرد و در پی آن سطحی از منازعه بین دو بلوک پدیدار شد که جنگ سرد نام گرفت.
ناممکن بودن اقدام نظامی علیه اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق، امریکا را ناگزیر کرد برای مهار رقیب، طیفی از اقدامات نیمهسخت و نرم، شامل: اقدامات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، تبلیغاتی و روانی، امنیتی و اجتماعی را مورد توجه قرار دهد که در نهایت روند فروپاشی بلوک شرق و شوروی را تسریع نمود. مثلا آمریکایی ها در دوران جنگ سرد با استفاده از قدرت تبلیغاتی خود در جهان و تولید کالاهای فرهنگی پر حجم به ویژه فیلمهای سینمایی علیه شوروی، این کشور را آنچنان منفور ساختند که نزد افکار عمومی جهان مستوجب هر نوع تنبیه و مجازاتی که ایالات متحده دنبال می کرد، شده بود.
به عنوان نمونه های دیگر میتوان به شکل گیری «کنگره آزادی فرهنگی» اشاره کرد که مرکب از یکصد نویسنده از سراسر جهان بود و اهداف و خواست های ایالات متحده را از طریق تولید آثار ادبی پیگیری می نمود. سیدنی هوک از اعضای این کنگره خطاب به مقامات آمریکایی می گوید: «به من یکصد میلیون دلار و یک هزار انسان مصمم بدهید، تضمین می کنم که چنان موجی از نا آرامی های دموکراتیک در میان تودهها، حتی در میان سربازان امپراطوری استالین ایجاد کنم که برای مدتی طولانی تمام دغدغه وی به مسائل داخلی معطوف شود.»
از سوی دیگر آمریکایی ها به عنوان قدرت دست نخورده و پیروز پس از جنگ جهانی دوم تلاش کردند تا این پیروزی و فرصت عدم حضور قدرت های بزرگ را به هژمونی جهانی تحت عنوان جهانی سازی تبدیل کنند. استراتژیستهای آنها صراحتا بیان می داشتند که جهان همچون سرزمین «لی لی پوت» است و تنها گالیور آن ایالات متحده خواهد بود. بر همین اساس انقلابهای رنگی و مخملین در جوامع پسا کمونیستی در اروپای مرکزی، شرقی و آسیای مرکزی بوقوع پیوست. این واژه نخستین بار از سوی «والسلاو هادل» رئیس جمهور پیشین چک وارد ادبیات سیاسی گردید. مخالفان حکومت در چکسلواکی با انجام سلسله اقدامات مرتبط و زنجیره ای طی شش هفته توانستند نوعی دگرگونی در افکار عمومی و جابه جایی در قدرت بوجود آورند. این پدیده سپس به شکل زنجیره ای در صربستان، گرجستان، اوکراین و قرقیزستان ادامه یافت.
در واقع این نوع از جابه جایی در قدرت یکی از اقسام براندازی نرم بود که با بی اعتبار کردن نظام حاکم و تضعیف وفاداری مردم، افزایش مطالبات، از بین بردن انسجام اجتماعی، نا کارآمد نشان دادن حاکمیت و دامن زدن به تعارضات اجتماعی اهداف خود را پیگیری می نمود. در این مدل تلاش می شد تا با خارج کردن جامعه از تعادل اجتماعی، زمینه برای گسترش نارضایتی ها به عنوان بستر مشروعیت بخشی به انقلاب رنگی مهیا گردد. بازیگران این عرصه تلاش میکنند تا ضمن ایجاد تردید در مبانی و زیر ساخت های فکری جامعه و ایجاد بحران در ارزش ها و باورهای اساسی، به مردم القا کنند که رسیدن به وضع مطلوب در گرو تغییرات اساسی در حاکمیت خواهد بود. در ادامه به بررسی چند مورد از انقلابهای رنگی می پردازیم:
انقلاب گل رز گرجستان
منطقه وسیع خزر یکی از بزرگترین ذخایر نفت و گاز استخراج نشده جهان را داراست
و منطقه قفقاز در دوران پس از فرپاشی شوروی به یکی از مناطق عمده مورد تمرکز در
خصوص سیاست بین المللی انرژی تبدیل شده است. گرجستان به دلیل موقعیت جغرافیایی خود
در این منطقه یکی از کشورهای اصلی در ترانزیت ذخایر انرژی خزر به اروپا به حساب میآید.
این امر برای کشورهای غربی که تمایل چندانی برای عبور خطوط لوله انتقال انرژی از ایران و روسیه ندارند حائز اهمیت است لذا یافتن شرکایی قابل اعتماد در گرجستان برایشان اهمیت به سزایی خواهد داشت. از سوی دیگر نزد بسیاری از سیاستمداران روس، گرجستان همچنان در محدوده حیاط خلوت فدراسیون روسیه قرار گرفته است. مجموع این شرایط یک رقابت سرسختانه میان مسکو- واشنگتن را موجب شده است. اوج این رقابت را می توان در شکل گیری انقلاب «گل رز» مشاهده نمود که انتقال قدرت از نیروهای متمایل به مسکو به نیروهای مایل به غرب را موجب گردید.
