به گزارش سرویس سیاسی پایگاه 598، حوادث سال 88 را باید نقطه عطفی در تاریخ سیاسی ایرانِ پس از انقلاب محسوب کرد. حوادثی که همان زمان از سوی تحلیلگرانی چون فرید ذکریا و توماس فریدمن، به عنوان «بزرگترین چالش داخلی جمهوری اسلامی در سه دهه گذشته» نامگذاری شد. این نامگذاری البته دور از واقعیت نبود. آنها معتقد بودند:«اعتراضات گسترده پس از برگزاری انتخابات، مشروعیت سیاسی جمهوری اسلامی را در دنیا و مقبولیت آن را در نزد افکار عمومی داخلی، با چالش جدی رو به رو ساخته است.» با این حال، این همه ی ماجرا نبود. تحلیلگران غربی نتوانسته بودند به خوبی تمامی اطرافِ قضایای رخ داده در ایران را متوجه شوند. همه ی واقعیت ایران، خود را در نهم دی همان سال نشان داد. انتخابات مجلس نهم، فرصت دیگری برای نمایشی واقعی اوضاع سیاسی ایران بود. بر اساس اعلام رسمی وزارت کشور، بالغ بر 64 درصد مردم در نهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی شرکت کردند که در مقایسه با دوره قبل از آن در تمام حوزه های انتخابیه تا 20 درصد و در کل کشور به طور متوسط حدود 11 درصد افزایش نشان می داد!
این حد از مشارکت، در حالی که بسیاری از احزاب و شخصیت های اصلاح طلب نزدیک به فتنه، انتخاباتِ مذکور را تحریم کرده بودند، معنای مشخصی داشت. معنای روشن این حد از مشارکت، توانایی عظیم نظام جمهوری اسلامی برای غلبه بر بزرگترین چالش های ممکن بود و بس! تفحص در اطراف ماجرای سال 88 اما هنوز هم به عنوان یکی از مهم ترین موضوعات تاریخ سیاسی ایران، امری ضروری و بسیار مهم به حساب می آید. رهبر فرزانه انقلاب اسلامی 12 آبان ماه سال 89 در همین زمینه می فرمایند: «فتنه سال گذشته که فتنه بزرگی بود و سالها بعد مشخص خواهد شد که چه توطئه خطرناکی در پشت آن نهفته بود به همت حضور پیشگامانه جوانان در صحنه شکست خورد... در این میان عوامل فتنه که اکثر آنها ندانسته وارد این ماجرا شده بودند ، بدون آنکه خود متوجه باشند ، در جهت اهداف طراحان اصلی حرکت می کردند و این موضوع نیازمند تحلیل های دقیق روان شناختی است که چگونه عده ای ، ندانسته به دشمن کمک کردند.»
حالا بخشی از پیچیدگی های آن روز فتنه 88، برای ما حل شده است. شاید-و البته حتماً- اولین پیچیدگی و نکته غیر قابل فهم برای عمده افراد در آن مقطع زمانی این بود که: چطور می شود افراد سابقه دار انقلاب در مقابل انقلاب قرار بگیرند و به راستی حق با کیست؟! مسئله وقتی سخت تر می شد که این افراد، همگی در عین دامن زدن به درگیری های خشونت بار، شعار دفاع از نظام و انقلاب هم سر می دادند! سیدمحمد خاتمی به عنوان عنصر محوری و هدایت کننده دیگر سران فتنه، با استفاده از ابزار مجمع روحانیون مبارز، نقش مهمی در دامن زدن به آن ابهام ها داشت. به عنوان مثال او و دوستانش در حالی که می دانستند قرار است 29 خرداد، نماز جمعه تهران به امامت رهبر انقلاب برگزار شود، تقاضای راهپیمایی در روز 31 خرداد را به وزارت کشور ارائه کردند. این درخواست طبیعتاً از سوی وزارت کشور رد شد، با این حال، آنها بیانیه ای مبنی بر لغو راهپیمایی صادر نکردند. در نتیجه، روز 31 خرداد ماه، حضور عده ای از مردم به درگیری با نیروهای انتظامی منجر شده، در اثر آن، 10 تن از مردم عادی و نیروهای انتظامی کشته شدند.