در انتخابات پارلماني نوامبر 2003 در گرجستان ائتلاف براي گرجستان نو به رهبري ادوار شوارد نادزه از يك سو و ائتلاف تروئيكاي گرجستان شامل ميخائيل ساكاشويلي، زوراب ژواينا (رئيس قبلي پارلمان گرجستان) و نينو يورجا نادزه (رئيس پارلمان) از سوي ديگر، با هم به رقابت پرداختند. ائتلاف ترئیکای گرجستان ضمن رقابت های انتخاباتی و با تبلیغات پر دامنه، ضمن متهم کردن نظام حاکم به فساد مالی، سیاسی و ناکارآمدی تلاش می نمود تا انتظارات و مطالبات عمومی را در جهت ناکارآمد نشان دادن نظام حاکم افزایش دهد.
در كوران رقابت انتخاباتي، ائتلاف تروئيكا پيشاپيش اعلام کرد که قطعا پیروز انتخابات خواهد بود و هر نتیجه ای غیر از آن قابل قبول نیست. اما نتايج شمارش آراء، حاکی از پيروزي ائتلاف براي گرجستان نو بود. با اعلام نتايج اوليه انتخابات ائتلاف تروئيكاي گرجستان به نتيجه انتخابات اعتراض نمود و دولت را متهم به تقلب در انتخابات كرد.
ائتلاف تروئيكاي گرجستان كه از طريق رسانههاي امريكايي و اروپايي حمايت ميشدند هواداران خود را به مبارزه منفي و نافرماني مدني فرا خواندند. جنبش كامارا توانست پانزده هزار نفر را در پايتخت سازماندهي نمايد آنان چند روز در مقابل ساختمانهاي دولتي از جمله رياست جمهوري تجمع نمودند و به پليس و ارتش گرجستان شاخههاي گل رز اهداء ميكردند.
در روز افتتاح پارلمان اين كشور و در حالي كه شواردنادزه مشغول سخنراني بود، مخالفان به رهبري ساكاشويلي، بدون مقاومت پليس وارد پارلمان شده و مانع از تثبيت ائتلاف براي گرجستان نو در قدرت شدند.
سرانجام با موافقت مقامات روسي، شواردنادزه مجبور به استعفاء شد و انقلاب به اصطلاح گل رز به پيروزي رسيد.
انقلاب نارنجی اوکراین
اوكراين بعد از فدراسيون روسيه بزرگترين كشور اروپايي است و در عرصه ژئوپلتيكي از موقعيتي منحصر به فرد برخوردار ميباشد. اين كشور داراي موقعيت كليدي در ميان چند منطقه مهم يعني اروپايي شرقي، قفقاز و خاورميانه است و نفوذ ایالات متحده در اين كشور به نوعی حضور در یکی دیگر از حیاط خلوت های روسیه محسوب می شد و از سوي ديگر دست يابي امريكا به بازار منابع نفت و گاز منطقه را تسهيل مينمود. كاخ سفيد براي ساماندهي انقلاب رنگي در اوكراين تلاش مضاعفي انجام داد به طوري كه پس از وقوع انقلاب نارنجي در اين كشور نيويورك تايمز فاش ساخت؛ بوش دست كم 65 ميليارد دلار براي اين انقلاب سازماندهي شده خرج كرد.
در سال 2004 و در جریان انتخابات ریاست جمهوری اوکراین، هیچ یک از نامزدهای انتخاباتی نتوانستند حد نساب لازم را در دور اول انتخابات كسب نمايند. يانوكويچ نخست وزير وقت وهوادار روسيه در دور اول 88/39 درصد و ويكتور يوشچنکو نامزد مورد حمايت امريكا و غرب 22/39 درصد آراء را به دست آوردند در نتيجه انتخابات به دور دوم كشيده شد. و همه اینها در حالی بود که طرفداران یوشچنکو با پخش شایعه مسموم شدن وی توسط دولت یانوکویچ و القای پیروزی او در انتخابات تلاش کردند تا افکار عمومی را به نفع وی شکل دهند. همچنین سعی نمودند ضمن متهم کردن دولت اوکراین به خشونت، ترور مخالفان، ناکارآمدی و فساد مالی، اداری و سیاسی، رقابت انتخاباتی را دوقطبیِ نمایندهی مردم(یوشچنکو) و نماینده حاکمیت فاسد(یانوکویچ) نشان دهند. با این حال در مرحله دوم بنا بر اعلام غير رسمي، يانوكويچ با كسب 46/49 درصد آراء بر يوشچنکو كه 61/46 درصد آراء را كسب كرده بود پيروز شد. اما اين نتيجه از سوي يوشچنكو و طرفدارانش مورد قبول قرار نگرفت و آنان دولت يانكويچ را به تقلب در انتخابات متهم کردند.
با اعلام نتيجه انتخابات جنبش پارا كه از مدتها قبل با حمايت مالي و تبليغاتي امريكا سازماندهي شده بود با حضور در خيابانهاي كيف، اقدام به تحصن و تظاهرات نمودند. متحصنين كه تي شرت، باز و بند، كمر بند و هد بند نارنجي بر تن داشتند و با خود پرچم هاي نارنجي حمل ميكردند خواستار اعلام پيروزي يوشچنكو از سوي كميسيون انتخابات شدند. اما كميسيون انتخابات پيروزي يانوكويچ را رسما اعلام نمود و با اصرار اين كميسيون پارلمان اوكراين نيز نتيجه انتخابات را به تصويب رسانيد.
با اعلام نتيجه انتخابات از سوي پارلمان اوكراين، تظاهركنندگان مانع ورود يانوكويچ به دفتر نخست وزيري شدند و كشور در شرايطي جنگ داخلي و تجزيه به دو بخش شرقي (طرفداران يانوكويچ) و بخش غربي (به هواداري يوشچنكو) قرار گرفت با فوق العاده شدن وضعيت كشور، پارلمان اوكراين در رأي خود تجديد نظر كرد و اعلام نمود كه در انتخابات تقلب صورت پذيرفته است و از رئيس جمهور كوچما درخواست كرد تا كميسيون انتخابات را منحل كند.
با جانبداري وزير دفاع و پلیس این کشور از يوشچنكو، شرايط به سود غرب گرايان و افراد مورد حمايت امريكا تغيير كرد در نتيجه دادگاه عالي اوكراين سرانجام در 7 دسامبر نتيجه انتخابات را باطل و تاريخ 26 دسامبر را براي برگزاري مجدد انتخابات اعلام نمود.
انتخابات مجدد در تاريخ 26 دسامبر و با حضور 12000 ناظر بين المللي برگزار
گرديد و
يوشچنکو با كمك تبليغاتي رسانههاي امريكايي و اروپايي 62/52 درصد آرا را
كسب نمود
و رئيس جمهور اين كشور شد.
انقلاب لاله ای قرقیزستان
قرقيزستان اگر چه داراي منابع طبيعي نفت و گاز نميباشد اما به دليل هم مرز بودن با چين و افغانستان، داراي جايگاه و اهميت استراتژيك است. حادثه يازده سپتامبر قرقيزستان را بيش از پيش در كانون توجهات ایالات متحده قرار داد. از اين رو كاخ سفيد درصدد جابجايي قدرت در اين كشور و تثبيت موقعيت خود در قرقزيستان برآمد. در سال 2005 با رد صلاحيت نامزدهاي مخالف دولت در پارلمان جرقههاي انقلاب مخملي در اين كشور زده شد.
پس از برگزاري دو مرحله انتخابات پارلماني و اعلام نتيجه آن، دو مخالف عسگر آقايف، يعني كولوف وزير پيشين امنيت قرقيزستان از اهالي شمالي به همراه باقي اف نماينده بر كنار شده پارلمان از اهالي جنوب با يكديگر متحد گرديدند. با پيوستن خانم اتو نبايا نامزد رد صلاحيت شده انتخابات پارلماني به صفوف مخالفان آقايف، شرايط براي انقلاب مخملي در اين کشور فراهم گرديد.
در چنين شرايطي جرقههاي انقلاب رنگي توسط جنبش مقاومت جوانان كلید زده شد و در مناطق جنوبي قرقيزستان، معترضان سازماندهي شده تحت حمايت امريكا، با تجمع در ميدان اصلي شهر اوش، فرودگاه و اماكن دولتي را به محاصره خود در آوردند.
دامنه اعتراضات توسط جنبش مذكور به سرعت به تمامي مناطق قرقيزستان سرايت نمود و در نتيجه مخالفان عسگر آقايف اماكن دولتي و دفتر رياست جمهوري را در بيشكك به تصرف خود آوردند و خواستار كناره گيري وي شدند. با متواري شدن آقايف جابجايي قدرت در اين كشور با حمايت و ساماندهي امريكا صورت پذيرفت.
عسگر آقايف پس از فرار از كشور، استفن يانگ سفير امريكا در قرقيزستان را عامل اصلي اين انقلاب معرفي كرد. وي اظهار داشت: يك هفته قبل از وقوع اين حوادث در شبكه جهاني اينترنت، نقشه اين انقلاب منتشر شده بود. اين نقشه را استفن يانگ تدوين كرده است و اين انقلاب دقيقا همانند نقشه صورت گرفت.