سیدمحمد خاتمی به عنوان عامل اصلی کشتار این 10 نفر-و دیگر قربانیان فتنه 88-، پایان همان روز طی بیانیه ای نوشت:« باید حق مردم را پاس داشت و در عین تدبیر در برابر هرگونه تشنج، تشنج آفرینی و ناامنی، باید از شیوه های پرهزینه و زیانبار برای نظام و مردم از جمله مقابلهی نظامی و خشونت فاصله گرفت و همگان در جهت ترمیم اعتماد عمومی که پشتوانه اصلی نظام و کشور است برآییم و حرکت کنیم!» از معدود افراد واکنش دهنده به این مشی ناجوانمردانه در همان روزها، استاد حیدر رحیم پور ازغدی بود.
وی طی گفتگویی اظهار داشت: «به آقای خاتمی و مجمع روحانیون ایشان، که پرچم مذهبی در برابر ولایت فقیه بالا بردهاند و بیانیههای عملیاتی و خیابانی را حتی پس از سخنرانی تاریخی حضرت آیتالله خامنهای، یک به یک صادر میکنند و مردم را به شورش فرا میخوانند، عرض میکنم که فریب سابقه و نام و عنوانها را نخورید و ناخواسته در کنار آمریکا و متحدانش انتخابات را تخریب نکنید که این آغاز استبداد است.»
رحیم پور ازغدی خوب جایی را نشانه رفته بود. خاتمی، در کنار هاشمی و دیگران، تنها با تکیه بر ظاهر دینی و انقلابی خود می توانستند به جنگ انقلاب بیایند.. بعدها نیز یکی از مسئولان وزارت اطلاعات با نام شکری، طی گفتگویی با اشاره به همین واقعیت، ظاهر انقلابی سران فتنه را اصلی ترین نقطه قوت آنها برای دامن زدن به فتنه معرفی می کند. این مسئول امنیتی با اشاره به نگارش نامه بدون سلام و والسلام هاشمی به رهبر انقلاب می گوید:« برداشت بنده به عنوان یک عنصر امنیتی این است که نامه جسارتآمیز هاشمی به مقام معظم رهبری نیز درست به مانند موسوی با تصور وجود «موقعیت انقلابی» به نگارش درآمد و با اتکای به این موقعیت انقلابی بود که مقام معظم رهبری را تهدید به اقدامات براندازی در جریان انتخابات و پس از آن کرد!»
وی در بخشی دیگر از همین گفتگو تصریح می کند:«از مصاحبه آقای موسوی در قبل از 22 خرداد کاملا برمی آید که آن ها به دلیل تصور وجود موقعیت انقلابی در جامعه، تصمیم قطعی خود را برای اجرای عملیات نهایی براندازی چه در صورت پیروزی، به صورت اجرای جشن های ساختارشکنانه و در صورت شکست، به صورت اغتشاشات براندازانه، اتخاذ کرده بودند و صریحا آن را نیز بیان می کردند.»
ظاهر انقلابی سران فتنه اما چندان دوام نیاورد و انقلاب رنگی سال 88 نیز به همین دلیل، دچار فروپاشی قابل توجهی در بدنه اجتماعی خود شد. از این نظر، تنها دستاور 8 ماه فتنه گری آنان را تنها باید اعمال تحریم های ظالمانه غرب بر علیه ملت ایران دانست. خسارت های میلیاردی به منافع ملی، ایجاد شکاف های اجتماعی، مخدوش کردن جایگاه بین المللی نظام و ده ها مورد دیگر را نیز می توان به همین فهرست اضافه نمود. با این وجود، تحریم های ناشی از قطعنامه 1929 شورای امنیت سازمان ملل را بدون شک باید بزرگترین دستاور فتنه گران سال 88 تلقی کرد.
در این زمینه، توجه به گزارش جی سالمون، خبرنگار امور ایران در روزنامه والاستریت ژورنال قابل توجه و گره گشا خواهد بود. این روزنامه 20 نوامبر 2009 مینویسد طی بازدید مخملباف از واشنگتن، آقای مخملباف که سخنگوی کاندیدای ریاستجمهوری ایران میرحسین موسوی است به اوباما پیام داده است پشتیبانی علنی خود را برای نیروهای دموکراتیک در ایران افزایش داده و به فشارهای مالی بر سپاه بیفزاید. آقای محسن مخملباف اعلام کرده است جنبش سبز ایران از تحریمهای اقتصادی هدفمند پشتیبانی میکند. وال استریت ژورنال، به نقل از مخملباف مینویسد:«ما به تحریمهای اقتصادی که فشار را بر ایران زیادتر میکند محتاجیم. ما میخواهیم اوباما بگوید او پشتیبان دموکراسی است. اگر چنین نگوید طرفداران خود را در ایران از دست خواهد داد.» روایت مستند دیگری از نقش پر رنگ فتنه گران سال 88 در اعمال تحریم های اقتصادی، مربوط به نقش آفرینی یکی از شاه کلیدهای اصلی فتنه در همین زمینه است.
نیک آهنگ کوثر خبرنگار فراری و ضد انقلاب در همین زمینه می گوید: «من و مهدی هاشمی بارها با هم در تماس بوده ایم. در یکی از موارد که به من زنگ زد و وقتی فهمید من در حال رفتن به واشنگتن هستم از من خواست تا راجع به بحث تحریم اقتصادی ایران کسانی را در امریکا ببینم و می خواست بداند واشنگتن چه کسانی هستند که بشود با ارتباط و تشویقشان تحریمهای سنگین تری را علیه مردم ایران تحمیل کرد. این برای من مسأله عجیبی بود که مهدی هاشمی پدر و خانواده اش در ایران باشد و بخواهد این بحث تحریم را از طریق امریکایی ها پیگیری کند و البته با آدمهای مختلفی نیز در این زمینه صحبت کرده بود.» حالا در سایه مرور زمان و انتشار مکرر اسناد مربوط به ارتباط فتنه گران و غرب، پرده ها برافتاده و آفتاب حقیقت، ماهیت واقعی سران فتنه سال 88 را آشکار کرده است. ما حالا می دانیم که اوباما خیلی زود و به سادگی به درخواست های مهدی هاشمی و محسن مخملباف، پاسخ مثبت داده است.
سند معتبر دیگری نیز در همین زمینه منتشر شده است. همین مرداد ماه سال گذشته، مایکل لدین مشاور سابق شوراي امنيت ملي آمريكا و دستيار رامسفلد وزير دفاع اسبق آمريكا طي يادداشتي در نشريه فوربس، اقدام به انتشار نامه فتنه گران خطاب به هیلاری کلینتون، وزیر خارجه وقت آمریکا کرده است. فتنه گران در متن همان نامه نیز درخواست خود برای تحریم ایران را تکرار کرده اند. هم او –لدین-در بحبوحه فتنه 88 نیز در گفتگو با رادیو فراد گفته بود: «اگر از شما بپرسند اين جنبش –فتنه سبز- به چه زماني برميگردد، احتمالا خواهيد گفت به يك سال پيش. اما من ميگويم ما از اواسط دهه 60 با كساني از دفتر نخست وزيري ايران در ارتباط و تماس بوديم و موضوع مذاكره و رابطه را پیگيري ميكرديم.» این یعنی آنکه اولاً پیچیدگی حوادث فتنه 88، کاملاً طبیعی بوده است و دوماً رو شدن تمامی اسناد مربوط به آن طبیعتاً سال ها طول خواهد کشید. با این حال اکنون که ما در سال 95 قرار داریم نیز، یک نکته روشن است: آن اسناد اطلاعاتی، هر چه باشد در ارتباط با سران و حامیان فتنه 88 است نه هیچ کس دیگر!